غزلواره ؛ پنجرهایست رو به دریای فرهنگ و ادب، برای فرهیختگانی که غزل میخوانند و غزل میدانند.. تاسیس: ۱۳۹۴/۰۸/۰۶
تفالی بر دیوان حافظ:
خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
گشادِ کارِ من اندر کرشمههایِ تو بست
مرا و سروِ چمن را به خاکِ راه نشاند
زمانه تا قَصَبِ نرگسِ قبای تو بست
ز کارِ ما و دلِ غنچه صد گره بگشود
نسیمِ گل چو دل اندر پیِ هوایِ تو بست
مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو
بست
چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مَفِکن
که عهد با سرِ زلفِ گرهگشایِ تو بست
تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیمِ وصال
خطا نِگر که دل امید در وفایِ تو بست
ز دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت
به خنده گفت که #حافظ برو، که پایِ تو بست؟
🆔 @ghazalvare
خواهد رسید دور فراق از پی وصال
آغاز مرگ، دیده به دنیا گشودن است
🖋 #محمد_قاسملوی
🎸 موسیقی: #رحمان_ممدلی
🎵 @ghazalvare
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلند میپرم اما، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهی که پر شده است؟
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیرها بدل اسم اعظماند همه
از او و ما که منم، تا من و شما که تویی
تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده دادهای و به زن
قدیم تازه و بیمرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیمرهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا، که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی نانوشتهها که تویی..
🖋️ #حسین_منزوی
❤️ @ghazalvare
تو در کمند نیفتادهای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بهشتروی من آن لعبت پریرخسار
که در بهشت نباشد به لطف او حوری
به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام
اگر چه سرو نباشد بر او گل سوری
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوبمنظری و دلفریب منظوری
تو در میان خلایق به چشم اهل نظر
چنان که در شب تاریک پاره نوری
اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق
کس از خدای نخواهد شفای رنجوری
ز کبر و ناز چنان میکنی به مردم چشم
که بی شراب گمان میبرد که مخموری
من از تو دست نخواهم به بیوفایی داشت
تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری
ز چندگونه سخن رفت و در میان آمد
حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری
به خنده گفت که #سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری
چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
♥️ @ghazalvare
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانهی لیلی کجا رود؟
گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیار سر که در سرِ مهر و وفا رود
ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست
قارون اگر به خیل تو آید گدا رود!
مجروح تیر عشق اگرش تیغ بر قفاست
چون میرود ز پیش تو چشم از قفا رود
حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی
کاین پای لایقست که بر چشم ما رود...
در هیچ موقفم سَرِ گفت و شنید نیست
الا در آن مُقام که ذکر شما رود
ای هوشیار اگر به سَرِ مست بگذری
عیبش مکن که بر سر مردم قضا رود
ما چون نشانه پای به گل در بماندهایم
خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود
ای آشنای کوی محبت صبور باش
بیداد نیکوان همه بر آشنا رود
سعدی به در نمیکنی از سر هوای دوست
در پات لازمست که خار جفا رود.
🖋️ #سعدی
🆔 @Ghazalvare
خاکم به باد رفت و ز یادم نمیروی
پنداشتم که از تو جدا میتوان شدن
🖋️ #اسیر_شهرستانی
🆔 @ghazalvare
مانند شیشهی مِی، بی گریه پیش ساقی
حرفی نمیتوانم از درد دل بیان کرد
از زیر چرخ بگریز، یا دم مزن، که نتوان
از آسمان شکایت، در زیر آسمان کرد
🖋️ #کلیم_همدانی
🆔 @ghazalvare
عمریست که در پای خُم افتاده خرابیم
همسایه دیوار به دیوار شرابیم
🖋️ #قدسی_مشهدی
🆔 @ghazalvare
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته، که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشیدِ کعبه، ماهِ کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
🖋️ #فروغی_بسطامی / با اندکی تلخیص
❤️ @ghazalvare
دلی کز درد عشق آگاه شد، راحت چه میداند؟
نمیگنجند در یک چشم باهم، خواب و بیداری
🖋️ #واعظ_قزوینی
🆔 @ghazalvare
🎧 #محمدرضا _شجریان
🖋️ #حافظ
ساقی بیا
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند...
🆔 @ghazalvare
امان ندیده کسی از گزند حیله خویش
که حبس کرده خودش را قفس به میلهی خویش
مباد فتنه چو فانوس در دلت باشد
که نیست راه رهایی هم از فتیلهی خویش!
به فکر فتح جهان آن قبیل میافتند
که بر نیامدهاند از پس قبیلهی خویش!
به فکر فتح جهاناند و میتوانی دید
هزار مسئله دارند در طویلهی خویش!
فغان که این دله دزدان به گرد وهم زمین
چنان خوشاند که فرزند من به تیلهی خویش!
