golshannn | Unsorted

Telegram-канал golshannn - گلشن

-

برای انتقاد و پیشنهادات با ما در ارتباط باشید @mokhtar7217

Subscribe to a channel

گلشن

شماره غزل 454

عنوان #-نوقای-تبریز

خنده کردی مایه ی نوقای تبریزم رسید
گونه ات گل کرد  انار سرخ مهریزم رسید

سر به زانوی خیالت شام تنهایی گذشت
تا که فصل رنگهای شاد پاییزم رسید

شهر رویایم شبیه شهر نیشابور شد
تاصدای پای سربازان چنگیزم رسید

در دلم غوغایی از پیغام دیدارت به پاست
چون که ارام دلم با اسب شبیدیزم رسید

باز شد گل در چمن از خنده ی روی لبت
در هوای دیدنت مرغ شب آویزم رسید

خوش نشستی بر دلم ای خسرو شیرین لبان
باحضورت عشق، آن روح غزل خیزم رسید

سر جدا هستی جدا دل می رود در راه دوست
آن زمان که مژده ی عطر دلاویزم رسید

آمدی و سجده شکرم به در گاه حبیب
نقش بست و با صفایت جام لب ریزم رسید

مختار عظیمی

@mokhtar7217

Читать полностью…

گلشن

غزلشماره461

عنوان#بیوفایی

من عاقبت ز تبار غزل قلم خوردم
چه خون دل که ز دست تو دم به دم خوردم

زدم به سینه ی دریا چو قوی سر گردان
ز نامرادی دوران به موج غم خوردم

تو را برای  دل خسته آرزو کردم
چه زود در ره عشقت به پیچ و خم خوردم

چقدر خون به دلم کردی و نرنجیدم
چقدر بر سر پیمانمان قسم خوردم

چه وعده ها که در این راه دادی اما پوچ
چه جامها که من از چشمه عدم خوردم

چو باد آمدی و چون نسیم بگذشتی
چه حسرتی که در این ره قدم قدم خوردم

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

دلم به دام تو و اضطراب سنجاق است
چرا که عشق تو بر انقلاب سنجاق است

نوای نی که غم از دل نمی برد هرگز
دلم به نغمه ی عود و رباب سنجاق است

بسوز از تب دردِ خماری و غم یار 
رهاییِ از غم دل با شراب سنجاق است

برای دیدن رویت چو شمع بیدارم
چه سود چشم  تو بر خواب ناب سنجاق است

تو می‌روی و من از هرطرف به دنبالت
چو تشنه ای که به شهر سراب سنجاق است

چگونه با چه زبانی بگویمت ای عشق
خیال من به غمت بی حساب سنجاق است

شمیم پیرهنت بوی گل به باغ آورد
چو قمصری که به عطر گلاب سنجاق است

کتاب مهر و وفا را ورق ورق خواندم
به دردهای دلم یک  جواب سنجاق است

#مختار_عظیمی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۷۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید...    👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 459

