کانالهای مربوط به ما @ghazalshermahdishabani @ghazalbidelhasanhoseyni @bidelpazhooh @arshadadab @phdadab @nasrha ادمین: @mahdishabani1985 تبلیغ نداریم ⛔️
#اوزان_کمکاربرد (۲۶)
#مستفعلن_فعلاتن_مفاعلن
طریقه ساخت: از قاعده تفرع وزنی (وزنی را که با مفاعلن شروع شود میتوان با مستفعلن شروع کرد و وزن دیگری ساخت).
نمونه شعر
بغض شکسته و فریاد ماندهام
گر خامشم بشنو خواهش مرا
#پروین_جزایری
خاری به چشم امیدم نشسته است
سنگی سبوی دلم را شکسته است
#فاطمه_راکعی
نمونه ضربالمثل
میراث خرس به کفتار میرسد!
منابع: طبقهبندی وزنهای شعر فارسی، ابوالحسن نجفی، نشر نیلوفر. آشنایی با اوزان عروضی، ج ۵، غلامرضا پناهی، نشر پیام. آهنگ ضربالمثلها، مهدی شعبانی، نشر نیش
@ghazalshermahdishabani
ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
دَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صُراحی و جام رفت
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصهٔ خیال که آمد، کدام رفت
بر بوی آن که جرعهٔ جامت به ما رسد
در مَصطَبِه دعایِ تو هر صبح و شام رفت
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیمِ میاش در مشام رفت
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت
نقدِ دلی که بود مرا صرف باده شد
قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود؟
می ده که عمر در سرِ سودای خام رفت
دیگر مکن نصیحتِ #حافظ که ره نیافت
گمگشتهای که بادهٔ نابش به کام رفت
@ghazalshermahdishabani
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد
که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد
مقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل
بیا که سود کسی بُرد، کاین تجارت کرد
نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی
کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جَمّاشِ شیخِ شهر امروز
نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد
به رویِ یار نظر کن ز دیده مِنّت دار
که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد
حدیثِ عشق ز #حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد
@ghazalshermahdishabani
Bu akşam ölürüm beni kimse tutamaz
امشب میمیرم و کسی نمیتواند مانع شود.
Sen beni tutamazsın yıldızlar tutamaz
تو نمیتوانی، ستارگان نمیتوانند.
Bir uçurum gibi düşerim gözlerinden
همچون صخرهای از چشمانت میافتم.
Gözlerin beni tutamaz
چشمانت نمیتوانند مرا بگیرند.
Düşlerinde büyürüm büyürüm kabusun olur ölürüm
در رؤیاهایت بزرگ میشوم، وقتی كابوس به سراغت میآید میمیرم.
Bir şiir yazarım bir türkü söylerim
یک شعر مینویسم، یک ترانه محلی میخوانم.
Bir sen olurum bir ben ölürüm
یک بار همچون تو میشوم، دوباره میمیرم.
Bu akşam ölürüm sırf senin için
امشب میمیرم، فقط به خاطر تو میمیرم.
Beni ölüm bile anlamaz
حتی مرگ هم نمیتواند مرا درک كند.
Bu Akşam Ölürüm 1999
ترانه، آهنگ و اجرا:
#Murat_Kekilli
@ghazalshermahdishabani
خوش آنکه سکهی خورشید را دوپاره کنی
سپس دو نیمهی آن را دو گوشواره کنی
خوش آنکه از سر شاخ فصول برچینی
بهار را و گل دامن بهاره کنی
تو مثل عشق، لطیفی، سزَد که خوابت را
ز شعر بِستر و از نغمه گاهواره کنی
شبی، برابر آیینه، پاک عریان شو!
که بهت خود، همه در چشم من، نظاره کنی
دو آفتاب و دو گل از بلور خواهدزد
اگر تو چاک گریبان ز شور، پاره کنی
زند به راه تو طاق از کمان رنگینش
فلک، به گوشهی ابرو اگر اشاره کنی
کویر بودم و بارانی از تو باغم کرد
بهار میشوم ار بارشی دوباره کنی
بکن که از همه خوبان تو درخوری تنها
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنی
#حسين_منزوی
@ghazalshermahdishabani
بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کنند
#ایمای_اصفهانی @aloonaksher
به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد باد و تنت بیگزند
همهساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد
#فردوسی
#سال_نو_مبارک
پیشینه هفتسین در ایران
مجید دهقانی، مجله بخارا
نوروز ۱۳۹۸
@world_of_iranology
حیدربابایه سلام ...
بایرامیدی، گئجه قوشی اوخوردی
آداخلی قیز، بیگ جوْرابی توْخوردی
هرکس شالین بیر باجادان سوْخوردی
آی نه گؤزل قایدادی شال ساللاماق!
بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق!
نوروز بود و مُرغ شباویز در سُرود
جورابِ یار بافته در دستِ یار بود
آویخته ز روزنهها شالها فرود
این رسم شال و روزنه خود رسم محشریست!
عیدی به شالِ نامزدان چیز دیگریست!
