ghazal_nabb | Unsorted

Telegram-канал ghazal_nabb - غزل های ناب

3129

🍃🌺🍃 گـفتے غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پـر میـزند دلم به هوای غــــزل، ولی! گــیرم هوای پر زدنم هــست،بال کو؟ ‌ ‌ ‌♥نشر بر ترین غزلهاے؛عرفانے،عاشقانه... 🌺 #غـزلهاے‌ناب_پارسی🍃

Subscribe to a channel

غزل های ناب

❣این متن ره باید با آب طلا نوشت ✨

در مسجد و در کعبه به دنبال خداییم
از حس خدا در دلمان دور و جداییم

هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است...!!
دقت بکنی نور خدا داخل خانه است

در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟

اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟
همسایه ی ما گشنه و ما سیر بخوابیم

در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟

برخیز و کمی کعبه ی آمال خودت باش
چنگی به نقابت بزن و مال خودت باش

شاید که بتی در وسط ذهن من و توست
باید بت خود ، با نم باران خدا شست

گویی که خدا در بدن و در تنمان هست
نزدیکتر از خون و رگ گردنمان هست

در پیله ی پروانه مگر دست خدا نیست؟
پیدایش پروانه بگو معجزه کیست؟

باید که در آیینه کمی هم به خود آییم
ما جلوه ای از خلقت زیبای خداییم

هر کس که دلش آینه شد فاقد لکه
در قلب خودش کرده بنا کعبه و مکه …

شاعر؟


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
تا سراپردهٔ گل نعره زنان خواهد شد

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی
مایهٔ نقدِ بقا را که ضِمان خواهد شد؟

ماه شعبان مَنِه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شبِ عیدِ رمضان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شِمُریدَش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

مطربا مجلسِ انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد؟

حافظ از بهر تو آمد سویِ اقلیمِ وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۶۴

🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم

آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم

هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم

تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم

هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم

گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم

گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم

شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمی‌رسانم

آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم

من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم

من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم

مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم

شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم

شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم

ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم

دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم

هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم

#سعدی
- غزل ۴۱۸


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

👈مژده!          مژده!        مژده! 

😍مختص #بانوان!


شروع صنف جدید برای علاقمندان زبان انگلیسی!  

#توضیحات:
این دوره آموزشی برای آنعده از دانش آموزان طراحی شده که از قبل انگلیسی نخوانده باشد یا هم اگر خوانده باشد و میخواهند دوباره شروع کنند
محصلین در این دوره با تمامی مهارت های زبان انگلیسی آشنا خواهند شد و همچنان قادر خواهند بود که در مدت ۹ ماه کلا با زبان انگلیسی آگاه شوند

شروع صنف: #۱۰_حوت

🔻امتیازات دوره!
📖تدریس روزانه یک ساعت
📖درس بشڪل شاگرد محورے
📖حل مشڪلات مرتبط به درس داده شده تا شروع درس جدید
📖پشتیبابے ۲۴ ساعته
📖تدریس با استفاده از مواد بروز
📖تدریس از طریق  وایس و کال
📖وظیفه خانگے همه روزه
📖تمرین با شاگرد تا لحظه ی ڪه یاد می‌گیرد
📖تدریس لغت با فلش ڪارت
📖 مختص طبقه اناث
و دها موارد دیگر....

🔻نحو تدریس:
✔غیر حضوری
✔با استفاده از گوگل میت و واتساپ
✔️تدریس با معیاری ترین میتود جهانی

🏮فرصت خیلی محدود است پس عجله کنید لطفاً!

استاد؛ خانم انوشه وزیری

مسؤول و هماهنگ کننده؛ آقای امیری
راهای ارتباطی؛
تلگرام 👈 @MRha_B
واتساپ👈 0093700496848



با افتخار؛ اکادمی آنلاین #پیشتازان !!!

Читать полностью…

غزل های ناب

بســم الله الحـــمن الرحــــــیم

🌟لیستی از بهترین کانال های #ممتاز خدمت شما عزیزان برای رشد،برای آگاهی🚹

👈برای #عضویت در هرکدام روی اسم شان کلیک کنید...!!