#عنوان#رکب

از کهکشان چشم زیبایت رکب خوردم
خورشید رفت و با غم و دردت به شب خوردم

سهمم نشد از خوشه‌ی پروین چشمانت
این غصه را در هر زمان با سوز و تب خوردم

وقتی نگاهت کردم ودیدم که تنهایی
تیر غمت را جان به کف همچون وهب خوردم

راه تو را پوییدم و در پیچ و خم‌هایش
زهر هلاهل را چنان شهد رطب خوردم

می‌ریخت اشک چشمم از تاک جداییها
می سوختم اما غمش را با طرب خوردم

همچون چناری پیر در باغی پر از نیرنگ
زخم تبر از هر شعب یا هر نصب خوردم

دنیا ندارد ارزش آنی پریشانی
یک عمر چوب حسرتش را بی سبب خوردم

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل 457

عنوان#نسل-سوخته

چندین خزان طی شد نمی بینم بهاری
لعنت  به روز خوش که شد از ما فراری

ماییم نسل سوخته در طول تاریخ
چیدند بین ما و خوشبختی حصاری

پیش که باید سفره‌ی دل را گشایی
وقتی که از هر جانبی تحت فشاری

جای نفس از سینه هامان آه خیزد
دلها شد آتش از غم بی غگساری

این روزها از هر دری  دردی در اید
گویا ندارد چرخ  از خود اختیاری

چندی دهیم تاوان جرم بی گناهی
چندی کشی از گرده‌ی ماها سواری

رنگ خوشی را برده اند از این ولایت
آنها که می دادند قول رستگاری

از ماگذشت این عمر با هر رنج و سختی
اما نشد این رسم ، رسم روزگاری

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره#-

عنوان#-عذاب

غمت از دل عذاب را برداشت
شرر التهاب را برداشت

آن دم گرم چون مسیحایت
از خیالم سراب را برداشت

گرچه همچون نسیم می آمد
ازتنم اضطراب را برداشت

دید مستی دوای هر درد است
قدح پر شراب را برداشت

با قرارت قرار می جستم
ازدلم صبر و تاب را برداشت

چهره ات باغی از گل نسرین
رنگ و بوی گلاب را برداشت

کودتای سیاه چشمانت
طرح هر انقلاب را برداشت

واژه واژه کلام زیبایت
ارزش در ناب را برداشت

هرچه خوبیست در دل دنیا
شد عیان تا نقاب را برداشت

#مختار- عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 453

عنوان#پاییز

رسید فصل گل و من هنوز پاییزم
نمانده خاطرِ شادی، ز درد لبریزم

نشسته کشتی عشقم به گِل در این سامان
به ناخدای دلم هر زمان گلاویزیم

شکسته پشت مرا بار غم چه باید کرد
بریده نای و نوایم چگونه برخیزم

تمام خشت تنم روی هم تلنبار است
شبی چو ارگ بم آخر به لرزه میریزم

بیا زسینه ی کوه خراج دریا شو
که همچو قطره به دامان تو در امیزم

تولشکر مغول من چو شهر نیشابور
به شورش نگهی برده ای همه چیزم

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

شماره غزل 451

#خوشه-چین

در وادی عشق و ادب گر خوشه‌چین باشم ترا
با واژه طرحی می زنم تا بهترین باشم ترا

پیچیده عطر رازقی ،در کوچه باغ عاشقی
چون خارها در پای گل نقش آفرین باشم ترا

ای آرزوی های محال در  قاب سر سبز خیال
مهتاب کن یک شب مرا  بس دل غمین باشم ترا

طعم لبت همچون عسل،برده  دلم را از ازل
در محفل مهر رخت گوشه نشین باشم تو را

سوز من و ساز منی، همراز و هم  راز منی
خواهم که در عهد و وفا یار امین باشم تو را

از سوز عشقت سوختم ، درس ادب اموختم
مدیون عشقی بی بدل  تا واپسین باشم تو را

در راه عشقت می کشم بار غمت با اشتیاق
از مرزهای عاشقی تا ۰۰۰۰۰ باشم تو را

آه ای تمام آرزو، زیبای من بی گفت وگو
هرجا گذاری پای را فرش زمین باشم تو را

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 450

#عنوان-غمنامه

بسته ای با تار و پود دوری ات بال و پرم
روزها می نالم از این درد و شبها بدترم

واژه های  شعرتر از سوز عشقت گُر گرفت
سوخت هم جان و تنم هم برگ های دفترم

گرچه تفسیر قلم تنها نگاه مهر توست
سینه ی دفتر ندارد تاب شرح دیگرم

این که نبضم می زند از همت والای توست
بی نگاهت جان ندارد اعتباری در برم

یک دم ای مرغ سعادت برلب بامم نشین
تا بیفتد سایه ی مهر گرانت بر سرم

بیت بیت این غزل تقدیم چشمان تو باد
ای تو مضمون تمام شعر های برترم


گاه با شور و نوا گاهی به تصنیف بنان
در سرم اندیشه ی مهر تو را می پرورم

پیش چشمان سیاهت ریختم صهبای دل
تا مگر چون بلبلی ای گل به چنگت آورم

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 348

عنوان_خود خواه

تا کی کشم از دوری ات جای نفس آه
دلگیرم از این غصه های سخت وجانکاه

