كانال رسمى نشر گمان تماس با ما: 021-88897987 www.gomanbook.com twitter.com/goman.pub instagram.com/gomanpub تهران، خیابان سمیه، نرسیده به پل حافظ، کوچهی پورموسی، نبش شیرین، پلاک ۴۲، واحد ۱۰
انتشار یادداشت «سیگار، مرگ، جاوید»، نوشتهی جناب آقای محمدجواد فریدزاده در قفای رفتنِ جاوید ساغروانی، که سابقهی دوستیشان به نیمقرن میرسید، از سرِ لطف به نشر گمان سپرده شد. نوشتن تسلیِ حقیقیِ اهل دل است.
***
«رفیق خوبی است جاوید. عمداً نگفتم رفیق خوبی "بود". مرگ بیش از این که امری بیولوژیک باشد، در زبان اتفاق میافتد. زبانتان را بگردانید، خیمه و خرگاهِ مرگ در کنجِ حافظه، به نحو دیگری، خانه میگیرد. طلب آمرزش برای همه خوب است ولی تکرارِ بیفکر و بیدقت و بیتأملِ «خدا بیامرزد او را»، موجب غفلت ما میشود ــچون عادت، غفلت می آوردــ ضمن این که اگر طلب مغفرت میکنیم؛ باید به راستی "طلب" کنیم. ولی کسی با «خدا بیامرزدش» طلب نمیکند. »
@gomanpub
#معرفی_کتاب
📕 معرفی کتاب: پیادهروی و سکوت، در زمانهی هیاهو
کتابی است از ارلینگ کاگه و از مجموعهی خرد و حکمت زندگی، چاپ نشر گمان. ارلینگ کاگه، مجموعهدار هنری و نویسندهی نروژی است که مؤسسهی انتشاراتی کوچکی هم دارد و شیفتهی پیادهروی و دلسپردهی سکوت است.
📃 قسمتی از کتاب:
یاد گرفتهام هر وقت نمیتوانم به پیادهروی، کوهنوردی یا دریانوردی بروم تا از دنیا فاصله بگیرم، ذهنم را آرام کنم.
طول کشید تا یاد گرفتم. فقط آن موقع که فهمیدم نیازی حیاتی به سکوت دارم توانستم در پیِ آن بیفتم -و آنجا، در اعماقِ صداهای ناموزون در دل ترافیک و فکر و خیال، موزیک و ماشینآلات، آیفونها و برفروبها، سکوت در انتظارم بود.
متن کامل + عکس
💻 www.gbook.ir
📚 @gostaresh_farhang
اگر شنوندهی حرفهای موسیقی کلاسیک ایرانی نیستید و میخواهید یک نمونه از تفاوت #شجریان با دیگران را درک کنید، شروع آواز آلبوم «طریق عشق» را گوش کنید. (پایین همین فرسته)
لحظهی غافلگیری زمانِ آغازِ آوازِ افشاری است. پس از پیشدرآمدِ سنتور مشکاتیان، ناگهان شجریان با تحریر در اکتاو بالا شروع میکند.
یک لحظه شک میکنی آیا واقعاً درآمد است یا از گوشهی «قرایی» یا «عراق» شروع کرده که اصطلاحاً فریادگونه است و جای خواندنش معمولاً در شروع آواز نیست. اما پس از اتمام تحریرها، شعر تکلیف را روشن میکند:
چو دست بر سر زلفش زنم، به تاب رود
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رود (حافظ)
افشاریِ اصطلاحاً چپکوک (متناسب با صدای زنان یا صدایی مثل صدای زندهیاد ایرج بسطامی) را خوانندگان در قدیم، بهخصوص وقتی میکروفن و بلندگو نبود، از بالا شروع به خواندن میکردند، اما در مورد شجریان ماجرا فقط این نیست.
شجریان آوازِ افشاری را در تناسبِ کامل با شعری که از حافظ انتخاب کرده، تقریباً از بالاترین جای صدایش شروع میکند؛ درست مثل خود حافظ در شعرش که از اوجِ ماجرا و گویی بیمقدمه شروع میکند.
عجیبتر و لذتبخشتر اینکه در انتهای آواز فقط با سه تحریرِ کوتاه (که کار هر خوانندهای نیست) از اوج به بم فرود میآید و «بیفتد آن که در این راه با شتاب رود». و ما هنوز در درآمد افشاری هستیم. شجریان یعنی این.