شال ایستهدیم منده ائوده آغلادیم
بیر شال آلیب، تئز بئلیمه باغلادیم
غلام گیله قاشدیم، شالی ساللادیم
فاطمهخالا منه جوراب باغلادی
خانننهمی یادا سالیب، آغلادی
با گریه خواستم که همان شب روم به بام
شالی گرفته بستم و رفتم به وقتِ شام
آویخته ز روزنه خانه غُلام
جوراب بست و دیدمش آن شب ز روزنه
بگریست خاله فاطمه با یاد خانْننه
حیدربابا، میرزَممدین باخچاسی
باخچالارین تورشاشیرین آلچاسی
گلینلرین دوْزمه لری، تاخچاسی
هی دوْزوْلر گؤزلریمین رفینده
خیمه وورار خاطرهلر صفینده
در باغهای میرزمحمد ز شاخسار
آلوچههای سبز و تُرش، همچو گوشوار
وآن چیدنی به تاقچهها اندر آن دیار
صف بستهاند و بر رفِ چشمم نشستهاند
صفها به خط خاطرهام خیمه بستهاند
#حیدربابا #شهریار
ترجمه #بهروز_ثروتیان
@ghazalshermahdishabani
زآن باده که در میکدۀ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش!
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
ای آنکه غمگنیّ و سزاواری
وندر نهان، سرشک همیباری
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست، کی پذیرد همواری؟!
آزار بیش بینی زین گردون
گر تو به هر بهانه بیازاری
گویی گماشتهست بلایی او
بر هر که تو بر او دل بگماری
ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری!
فرمان کنی و یا نکنی، ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی باری!
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
#رودکی (؟۲۴۴ _ ۳۲۹)
@ghazalshermahdishabani
سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم تو را
هر چقدر افشردهای دل را، بیفشارم تو را
#صائب
@ghazalshermahdishabani
وه! چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی!
ای بسا آرزوت میکردم
خوب شد آمدی صفا کردی
آفتاب از کدام سمت دمید
که تو امروز یاد ما کردی
از چه دستی سحر بلند شدی
که تفقد به بینوا کردی
قلم پا به اختیار تو بود
یا ز سهوالقلم خطا کردی
بیوفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی، وفا کردی!
شب مگر خواب تازه دیدی تو
که سحر یاد آشنا کردی
هیچ دیدی که اندر این مدت
از فراقت به ما چهها کردی؟
دست بردار از دلم ای شاه
که تو این ملک را گدا کردی
با تو هیچ آشتی نخواهم کرد
با همان پا که آمدی برگرد!
#ایرج_میرزا
@ghazalshermahdishabani
محتسب در نیمشب جایی رسید
در بن دیوار مستی خفته دید
گفت هی مستی چه خوردهستی بگو
گفت از این خوردم که هست اندر سبو
گفت آخر در سبو واگو که چیست
گفت از آنکه خوردهام، گفت این خفیست
گفت آنچه خوردهای آن چیست؟ آن؟
گفت آنکه در سبو مخفیست، آن!
دَور میشد این سؤال و این جواب
ماند چون خر محتسب اندر خلاب
گفت او را محتسب هین آه کن
مست هوهو کرد هنگام سخن
گفت گفتم آه کن، هو میکنی
گفت من شاد و تو از غم منحنی
آه از درد و غم و بیدادی است
هویهوی میخوران از شادی است
محتسب گفت این ندانم، خیز، خیز
معرفت متراش و بگذار این ستیز
گفت رو، تو از کجا، من از کجا؟!
گفت مستی، خیز تا زندان بیا
گفت مست ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو
گر مرا خود قوت رفتن بدی
خانهٔ خود رفتمی، وین کی شدی
من اگر با عقل و با امکانمی
همچو شیخان بر سر دکانمی
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بیروی تو ای سرو گُلاندام، حرام است
گوشَم همه بر قولِ نی و نغمهٔ چنگ است
چشمم همه بر لَعلِ لب و گردشِ جام است
در مجلسِ ما عِطر مَیامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مَشام است
از چاشنیِ قند مگو هیچ و زِ شِکَّر
زآنرو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه، مُقیم است
همواره مرا کویِ خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
مِیخواره و سرگشته و رندیم و نَظَرباز
وآنکس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است
#حافظ منشین بیمِی و معشوق زمانی
کهایّامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است
@ghazalshermahdishabani
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست
نوبهٔ زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بوَد آن را که چنین باده خورَد
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست؟!
بادهنوشی که در او روی و ریایی نبوَد
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سرّ است بدین حال گواست
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وآن چه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟
باده از خون رزان است نه از خون شماست!
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود؟
ور بوَد نیز چه شد، مردم بیعیب کجاست؟
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
ای بوسهات شراب و از هر شراب خوشتر!
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بیتو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن از هر شباب خوشتر
جز طرحِ چشم مستت بر صفحهٔ امیدم
خطی اگر کشیدم نقشِ بر آب خوشتر
خورشید گو نخندد، صبحی تتق نبندد
ای برق خندههایت از آفتاب خوشتر!