بی تو ندارم همدم و هم صحبت و یار
باید بگویم راز خود را با دل چاه

درخواهشم از تو شبی کامی بگیرم
جای بغل گل می دهی اما به اکراه

فرق میان ماه و رخسار تو اینجاست
مه شب به بندم میکشد تو گاه بیگاه

حسرت گرفته جامه ای بر قامت عشق
افتاده بار و مانده ام در نیمه ی راه

در گفتن زن، زندگی، آزاد خواهی
بس دل ربایی می کنی جذاب خود خواه

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره-346

عنوان-سرمست

از باده چشمانت عمریست که سر مستم
ترسم که غمت آخر کاری بدهد دستم

تا قاصدک مهرت پیمان وفا آورد
دل بر قدمت بستم از قید جهان رستم

در خاطر من تنها رویای نگاه توست
در باور خوبیها بر عشق تو دل بستم

رفتی چو کبوتر ها روزی اگر از بامم
در اوج پریشانی دیده به رهت هستم

تا غمزه ی چشمانت یک شهر به وجد آورد
دل بر کف و بی سامان در راه تو پیوستم

سرمستی و بد مستی کاری سرم آورده
از خویش رها گشتم با یاد تو بنشستم

#مختار_عظیمی
@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 344

عنوان#_قمار چشمانت

ای غزال خوش سیما دل شکار چشمانت
مانده بر سر  پیمان با قرار چشمانت

نرگست به دام انداخت عاقبت به هرترفتد
داده ام زکف هستی در قمار چشمانت

با دلم چه ها کردی ای ستاره ی اقبال
می کشم به امیدی انتظار چشمانت

شهر غم اگر روزی روی من گشاید در
می خرم به جان و دل اعتبار چشمانت

بی نگاه تو عمرم رنگ زرد پائیزییست 
گل کند کویر دل از بهار چشمانت

مانده در شب مویت واژه های آزادی
بیت زندگی سرد است بی شرار چشمانت

هر چه بر سرم آید از زلال دریاهاست
می کشم به دوش خود جور کار چشمانت

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره342

#_افسوس

به چنگال ستم افتاده ام مشکل گشایی نیست
هزاران درد دارم آه درمانی ،دوایی نیست

شب است و موج و طوفان امید نیست ساحل را
خداوندا مگر این کشتی بی نا خدا را نا خدایی نیست

زبانی گر برای داد خواهی در دهان چرخید
نفس را می برد دستی ،بدون شک ابایی نیست

شکایت از که باید کرد کجا باید شکایت برد
عدالت مرده اینجا درعدالت خواه نایی نیست

همه دل مرده اند اینجا زبس از مرگ می گویند
خدا دستی بر آر از آستین دیگر نوایی نیست

تو می گفتی بساط ظلم را ناچیده برچینم
به حد خود رسیده ظلم گویی ربنایی نیست

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 340

#اقرار

به سویت با دلی زار امدم گفتی بیا هستم
گنه کارم به اقرار امدم گفتی بیا هستم

اگر چه بند بند بودنم محض وجود توست
ولی با قلب بیمار امدم گفتی بیا هستم

دگر چشم انتظاری چاره ای نگشاید  از کارم
به ذوق و شوق دیدار امدم گفتی بیا هستم

هزاران راز پنهان کرده ام در سینه ی تنگم
برای کشف اسرار امدم گفتی بیا هستم

بریدم دل ز هر چیزی که حایل بود بین ما
جدا از یار و اغیار آمدم گفتی بیا هستم

جفای تو وفا و قهر تو مهر است می دانم
خطا بین وفادار امدم گفتی بیا هستم

خرابم از درون اما کسی دردم نمی داند
طبیب درد بیمار امدم گفتی بیا هستم

در امیدواری را به رویم عده ای بستند
به در گاه تو اینبار امدم گفتی بیا هستم

غزل باید قصیده گردد از این مهربانی ها
به دیوانی ز اشعار امدم گفتی بیا هستم

خدایا عاشقت هستم که تو محبوب دلهایی
سیه روز  و گنهکار امدم گفتی بیا هستم


مختار عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 338

#_پیله

از پیله ات برون آ تا بشنوی فغان را
بیداد پا گرفته تا اوج اسمان را

زیر درخت سیبیم با نعمتی فراوان
گم کرده ایم دیگر گویا خط و نشان را

داد از زمانه گیرم یا از غم جدایی
هریک به نوبه ی خود برده ز دل توان را

زاینده رود سرکش شوری به دل بیاور
باهمتی دوباره دریاب اصفهان را

گاهی سکوت مطلق فریاد دادخواهیست
اما چه می توان گفت ای غصه نهان را

شور دگر به پا کن شاید گره گشایی
برخیز و با نهیبی بشکن بت زمان را

رفتی و از دلم رفت امید زنده بودن
یعنی که بعد کوچت دیگر نمانده جان را

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

شماره غزل 453

عنوان#دل بستگی

اسیر حلقه‌‌ی موی تو هستم بند لازم نیست
به دنبال تو می‌آیم دگر ترفند لازم نیست

به هر صورت که میبینم تو را  زیبا و جذابی ‌‌ ‌‌
ز ما دل برده ای طنازی و لبخند لازم نیست