و باز افسوس که این آواز و این آلبوم هم نسخهی ضبط استودیویی ندارد. حیف!
(با سپاس از محمدرضا ساختمانگر)
@KhabGard
t.me/navaagard/94
چرا سوگواریم؟
ـــــ سید محمد بهشتی
*******
[...]
شجریان با آوازهایش فرصتی برای خلوت كردن ما با خودمان فراهم میكرد. او در این شلوغی و همهمهی بازار مسگران، در این اوضاع كه چه بسیارند صداهایی كه میشنویم و حتی نمیفهمیم چه معنایی دارد، با آوازش سكوتی میساخت كه در آن خلوت و در آن فرصتی كه این خلوت میآفرید صداهای آشنایی به گوش میرسید: صدای قرنها، صدای ایران، صدای مولانا، حافظ، ملكالشعرای بهار و بسیاری از فرزانگان و ایراندوستانِ دیگر. در این خلوت كه او با آوازش فراهم میكرد ما صداهایی را میشنیدیم كه مدتهای مدید خاموش مانده بودند، و پیداییِ شجریان ما را مطمئن میكرد كه این خاموشی به معنیِ مرگشان نیست.
[...]
_____
[این یادداشت نخستینبار با تیتر «بزرگ بود و از اهالیِ امروز بود» در صفحهی اول روزنامهی اعتماد شمارهی ۴۷۶۳ (۱۹ مهرماه ۱۳۹۹) منتشر شده است، و حالا با اجازهی جناب آقای مهندس بهشتی ــو یکی دو تغییر کوچک در متن و تیتر جدیدــ برای انتشار در اختیار نشر گمان قرار گرفته است. سپاس.]
@gomanpub
معمار صدا
ـ حسین معصومیهمدانی
به احترام استاد محمدرضا شجریان
پارههایی از متن:
[...]
ما به حاصلِ کارِ این آدمها «آثار هنری» و به خودِ آنها «هنرمند» میگوییم، اما در گذشته آنها را «استادکار» یا «استاد» مینامیدند نه هنرمند، انگار در فرهنگ ما واژهی استاد معانی و دلالتهایی داشته است بسیار فراتر از واژهی هنرمند، و استاد عنوانی است که اکنون بهحق برای محمدرضا شجریان به کار میبریم.
[...]
من که فقط دوـسه بار از نزدیک با او دیدار کردهام، همان راحتی و اطمینان و آرامش را در شخصِ او میدیدم که در آوازِ او؛ آرامشی که تنها در استادانی میتوان یافت که از راهِ شاگردی کردن به استادی رسیده باشند.
[...]
در یکی از همان دیدارها به او گفتم که روزگاری مردم میگفتند که موسیقیِ ایرانی را شعر فارسی زنده نگه داشته است؛ اما امروزه، با این همه غزل و مثنوی که شما خواندهاید و مردم شنیدهاند، باید گفت که موسیقیِ ایرانی نگهبان شعر فارسی شده است.
[این یادداشت نخستینبار در صفحهی ۱۵ شمارهی ۴۷۶۵ روزنامهی اعتماد منتشر شده است، و حالا با اجازهی جناب آقای معصومی همدانی، برای بازنشر در اختیار نشر گمان قرار گرفته است.]
@gomanpub
راز مانا
یادداشت مهندس عباس عبدی در روزنامهی اعتماد امروز ۱۹ مهرماه ۱۳۹۹
[...]
استاد شجریان در گفتار و رفتار و معیارهای اخلاقی همه چیز را رعایت میكرد. به شدت نسبت به حفظ آبرو و حیثیت افراد مقید و ملتزم بود. آقای محسن گودرزی تعریف میكرد كه در كلاس آواز او حضور داشت و [استاد شجریان] نكات بسیار مهمی را از خلال نقد آوازهای شاگردانش متذكر میشد. او سوال میكند كه چرا این كلاسها را ضبط نمیكنید تا به عنوان متون آموزشی ماندگار شود؟ استاد شجریان پاسخ میدهد كه هر كدام از این شاگردان در آینده برای خودشان كسی خواهند شد و اگر نقدهای من به آواز كنونیِ آنان ثبت و ضبط شود، ممكن است در آینده كسانی باشند كه بخواهند این نقدها را در جهت تخریب آنان به كار ببرند، لذا ضبط نمیكنم. او همچنین نقل میكرد كه پس از آمادهسازیِ كتاب «راز مانا» آقای شجریان بخشی از گفتههای خودش دربارهی افراد را حذف كرد. پرسیدم كه آیا مطالب نادرست بوده كه حذف كردید؟ ایشان گفتهاند كه مطالب درست است، ولی باید حفظ آبروی افراد را كرد، همینقدر هم خوب نیست كه به دیگران صدمه زد. حالا این رفتار را مقایسه كنید با انواع و اقسام اتهامات و دروغپراكنیها و بددهنیها كه برخی افراد علیه دیگران ابراز میكنند و باكی هم ندارند. اینگونه رفتارها از چشم و وجدان مردم پنهان نخواهد ماند.
