داستان های کوتاه ، مثل ها و کتابها. داستان صوتی و PDF و هر آنچه بی ادبانه نیست اینجا داریم . اسم کانال برگرفته از نمایشنامه شهر قصه بیژن مفید است . داستان های کریم شیره ای و ..... را سرچ بفرمایید ادمین: @babaktava
🆎 جملات کاربردی در مکالمات انگلیسی.
📡🔋📡🔋📡🔋
Shall we get started?
اجازه هست شروع کنیم؟
📡🔋📡🔋📡🔋
First of all, I'd like to welcome you all.
اول از همه میخوام به همه خوش آمد بگم.
📡🔋📡🔋📡🔋
There are some urgent points on today's agenda.
چند مورد مهم در دستور جلسه امروز هست.
📡🔋📡🔋📡🔋
Why don't we deal with the urgent matters first?
چرا اول نریم سراغ مسایل مهمتر؟
📡🔋📡🔋📡🔋
I suggest we tackle point 4 first.
پیشنهاد میکنم اول به مورد شماره ۴ بپردازیم.
📡🔋📡🔋📡🔋
How does that sound to you?
به نظر شما چطوره؟
📡🔋📡🔋📡🔋
That might be a better idea.
اون ایده ممکنه بهتر باشه.
📡🔋📡🔋📡🔋
I think we should stick to the agenda.
من فکر کنم باید به دستور جلسه توجه کنیم.
📡🔋📡🔋📡🔋
I think It's too much of a risk.
من فکر کنم که این ریسک بالاییه.
📡🔋📡🔋📡🔋
I couldn't agree more.
کاملا موافقم.
📡🔋📡🔋📡🔋
I'm afraid, I have to disagree.
متاسفم من مجبورم مخالفت کنم.
📡🔋📡🔋📡🔋
May I interrupt you there?
میشه همین جا حرفتون رو قطع کنم؟
📡🔋📡🔋📡🔋
There must be an alternative.
باید یه راه دیگه هم باشه.
📡🔋📡🔋📡🔋
We seem to have got sidetraked
بنظر میرسه از موضوع اصلی دور شدیم.
📡🔋📡🔋📡🔋
Let's put this to the vote.
بیاید رای بگیریم درمورد این مساله.
📡🔋📡🔋📡🔋
Raise your hand if you're in favour.
اگر موافقید دستتونو بیارید بالا.
📡🔋📡🔋📡🔋
Is there any other business?
مسئله دیگه ای هست (که درموردش صحبت کنیم؟)
📡🔋📡🔋📡🔋
In conclusion, we have decided to go ahead with it .
نتیجتاً تصمیم گرفتیم که این کارو انجام بدیم.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghese_gu #انگلیسی
📽 Feral 2012
🎬 Daniel Sousa
انیمیشن کوتاه وحشی درباره پسر جوانی است که در حیاتوحش رشد کرده و از تمدن به دور بوده است. پسرک توسط یک شکارچی پیدا میشود و به زندگی میان انسانها برگردانده میشود اما در دنیای جدید احساس بیگانگی مینماید و...
🎗نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه در سال ۲۰۱۴
|#فیلم_کوتاه
@ghese_gu
با این بلایی که سرش آمد، دیگر میداند چراغ قرمز یعنی چه!
