اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
@GoftiNagoo
شد کوچه به کوچه جستجو ،عاشقِ او
شد با شب و گریه رو به رو ،عاشقِ او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشقِ او بودم و او عاشقِ او
#ایرج_زبردست
@GoftiNagoo
به تو فکر کردن، خودِ آسمونه...
#محسن_چاوشی
@GoftiNagoo
جایی که عقل مانع پرواز آدمیست
عاقلتر آن کسیست که دیوانه میشود
پروانه از شراره آتش به هیچوجه
"پروا" نکرده است که پروانه میشود
من با تو سوختم که بدانم چه میکشی
« احساس سوختن به تماشا نمیشود»
#اصغر_عظیمی_مهر
@GoftiNagoo
_خانم شما به عشق در یه نگاه اعتقاد دارید؟
_در دو سال چی؟
#چهرازی
@GoftiNagoo
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است،
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست،
امروز که محتاج توأم جای تو خالیست!!
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست...
#هوشنگ_ابتهاج
@GoftiNagoo
ملال پنجره را، آسمان به باران شست
چهار چشم غبارینش، از غباران شست
از این دو پنجره اما، از این دو دیدۀ من
مگر ملال تو را میشود، به باران شست؟
#حسین_منزوی
@GoftiNagoo
در بقچهام شکوفه و باران گذاشتم
امروز صبح سر به بیابان گذاشتم
بی خود به انتظار جنونم نشستهای
در راهِ عقل چند نگهبان گذاشتم
گفتی که دوستت...ننوشتی نداشتی
این حرف کهنه را سر هذیان گذاشتم
عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت!
هرچند من برای تو از جان گذاشتم
#ساجده_جبارپور
@GoftiNagoo
لذت مرگ نگاهی ست به پايين کردن
بين روح و بدنت فاصله تعيين کردن
نقشه میريخت مرا از تو جدا سازد «شک»
نتوانست، بنا کرد يه توهين کردن
زير بار غم تو داشت کسی له میشد
عشق بين همه برخاست به تحسين کردن
آن قدر اشک به مظلوميتم ريختهام
که نمانده است توانايی نفرين کردن
«باوفا» خواندمت از عمد که تغيير کنی
گاه در عشق نياز است به تلقين کردن
«زندگی صحنهی يکتای هنرمندی ماست»
خط مزن نقش مرا موقع تمرين کردن!
وزش باد شديد است و نخم محکم نيست!
اشتباه است مرا دورتر از اين کردن
#کاظم_بهمنی
@sornanews
داری خودت را می تکانی توی رویاهات
از تو به جز کابوس هایت در نمی آید
خوش باورانه منتظر هستی یکی....شاید....
اما برایت حوصله، هم سر نمی آید
هر روز توی آینه کم می شود از تو
هر روز بیش از روزهای پیش می میری
در حسرت آغوش هایی که حرامت شد
خود را میان بازوانت سفت می گیری
اینجا برای پاک ماندن جای خوبی نیست
شاید"عزیز" مصرهای دیگری باشی
با اولین سوز زمستان محو خواهی شد
"گنجشک" خیسی می شوی در "حوض نقاشی"
گوشت پر است از هرزه گویی های شهری که....
{ــ پاشو برو گورت رو گم کن! مردک ولگرد! }
تنهایی ات را هیچ کس جدی نمی گیرد
سگ لرزه هایت را کسی باور نخواهد کرد
یخ کرده ای زیر پتو، بدجور می لرزی
دیگر فشار خون تو زیر شش و نیم است
چشمت سیاهی می رود، حس می کنی مُردی
اینها همه یعنی که دیگر وقت تسلیم است!
فردا خبر توی تمام شهر می پیچد:
ــــ مردی میان انفجار بغض هایش مرد!
دیگر چگونه نعش خود را حمل خواهی کرد
با آمبولانسی که تو را هرگز نخواهد برد ؟!
#بنیامین_پورحسن
@GoftiNagoo
بشنو صدای هقهقِ ابرم
من واپسین دقایقِ ابرم
خط خوردهی جهانِ مچاله
یک سوگواریِ همه ساله
از عشق خُرده برده ندارم
جز سیبِ گاز خورده ندارم
چشم از غروبِ منظره بستم
تا در خودم گریسته باشم
جدی نگیر فلسفهها را
من زیستم که زیسته باشم
#احسان_افشاری
@GoftiNagoo
تکیه دادم به خودم
دردمو گفتم به خودم
گریه کردم همهی بغضمو خالی نشدم...