هر فصل از آن جهانیست، هر برگ داستانیست
ای دفترِ تن تو از هر کتاب خوشتر
چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت از هر جواب خوشتر
خامُش نشسته شعرم، در پیش دیدگانت
ای شیوهٔ نگاهت از شعر ناب خوشتر!
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
بی وعده آمد امشب آن مرهمِ دلِ ریش
همچون گلی که آید در غیر موسمِ خویش
میرزا اسماعیل علاقهبند (ق ۱۲)
متخلص به #ایمای_اصفهانی
#قدیم (آلبوم خط سوم ۲۰۱۰)
شاعر، خواننده و آهنگساز
#فرامرز_اصلانی
تنظیمکننده #استیو_مککروم
@ghazalshermahdishabani
#بهارانه
#منوچهری
کرده گلو پُر ز باد، قُمریِ سِنجابپوش
کبکْ فروریخته، مُشک به سوراخِ گوش
بلبلَکان با نشاط، قمریَکان با خروش
در دهنِ لاله، مُشک؛ در دهنِ نَحل، نوش
سوسنِ کافوربوی، گلبُن گوهرفروش
زمین به اردیبهشت، گشته بهشت برین
چوک ز شاخ درخت، خویشتن آویخته
زاغِ سیه پرّوبال، غالیهآمیخته
ابر بهاری ز دور، اسب برانگیخته
وز سمِ اسبش به راه، لؤلؤ تر ریخته
در دهن لاله، باد ریخته و بیخته
بیخته مُشک سیاه، ریخته دُرّ ثمین
گویی بطّ سپید، جامه به صابون زدهست
کبکِ دریْ ساقها در قدحِ خون زدهست
بر گلِ تر، عندلیبْ گنجِ فریدون زدهست
لشکر چین در بهار بر کُه و هامون زدهست
لاله سوی جویبار، لشکرْ بیرون زدهست
خیمۀ او سبزگون، خرگه او آتشین
#منوچهری_دامغانی
تصحیح #محمد_دبیرسیاقی
@ghazalshermahdishabani
#فرهنگ_بیدل (دوجلدی)
تألیف و تدوین: عبدالوهاب فایز
صفحهآرایی: محمدکاظم کاظمی
کابل، نشر امیری، ۱۴۰۲.
amiribook2000@gmail.com
amiripublications.com
سفارش:
تلفن کابل:
+93744440009
تلفن کانادا:
+14036061424
تلفن تهران:
+989046525640
(تهران، انقلاب، پاساژ فروزنده، پلاک ۴۰۴، آقای کریمی)
#معرفی_کتاب
@books_exchange1
زآن میِ عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است، بیاور جامی
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
ای آنکه غمگنیّ و سزاواری
وندر نهان، سرشک همیباری
مُستی* مکن که ننگرد او مُستی
زاری مکن که نشنود او زاری
رفت آنکه رفت و آمد آن کآمد
کی رفته را بهزاری بازآری؟
با صدهزار مردم، تنهایی
بی صدهزار مردم، تنهایی
#رودکی #نامجو
* شکایت
@ghazalshermahdishabani
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپردۀ گل نعرهزنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایهٔ نقد بقا را که ضَمان خواهد شد؟
ماه شعبان منه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
#حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد
@ghazalshermahdishabani
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است، آی!
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردهی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدهستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما بردهاست این، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است
و قندیل سپهر تنگمیدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نُهتوی ِ مرگاندود، پنهان است
حریفا! رو، چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستان است
#مهدی_اخوان_ثالث
تهران، دیماه ۱۳۳۴
@mehdiakhavansaless
💞 در باب عشق و عٓشٓقه و رابطهی این دو:
یادبودی برای دههی عشق
از ۲۵ بهمن (ولنتاین) تا ۵ اسفند (سپندارمذگان)
و البته هر روز، روز عشق است، بل که هر لحظه!
✍🏻🎤🎙مهرپویای صفار
👈🏻برسد به گوش و چشم اهل دل! 😊
#دهه_عشق #ولنتاین #سپندارمذگان #مهرپویاصفار
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همه روز
یک روز تو نیز یاد ما کن
این قاعدهی خلاف بگذار
وین خوی معاندت رها کن
برخیز و در سرای در بند
بنشین و قبای بسته وا کن
آن را که هلاک میپسندی
روزیدو به خدمت آشنا کن
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراق، مبتلا کن
#سعدی! چو حریف ناگزیر است
تن در ده و چشم در قضا کن
شمشیر که میزند سپر باش
دشنام که میدهد دعا کن
زیبا نبوَد شکایت از دوست
زیبا همهروز گو جفا کن
@ghazalshermahdishabani
سلام و رحمت...
دعوتید به کانال ادبی « منِ او »
( شعر و موسیقی و دکلمه )
براىِ رها شدن از سر و صداهاى اطرافتون
میتونین صدای اینجا رو زیاد کنین...!🤍
/channel/maneeeoo