غزل شماره 312
#باد_فنا
بخنده میبری ام هرکجا به هر صورت
به غمزه می کِشی ام بی وفا به هرصورت
نمانده تاب و توانی کشم صبوری را
کُشی به تیر نگاهت مرا به هرصورت
تو جلوه می کنی و باد هم به رقص آرد
حریرزلف تو را بارها به هرصورت
پلنگ وحشی دل را شکار خواهی کرد
به تیر هر مژه ات دلربا به هر صورت
به واژه واژه ی چشمت قسم که میدانم
دهی مرا تو به باد فنا به هر صورت
اگرچه در جدل عشق، عقل می بازد
ولی گذر کنم از این بلا به هرصورت
شبیه غنچه که وا می شود به ناز تنت
بخند و درد مرا کن دوا به هرصورت
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 310
#سهم_من
سهم من از چشم سیاهت یک نگاه است
سهم تو از این سینه عمری سوز و آه است
چیزی نمی خواهم زتو جزمهربانی
آیا نمازعشق خواندن اشتباه است
چشمم تو را دعوت به دل کرده است آیا
یکشب نشینی کنج ویرانه گناه است
چون باد بی سامانم و بی آشیانه
تنها امیدم شانه هایت را پناه است
شب با سر زلف تو و با بخت عاشق
همرنگ اما هر که در طیفی سیاه است
#مختار عظیمی
@golshannn
غزل شماره 308
#بیوفایی
عاقبت حرف دلم را پشت گوش انداختی
رفتی از پیش من و با دیگری پرداختی
باد زد موی تو لرزید، ارگ دل آوارشد
بعد از آن در سینه ام کوهی ز حسرت ساختی
بی تو هرکس امد و بر خاطراتم چنگ زد
لشکر غم، بی مروت تو چرا می تاختی؟
چشم را شاید گناهی نیست تا رفتی گریست
بینوا دل از چه تو در سینه خود را باختی؟
ترک من کردی نرنجیدم، ولی رنجیدم از
این که ساز غربتم با هر نوا بنواختی
رد شدی از کوچه ی آواره گی هایم ولی
بدتر از مجنونِ لیلا بوده ام، نشناختی
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 307
#خیال
مانده در خاطر من فکر و خیال تو هنوز
هیچ چشمی نکند غمزه مثال تو هنوز
روزها میرود و شب پی هم می اید
می کشم در سر خود نقش وصال تو هنوز
نیست در شهر کسی تا بکشد منت عشق
غافلند از تو واز جاه و جلال تو هنوز
باغبان در هوس سیب زنخدان تو ماند
نرسیده است به لب میوه کال تو هنوز
خواجه گر شهر سمرقند به خالی بخشید
ندهد سنگ محک قیمت خال تو هنوز
بیت بیت غزلم طوق گلی گردن تو
قابلی نیست به چشمان غزال تو هنوز
سایه ی مهر تو افتاد به بام دل من
اه این سینه کشد شوق وصال تو هنوز
برکه از عکس رخ ماه به رویا پیوست
مانده در گوشه ی ابروی هلال تو هنوز
گرچه ساقی زمی ناب مرا ساغر داد
میکشم منت صهبای زلال تو هنوز
موی همرنگ شبت ریخته ای بر شانه
در کف باد اسیرم پی شال تو هنوز
گرچه باز است قفس لذت پروازم نیست
می پرم ازدل و جان با پر و بال تو هنوز
باغ را جلوه ی مستانه الاله صفاست
چشم من در پی ان تازه نهال تو هنوز
غزل عشق و وفا را همه خواندند ولی
دل من در گرو چانه و چال تو هنوز
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شمار 305
#بادخزان
مرا باد خزان رنجانَد و روی تو را گلها
چه باید کرد از این رنجش به جز تاب و تحملها
خدا را چاره میخواهم گره از کار بگشاید
وبردارد میان عاشق و معشوق مشکلها
دلم چون بیستون هر گوشه اش نقش تو را دارد
منم فرهاد سرگردان تویی شیرین محفلها
چه دریایی نمایان شد چوشب را روز گرداندی
