ghazalvare | Unsorted

Telegram-канал ghazalvare - ﻏﺰلواﺭﻩ

642

غزلواره ؛ پنجره‌ای‌ست رو به دریای فرهنگ و ادب، برای فرهیختگانی‌ که غزل می‌خوانند و غزل می‌دانند.. تاسیس: ۱۳۹۴/۰۸/۰۶

Subscribe to a channel

ﻏﺰلواﺭﻩ

چو برف تازه نشستی به پای حرفِ دلم
همین‌که آه کشیدم بگویم آب شدی

تو سرپناه من و سقف خانه‌ام بودی
که صبح زلزله روی سرم خراب شدی

"همه قبیله من عالمان دین بودند"
تو هم از این‌همه نوشیدنی شراب شدی!

🖋 #محمد_قاسملوی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

چنین کشتهٔ حسرت کیستم من
که چون ‌آتش ازسوختن زیستم من

نه شادم نه محزون نه خاکم نه ‌گردون
نه لفظم نه مضمون چه معنیستم من

نه خاک‌آستانم نه چرخ آشیانم
پری می‌فشانم کجاییستم من

اگر فانی‌ام چیست این شور هستی
وگر باقی‌ام از چه فانیستم من

بناز ای تخیل ببال ای توهم
که هستی‌گمان دارم و نیستم من

هوایی در آتش فکنده‌ست نعلم
اگر خاک گردم نمی‌ایستم من

نوایی ندارم نفس می‌شمارم
اگر ساز عبرت نی‌ام چیستم من

بخندید ای قدردانان فرصت
که‌ یک خنده برخویش نگریستم من

در این غمکده ‌کس نمیراد یارب
به مرگی‌که بی‌دوستان زیستم من

جهان گو به سامان هستی بنازد
کمالم همین بس‌که من نیستم من

به این یک‌نفس عمر موهوم #بیدل
فناتهمت شخص باقیستم من

❤️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

از بند دین گریخته‌ی خنده توام
مومن به وعده‌های فریبنده توام

شکر خدا که با همه بی بندوباریم
در بند هیچ نیستم و بنده توام

هم سعدی زمانه منم هم غزل تویی!
زیبنده منی و برازنده توام

شعری برای غیر نگفتم، قسم به عشق!
من عاشق توام که سراینده توام

می‌آید آنکه عشق تو را هم به خون کشد
حال مرا ببین که من آینده توام

یک لحظه شرمِ بوسه و حسرت تمام عمر
ای دل هزار مرتبه شرمنده توام.

🖋️ #سجاد_رشیدی_پور

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

خط نستعلیق مبهوت کِش و قوس تنت
قوطی عطاری است هر دکمه از پیراهنت

هفت شهر عشق را عطار می‌گردد چرا؟
وقتی از قونیه تا بلخ است چاک دامنت

آمدی جانم به قربانت کمی دیر آمدی
مولوی را منزوی کردی تو بعد رفتنت

دور کن از صحنه جرم آن لب قتاله را
تا خدا ناکرده قتل من نیفتد گردنت

در جواب دوستت دارم خدا لعنت کند
هر که یادت داده این ممنون و مرسی گفتنت...

🖋️ #هادی_باباقصاب‌ها

❤️@ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

+ آمد بَرِ من
- که؟
+ یار
- کی؟
+ وقتِ سحر

+ترسنده
- ز که؟
+ ز خصم
- خصمش که؟
+ پدر

+ دادَمْش دو بوسه!
- بر کجا؟
+ بر لبِ تر

- لب بُد؟
+ نه!
- چه بُد؟
+ عقیق
- چون بُد؟
+ چو شِکَر

🖋 #رودکی
    
❤️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

علتی‌است در ظلمت، خیز و ترکِ علت کن
ای سُهـا! سکونت چیست؟ ماه شو عزیمت کن

ای بسی به سی مانده! چِل گذشته را چونی؟
بیش تابِ حُبَّش نیست، آه  کم محبت کن!

با تو گاه پندارم، فرصتی دگر دارم
مرگ گفت: فرصت نیست!
عشق گفت: فرصت کن!

در زیارتت ای زن  زحمت است پیراهن
گفت: زحمت ار این است خیز و رفعِ زحمت کن!