@ghese_gu
📽 سریال #قورباغه
🎬 قسمت : 5
✅ کیفیت : 480p
🌐 حجم : 268MB
@ghese_gu
📽 سریال #قورباغه
🎬 قسمت : 1
✅ کیفیت : 480p
🌐 حجم : 299MB
🔘لینک دانلود
⭕️ @ghese_gu
📽 سریال #قورباغه
🎬 قسمت : 2
✅ کیفیت : 480p
🌐 حجم : 321MB
🔘لینک دانلود 👉
@ghese_gu
موش در قرن بیستویک
باهوش شدن حیوانات در زندگی شهری
@ghese_gu
#داستان_کوتاه840کانال_شهر_قصه
برای دیدن خانواده بعد از ۱۶ سال دوری به ایران رفته بودم، یک روز که با اتومبیل برادرم بودم، در یکی از خیابانهای شلوغ تهران پسری ۱۴ - ١۵ ساله اجازه گرفت تا شیشۀ ماشین را تمیز کند ... به او اجازه دادم و اتفاقأ کارش هم خیلی تمیز بود، یک 20 دلاری به او دادم با حیرت گفت شما از آمریکا آمدید ؟ گفتم بله، بعد گفت امکان دارد از شما چند سوال دربارۀ دانشگاههای امریکا بپرسم ، به همین خاطر هم پولی از شما بابت تمیز کردن شیشه نمیخواهم
رفتار مودبانهاش تحت تاثیرم قرار داده بود .. گفتم بیا بنشین توی ماشین باهم حرف بزنیم ... با اجازه کنارم نشست ... پرسیدم چند ساله هستی ؟ گفت ۱۶ ...گفتم دوم دبیرستانی ؟
گفت نه امسال دیپلم میگیرم ... گفتم چطور ؟
گفت درسم خوب است و سه سال را جهشی خواندم و الان سال آخرم ... گفتم چرا کار میکنی ؟گفت من دوسالم بود که پدرم فوت شد ...مادرم آشپز یک خانواده ثروتمند است ...
من و خواهرم هم کار میکنیم تا بتوانیم کمکش کنیم ...اما درس هم میخوانیم ...پرسید آقا شنیدم دانشگاههای آمریکا به شاگردان استثنایی ویزای تحصیلی و بورس میدهد ...
پرسیدم کسی هست کمکت کند ؟ گفت هیچکس فقط خودم و خودم ...گفتم غذا خوردی؟ گفت نه ...گفتم پس با هم برویم یک رستوران غذا بخوریم و حرف بزنیم ... گفت به شرط اینکه بعد توی ماشین را تمیز کنم و من هم قبول کردم، با اصرار من سه نوع غذا سفارش داد و با مهارت خاصی بیشتر غذای خودش را در لابهلای غذای خواهر و مادرش گذاشت ...نزدیک به ۲ ساعت با هم حرف زدیم ...دیدم از همه مسائل روز خبر دارد و به خوبی به زبان انگلیسی حرف میزند ...نزدیک غروب که فرید را ...( اسمش فرید بود ) نزدیک خانۀ خودشان پیاده کردم تقریبا اطلاعات کافی از او در دست داشتم ...قرارمان این شد که فردای آنروز مدارک تحصیلیش را به من برساند مـن هم به او قول دادم که هر کاری که در توانم باشد برای اقامت او انجام دهم ...
حدود ۶ ماهی طول کشید تا از طریق یک وکیل آشنا بالاخره توانستم پذیرش دانشگاه را تهیه کنم و آنرا با یک دعوت نامه از سوی خودم برای فرید پست کردم ...چند روز بعد فرید بغض کرده زنگ زد و گفت من باورم نمیشود فقط میخواستم بگویم ما دو روز است تاصبح داریم اشک شوق میریزیم ...با همسرم نازنین ماجرا را در میان گذاشته بودم ...او هم با مهربانی ذاتیاش کمکم کرد تا همه چیز سریعتر پیش برود ...خلاصه ٦ ماه بعد در فرودگاه لس آنجلس به استقبالش رفتیم ...صورتش خیس اشک بود و فقط از ما تشکر میکرد ...وقتی دو سال بعد به عنوان جوانترین متخصص تکنولوژیهای جدید در روزنامۀ نیویورک تایمز معرفی شد به خود میبالیدیم ...نازنین بدون اینکه به ما بگوید راهی برای آمدن مادر و خواهر فرید پیدا کرد ...
یک روز غروب که از سر کار آمدم نازنین سورپرایزم کرد و گفت خواهر و مادر فرید فردا پرواز میکنند ...روز زیبایی بود ..وقتی فرید آنها را دید قدرت حرف زدن و حتی گریه کردن هم نداشت فقط برای لحظاتی در آغوش مادر و خواهرش گم شد و نگاهمان کرد و گفت شما با من چهها که نکردید ...مشغول پذیرایی از مهمانها بودیم که نازنین صدایم کرد و فرید را نشانم داد که با یک حوله و سطل آب شبیه اولین بار که در خیابان دیده بودمش داشت اتومبیلم را تمیز میکرد ...