شرکت در تبــــــــادل
@Mumtaz_2024👈

Читать полностью…

غزل های ناب

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شب‌های سیه بودی و لبخندزنان
با نسیم دم اسحار هم‌آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی

#شهریار
- گزیدهٔ غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا

🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال ها لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

Читать полностью…

غزل های ناب

بشنو به ارادت سخن پیر کهن
تا کار جهان را تو بدانی سر و بن

خواهی که کسی را نرسد بر تو سخن
تو خود بنگر آنچه نه نیکوست مکن

#سعدی
- رباعی شمارهٔ ۴۳



🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

شمه‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایت‌ها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند

ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده‌اند

در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهان‌بین کرده‌اند

نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین کرده‌اند

ساقیا دیوانه‌ای چون من کجا دربر کشد
دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند

خاکیان بی‌بهره‌اند از جرعهٔ کاس الکرام
این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده‌اند

شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده‌اند

#حافظ
- قطعه شمارهٔ ۱۲

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش

#عطار
- غزل شمارهٔ ۴۱۸


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

من من نیم و اگر دمی من منمی
این عالم چو ذره بر هم زنمی

گر آن منمی که دل ز من برکنده است
خود را چو درخت از زمین برکنمی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۶۶



🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

ای در طلب آن که لقا خواهی یافت
وقتی دگر از فوق سما خواهی یافت

با توست خدا و عرش اعظم دل توست
با خود چو نیابی اش کجا خواهی یافت

#بابا_افضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۴۳


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند

همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟

مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند

به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند

دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند

چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند

زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند

نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند

چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۳۱۵۰

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال ها لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

Читать полностью…

غزل های ناب

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
 آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
 وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود

#افشین_یداللهی

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

گر پیر مناجات است ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی

فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی

سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند سروی به لب بامی

روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی

ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی

باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی

گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما
نومید نباید بود از روشنی بامی

سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی

#سعدی
- غزل شمارهٔ  ۵۹۷


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای

عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟

دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شده ای

می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شده ای؟

چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شده ای؟

مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شده ای؟

چرخ و انجم به دو صد چشم ترا می جوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شده ای؟

آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شده ای؟

شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شده ای

بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شده ای؟

کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شده ای؟

دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شده ای؟

چون به میزان قیامت همه را می سنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شده ای؟

بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شده ای؟

پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شده ای؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۶۷۹۹

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

با رقیب آمدی به محفل من
برق غیرت زدی به حاصل من

جان به آسانی از غمت دادم
وز تو آسان نگشت مشکل من

جانم از تن سفر نمی‌کردی
گر نمی‌رفتی از مقابل من

کینم انداختند در دل تو
مهرت آمیخت در دل من

تشنهٔ آب زندگی بودم
خاک می‌خانه گشت منزل من

شوق زخم دگر به جان دارد
دل مجروح نیم بسمل من

خنجری زد به سینه‌ام قاتل
که فزون ساخت حسرت دل من

قابل تیغ او شدم آخر
کار خود کرد بخت مقبل من

می‌دهد جان فروغی از سر شوق
هر که بیند جمال قاتل من

#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۴۱۳


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته

مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین
از پی آب پارگین آب فرات ریخته

همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو
بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته

روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو
زان شه بی‌جهت نگر جمله جهات ریخته

آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته
آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته

از غم مات شاه دل خانه به خانه می‌دود
رنگ رخ و پیاده‌ها بهر نجات ریخته

جسته برات جان از او باز چو دیده روی او
کیسه دریده پیش او جمله برات ریخته

از صفتش صفات ما خارشناس گل شده
باز صفات ما چو گل در ره ذات ریخته

بال و پری که او تو را برد و اسیر دام کرد
بال و پری است عاریت روز وفات ریخته

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۲۸۶


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای

عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟

دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شده ای

می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شده ای؟

چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شده ای؟

مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شده ای؟

چرخ و انجم به دو صد چشم ترا می جوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شده ای؟

آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شده ای؟

شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شده ای

بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شده ای؟

کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شده ای؟

دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شده ای؟

چون به میزان قیامت همه را می سنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شده ای؟

بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شده ای؟

پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شده ای؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۶۷۹۹

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گویی سرم هنوز به بالین نرم تست

پیوسته درهوای تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست

مادر صدای گردش گهواره‌ات هنوز
می‌پیچدم به گوش دل و جان شبانه‌روز

در خواب و در خیال همه با توام هنوز 
تنهایی‌ام مباد که تیره است بی تو روز

هر کُنج خانه از تو ببینم نشانه‌ها
ای مادر ای تو روشنی آشیانه‌ها

مادر حیات با تو بهشت است و خرم است
گر بی تو بود هر دو جهانش جهنم است

موسیقی بهشت همانا صدای تست 
گوش دلم به زمزمه‌ی لای لای تست

مادر به قصه‌های تو می‌خفت غصه‌ها
می‌رفت چشم و گوش به دنبال قصه‌ها

با شادی ات نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه‌ی تو هم آفاق می‌گریست

صد قصه عشق بودی و می‌خواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصه‌ی صد عشق ناتمام

وقتی که یاد آن همه رنج آید و عذاب
مادر به جان تو جگرم می‌شود کباب

امروز هستی ام به امید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

این راز آن حدیث که نقل از پیمبر ست 
جنت نهاده زیر قدمهای مادر ست

#شهریار

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم

یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷


🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شُکر که یارانِ شهر بی‌گنهند

جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی
بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند

مَبین حقیر، گدایانِ عشق را کاین قوم
شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند

به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا
هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند

مَکُن که کوکبهٔ دلبری شکسته شود
چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند

غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم
نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دل سیَهَند

قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب
که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند

جنابِ عشق بلند است همّتی حافظ
که عاشقان، رهِ بی‌همتان به خود ندهند

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۲۰۱

🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۶۳۶

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

ای هست وجود تو،ز یک قطره منی
معلوم نمی‌شود که تو چند منی

تا چند منی ز خود که: کو همچو منی؟
نیکو نبود منی، ز یک قطره منی

#شیخ_بهایی
- رباعی شمارهٔ ۷۶


🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

از بهر خدا اگر خدا می ‌جویی
می دان که خدا را به هوا می ‌جویی

او را بطلب تا که بیابی او را
غیرش چه کنی غیر چرا می ‌جویی

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱



🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

دود می‌خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه‌ام؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می‌رسد افسانه‌ام؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر.
خویش را از ساحل افکندم در آب،
لیک از ژرفای دریا بی‌خبر.

بر تن دیوارها طرح شکست.
کس دگر رنگی در این سامان ندید.
چشم می‌دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید.

تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته‌ام.
گرچه می‌سوزم از این آتش به جان،
لیک بر این سوختن دل بسته‌ام.

تیرگی پا می‌کشد از بام‌ها:
صبح می‌خندد به راه شهر من.
دود می‌خیزد هنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن.

#سهراب_سپهری

🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۹۳

🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی
مونس خویش بدیدی دل هر موجودی

چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی
ساقی وصل شراب صمدی پیمودی

رو نمودی که منم شاهد تو باک مدار
از زیان هیچ میندیش چو دیدی سودی

هیچ کس رشک نبردی که فلان دست ببرد
هر کسی در چمن روح به کام آسودی

نیست روزی که سپاه شبش آرد غارت
نیست دینار و درم یا هوس معدودی

حاجتت نیست که یاد طرب کهنه کنی
کی بود در خضر خلد غم امرودی

صد هزاران گره جمع شده بر دل ما
از نصیب کرمش آب شدی بگشودی

صورت حشو خیالات ره ما بستند
تیغ خورشید رخش خفیه شده در خودی

طالب جمله وی است و لقبش مطلوبی
عابد جمله وی است و لقبش معبودی

خادم و مؤذن این مسجد تن جان شماست
ساجدی گشته نهان در صفت مسجودی

ای ایازت دل و جان شمس حق تبریزی
نیست در هر دو جهان چون تو شه محمودی

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۸۷۰

🍃♥
Join ➣↻
@Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
 آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
 وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود

#افشین_یداللهی

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…
Subscribe to a channel