[...]
متن کامل یادداشت را از اینجا (روزنامهی اعتماد) یا اینجا (کانال شخصی عباس عبدی) بخوانید.
ـــــــــــــ
@gomanpub
بریدههای سه یادداشت مهندس سیدمحمد بهشتی در روز خاکسپاریِ مانایاد استاد محمدرضا شجریان
ــــــــــــــــــــ
ـــــ
چرا سوگواریم؟
چون او دیگر خودش نیست. فخر ما این بود كه این صدا زنده است. برای ما مردم این دوره و زمانه كه نه سعدیای دیدهایم و نه محضر مولانا را درك كردهایم و نه حافظ را ملاقات كردهایم. برای ما كه از حیات فرهنگ خود مطمئن نبودیم و برای كسانی كه از حیات این درخت ایمان بریده بودند مثال از شجریان میآوردیم، حالا چه شاهد و گواهی بیاوریم. حالا كه او نیست به كدام نشانهی حیاتی باید دلخوش كنیم. صدای نفسهای فرهنگمان را از كدام نای بشنویم. علت واقعیِ سوگواریِ ما این است.
شجریان، ضمن قرار داشتن بر ریشههای تنومند فرهنگ ایرانی، معاصر بود و بر معاصر بودن تاكید داشت. همین هم سبب میشد كه صدایش صدای حال ما باشد.
ــــــــــــــ
کاری که استاد شجریان با شعر مولانا و سعدی و خیام کرد، فراتر از بیان دوبارهی آن به صدایی خوش بود.
کار استاد شجریان مانند کاری است که میرعماد با اشعار حافظ کرده است. غزلیات حافظ مانند جواهری بوده که، قریب به سه سده، انتظار دستان هنرمندی را میکشیده که، چنانکه شایسته است، تراشش دهد. خط میرعماد تلألو اشعار حافظ را دوچندان کرده و اصلاً با خط میرعماد است که سخن حافظ میشود شعر مجسم و در ذهن و دل میماند. به همین قیاس هر بار وقتی آواز مثنوی افشاری (این دهان بستی دهانی باز شد/ کو خورنده لقمههای راز شد) را با صدای استاد شجریان میشنوم، به این فکر میکنم که این شعر را باید همینطور خواند؛ حتماً مولانا این شعر را با همین وزن و آهنگ سروده است.
ـــــــــــــ
فردوسی، در دورانی که بیم آن میرفت که فرهنگ ایرانی دچار نسیان شود، با سرودن شاهنامه در حقیقت آیینهای ساخت که ایرانیان در آن چهرهی واقعیِ خود را ببینند و بهخاطر آورند؛ درست از همین روی، مردم آنها را به سبب آیینگی نسبت به هویت و فرهنگ ایران قبول دارند. اما افراد زیادی در حوزهی موسیقیِ اصیل ایرانی فعالیت میکنند و در میان این خیل عظیم شخصیتهایی هستند که اتصال عمیق به ریشههای فرهنگی ایران دارند؛ از میان این همه چرا شجریان؟ واقعیت این است که از بین همهی آنها تعداد محدودی هستند که، ضمن اتصال عمیق به ریشههای فرهنگیِ ایران، توانستهاند معاصر باشند و متناسب با زمانهی خود حرف نو بزنند. همین خصوصیت است که یک شخصیت فرهنگی را در جایگاه حماسهسرایی همچون فردوسی قرار میدهد. کسی که اساطیر ایران را تجدید کرد و به این ترتیب آیینهای ساخت و قرار داد پیش روی یک جامعه.