از خانه بیرون رفتم وبغلش کردم ..گفت میخواهم هرگز فراموش نکنم که شما مرا از کجا به کجا پرواز دادید.
انسانیت انسانها رابه اوج میرسانن
دکتر فریدعبدالعالی یکی از استادان
ممتاز و برجستۀ دانشگاه هاروارد آمريكا
@ghese_gu
🆎جملات کاربردی انگلیسی در داروخانه...
🏩👨⚕🧑⚕🏩
باید بروم داروخانه این نسخه را بگیرم.
I need to go to drug store to get this prescription filled.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
این قرص ها را بدون نسخه هم میشه گرفت.
These tablets are available over the counter.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
بفرمایید، هر وقت سرفه کردید این شربت سرفه را بخورید.
Here you are, drink this cough syrup whenever you cough.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
تلخ هست ولی معجزه می کند.
It tastes bitter but works miracles.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
دارو های گیاهی هم می فروشید؟
Do you sell herbal remedies, too?
🏩👨⚕🧑⚕🏩
این دارو زخم شما را التیام می بخشد.
This drug will treat your wound.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
یک لیوان را پر از آب کنید و این دارو را در آن حل کنید.
Fill a glass with water and dissolve this medicine in it.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
بگذارید نگاهی به قفسه های دارو بیندازم.
Let me take a look in the medicine shelves.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
این دارو سوء هاضمه تان را برطرف می کند.
This medicine can cure your indigestion.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
می گویند لیمو و عسل برای سرماخوردگی خوب است.
Lemon with honey is said to be a good remedy for colds.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
مقدار مصرف این قرص دو عدد و سه بار در روز است.
The dosage is two tablets three times a day.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
می توانید مقدار مصرف روزانه اش را کم کنید.
You can reduce the daily dose.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
این قرص ها را 3 وعده در روز بخورید.
Take these tablets three times a day.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
اگر باز هم درد داشتید، هر 4 ساعت یکبار 2 تا از این قرص ها را بخورید.
If the pain returns, take two of the tablets every four hours.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
زودتر از آنکه فکرش را بکنید، درد را تسکین می دهد.
It gives you relief sooner than you can imagine.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
لطفاً یک شیشه ماده ضد عفونی کننده به من بدهید.
Please give me a bottle of antiseptic.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
آنتی بیوتیک ها را فقط با نسخه می دهیم.
Antibiotics are only available on prescription.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
این پماد درد و تورم را کاهش می دهد.
This ointment will reduce soreness and swelling.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
این قرص ها التهاب را کاهش می دهند.
These tablets reduce inflammation.
🏩👨⚕🧑⚕🏩
مواظب باشید بیش از مقدار تجویز شده مصرف نکنید.
Be careful not to exceed the prescribed dose.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#آموزشی #انگلیسی
@ghese_gu
📽 The Small Shoemaker
🎬 Petite Cordonnier Team
یک کفاش در مغازه نقلی خود به ساخت و فروش کفش های گوناگون مشغول است بین کفاش و کفشهای موجود در مغازه رابطهای دوستانه و فراتصور وجود دارد، کفاش از طریق فروش کفشها روزگار میگذراند و از وضعیت خود کاملا راضی است تا اینکه سر و کله یک کفش فروش دورهگرد پیدا میشود.
|#فیلم_کوتاه
@ghese_gu
#بریده_ایی_از_یک_کتاب
جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند. در راه حلوایی یافتند. گفتند: بی گاه است. فردا بخوریم و این اندک است.
غرض آن بود که مسلمان را حلوا ندهند. مسلمان نیمه شب برخاست و جمله حلوا را بخورد.
بامداد عیسوی گفت: دیشب عیسی فرود آمد و مرا برکشید به آسمان.
جهود گفت: موسی مرا در تمام بهشت برد.
مسلمان گفت: محمد آمد و مرا گفت ای بیچاره یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسی به بهشت. تو محروم بیچاره برخیز و این حلوا را بخور. آنگه من برخاستم و حلوا را خوردم.