ومن چون قوی عاشق ناله کردم روی ساحلها
تورا زیبد جهانداری و
تخت و تاجِ شاهانی
نمی دانم که چون حاتم بگیری دست سائلها؟
تمام حاصل عمرم نگاهی از تو سویم بود
نکردی یک نظر آتش زدی امیدِ حاصلها
تو رفتی باد می آمد وگندم زار میرقصید
ومن هم لاجرم بستم به کویت بندِ محملها
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 303
#شربت_مهر
چقدر خانه به بوی تو عطر اگین است
چقدر شربت مهرت به درد تسکین است
چقدر با نظری میبری زدلها غم
چقدر شهر تنت باگلاب اذین است
برای من چه از این بِه که ای الهه نور
تمام روح بلندت به مهر تزیین است
به اسمان زلال دلت که مینگرم
نمای مهر تو چون خوشه های پروین است
صدای تیشه ی فرهاد مانده در گوشم
ولی بهانه شعرم خیال شیرین است
شمیم گل همه جا را گرفت اما دل
هنوز مست نفسهای ناب نسرین است
اشاره ای کن و بگذر فدایی ام ای عشق
هراینه به تمنات اسب دل زین است
چقدر واژه بریزم به پیش پاهایت
تویی که شربت مهرت به درد تسکین است
قسم به سوره ی چشمت و آیه آیه ی نور
دلم به حال دعا و لبم درآمین است
#مختارعظیمی
@golshannn
غزل شماره 301
#غیرت_دریا
غیرت دریا شدن درشر شر هر آب نیست
چشمه ی جوشان حریف نعره سیلاب نیست
هر که چون فواره شد بار جهیدن را کشید
عکس قرص ماه هرشب در دل مرداب نیست
بیهده دل خوش مکن بر قله دیگر یوز مست
ماه پشت ابر مانده سویی از مهتاب نیست
رفت از دست همه هر چیز جز سردرگمی
صبر را طاقت نمانده سینه ها راتاب نیست
هاله ی از غم نشسته روی رنگ چهره ها
دل سراسر ابر بی باران ،رخی شاداب نیست
شور شو دستی بجنبان خواب غفلت تا به کی
مرگ چیزی کمتر از رسوایی این خواب نیست
قافیه تنگ است ودل تنگ است و واژه بی شمار
زندگی تنها اسیر حلقه ی القاب نیست
لاله ها وا شد که ریزد شهد آزادی به کام
انچه میریزد به جام خلق جز خوناب نیست
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 299
#مهرت_عسل
چشمت عسل مهرت مثل چال زنخدانت هچل
وقتی تکلم میکنی قند کلامت یا عسل
خط لبت مرز میان اب و اتش میزند
مژگان و قوس ابرویت مهد کمان بود ازازل
باشال کوردی امدی در شهر رخ کردی عیان
غوغا زمانی شد به پا که امدی در این محل
یک بار شانه زن به مو تا چهره ات پیدا شود
تا ماه هم روی زمین بیند که دارد یک بدل
هی گل بگو تا غنچه گردد ان لبان سرخ تو
میدانم این گل غمزه ها دارد به سینه صد علل
#مختار_عظیمی میرآبادی
۹۸/۲/۱۰
@golshannn
غزل شماره 297
#شور_بی_سامان
«عشق ها دامند و دل ها صید و گیسوها کمند»
میبرد دل را سر زلفش به نام عشق چند
گر نهال غصه ها روئید در باغ گلت
گل شو و در اوج غمها با شکوفایی بخند
هرکسی با زعم خود خواب مرا تعبیر کرد
بیخیال از آنکه شاید بر دلم آید گزند
در خیابانها پراست از عشق های لحظه ای
ای دل دیوانه دل بر شور بی سامان مبند
در مصاف عشق و دل دیوانگی آید ثمر
حسرت دنیا مخو از پیر دوران گیر پند
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 295
#سینه_پردرد
رفت اما غمش از سینه ی پر درد نرفت
عطرش از شامه ی این از همه دلسرد نرفت
گریه هم مرهم این آه جگر سوز نشد
از دلم انچه غمش با من و دل کرد نرفت