محمدرضا شجریان به درستی آیینهی تمامنمای فرهنگ ایرانی و نمایندهی کیستیِ ایرانیان بود. او توانست تا پایان عمر برای ملت ایران معاصر بماند؛ ضمن آنکه از ریشههای فرهنگیِ ایران قطع نشود.
ــــــــــــــــ
بریدههایی از سه یادداشت سید محمد بهشتی که به ترتیب در روزنامهی اعتماد، شرق و همشهری تاریخ امروز (شنبه ۱۹ مهرماه ۱۳۹۹) منتشر شده است و با اجازهی جناب ایشان در رسانهی نشر گمان بازنشر میشود.
@gomanpub
سلام
حالم خوب نیست
فکر نمیکردم مرگِ شجریان تا این حد مرا بشکند. یکبارِ دیگر معلوم شد که، تا چه اندازه، من، دور از دسترسِ من است؛ تسلیت موجبِ تسلیِ من نمیشود. وقتی چارهای نیست، به معنیِ واقعی، بیچارهایم. با بیچارگی، صبوریْ چارهساز نیست. مرگِ او ناگهانی نبود، ولی ناگهان مظلومیتِ غریبانهی ایران، که سالها بود میدانستم، در مقابل چشمانم متجسد شد.
ایرانْ برای من خانهی حقیقت است و حقیقت، در روز تنهایی، جانسوز است. اگر ایران بدون ایرانیان برای بسیاری امری انتزاعی است، برای من ایرانیان اگر اهمیتی دارند در همان «یا»ی نسبتی است که با ایران دارند. شجریان ملتقای فردوسی و خیام و اخوان در خراسان است. مرگش دلم را سوزاند، دلی که سالهاست سوخته؛ ولی سوخته را سوزاندن، همان طور که عطار گفت از کسی مثل مولانا بر میآید، شجریان ثابت کرد که این هنر را دارد.
---
محمدجواد فریدزاده
۱۸مهر ۹۹
[یادداشت کوتاه دردمندانهی جناب آقای دکتر محمدجواد فریدزاده در اندوه درگذشت روانشاد استاد محمدرضا شجریان که برای انتشار در اختیار نشرگمان قرار داده است.]
@gomanpub
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
روانشاد استاد محمدرضا شجریان
(مهر1319 – مهر 1399)
و گلستان آذرستان شد به چشم ما.
***
ستایش استاد شجریان ستایش مردیست که زندگی را به تمامی زیست، به سپهر فرهنگ ایرانی مهر ورزید و از جوانی هرچه میشد آموخت و خود آفرینشگری هنری در بلندپایهترین درجه شد.
بر روح بلند او درود و به عزای یکی از زیباترین چهرههای ایران جدید مینشینیم با صدای غمسرشت دردمند جنابش که دوبیتیهای باباطاهر را در دشتستانی زمزمههایی میکند همه از سرِ غربت جان.
https://www.instagram.com/p/CGFZgcaJ8TB/?igshid=1d4gjwd2hned7
اعتراف تالستوی به چاپ ششم رسید
از دیروز چاپ ششم کتاب «اعتراف» نوشتهی لف تالستوی با ترجمهی خوب و خواندنیِ آبتین گلکار توزیع شد. نسخههای باقیماندهی چاپ قبلی این روزها به سرعت تمام شد. در چاپ ششم هم قیمت را نگه داشتیم. خوشحالیم که کتابی کوچک و مهم سببساز دوستیها و آشناییهای دلنشین شده است. چند عنوان نایاب مجموعهی تجربه و هنر زندگی هم به چاپخانه سپرده شده است که تا اول آبان به دست شما برسد.
کتاب را از کتابفروشیهای پاتوق خودتان سراغ بگیرید. اگر دریافتن کتاب به دشواری برخوردید به ما پیام بدهید.
مراقبت سلامتی خود و اطرافیانتان باشید و از پاییز لذت ببرید.
#لف_تالستوی #آبتین_گلکار #نشر_گمان #نشرگمان #تجربه_و_هنر_زندگی #خرد_و_حکمت_زندگی
@gomanpub
#معرفی_کتاب
📕 معرفی کتاب: در برابر استبداد
کتابی است از تیموتی اسنایدر و از مجموعهی خرد و حکمت زندگی نشر گمان.
بخش اعظم قدرتی که در اختیار استبداد قرار میگیرد، داوطلبانه به آن داده شده است. در زمانهی استبداد، افراد پیشاپیش به این فکر میکنند که اگر حکومت مستبدتری بر سر کار باشد...