تو را می خواهم ای سرو رسای باغ آزادی
برای گفتن حرف دلم سوگند لازم نیست

تو از روز ازل از جانب حق در امان بودی
برای دوری از چشم و نظر اسفند لازم نیست

تو مضمون تمام شعرهای ناب دیوانی
غزل می بافم از گیسوی تو هرچند لازم نیست

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

خیال خام من ای گل تو را بهانه کند
به گرد گنبد تو آرزوی  دانه کند

چه منتی سر این دل نهاده ای ای عشق
که بین این همه خوبان تو را نشانه کند

وداع ،خوب و بدش هر زمان دل آزار است
اگر به باغ پر از گل تو را روانه کند

اگر چه اینه‌ی بخت من غبارین است
هنوز موی شبت را به پنجه شانه کند

نشان غم به دلم از شب جدایی هاست
بیا که بی تو دلم شکوه از زمانه کند

اگر چه از غم دل سوخت شعله ها به سرم
سمندرم که در آتش همیشه خانه کند

شکایتی نکند کس ز دست موج بلا
که صخره آرزوی ضرب تازیانه کند

من و خیال تو ای جان چه وصف زیباییست
مگر که طرح غزل این اثر فسانه کند

#مختار_عظیمی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۷۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید...    👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 460

عنوان#طالع

در طالع این بینوا تقدیر بی تقصیر نیست 
باید کشم بار غمت  این آیه را تفسیر نیست

دست نیازم تا سحر بالاست بر درگاه دوست
آری دعای هر شبم بی مزد و بی تاثیر نیست

گفته است می آیم بمان در کوره را انتظار
از تاب دل بی تاب شدمستوجب تاخیر نیست

وقتی که شور عاشقی در شهر دل بی داد کرد
از ماذنه آمد صدا این شهر را تدبیر نیست

دیوانه کی دیوانه  را پند مروت می دهد
اینجا کسی غیر از خودش با دیگری در گیر نیست

پا از گلیم خویشتن بیرون ببر گر عاشقی
درمسلخ دل دادگان فتوایی  از زنجير نیست

هر جا روی دل در پی ات افتان و خیزان می رود
این فصل عاشق پیشه گی بازیچه‌ی تقدیر نیست

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزلشماره 458

#عنوان-هوای-دانه

خیال خام من ای گل تو را بهانه کند
به گرد گنبد تو آرزوی  دانه کند

چه منتی سر این دل نهاده ای ای عشق
که بین این همه خوبان تو را نشانه کند

وداع ،خوب و بدش هر زمان دل آزار است
اگر به باغ پر از گل تو را روانه کند

اگر چه اینه‌ی بخت من غبارین است
هنوز موی شبت را به پنجه شانه کند

نشان غم به دلم از شب جدایی هاست
بیا که بی تو دلم شکوه از زمانه کند

اگر چه از غم دل سوخت شعله ها به سرم
سمندرم که در آتش همیشه خانه کند

شکایتی نکند کس ز دست موج بلا
که صخره آرزوی ضرب تازیانه کند

من و خیال تو ای جان چه وصف زیباییست
مگر که طرح غزل این اثر فسانه کند

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل 456

عنوان# سنجاق

دلم به دام تو با اضطراب سنجاق است
چرا که عشق تو با انقلاب سنجاق است
.
نوای نی که غم از دل نمی برد هرگز
دلم به نغمه ی سازِ رباب سنجاق است