صورتی که تصویرش جای لوحَش الله است
چشم بین و خوف آور  زلف بین و وحشت کن

گفت: رنجِ خاموشی می کُشد سخنور را
ای خموش! دردت چیست؟ مرد باش و صحبت کن!

دادِ حرف دادم باز آن چنان که داد آواز:
کی نبی! بدین اعجاز دعویِ نبوت کن!

شیخ در خراباتم دید و گفت: لعنت باد!
از پیاله ای ابلیس خنده زد که: لعنت کن!

فالِ ما غرشمالی خواند و گفت: قسمت نیست!
یا رب! ار چه قسمت نیست چشم پوش و قسمت کن!

سها: ستاره، ستاره ای کم نور در دب اکبر

لوحش الله: عبارتِ استعجاب است یعنی خدایش وحشت ندهاد!

#امیرحسین_الهیاری
#خمریات

❤️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

من آن خرابه‌نشین بلبلم که موسم گل
ز جغد غم‌زده پرسم که راه باغ کجاست؟

ز هجر باده سیه‌روزتر ز خفاشم
شبت بخیر، بگو ساقیا چراغ کجاست؟


🖋 #نوعی_خبوشانی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

خزان به دیده ی ما چون بهار می‌گذرد
غمت مباد، غم روزگار می‌گذرد

درخششی ابدی نیست در جهان بنگر
که این ستاره ی دنباله دار می‌گذرد

چه باک ازینکه چنین رو گرفته است امشب
به نور ماه قسم شام تار می‌گذرد

در آزمون جدایی صبور باش ای دل
که با عنایت پروردگار می‌گذرد

دو روز با قفس زندگی مدارا کن
بهار اگر برسد از حصار  می‌گذرد

🖋 #حسین_دهلوی

🆔@ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

نوازشی ز کرم می‌کند _ محبت نیست_
توان شناختن از دوستی، مدارا را ...

🖋 #نظیری_نیشابوری

🆔@ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

کجاست میِ؟
که غم از دل به در برد ما را

‌از این جهان به جهان دگر برد ما را

🖋 #طالب_آملی

🥂 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

برای سوختن من
چو شعله تند مشو

اگرچه خار و خسم
یادگاریِ چمنم...

🖋 #سلیم_طهرانی

🌱 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

روزی هزار عاشق چشم‌انتظار داشت
این ایستگاه خسته زمانی قطار داشت

این ریل دل‌شکسته خوابیده زیر خاک
با شوق لحظه‌های رسیدن قرار داشت

شیرین‌ترین و دورترین انتظار بود
گویی دلم مسافری از قندهار داشت

با شالی از بنفشه و موهایی از نسیم
دنیای من تمام فصولش بهار داشت

با آن نگاه ساده و چشمان روشنش
صبحی سیاه‌مست و غروبی خمار داشت

دیشب پس از چقدر فراموشی و سکوت
آن زن به خوابم آمده، یعنی چه‌کار داشت؟

🖋 #اصغر_معاذی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

زاهد!
گناهم این‌همه چینِ جبین نداشت

سودی که عشق داشت،
زیانی به دین نداشت

🖋 #اثر_شیرازی

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

جور بر بنده از ازل کرده
کم و بیشِ مرا اقل کرده

مدعایی نداشتم ز نخست
مدعای مرا مثل کرده

من شراب بهشت می‌خوردم
باده را تلخ چون عسل کرده

از زمانی که چشم وا کردم
زانوی غم مرا بغل کرده

کیست آن‌کس که صبح مرگم را
به شب زندگی بدل کرده

من که شاعر نبوده‌ام چه کسی
گریه‌های مرا غزل کرده؟

🖋 #محمد_قاسملوی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

من ذره بُدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک‌زن خویشم کردی

مه دوش به بالین تو آمد به سرای
گفتم که ز غیرتش بکوبم سر و پای
مه کیست که او با تو نشیند یک جای
شب گرد جهان‌دیده و انگشت‌نمای
 
نقاش رخت اگر نه یزدان بودی
استاد تو در نقش تو حیران بودی
داغ مهرت اگر نه در جان بودی
در عشق تو جان بدادن آسان بودی
 
نومید نیم گرچه ز من ببریدی
یا بر سر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن
بسیار امیدهاست در نومیدی

وقف است مرا عمر در این مشتاقی
احسنت زهی طراوت و رواقی
من کف نزنم تا تو نباشی مطرب
من می نخورم تا تو نباشی ساقی
 