📃 قسمتی از کتاب:
سالهای آخر عمر کمونیسم که دیگر هیچکس انقلاب را باور نداشت، درس دیگری درباره نمادها برای ما در آستین دارند. حتی وقتی شهروندان دلسرد و درمانده شدهاند و فقط میخواهند به حال خودشان رها شوند، یک رژیم استبدادی هنوز میتواند با نشانههای عمومی بقای خویش را تضمین کند.
متن کامل + عکس
💻 www.gbook.ir
📚 @gostaresh_farhang
سعادت زیستن در عصر شجریان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاصل عمر عاشقانه و پرمرارت بعضی آدمیان چنان تبلورِ درخشان و آگاهیبخشی از مردم و دوران خود است که مُهر خود را بر «عصر»ی که در آن زیسته نقش میکند، و از همین جاست که میگوییم «همعصران رودکی» یا ««عصر حافظ». هنر و ادبیات، این تجلیگاههای تاریخ روح ایرانی، نیز به نامِ بلندِ اهل هنر نامبُردار شده است و رفت و آمد سلسلهها و اوج و سقوط شهرها مبدأ تاریخنگاری هنر و شعر نمیتواند بود. و سعادت زیستن در عصر استاد شجریان از آنجاست که توانسته با عمری دقت و رعایت و آموختن و کار و بالیدن در هوای فرهنگ ایرانی به مقامی برسد که دوره و زمانه اش را به نام خود ممهور کند و روح نفوس بیشماری را از صدای زلال و آواز داوودیِ خود بینبارد.
انسان ایرانی میتواند روحش را ــهمچون دمی که خنکای پگاه روحافزای آدمی میشودــ در منظومهی آواز او صفا دهد که گاه حشمت و شوکتی دارد به درجات فرگاه مغانی و گاه غمافزا و تسلیبخش است در سوگ هممیهنان، گاه خاضعانه پُرظرافت و نقش ذرهذره نگارگر «الحان خوش و ارتفاع روح» انسان ایرانیست و در عین حال سخت معتقد و پایبند شعر و نکتههای باریک معناییِ کلام.
با آرزوی سلامتی برای جان عزیز و دردمند استاد شجریان در این هشتادمین سالروز تولد و آرامشی برای خاطر مشوّش هموطنان.
(تصویر صفحهی آغازین کتاب «
راز مانا» تنها گفتوگوی مفصل استاد شجریان که نوروز جلالی ۱۳۹۹ از نشر گمان منتشر شد
.)
@gomanpub
به احترام نجف دریابندری (۱۳۰۹-۱۳۹۹)
نجف دریابندری در عمر پربار کار و کوشش فرهنگیاش، به هیئت ناخدایی رِند که دنیا دیده و سفرها رفته و قصهها شنیده، برایمان کتابهایی فراهم آورد از "چنین کنند بزرگان" تا "رگتایم" و "گور به گور" و طعم خوش کلماتش تا ابد به یادمان میماند. ما در نشر گمان بسیار از کتابهای او آموختیم که برایمان ناخدا نجف مهربانی بود مثل همین عکسش در کنار مرحوم ایرج افشار در مؤسسهی فرانکلین به سال ۱۳۵۲.
@gomanpub
گپی با احمد اخوت درباره كتاب«نقشهایی به یاد، گذری بر ادبیات خاطرهنویسی»
خاطرهنویسی دردوران مدرن بهشدت امری شخصی است و نویسندهی خاطره بیش از آن كه خود را در آینهی جامعه ببیند، جامعه را درآینهی نگاه خود جای میدهد. اگر توجه كرده باشید ما در فضای مجازی به اشكال گوناگون چیزی شبیه خاطرهنویسیِ شخصی داریم... خاطرهنویسی در دوران ما نوعی نوشتن محض از خود است و اگر به مسائلی پیرامون هم نگاه داشته باشد بازهم همان «خود» خودش را به رخ میكشد...