امد ان باد خزانی که چمن را پژمرد
تا نشد باغچه و برگ و برم زرد نرفت
هجر کاری سرم آورد که دیوانه شدم
تا چو مجنون نشدم ازهمه جا طرد نرفت
از همان شب که تو در بارش باران رفتی
لحظه ای خواب به چشم من شبگرد نرفت
عشق را خوب محک زد به عیار سینه
رفت اما غمش از خاطر این مرد نرفت
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 293
#دستم_بگیر
در خویشتن افتاده ام همچون شکاری دست شیر
گویی تمام من شده در من قشونی بی امیر
یک شب بیا من را ز من غارت کن ای همزاد من
دیگر نمی خواهم منی را که مرا کرده اسیر
هر سو که می بینم منی در من حکومت میکند
هرمن به چنگی می برد با های های و با نفیر
منَ منَ کنان افتاده ام از سوز دل در پای دل
اخر چه سازم با خود و این ارزوهای کثیر
دیوارهای من بلند زنجیرهای من سترگ
درخویشتن افتاده ام ای اشنا دستم بگیر
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 291
#شعر_غم
من شاعر شعر غمم با قافیه جورم کنید
با رشته ی هر واژه ای آیید و محصورم کنید
این شعرها شاید مرا با خویش سرگمم کند
اما نباشد چاره ای بهتر که مهجورم کنید
سرخورده از خویشانم و از خویشتن سرخورده تر
داری به پا دارید و یک شب همچو منصورم کنید
باهرکسی دست وفا دادم جفا تقدیم کرد
از مهر با رنگ و ریا خوب است معذورم کنید
در هوشیاری میکشم درد غم بی همدمی
باده پیاپی اورید سرمست ومخمورم کنید
اینجا برایم زندگی چیزی شبیه مرده گی است
آیید و با تمهید نو بر کوچ مجبورم کنید
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره289
#حسرت_دیدار
سالها در حسرت رویش دلم بیمار بود
روز نا آرام و شب ها تا سحر بیدار بود
من به رسم دوستی پیمان واثق بسته ام
غافل از اینم که در ایمان او انکار بود
خاطرم زد پشت پا بر عقل و شد دیوانه اش
حیف چشمانش به سوی دیگری انگار بود
هر طرف پا می نهم در های دوری باز باز
جز در مهر رخش دیوار در دیوار بود
شاعر چشمش شدم شاید به چنگش آورم
بی تامل خواند و گفت این ها همه اشعار بود
پشت پا زد بر دلم چون شیشه ای بشکست و ریخت
هرچه عمری مرهم این سینه تبدار بود
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 287
#ویروس_کرونا
چه کرده ای تو فلک این چنین پریشانم
به حال تک تک مردم به شور نالانم
کجا روم به که گویم غم درونم را
بلا ز پشت بلا مے رسد به ایرانم
زدکتران که دگر چاره بر نمے آید
تو چاره کن که تویے هم رحیم و رحمانم
چه کرده اے تو به من روزگار بد کردار
که از تمام عزیزان خود گریزانم
چه شد که روزمن انگار چون شب تار است
رمیده اے تو زمن ،من زتو هراسانم
ز چین هر آنچه به ما می رسد بلا باشد
کرونا را چه بگویم خدا ،نمی دانم
گرفته مام وطن را ز هر درے دردی
ز اصفهان خراسان و رشت وکرمانم
#مختار_عظیمے
@golshannn
غزل شماره 285
#دریغ
درد روی درد می اید ولی درمان دریغ
گفته ها بسیار اما عِقد یک پیمان دریغ
مو پریشان دل پریشان هرچه می بینی پریش
این همه سر در گمی را لحظه ای سامان دریغ
بسکه غم روی غم امد دل شده مرداب غم
دست مهری تا بشوید اشک از مژگان دریغ
حال این وادی شبیه کشتی توفان زده است