#علی_زندوکیلی
@GoftiNagoo
چه بلایی به سرم آمده است؟
از سرم، بوی عدَم می آید
نیستی، نیستی ام نزدیک است
از خودم، از تو بدم می آید
آخ... انگار همین دیروز است
خاطرِ خواستنم، خواستنت
لحظه ی داشتنت در آغوش
بوسه ی عاشقی و... عطرِ تنت
تا ابد ماندن تو واجب بود
رفتی و بر تو حرامَم کردی
وای بر من، که تمامَم بودی
وای بر تو... که تمامم کردی
در صفِ دیدن تو، تا بودی
سر ایمان خودم، تا بودم
به تو و معجزه ی چشمانت
من مسلمان تر از اینها بودم
کاش میشد کمی عاقل باشم
دست از کودکی ام بردارم
خبر داغِ محافل شده ای
سوژه ی مردم لاکردارم
آنکه دیروز نظر داشت به تو
خبرش هست که دلخور شده است
همه از بوسۀ ما می دانند
شهر از خاله زنک پر شده است
"این فلانی شده با او بوده"
"آن فلانی شده هم ناکار است"
چشم ها، مُرده ی این اغراق اند
گوش ها تشنه ی این اخبار است
جانِ من را به لبم آوردی
خرج کن کمتر از اینها از لب
حال، «او» من شده و «من» بعدی
دور باطل زده ای لامذهب!
چه بلایی به سرم آوردی
چه بلایی به سرم آوردم
چه بلایی به سرم آوردند
دوست دارم به خودم برگردم...
#آریا_صلاحی
@GoftiNagoo
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت می پرسم آیا باز میگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش میگریم
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش میگریم
به گردم حلقه می بندند یاران و نمی دانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
@GoftiNagoo
به دلم ماند که یکبار بگویی جانم...!
#کوروش_نامی
@GoftiNagoo
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد...
#حافظ
@GoftiNagoo
کدام کیک تولد کدام شمع مزار
توهم است که ما آمدیم و ما رفتیم
#محمد_سهرابی
@GoftiNagoo
عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است
وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است
گریه های سرخود خوب به من فهماندند
بدترین قسمت دلسوختگی انکار است
تا خداحافظی اش هیچ نمی دانستم
زندگی بیشتر از مرگ مصیبت بار است
از همان روز که او رفت خودم فهمیدم
زندگانی خود مرگ است که بالاجبار است
دست ما نیست فقط تجربه ثابت کرده
زندگی کردن بی عشق ، ادا اطواراست
...
بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد
آن طرف قسمت دستان کسی سیگار است
#علی_صفری
@GoftiNagoo
یادم نمیکنی و زِ یادم نمیروی!
یادت بخیر، یارِ فراموشکارِ من ...
#شهریار
@GoftiNagoo
یاد تو کردم و باز همه چیم ریخت بهم...
#میراب
@GoftiNagoo
در درگه خلق، بندگی ما را کشت
از بهر دو نان، دوندگی ما را کشت
گه منت روزگار، گه منت خلق
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!
#خیام
@GoftiNagoo
لعنت به دنیایی که باقی موند بعد از تو
ای تف به هرچی که منو خندوند بعد از تو
دنیا شکستو از نگاهم خوند بعد از تو
مرگم منو از از تختوابش روند بعد از تو...
#علیرضا_آذر
@GoftiNagoo
شعر یعنی هر آنچه میگویی
به خیالش که شعر میخوانی
شعر یعنی که عاشقش باشی
نتوانی به او بفهمانی
بنویسی که مرگ میبارد
از شب رفتن تو در باران
بنویسد: درود، عالی بود...
قلمت پایدار شاعرجان 👏
#شهریار_نراقی
@GoftiNagoo
لعنت به هرچی که منو خندوند بعد از تو...
#علیرضا_آذر
@GoftiNagoo
زندگی درد قشنگیست
بهجز شبهایش...
شعر: #علی_صفری
دکلمه: #احسان_یوسفی
@GoftiNagoo