خاطرهنویسی و خاطرهگویی ازاین زاویه در حوزهی ادبیات قرار میگیرد كه باعث نوعی ارتباط و شوق برای خواندن یا شنیدن میشود. من دراین كتاب گفتهام كه مخاطب نویسندهی خاطره میتواند در یك ظرف زمانی بماند اما درهمین ظرف زمانی حركت هم بكند. در گونههای مختلف خاطرهنویسی، نویسنده به مثابه یك منشیصحنه برای خودش عمل میكند. یعنی ثبت یك لحظهی خاص برای یك خاطرهنویس درست مثل كار یك منشیصحنه در یك فیلم است... منشیصحنه با یادداشت جزییات موضوع چنان عمل میكند كه اگر كار فیلمبرداری حتی با تأخیری یكساله هم ادامه پیدا كند اما شرح جزییات اجازهی پراكندگی در اصل موضوع را نمیدهد...
دراین كتاب تلاش كردهام كه به مخاطب بقبولانم هررویداد كوچكی درزندگی، كه ممكن است در لحظهای خاص چندان اهمیتی نداشته باشد، قابلیت آن را دارد كه در موقعیتی دیگر به یك اثر ادبیِ قابلاعتنا تبدیل شود...
متن کامل گفتوگو با احمد اخوت را به نقل از روزنامه اعتماد ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ با کلیلک روی پیوند زیر بخوانید:
https://bit.ly/33mj5mw
__
@gomanpub
آگهی موقت
اگر ویراستاری هستید که به زبان انگلیسی آشنایید و مثل ما باور دارید که باید فارسیای نوشت که «از تکلف دور و به فهم نزدیک» باشد، و به کار ویرایش متون ترجمه در حوزههای فلسفهی معاصر و تاریخ قرن بیستم و تاریخ علم علاقه دارید، نمونهای از کارتان را (شامل متن فارسیِ ویراسته به همراه متن انگلیسی) تا چهارشنبه ۲۱ آبان به آدرس ایمیل ما بفرستید و شرح مختصری هم از کار و سابقهتان بنویسید. باز هم تأکید میکنیم که آشنایی با زبان انگلیسی و ظرافتهای ویرایش متن فارسی و آمادهسازیِ کتاب لازمهی همکاریست.
برای کسانی که سابقه و نمونهی کارشان به سلیقه و کتابهای ما نزدیکتر باشد یک فایل وُرد (شامل سه نمونهی کوتاه برای سنجیدن شیوهی ویرایش و ترجمه) فرستاده میشود که محض نمونه کار کنند و از بین این نمونهها چند نفری به همکاری دعوت میشوند.
مطمئن باشید همهی ایمیلها دیده میشود و نیازی به پیگیریهای بعدی نیست.
اگر میخواهید شیوهی کار ما در ویرایش و آمادهسازیِ کتاب دستتان بیاید مثلاً آخرین چاپ این کتابها را ببینید:
* کافه اروپا ــ اسلاونکا دراکولیچ ــ ترجمهی نازنین دیهیمی
* در برابر استبداد ــ تیموتی اسنایدر ــ ترجمهی بابک واحدی
* عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه ــ جولین بارنز ــ ترجمهی عماد مرتضوی
* پیادهروی؛ و سکوت، در زمانهی هیاهو ــ ارلینگ کاگه ــ ترجمهی شادی نیکرفعت
آدرس ایمیل نشر گمان:
goman.publication@gmail.com
[عکس از برایان فری به سال ۲۰۱۰ ]
@gomanpub
چاپ ششم کافه اروپا
***این هم از آن کتابهای جامانده از تابستان است. آخرین جامانده. نگه داشته بودیم تا شاید مفصلتر از کتاب بنویسیم که این شد. همیشه همه چیز آنجوری که فکر میکنیم پیش نمیرود. به هر حال چاپ ششم کافه اروپا نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ با ترجمهی فارسیِ پاکیزهی زندهیاد نازنین دیهیمی در تابستان منتشر شده است و خبرش ماند تا امروز. کتاب مجموعهایست از مقالاتی کوتاه و خواندنی از مصائب اروپای شرقیِ رهیده از بند کمونیسم، اما گرفتار در حصارهایی نامرئی. این کتاب در کنار «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» و «بالکان اکسپرس» سهگانهای را شکل میدهند از دو دهه حیات اجتماعی-سیاسیِ بالکان، که ختم میشود به جنگی خانمانسوز. اگر هر سه را در کنار هم بخوانید متوجه دقت نظر سرپرست مجموعه در انتخاب این عناوین خواهید شد.