ناخدای نا خدا را لنگر و سکان دریغ
سینه ها دریایی از خون در سکوتی تلخِ تلخ
از خروش موجِ اب و خیزش طوفان دریغ
هرطرف گرگی کمین کرده برد از گله میش
ازصدای های و هوی و هی هی چوپان دریغ
می برند و می خورند و می کِشند می کُشند
ظلمها بسیار اما ذره ای احسان دریغ
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزشماره 311
#سلطان_دل
وقتی که پشت کرسی قدرت نشستی
با هر نگاهت قاب قلبم را شکستی
جان سبو را کرده ای لبریز از غم
دادی به دستم ساغری تا اوج مستی
مغلوب تو شد ملک بی سردار و سرباز
دیوانگی کردی و پای عقل بستی
زنجیر بستی دست و پای دین و دل را
در غایت افسونگری و خود پرستی
بردی مرا تا نا کجا ابادِ غمها
تسخیر کردی ملک را با چیره دستی
عالی جناب عشق میدانم که تنها
انکس که سلطانست بر دلها تو هستی
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 309
#دوری
گذارم لب به روی هم تو از چشمم بخوان دردم
ببین از دوری رویت به روز خود چه اوردم
گناهم چیست یک شب از ره بی راهه ها رفتی
ندانستی که من تنهاترین مجنون شبگردم
نمی گویم نمیخواهم بدانی دردهایم را
نشین یک لحظه ای پیشم که بنشانی تب سردم
توآن ماهی که از رویت جهانی مهر میگیرد
منم آن اختری که تا سحر دور تو میگردم
بهار از ره رسیده است وهنوز این دل خزانی است
دلم خون است میدانی، نمی بینی رخ زردم
ببین حال دلم را بعد از این با من مدارا کن
که من در کوره راه زندگی عمری تلف کردم
#مختارعظیمی
@golshannn
غزل شماره 307
#میخانه
به حال این دل رسوا به مینا باده میکردم
وهرشب با خیالت خانه را میخانه میکردم
به گیسویت قسم خوردم که هرگز می نمی نوشم
ولی تا دیدمت یاد از می و پیمانه می کردم
دوچشمت برد از سر عقل واز دل تاب
چنان گشتم که هر فرزانه را دیوانه میکردم
چو بلبل با تو در گلزار می خواندم به شوق عشق
تورفتی همچو جغدی ناله در ویرانه میکردم
برروی شانه ام بگذاشتی سر دل قرار امد
خوش آن لحظه که با سر پنجه مویت شانه می کردم
برای بودن و رفتن بهانه روی زیبایت
تو را در خاطرم هر شب چراغ خانه میکردم
شبیه شمع می سوزد دلم در حسرت دیدار
میان شعله ها یاد از پر پروانه میکردم
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره306
#رهگذر_غم
در خاطره ها قصه ای جلب نظرم کرد
انگار کسی از شب و دردش خبرم کرد
در کوچه ی ما عابر غم امد و ناگاه
برخانه ما در زد و آسیمه سرم کرد
بار سفرش بود مهیا و مرا نیز
باخویش به دنیای دگر همسفرم کرد
فریاد سکوتش که چو بغضی به گلو بود
در گوش دلم خواند و دچار اگرم کرد
در کشتی طوفان بلایش که نشستم
امواج خروشان شد و غرق خطرم کرد
شب بود همه خیزش اب و غم و تشویش
امید به ساحل دگر از سر به درم کرد
آن شاخه که امید مرا از ثمرش بود
تقدیر چنان شد که اسیرتبرم کرد
تا همسفرم بود، جنون هم به کناری
ارام در این حادثه خونین جگرم کرد
ازدور صدای جرس قافله ی عشق
می امد و این شوق مرا کور و کرم کرد
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره304
عنوان_شیفته
دلشیفته جمله هنرهای تو هستم
در حسرت دیدار تو از روز الستم
غیر از تو و مهر تو و دیدار نکویت
