با تيشه ی خيـــــــال تراشيده ام تو را
در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را
از آسمــان بــه دامنــــم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمــــام گلهـــــــا بوييده ام تــــو را
رويای آشنای شب و روز عمــــر من!
در خوابهای كودكی ام ديده ام تو را
از هــــر نظر تــــــــو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديده ام تو را
زيباپرستیِ دل من بی دليل نيست
زيـــرا به اين دليل پرستيده ام تو را
با آنكه جـز سكوت جوابم نمی دهی
در هر سؤال از همه پرسيده ام تو را
از شعر و استعـــاره و تشبيه برتــــری
با هيچكس بجز تو نسنجيده ام تو را...
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
به سر موی دوست دل بستم
رفت عمر و هنوز پا بستم
کمِ ما گیر و عذر ما بپذیر
بیش از این برنیامد از دستم
بیش از این خواستم، ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمی توانستم
مگر این چند روزه در یابم
چلّه تا در نرفته از شستم
تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم، هستم
دیگران گر ز بی خودی مستند
من از این خود، از این خودی مستم
رو به سوی تو مستقیم، دلم
این طرف، آن طرف ندانستم
جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرف ها چه طرْف بر بستم؟
جرمم این بود: من خودم بودم!
جرمم این است: من خودم هستم!
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
در این زمانه هیچکس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
همین هوا که عین عشق پاک است
گره که خورد با هوس خودش نیست
خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بیخداست، پس خودش نیست
دلی که گرد خویش میتند تار
اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست
مگس، به هرکجا، بهجز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست
تو ای من، ای عقاب ِ بستهبالم
اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست
تو دستکم کمی شبیه خود باش
در این جهان که هیچکس خودش نیست
تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
تمام حجم قفس را شناختیم؛ بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم ...
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
دور از همه مردم شدهام در خودم امشب
پیدا شدهام، گم شدهام در خودم امشب
لبریز ز سرمستی و سرریز ز هستی
دریای تلاطم شدهام در خودم امشب
در هر نفسم بوی گلی تازه شکفته است
یک باغ تبسم شدهام در خودم امشب
تا نورِ تو تابیده به طور کلماتم
موسای تکلم شدهام در خودم امشب
باریده مگر نم نم نام تو به شعرم
باران ترنم شدهام در خودم امشب
هم دانهی دانایی و هم دام هبوطم
اسطورهی گندم شدهام در خودم امشب
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
دیری است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این همه در عین بی تابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سر شاخه های پیچ در پیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بی تاب نورم
بادا بیفتد سایه ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می خورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بی تو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگْ پشتی پیر در لاکم صبور
آخردلم با سربلندی می گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشیاست طوفانی
#قیصر_امینپور
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد...
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فرو ریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
شدم تر دامن از دیروز و امروز
ندارم خفتن از دیروز و امروز
همه ترسند از فردا، شگفتا
که می ترسم من از دیروز و امروز
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
میتوانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
میتوان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت...
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
#قیصر_امین_پور
#قیصر_امینپور
@gheysar_aminpour
...
اما
این آسیاب کهنه به نوبت نیست
شاید همیشه نوبت ما
فرداست!
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد
تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشم های من به جای دست های تو!
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده!
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
هرچه در فهم تو آید آن بُوَد مفهوم تو
مصراع بالا در غزل شمارهٔ ۶۱ دیوان اشعار فریدالدین #عطار نیشابوری شاعر نامی قرن ششم و اوایل قرن هفتم ادب فارسی آمده است. مطلع غزل بدین صورت است:
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست، دانی کیست؟ آن کس کافر است
پیداست غزل عارفانه و حکیمانه است و از مفاهیم عشق آسمانی و اندیشههای دینی و عالمانه در آن سخن گفته شده است. احوالات شیخ عطار و اشعار آن بر همه روشن است. برگردیم به مصراع بالا؛ معنایی کاملاً روشن و واضح دارد: آن چیزی که تو درک میکنی و بفهمی همان چیز برداشت توست و همان را بپذیر. اما خوب است یکبار این بیت را و نه مصراع اول آن را باهم بخوانیم. بیت بدین گونه است:
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو
کی بود مفهوم تو او؟ کو از آن عالیتر است
پر واضح است مفهوم شعر با توجه به مصراع دوم رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد؛ «او» همان معشوق آسمان، خداوند است. مصراع دوم بدین صورت معنا میشود: تو چه زمانی او (خداوند) را میتوانی درک کنی؟ هیچگاه، زیرا او از اندیشه و فهم تو بالاتر است.