گفتند: والله خواب آن بود که تو دیدی، آنِ ما همه خیال بود و باطل.
📚فیه ما فیه
👤 مولانا جلال الدین محمد بلخی
📕 @ghese_gu
هميشه افراد ساكت را دوست داشته ام. هيچگاه نميفهمی در حال رقصيدن در رويای خويشند و يا سنگينی بار هستی را به دوش میكشند.
|#جان_گرین
@ghese_gu
غرق در خاطرات خوب گذشته با ژیان شوید..ژیان بخشی از فرهنگ کهن ماست..
@ghese_gu
🔴 نهتنها در جا نزدیم، بلکه به عقب برگشتیم!
پایین تصویر بچههای پابرهنه در زمان احمد شاه قاجار
بالا تصویر بچههای پا برهنه در حال حاضر!
@ghese_gu
سریال قورباغه 1 تا 5 با کیفیت تلویزیون و موبایل
از این به بعد ببینیمش
📽 سریال #قورباغه
🎬 قسمت : 4
✅ کیفیت : 480p
🌐 حجم : 268MB
⭕️ @ghese_gu
📽 سریال #قورباغه
🎬 قسمت : 3
✅ کیفیت : 480p
🌐 حجم : 281MB
🔘لینک دانلود 👉
⭕️ @ghese_gu
♦️کشته شدن یک چترباز در مراسم سالگرد پلاسکو
🔹در شهرک اکباتان به مناسبت سالروز حادثه پلاسکو مانوری برگزار شد که محمد بزرگی، چترباز به دلیل سقوط از جرثقیل (۵۸متر ارتفاع) و باز نشدن چترش جان خود را از دست داد.
@ghese_gu
📸 پوستر سایت رهبر انقلاب درباره ترامپ
انتقام حتمی است
@ghese_gu
باز خوبه خودش فهمید چه شکری داره میخوره و زود جمش کرد!😅😐
@ghese_gu
📽 She and Her Cat
🎬 Makoto Shinkai
انیمیشن کوتاه زن و گربهاش 1999
قصه از نگاه و زبان گربه روایت میشود.
*زیرنویس فارسی
#فیلم_کوتاه
@ghese_gu
#داستان
یک روز بابام از بازار یک شلوار برام خرید که شبیه شلوار خودش بود.
صبح دیر از خواب پاشدم و از اونجایی که لباسهای من و بابام اندازه هم هستند اشتباها شلوار بابامو پوشیدم و رفتم به سمت مدرسه.
زنگ تفریح بود... دست کردم تو جیبم تا خوراکی بخرم دیدم کلی پول تو جیبم گذاشتن.
با خودم گفتم احتمالا بابام پول توجیبی برام گذاشته.
جاتون خالی تا میتونستم خوراکی خریدم و خوردم...
شب که رفتم خونه جاتون خالی تا جا داشتم کتک خوردم...
چیه؟! ناراحت شدید که موقع کتک خوردن جاتون رو خالی کردم؟!
خب وقتی موقع خوراکی خوردن جاتون رو خالی کردم میخواستید نگید نوش جونت!
از قدیم گفتن هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه!
یاسرقاسمیان
@ghese_gu
♻️جملات کاربردی در مکالمات انگلیسی.
🌸🍃🌸🍃🌺
نزدیکترین شعبه بانک صادرات کجاست؟
Where is the nearest branch of Saderat Bank?
🌸🍃🌸🍃🌺
شما کارمند این بانک هستید؟
Are you bank clerk here?
🌸🍃🌸🍃🌺
لطفا به صندوقداری که آنجاست مراجعه کنید.
Please go to the cashier over there.
🌸🍃🌸🍃🌺
الان پشت باجه خیلی شلوغ است.
There are many people at the counter now.
🌸🍃🌸🍃🌺
من بانک صادرات حساب دارم.
I bank with Saderat.
🌸🍃🌸🍃🌺
من مشتری این بانک هستم.
I am a client of this bank.
🌸🍃🌸🍃🌺
می توانم کمکتان کنم؟
May I help you?