***
جلدها را اندکی تغییر دادهایم و بازطراحی شده است، طرحها همان طرحهای جناب آقای بهرام داوریست و طراح جلد هم آقای محمود منفرد، ولی در چیدمان جلد تغییراتی اعمال شده است. امیدواریم خوب در آمده باشد. این کتاب هم مثل همهی کتابهای دیگر صفحهبندی مجدد شد (بدون حذف حتی یک کلمه) تا هم چیدمانش طوری شود که تعداد صفحات (و قیمت پشت جلد) کمتر شود هم معدود اغلاط املایی حذف شود و متنی پاکیزهتر به دست شما برسانیم. کتاب را بر روی کاغذ بالکی سبک چاپ کردهایم و در صحافی هم دقتی به خرج دادهایم که ماندگاریِ آن بالا برود.
***
کتاب را از کتابفروشیهای محل یا پاتوق خودتان بخواهیم و اگر در یافتنش به مشکل خوردید به ما خبر بدهید. امیدواریم همه با هم از بند این بلای عالمگیر برهیم و اندوه کمتری گریبان همهمان را بگیرد.
@gomanpub
معرفی آقای مجتبی شکوری از کتاب «پیادهروی؛ و سکوت در زمانهی هیاهو» ــــ ۲۳مهرماه ۱۳۹۹
پیادهروی؛
و
سکوت، در زمانهی هیاهو
ارلینگ کاگه
شادی نیکرفعت
[۲۲۰ صفحه، قطع پالتویی، ۳۶هزارتومان]
(چاپ دوم کتاب به تازگی تمام شده است.)
معرفی کوتاه ارلینگ کاگه
+ خرید کتاب از سایت نشر گمان با ۲۰درصد تخفیف
+ خرید نسخهی دیجیتال کتاب از سایت طاقچه
@GomanPub
جلوهگاه رخِ او دیدهی من تنها نیست...
برای اینکه حال و هوایمان را در این یک هفته شرح بدهیم چیزی بهتر از آن لحظهای نمییابیم که روانشاد استاد شجریان در میانهی آوازی ماندگار در ابوعطا، با مدد از غزل تراشخوردهای از حافظ، میخواند «مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم» و این «هوا» را به شیوه و در مقامی میخواند که حق معنی و مقام سخن ادا میشود. از امروز روال این صفحه و کارها به حال سابق باز میگردد تا با دلگرمی همدمي شما همراهان وفادار و فرهنگدوست به پیراستن و نشر کتاب بپردازیم. بایگانی کوچکی فراهم آوردیم از یادداشتهایی که بزرگان و اهل فرهنگ به یاد شادروان استاد شجریان تحریر کردهاند و با اجازه و اطلاع خودشان در صفحات و رسانههای نشر کوچکمان به یادگار گذاشته شد.
«کسی از تاجداران بدین سان نمُرد» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای آریاسپ دادبه
«مظلومیت غریبانهی ایران» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای محمدجواد فریدزاده
«همصدا با مردم، همنوا با ایران» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای محسن گودرزی
«فرمانروا کیست؟» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای محمدجواد غلامرضا کاشی
«راز مانا» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای عباس عبدی
«خوشست خاطرم از فکر این خیال دقیق» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای آریاسپ دادبه
«معمار صدا» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای حسین معصومی همدانی
«بر این مرگ اشک نمیریزم» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای کیهان کلهر
«چرا سوگواریم؟» ؛ یادداشتی از ـــ جناب آقای سیدمحمد بهشتی
@gomanpub
بر این مرگ اشک نمیریزم
چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد...
ـــــکیهان کلهر
ـــ
نه، دردِ فراق و فقدانِ محمدرضا شجریان را به کلام نخواهم آورد، اما شرحِ زیستنش را چرا...
به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاکْ درخت برویانیم...
همت کنیم، متحد و همدل شویم در بازسازیِ فرهنگ کشورمان چرا که خاکِ ما همانا فرهنگِ ماست و فرهنگْ تنها سرزمینیست که حدود و مرز نمیشناسد و فرهنگ تنها مایه و اصلی است که بی جنگ و خونریزی بر هر سلاحی پیروز میشود، پس هرجا که فرهنگ ایرانی را بگسترانیم انگار خاکمان را گسترانیدهایم...
ما مردمِ سرزمین سختیهاییم، مردمی هنوز جنگزده، هنوز سیلزده، هنوز زلزلهزده، مردم کویر و قنات، مردم کوهستانهای صعب و خشن، مردم شمال و جنوبی در خطر همیشگیِ تاخت و تاز که تنها به زنجیرِ فرهنگ بهم پیوستهایم و این پیوستگی جز به لبخند و مهر و عشق و غمخواری نمیپاید...