هم دل به دلستانْت رساند روزی
هم جان سوی جانانت رساند روزی
از دست مده دامن دردی که توراست
کان درد به درمانت رساند روزی
 
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
 

در عشق که جز می بقا خوردن نیست
جز جان دادن دلیل جان بردن نیست
گفتم که تورا شناسم آنگه میرم
گفتا که شناسای مرا مردن نیست
 
در مجلس عشاق قراری دگر است
وین بادهٔ عشق را خماری دگر است
آن علم که در مدرسه حاصل کردند
کار دگر است و عشق کاری دگر است

در من غم شب‌کور چرا پیچیده‌است
کور است مگر و یا که کورم دیده است
من بر فلکم در آب و گِل عکس منست
از آب کسی ستاره کی دزدیده است
 
دلتنگم و دیدار تو درمان من‌ است
بیرنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ‌از غم هجران تو بر جان من است

دلدار اگر مرا بدراند پوست
افغان نکنم نگویم این درد از اوست
ما را همه دشمن‌اند و تنها او دوست
از دوست به دشمنان بنالم نه‌نکوست

 دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانهٔ خلق و آشنای غم توست
لطفی است که می‌کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
 
دل یاد تو کرد چون به عشرت بنشست
جام از ساقی ربود و انداخت شکست
شوریده برون جست نه هشیار و نه مست
آوازه درافتاد که دیوانه شده‌ست

روزی که تورا ببینم آدینهٔ ماست
هر روز به دولتت به از دینهٔ ماست
گر چرخ و هزار چرخ در کینهٔ ماست
غم نیست، چو مهر یار در سینهٔ ماست
 
زان روز که چشم من به رویت نگریست
یکدم نگذشت کز غمت خون نَگریست
زهرم بادا که بی‌تو می‌گیرم جام
مرگم بادا که بی‌تو می‌باید زیست

زان می خوردم که روح پیمانه اوست
زان مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
شمعی به من آمد آتشی در من زد
آن شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
 

زان می مستم که نقش جامش عشق است
وان اسب سواری که لجامش عشق است
عشق مه من کار عظیمی است ولیک
من بندهٔ آنم که غلامش عشق است
 

سر سخن دوست نمیارم گفت
درّیست گران‌بها نمیارم سفت
ترسم که به خواب‌ در بگویم سخنی
شبهاست که از بیم نمیارم خفت

سرگشته چو آسیای گردان کنمت
بی‌سر گردان چو گوی گردان کنمت
گفتی بروم با دگری درسازم
با هرکه بسازی زود ویران کنمت

سرمایهٔ عقل سر دیوانگی است
دیوانهٔ عشق مرد فرزانگی است
آنکس که شد آشنای دل از ره درد
با خویشتنش هزار بیگانگی‌ است

سلطان ملاحت مه موزون منست
در سلسله‌اش این دل مجنون منست
بر خاک درش خون جگر میریزم
هرچند که خاک آن به از خون منست

شب رو که شبت راهبر اسرار است
زیرا که نهان ز دیدهٔ اغیار است
دل عشق‌آلود و دیده‌ها خواب‌آلود
تا صبح جمال یار ما را کار است

عشق آمد و توبه را چو شیشه بشکست
چون شیشه شکست کیست کو داند بست
گر هست شکسته‌بند آن هم عشق است
از بند و شکست او کجا شاید جست

عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
بازآمد و رخت خویش بنهاد برفت
گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
 


🖋 #مولانا

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

با هر سکوت یاد تو می‌افتم
ای در سکوت رفته از این خانه
از یاد برده‌ای تو مرا، اما
یادت بخیر ای زن دیوانه!

من پهلوان بی برو بازویم
تو خنجری نشسته به پهلویم
از هر طرف که بگذری از رویم
آزادی از اسارت این خانه...

بی مهر ماه گمشده در پاییز
یلدای مو بلند پر از پرهیز
رحمت مباد آذری چنگیز
بر این اسیر با همه بیگانه

ای یادگار رفتن تو اخمم
ای ردپای رفتن تو زخمم
من را شکسته بسته نکن با غم
سنجاق رفته در پر پروانه

دلخسته ام بدون تو از دنیا
از پیله ی تنیده‌ی آدم‌ها
مشغولمت به مرثیه‌ها، تنها
خوش بگذرد مسافر افسانه!