🌸🍃🌸🍃🌺
مایلم در بانک شما حساب باز کنم.
I would like to open an account with your bank.
🌸🍃🌸🍃🌺
چه حسابی می خواهید باز کنید؟
What kind of account would you like to open?
🌸🍃🌸🍃🌺
می توانم یک حساب مشترک باز کنم؟
Can I open a joint account?
🌸🍃🌸🍃🌺
آیا پول به حساب واریز می کنید یا برداشت می کنید؟
Do you wish to deposit or withdraw money?
🌸🍃🌸🍃🌺
لطفاً فیش پرداخت را پر کنید.
Fill out the deposit slip, please.
🌸🍃🌸🍃🌺
میشه لطفا موجودی مرا بگویید؟
Could you tell me what my balance is, please?
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰آموزش #انگلیسی @ghese_gu
#داستان_کوتاه435کانال_شهرقصه
گروه 99
پادشاهي که يک کشور بزرگ را حکومت ميکرد باز هم از زندگي خود راضي نبود و علت را نمي دانست. روزي پادشاه در کاخ امپراتوري قدم ميزد.
هنگامي که از آشپزخانه عبور ميکرد، صداي ترانهاي را شنيد. به دنبال صدا، پادشاه متوجه يک آشپز شد که روي صورتش برق سعادت و شادي ديده ميشد.
پادشاه بسيار تعجب کرد و از آشپز پرسيد: «چرا اينقدر شاد هستي؟»
آشپز جواب داد: «قربان، من فقط يک آشپز هستم، اما تلاش ميکنم تا همسر و بچهام را شاد کنم. ما خانهاي حصيري تهيه کردهايم و به اندازه کافي خوراک و پوشاک داريم. بدين سبب من راضي و خوشحال هستم.»
پس از شنيدن سخن آشپز، پادشاه با نخستوزير در اين مورد صحبت کرد. نخست وزير به پادشاه گفت : «قربان، اين آشپز هنوز عضو گروه 99 نيست!»
پادشاه با تعجب پرسيد: «گروه 99 چيست؟»
نخستوزير جواب داد: «اگر ميخواهيد بدانيد که گروه 99 چيست، بايد اين کار را انجام دهيد: يک کيسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذاريد. به زودي خواهيد فهميد که گروه 99 چيست!»
پادشاه بر اساس حرفهاي نخستوزير فرمان داد يک کيسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند. آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و در مقابل در، کيسه را ديد.
با تعجب کيسه را به اتاق برد و باز کرد. با ديدن سکههاي طلايي ابتدا متعجب شد و سپس از شادي آشفته و شوريده گشت.
آشپز سکههاي طلايي را روي ميز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟ آشپز فکر کرد اشتباهي رخ داده است. بارها طلاها را شمرد ولي واقعاً 99 سکه بود!
او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نيست! فکر کرد که يک سکه ديگر کجاست و شروع به جستجوي سکه صدم کرد. خانه و اطراف آن را زير و رو کرد اما خسته و کوفته و نااميد به اين کار خاتمه داد!
آشپز بسيار دل شکسته شد و تصميم گرفت از فردا بسيار تلاش کند تا يک سکه طلايي ديگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به يکصد سکه طلا برساند. تا ديروقت کار کرد.
به همين دليل صبح روز بعد ديرتر از خواب بيدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وي را بيدار نکرده اند!
آشپز ديگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نميخواند. او فقط تا حد توان کار ميکرد!
پادشاه نميدانست که چرا اين کيسه چنين بلايي بر سر آشپز آورده است و علت را از نخست وزير پرسيد. نخست وزير جواب داد:
«قربان، حالا اين آشپز رسماً به عضويت گروه 99 درآمد! اعضاي گروه 99 چنين افرادي هستند: آنان زياد دارند اما راضي نيستند. تا آخرين حد توان کار ميکنند تا بيشتر بدست آورند.
آنان ميخواهند هر چه زودتر يکصد سکه را از آن خود کنند! اين علت اصلي نگرانيها و آلام آنان است. آنها به همين دليل شادي و رضايت را از دست ميدهند.»
@ghese_gu