کدام می کشدم عنکبوت یا نسّاج؟
چه ها که دیدهام از روزنان پیلهی خویش
🖋️ #حسین_جنتی
🆔 @h_jannati
🆔 @ghazalvare
چه فرقی میکند غوغای نفرین یا درود آید؟
کسی کاو با هجا رفتهست، روزی با سرود آید
تماشاییست پائین رفتنِ خورشید در آفاق
خوش آن سلطان که با پای خود از تختش فرود آید
جهان جایی برای دل نهادن نیست، ترکش کن
اگرچه دیر ماندی، "مرگ" چالاک است و زود آید
چه میترسانیاش از داغ، آنکس را که خود هر روز
درونِ آتشِ قهرِ تو با بود و نبود آید؟
نسوزان مردمان را تا نسوزانند چشمت را
چو آتش میزنی بر جانشان، ناچار دود آید
روان شد شعرِ آرامم سوی انصافِ دربندت
رهایش کن که چون دریا به استقبال رود آید
🖋️ #محمدرضا_طاهری
♥️ @ghazalvare
در خواب بدیدمی دیاری
کآنجا معنا به زر فروشند
حکّام به احترام و تعظیم
در خدمت مردمان بکوشند
وعّاظ در آغلاند و روزی
از استر و گاو و خر بدوشند
در مسجد و دیر و مُغ، نیایش
در میکده هم شراب نوشند
آنجا بخورند نان بازو
هر آینه عادلان به هوشند
گر ظلم رود دمی به دشمن
پیش از همه دوستان خروشند
گر گیسوی تابدار بینند
مردان به حجاب چشم پوشند
در پهلوی سفلگان به جوش و
در محضر نکتهدان خموشند
غم یافت نمیشود در آنجا
مردم همگی در آرزوشند
زیبارویان همه رعیت
شاهان همگی درازگوشند
.
.
🖋️ #محمد_قاسملوی
🆔 @ghazalvare
تفالی بر دیوان حافظ:
همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حبابوار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز رویِ تو عکسی به جامِ ما افتد
شبی که ماهِ مراد از افق شود طالع
بُوَد که پرتوِ نوری به بامِ ما افتد
به بارگاهِ تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاقِ مجالِ سلامِ ما افتد؟
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کامِ ما افتد
خیالِ زلفِ تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار، فراوان به دامِ ما افتد
به ناامیدی از این در مرو، بزن فالی
بُوَد که قرعهٔ دولت به نامِ ما افتد
ز خاکِ کوی تو هر گَه که دَم زند حافظ
نسیمِ گلشن جان در مشامِ ما افتد
🖋️ #حافظ
🆔 @ghazalvare
به سالها نشود یک دل پریشان، جمع
گمان مبر که چو زلف است هرچه درهم شد
دلم چو زلف تو شد بستهتر ز بس که تپید
ز دست و پا زدن صید، دام محکم شد
🖋️ #نظام_دستغیب
🆔 @ghazalvare
غمش را جای در دل دادهام، اما پشیمانم
از آن ترسم که وقت مردنم با جان برون آید
🖋️ #نظام_دستغیب
♥️ @ghazalvare
نیافت در چمنم سبزهای که زرد کند
چه شکوهها که خزان از بهار من دارد
ز آشیان چو رهاندی به دام هم مگذار
که عمرهاست قفس، انتظار من دارد
🖋️ #قدسی_مشهدی
🆔 @ghazalvare
کسی که سر به سر روزگار بگذارد
کسی که پای برون از حصار بگذارد
که دل به وسوسۀ جاودانگی بدهد
قدم به عرش خداوندگار بگذارد
کسی که پنجه به خون شکار سرخ کند
نشان خویش به دیوار غار بگذارد
که سنگ سختِ چغر را بدل به واژه کند
چماق قلدریاش را کنار بگذارد
خروسِ جنگی دیوانه مرغ عشق شود
سرِ بلازده بر دوش یار بگذارد
کسی که در کلماتش مغازلاتِ نهان
کسی که در سخنش بوسه کار بگذارد
چه غم اگر همۀ عمر را پریشانوار
عرق بریزد و در گیرودار بگذارد
🖋️ #سمانه_کهربائیان
مغازله یعنی: عشقبازی و معاشقه
♥️ @ghazalvare
من و تو چون قدح و باده آشنای همیم
من از تو چشم نمیپوشم و تو از من روی
🖋️ #قدسی_مشهدی
🆔 @ghazalvare
وای بر آیندگان روزگار ای آسمان
گر کنی با دیگران هم، آنچه با ما کردهای
🖋️ #قدسی_مشهدی
🆔 @ghazalvare
دامان من چو هست،
به دریا چرا رود؟
نزدیک کرده چشم ترم،
راهِ دورِ ابر...
🖋️ #سلیم_طهرانی
🆔 @ghazalvare
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنید
از یارِ آشنا سخنِ آشنا شنید
ای شاهِ حُسن، چَشم به حالِ گدا فِکَن
کـاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنید
خوش میکنم به بادهٔ مُشکین مَشامِ جان
کز دلقپوشِ صومعه بویِ ریا شنید
سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت
در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید
یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چهها شنید
اینَش سزا نبود دلِ حقگُزارِ من
کز غمگسارِ خود سخنِ ناسزا شنید
محروم اگر شدم ز سرِ کویِ او چه شد؟
از گلشنِ زمانه که بویِ وفا شنید؟
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند
کان کس که گفت قصهٔ ما هم ز ما شنید
ما باده زیرِ خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید
ما مِی به بانگِ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبدِ چرخ این صدا شنید
پندِ حکیمْ محضِ صَواب است و عینِ خیر
فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید
#حافظ، وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس
در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید
❤️ @ghazalvare
برای چیست که از رفتن تو دلنگرانم؟
مگر چقدر قرار است بیتو زنده بمانم
شکایتی اگر از عشق دارم، از سر خامیست
بهلطف خویش خطای مرا ببخش، جوانم
خزانِ سوختهام پرشد از شکوهِ شکوفه
هزارشکر که پای تو باز شد به جهانم
بهقول اهل سخن شاعری زبانزدم اما
همیشه پیش تو لکنت گرفتهاست زبانم
اگرچه پیش تو ماندن تمام حاجت من بود
ولی اراده کنی، بسته میشود چمدانم
🖋️ #حسین_دهلوی
♥️ @ghazalvare