بسوز از تب دردِ خماری و غم یار 
رهاییِ از غم دل با شراب سنجاق است

برای دیدن رویت چو شمع بیدارم
چه سود چشم  تو بر خواب ناب سنجاق است

تو می‌روی و من از هرطرف به دنبالت
چو تشنه ای که به شهر سراب سنجاق است

چگونه با چه زبانی بگویمت ای عشق
خیال من به غمت بی حساب سنجاق است

شمیم پیرهنت بوی گل به باغ آورد
چو قمصری که به عطر گلاب سنجاق است

کتاب مهر و وفا را ورق ورق خواندم
برای هر غم و دردی جواب سنجاق است

#مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل #454

عنوان#-دیدار

شوق دیدارت برد از سر خیال و خوابها
می دهد دین را به باد از دل رباید تاب ها

با قلم مو می کشم غم های دل را مو به مو
می کنم زندان  به پشت شیشه ها  در قاب ها

ابر تیره با غم عشقت تبانی کرده است
تا بپوشد روی مه را از من و مرداب ها

عمر شیرین را تلف کردیم چون بی گرما عشق
در هوای پیروی از مسلک و آداب ها

جادوی چشمت روانم را پریشان کرده است
بی دعا و بی نیاز از رمل و اسطُرلاب ها

ماهی تنگ توام این گونه آزارم مده
گرچه افتاده چو من در دامن قلاب ها

لاشه ی ده سخت می لرزد به هر بادی وزید
بسکه رعیت خورده چوب جور از ارباب ها

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

شماره غزل 452

عنوان #دل_دیوانه

گفتم دل دیوانه بیا در گذر از عشق
خون گشت که یعنی نتوانم حذر از عشق

گفتا که جنون اول کار است در این راه
هر عاقل و فرزانه ندارد اثر  از عشق

فرهاد کشی شیوه ی شیرین دهننان است
دلباخته کی برده مراد و ثمر از عشق

در راه رسیدن به تو ام واهمه ای نیست
عاشق به سر و جان بخرد هر خطر از عشق

چون شاخه ی بی برگ و بر است آن که دراین  باغ
در خویش رها بود و نشد با خبر از عشق

در مجلس عشاق شبی گوشه نشین شو
دریاب دمی درس کمال و هنر از عشق

وقتی که چنان قطره شدم در صدف تن
من رنج زمان بردم و دل شد گهر از عشق

هرچند در این راه رود سر به سر دار
اما دل دیوانه شود زنده تر از عشق

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

شماره غزل 450

#عنوان-افسون

جادوی چشم مست تو آهنگ لا لا می زند
آن نغمه ی افسونگری را اشکارا  می زند

در سینه ام غوغا شده از شور لایی لایی ات
دل در تمنای رخت آتش به دنیا می زند

گاهی نگاهی می برد تا اوج رویا خاطری
گاهی غمی با زخمه ای ساز مدارا می زند

گویی گلاب قمصر از عطر و بها افتاده است
وقتی دلارا شانه بر زلف چلیپا می زند

همچون پلنگ زخمی ام در بیشه زار آهوان
هر دم غزالی با رخی ترفند زیبا می زند

وقتی که خورشید رخت می تابد از پشت نقاب
بر واژه های عاشقی طرح معما می زند

در ذره های مهر تو امید پیدا می شود
با هر نگاهت عشق و غم چشمک به دلها می زند

فرمانروایی می‌کند چشمان تو در ملک دل
ناقوسِ شور عشق را در هر کلیسا می زند

#-مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره348

#عنوان-شب

"وقتی قدم می زد غزل با هر نت گیتار شب"
خورشید هم حسرت به دل می ماند در دیدار شب

یک دم بیا با تار مو تحریر کن شهناز را
تا ماه را پنهان کنی زیر نقاب تار شب

می رفتی  همچون ماه و من از دور می پاییدمت
شاید به چنگت آورم یک روز در پندار شب

چون برکه ای افتاده ام آرام اما منتظر
حسرت به دل دارم هنوز از ماه و از تکرار شب

وقتی که عشق از هر جهت در شب عنان دل گرفت
می گردد آخر عقل هم مغلوب در پیکار شب

از آسمان عشق تا دامان شب لبریز شد
گل خنده می زد هر نفس با اختر بیدار شب

در پیله ای از جنس غم می بافتم شعرِغزل
هر واژه با اشک قلم شد محرم اسرار شب


#-مختار-عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

شماره-غرل347

عنوان-غزل غمگین شد


کشیدی باد بان رفتی غزل هم زار و غم گین شد
کجا دامن کشان رفتی غزل هم  زار و غم گین شد

از ان روزی که رفتی دل چو گندم زار می لرزید
تو ای نامهربان رفتی غزل هم زار و غم گین شد

تو با باران رحمت آمدی و عشق آوردی
چُنان رنگین کمان رفتی غزل هم زار و غم گین شد
نشستم منتظر عمری بیایی گل بر افشانی
چو با رقص زمان رفتی غزل هم زار و غمگین شد

به دنبالت زدم بر سینه ی دریایی از غم ها
کران تا بی کران رفتی غزل هم زار و غم گین شد

بسوزد دل از این حرمان بد هنگام شادی ها
که یک باره چو جان رفتی غزل هم زار و غم گین شد

شدم پیر و زمین گیر از فراق و انتظار و درد
تو هم دامن کشان رفتی غزل هم زار غمگین شد