از هر دوجهان چشم و دل خویش ببستم
در بند تو افتادم و از شوق رهایی
قفل قفس و پنجره حصر شکستم
انروز که از باده چشمان تو گفتند
میخانه نشین گشتم و پیمانه پرستم
مستند همه از می از جام بلورین
من از می چشمان خمارین تو مستم
تا زخمه ی ساز تو به اهنگ دگر رفت
ازخویش گذشتم به نوای تو نشستم
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 302
#نازسر_زلفت
می کشم ناز سر زلف تو چون شانه و بعد
می روم شاد غزلخوان سوی میخانه و بعد
منت ساقی دل را به سر شوق کشم
می زنم می به خیالش دو سه پیمانه و بعد
وه چه زیباست از آن دم که به پیمانه عشق
می رسد وصل رخ عاقل و دیوانه و بعد
شادی شمع در این بزم کشد شعله به اوج
تا بگیرد به بغل دامن پروانه و بعد
زیر بید و لب جوی و گذر ثانیه ها
شور حالیست به کام من و فرزانه وبعد
عشق سیلی ست که از غمزه ی معشوق آید
می کُند خانه دلداده چو ویرانه و بعد
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 300
#زخمه_ساز
به پریشانی موهای تو سوگند، نشد
بکشم دست از آن ابروی پیوند، نشد
به لب سرخ تو که آتش عشق افروزد
سوخت جان من ودل ثانیه ای بند، نشد
زخمه ی ساز تو زد زخم به جانم ای عشق
مرهمی بردل من جز کمی لبخند، نشد
درک کن حس مرا ای همه ی احساسم
ای که جز طره ی گیسوی تو دلبند، نشد
هرچه کردم که به یک جمله کشم دست از تو
قافیه تنگ شد واژه به هر چند ،نشد
سینه ام دشت پر از خار شد از فاصله ها
هیچ کس جز تو به این ملک خداوند ،نشد
#مختار_عظیمی
@golshannn
1397/10/2مورخه
غزل شماره 298
#ماهی_قرمز
ماهی تنگ تو ام با من دلتنگ بساز
با اسیری که شده دست خوش رنگ بساز
بین سین های سر سفره گرفتار شدم.
عرصه را بر من بی چاره نکن تنگ بساز
سبزی سفره ز سرخی رخم زرد شده
باله ها وا کن و با ساز بد آهنگ بساز
دام بسیار ولی وعده دانه همه پوچ
ماهی کنج قفس با همه نیرنگ بساز
عاقبت میشکند تنگ و شوم دریایی
هرچه خواهی قفس از آهن و از سنگ بساز
میروم سوی دیاری که مرا اوردند
تو بمان با دل خود ایه ی فرهنگ بساز
#مختار_عظیمی میرآبادی
@golshannn
غزل شماره 296
#وصف_چشمت
توصیف چشمان سیاهت کار شاعرهاست
خون رگت ای عشق در خودکار شاعر هاست
تنها غزل شرح بیان چشم های توست
این واژه ها گل واژه ی اشعار شاعرهاست
طعم لبت شیرین تر از شهد عسل باشد
این بهترین سوغات در دیدار شاعر هاست
با خود ببر هر جا که میخواهی دل ما را
رویای دیدار تو در افکار شاعر هاست
نور رخت تابید در ایوان دلهاشان
هر لحظه دیدار رخت اذکار شاعر هاست
گاهی که میخندی شکوفا میشود گلها
این ادعا دیریست در اقرار شاعر هاست
وقتی پریشان میکنی گیسوی پر چینت
دل بردنت با شعر از رفتار شاعر هاست
وقتی که قاضی حکم بر شلاق صادر کرد
آنکس که محکوم است از اقشار شاعر هاست
شاعر شدن تنها دلیل عشقبازی نیست
شعر از ازل در خون و در پندار شاعرهاست
نقش آفرینی می کنند این قشر رویایی
هر جا که بیتی دیدی از آثار شاعرهاست
#مختار_عظیمی میرآبادی
@golshannn
غزل شماره 294
#کلام_شاعر
در کلام شعرا قافیه رکن غزل است
بین دلباختگان چشم تو ضرب المثل است
در هجای غزل از صامتِ کوتاه و بلند....