لذا عزیزان پر واضح است که نمیتوان به یقین گفت همیشه آنچه در فهم تو آید، مفهوم توست، گاهی نیز انسان دچار کج فهمی و برداشت نادرست از پدیدهای میشود؛ و گاه نیز انسان هیچ فهمی از پیرامون و هستی خویش نخواهد داشت چنانکه در این بیت عطار بر همین موضوع تأکید کرده؛ فهم انسان گنجایش درک ذات خداوند را ندارد.
ناگفته نماند امروز ۲۵ فروردین ماه روز بزرگداشت این شاعر سترگ و والامقام، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است و آن را گرامی میداریم. برجسته ترین آثار وی منطقالطیر، تذکرهٔ الاولیا، مختار نامه، الهینامه، اسرارنامه، دیوان اشعار و... است.
@chem_poem
...
ما ز چنگال خونین نترسیم
از پر و بال خونین نترسیم
بال در بال هم فوج در فوج
پر بگیریم مستانه در اوج
تا نشانی ز طوفان بپرسیم
راه را از شهیدان بپرسیم
بال در بال هم پر بگیریم
آسمان را سراسر بگیریم
تاجی از نور روی سر ما
قرص خورشید زیر پر ما
تا که آن خانه را پس بگیریم
آشیان را ز کرکس بگیریم
مثل رگبار باران بباریم
خانه را سر به سر گل بکاریم
#قیصر_امین_پور
برشی از #منظومه_فلسطین
@gheysar_aminpour
جرمم این بود: من خودم بودم!
جرمم این است: من خودم هستم!
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
من سایه ای از نیمه ی پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه
هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم
عالم همه هرچند که زندان من و توست
از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست
چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز
شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم
حافظ مگر از عهده ی وصف تو برآید
با حسن تو حیران غزلخوانی خویشم
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
ما گنهکاریم،آری جرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست ،کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل کار دشواریست،نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد،هبوطی دائم است
آنکه عاشق نیست،هم اینجا هم آنجا دوزخیست
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین چیست؟چیست؟
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
در كتاب چهار فصل زندگی
صفحه ها پشت سرِ هم می روند
هر يك از اين صفحه ها ، يك لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند
آفتاب و ماه ، يك خط در ميان
گاه پيدا، گاه پنهان می شوند
شادی و غم نيز هر يك لحظه ای
بر سر اين سفره مهمان می شوند
گاه اوج خنده ی ما گريه است
گاه اوج گريه ی ما خنده است
گريه ، دل را آبياری می كند
خنده ، يعنی اين كه دل ها زنده است
زندگی، تركيب شادی با غم است
دوست می دارم من اين پيوند را
گر چه می گويند : شادی بهتر است
دوست دارم گريه با لبخند را
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم...
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است،می دانی برادر
دلم خون است،از این می نویسم
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
#قیصر_امینپور
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
و آسیاب نان
آسوده
همچنان
می چرخد
دندان گرد سنگ
_سنگاسیاب نان_
چون لقمه ای بزرگ
جهان را
آخر به کام خویش فرو
خواهد برد
و بوی حسرت نان
ما را
_تمام ما را_
خواهد خورد
ما ایستاده ایم
و لحظه لحظه نوبت خود را
خمیازه می کشیم
اما
این آسیاب کهنه به نوبت نیست
شاید همیشه نوبت ما
فرداست!
□
و آسیاب کهنه ی نان
همچنان
می چرخد
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
خار ها
خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش می رسد:
برگ های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد!
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour
وقتی جهان
از ریشه جهنم
وآدم
از عدم
و سعی
از ریشه یاس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هرطرف بخوانی
نان است!
#قیصر_امین_پور
@gheysar_aminpour