#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره345

عنوان# با یادت _زیستم

همچو وامق سالها با یاد عذرا زیستم
روزها را بی حضور ماه و مهسا زیستم

آه شد سهم دل بیچاره از سودای عشق
هر زمان با آرزوی پوچ دنیا زیستم

ماه می تابید و دل می رفت و من چشم انتظار
تا سحر با خاطراتی غرق رویا زیستم

رفتی و بعد از تو دیگر خانه بوی غم گرفت
مرگ گلها بود و من با خار تنها زیستم

روزها را  می شمارم تا رسد روز قرار
شب جدایی را به شوق فجر فردا زیستم

بسته بودم دل به دنیایی پر از رنگ و ریا
در کویری مرگ آور بی محابا زیستم

زیستم شاید شود شیرین دمی کام چو زهر
می خورم خون دل اما بی تو،همپا، زیستم

#مختار_عظیمی
@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 343

عنوان-#بهانه

به گیسوان چون شبت به مهر شانه میزنم
تو را به شور می کشم دم از ترانه می زنم

شبیه شمع بر سرم شبانه رقص شعله هاست
چه اتشی که از غمت به اشیانه میزنم

چو زورقی شکسته ام به چنگ باد و موج غم
ز نا مرادی ام قدم به هر کرانه میزنم

به غمزه های گاه گاه تمام کن غم مرا
برای تیر هر نگه  به دل نشانه میزنم

بیا به باغ ارزو دمی شبیه مرغ عشق
گلی به روی گونه ی تو محرمانه میزنم

شبی اگر به بزم ما شبیه غنچه وا شوی
سخن ز شور عاشقی در آن میانه می زنم

غزل نشانه ام دهد اگر ز کوچه ی امید
در سرای دوست را به هربهانه میزنم

#مختار -عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره341

#-غم-دوری

غمگینم اما چاره ای غیر از تامل نیست
چشم انتظارت را دگر تاب و تحمل نیست

هم درد و هم درمان توی ای حضرت عشق
جز دامن مهرت مرا دست  توسل نیست

باید کشم دنبال تو این جان نا قابل
دل رفته از دستم دگر جای تفعل نیست

می خواهم از دل بر کنم دیگر نهال عشق 
هرقدر کوشش می کنم قدر و توکل نیست

من کیستم آن عاشق آتش به جانی که
جز ناله از درد غمت تاب تقابل نیست

عطری که از های نفس های تو بر خیزد
هرگز شبیه عطر شب بوها و سمبل نیست

وقتی که با موی حریرت شعر می بافم
بحث قصیده یا رباعی یا تغزل نیست

#-مختارعظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

بهای چشم تو را  شعر ناب سیمین بود
که واژه واژه نگاهت به مهر تلقین بود

برای دیدن رویت مه کمان ابرو
سبد سبد گل یاس و سمین و نسرین بود

نشسته ای به دلم بانوی شب و رویا
بدون روی تو  روزم همیشه غمگین بود

شبی که وصل تو  در خاطرم شکوفا شد
چه مجلسی به قدومت به پا و تزیین بود

به پیش پای تو قربانی ام قبولم کن
مرا طریق محبت کمال آیین بود

سحر کشیده مرا تا تمام رویاها
برای این تن بی جان سراب سنگین بود

به هر کجا که روم اضطراب تشویش است
به غیر شانه پر مهر تو چه تسکین بود؟

اگرچه درغم عشقت شبیه فرهادم
به سینه تو هم ای گل مرام شیرین بود

بهار بود و تو بودی و این دل شیدا
دعای زیر لبم را هزار آمین بود

#_مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…

گلشن

غزل شماره 337

#سکوت

حرفی نزنم جای سخن نیست در این دشت
غیر ازغم اواره شدن نیست در این دشت

از بلبل و از گلشن و گل خاطری مانده
جز عربده ی از زاغ و زغن نیست در این دشت

پر پر شود آن گل که کند جلوه نمایی
جز لاله ی پوشیده کفن نیست در این دشت

آزرده وطن از نفس روبه و کفتار
بویی دگر از مشک ختن نیست در این دشت

گنجینه ی با ارزش تاریخ به یغماست
دل سوخته ای بهر وطن نیست در این دشت

برچهره نشسته است خط فقر و نداری
یک زلف پر از چین و شکن نیست در این دشت

گلها همه افسرده بی روح و خزانند
عطری ز گل یاس و سمن نیست در این دشت


#مختار_عظیمی

@golshannn

Читать полностью…
Subscribe to a channel