یاد کردم، که لبت کندوی شهد عسل است
تو به دنبال که ای ،جمعیتی در پی توست
تو که هستی؟ نفست رایحه ی هر محل است
گر چه بم ناکترین شهر غمم میدانی
که در ارگ دل من لایه به لایه گسل است
حافظ قصه ی ما گر چه غزل پرداز است
رشته ی جان سخن در کف شیخ اجل است
گاه چون منزوی ام شور رهی در سرم است
گاه آشفته ام و حرف دلم با غزل است
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره292
#یلدا
باز یلدا شد و گیسوی توام یاد آمد
دل ازان پیچ و شکن هاش به فریاد آمد
باد میزد گره ی رو سری ات وا میشد
بوی موهات چو بر شانه ات افتاد آمد
می وزید و به ترنم غزلی را میخواند
شب یلدا به نوای خوش بیداد آمد
شب لیلی شب مجنون شب ویس و رامین
شب شیرین و وفا داری فرهاد آمد
شد هوا سرد ولی عشق از آغوشی گرم
پر گشود و به دل خسته ی ما شاد آمد
شب یلدا شب شیرینی و شور و شب شعر
شب آن وعده که دلدار به ما داد آمد
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 290
#خواهش_دل
تو را یک بار دیدم دل هزاران بار خواهش کرد
به خواهشهای دل با هر غمی این سینه سازش کرد
به راه عقل رفتم عقل هم سر در گریبان شد
دلم اتش گرفت و چشم همچون ابر بارش کرد
چه ها کردی تو با من مشت خونین با خیال عشق
که با هر واژه ای شعر غزل از سینه جوشش کرد
گره افتاده در کارم گریزی نیست از این غم
نگاه یک نظر هر مشکل دل را گشایش کرد
مراعات نظیری شد هلال ماه و ابرویت
چه مهتابی همان یکبار در این خانه تابش کرد
تو همچون گل معطر و لطیف و خوش نما بودی
شکوفایت را پیش خدایت دل ستایش کرد
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 288
#احساس_درد
درد یعنی هر نفس آهی بلند
از درون سینه هایی دردمند
درد یعنی دور باشی از کسی
که اسیرت کرده با مویی کمند
درد یعنی گرگها در جلد میش
هر زمان میبینی از آنها گزند
درد یعنی در لوای عرف و شرع
هرچه می گویند گفتاری چرند
این زمان هر کس بهجای خویش نیست
هرکسی در کار و افکاری نژند
درد یعنی عده ای صاحب نظر
میخورند و می برند و می روند
در دیاری که پر از رنگ و ریاست
بگذر از هر چیز و دل بر آن مبند
شاد باش و شاد باش و شاد باش
این دو روز عمر کوته را بخند
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 286
#جدایی
از آنروزی که من از دفتر عشقت قلم خوردم
شبیه ارگ بم با یک زمین لرزه به هم خوردم
تو می گفتی خیانت را من از چشم تو می خواندم
برای بی گناهی ام به گیسویت قسم خوردم
برایم عشق را بار دگر ای دوست معنا کن
که بینم از چه رو در زمره ی مستان رقم خوردم
چو از دنیای مهرت بی نصیبم کردی و رفتی
به حسرت غوطه در دریای مواج عدم خوردم
پس از ان واقعه من بودم و دنیای تنهایی
مرورخاطراتت کردم و ارام غم خوردم
#مختار_عظیمی
@golshannn
غزل شماره 284
#قبله_راز
شانه از بوی خوش گیسوت عطر اگین شده
تلخ کامی های من با مهر تو شیرین شده
مو پریشان می کنی دل میرود تا قهقرا
با گل رویت سرای سینه ام تزیین شده
قبله ی راز و نیازم چشم خمار تو شد
دیدن هر لحظه ی چشمان تو ایین شده
انقدر گیراست صوت گفتن عشقم که دل
همچو معتادی اسیر نشعه ی مرفین شده
بره اهوی دلم سرگشته در دشت خیال
طعمه ی چنگال تیز و وحشی شاهین شده
#مختار_عظیمی
@golshannn