#داوود_جمالی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی مِی و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل #حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد

❤️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

به فصل گل ستم باغبان نگر که برید
همان درخت که بر شاخش آشیانه ماست...

🖋️ #فدایی_اردستانی

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

خواهم شدن به میکده
گریان و دادخواه

کز دستِ غم
خلاصِ من آنجا مگر شود...

🖋️ #حافظ

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

/channel/amirhosseinallahyari1

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

با صد گله از درد فراق تو، خموش است
گر هیچ ندارد دل من حوصله دارد...

🖋 #رفیع_مشهدی

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

من آن روزی که بر رخ فتنه می‌شد زلف، می‌گفتم
که روز خوش نخواهد گشت هرگز در زمین پیدا

تمنایش چو گردد گِرد خاطر مضطرب گردم
چو محتاجی که گردد در سرایش میهمان پیدا

بغل از نامه احباب پر کرد و نمی‌خواند
که می‌ترسد شود مکتوب من هم در میان پیدا

🖋 #نظیری_نیشابوری

🆔 @Ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

در قفل فروبسته غم‌های دل خویش
آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم

🖋 #فیاض_لاهیجی

🆔@ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

بشکن دلم که رایحه درد بشنوی
کس از برون شیشه نبوید گلاب را

🖋 #نوعی_خبوشانی

💔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

من آن نیم که برم رشک بر متاع کسی
به برگ برگ تو ای لاله، داغ ارزانی!

🖋 #رفیع_مشهدی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

همیشه قافله اشک، خضرِ راهم بود
سراغ کوی تو از چشم خویش پرسیدم

🖋 #اثر_شیرازی

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

ناله، دامن به چراغ دل پر داغم زد
باد نگذاشت چراغان کنم این صحرا را

🖋 #نجیب_کاشانی

🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

مکن عیبم
اگر برحال خود
هرگز نپردازم

که من می‌خواره‌ام
آیینِ غم‌خواری نمی‌دانم.

🖋 #سلیم_طهرانی

♥️ @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

جنگل و ماه و چشمه‌ها هستند چشمه‌ای از بهار چشمانت
شب نگهبان گنج گیسوهات، آسمان پرده‌دار چشمانت

پلک برهم که می‌زنی انگار لحظه درگیر خودفراموشی است
سال‌های سیاه تاریکی است حالت انتظار چشمانت

لشکر نابرابر مژه‌ها غرق آرایشی تهاجمی‌اند
بی شبیخون اسیر می‌گیرد شوکت و اقتدار چشمانت

بر تن شهر لرزه می‌ریزد،جنگل از ترس ساکت و خاموش
بیشه راسربه‌سر قُرُق کرده شیر آهوشکار چشمانت

فیلسوفان، منجمان... همگی محو اسرار چشم‌های تواند
در دل دور باطل افتاده است کهکشان بر مدار چشمانت

با نگاه تو مغربی روشن، بی نگاه تو مشرقی تاریک
مرز دنیای خوب و بد اینجاست: خط نصف‌النهار چشمانت

لات و عزّی، منات و ودّ و هبل پیش چشمت به خاک افتادند
ادعای الهگی دارد شاه آتش‌سوار چشمانت

از طلوع شراب و شعر و شعور تا به امروز هر چه ساقی و رند
همه افتاده‌اند یک گوشه مست مست از خمار چشمانت

شعر پژواکی از نگاه توست اتفاقی که اتفاقی نیست
به فراشعر می‌سرانجامد جمله با اعتبار چشمانت

چشمت آیینه‌دار زیبایی، چشمت آیینه‌دار خوبی هاست
چشمت آیینه‌دارِ... اما نه! عشق آیینه‌دار چشمانت

🖋 #علی_شیبانی
🆔 @ghazalvare

Читать полностью…

ﻏﺰلواﺭﻩ

سلام
عصر آدینه بخیر
داشتم رباعی‌های مولانا را می‌خواندم
تا شب می‌توانستم بخوانم آنقدر که خوش‌نشین و فریبا بودند.

دلم نیامد این دلخوشی‌ کوچکم را با شما قسمت نکنم.
امیدوارم حالمان خوب باشد.

ارادتمند شما محمد قاسملو

🎵 @ghazalvare

Читать полностью…
Subscribe to a channel