ــــ
[این یادداشت نخستینبار در صفحهی کیهان کلهر به تاریخ ۲۱مهر ۱۳۹۹ منتشر شده است و با اجازهی ایشان و اضافهشدن تیتر برای بازنشر به نشر گمان سپرده شد. سپاس.]
@gomanpub
خوشست خاطرم از فکر این خیال دقیق
ــــ آریاسپ دادبه
***
گذشته از تعلیم و همکاریِ درخشان شجریانِ جوان با عبادی و شورِ آموختن و پیگیری و مداومتِ در کار، که از ویژگیهای برجستهی استاد شجریان است، آشناییِ با عبادی بود که شجریان را به مجالس درس و روایتِ استادانِ قدیم و کانونهای باقیمانده کشاند و بسیاری روایات شفاهی از این دوره به همت این استاد بیمانند آواز ایران گردآوری شد...
در یکی از این دیدارها در دههی چهل، گویا در ییلاقات نزدیک تهران، اشرفی به شجریان میگوید که آیا تابهحال صدای جانسوز را شنیدهای؟
ـــ
متن کامل یادداشتی از جناب آقای آریاسپ دادبه، در شرح چگونگیِ آشنایی و دوستیِ دیرینه و پُرمهرِ استاد محمدرضا شجریان و استاد غلامرضا دادبه (جانسوز)، که از سر لطف در اختیار نشر گمان قرار گرفته است. نسخهی پیشین این یادداشت با عنوان «شجریان در محفل دادبه» در مجلهی اندیشهپویا (ویژهی استاد شجریان) منتشر شده بود.
@gomanpub
یادداشتی از دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی با عنوان «فرمانروا کیست؟»
ــــــــــــــ
فرمانروا کسی است که بتواند از مرزها عبور کند. محمد رضا شجریان به همین معنا، فرمانرواست و در عرصهی سیاست امید برمیانگیزد. او هنوز هم زنده است و فرمان میراند...
شجریان در مرز میان سنت و مدرن ایستاده است. آنچه در منظرِ اصحاب دانش و عقل کهنه و دیرین و از مد افتاده بود، با صدای او چنان شکوهی مییافت که باور میکردی در انبار این کهن فرهنگ، چه ذخائر عظیمی برای عرضه به جهان مدرن نهفته است. آنچه در منظر اولیهی یک سنتگرا، بیبنیاد و بیریشه مینمود، در هنر والای شجریان عمق مییافت ریشه دار میشد. آزادی چنان در هنر او والا بود که سنت برای فرصت زندگیِ دوباره گوشهای خود را تیز میکرد.
شجریان از مرزها عبور کرده است. مرزها در پرتو صدای او چه حقیر و بیبنیادند.
یکی از بزرگترین افتخارات من درک چهرهبهچهرهی این شخصیت نامدار و تاریخیِ ایران زمین است...
ــــــ
متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید:
/channel/javadkashi/663
____
@gomanpub
🔴 همصدا با مردم، همنوا با ایران
▪️وقتی به مصرع معروف «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت...» رسید با حرکت دست دعوت کرد با او همراهی کنند
✍️محسن گودرزی | جامعهشناس
📍در پایان کنسرت «همنوا با بم»، حاضران در سالن، تقاضا میکنند که شجریان این تصنیف را اجرا کند. این بار اما یک اتفاق تازه در کنسرت روی میدهد و این تصنیف با شکل تازهای اجرا میشود.
📍مثل همیشه، از گوشه و کنار سالن، چند نفر با صدای بلند میگویند مرغ سحر. رفته رفته این تفاضا فراگیر میشود و تعداد بیشتری به این جمع میپیوندند.
📍شور و هیجان جمعیت را در بر میگیرد، گروهی از شنوندگان با شجریان همخوانی میکنند و وقتی به آن بیت معروف تصنیف میرسند بخشی از جمعیت سالن همراه با شجریان از خدا و طبیعت و فلک میخواهند که شام تاریکشان را سحر کند.
📍شجریان مانع همراهی جمعیت نمیشود و حتی وقتی که به مصرع معروف «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت...» میرسد با حرکت دست دعوت میکند که با او همراهی کنند.
📍در کنسرت «همنوا با بم»، شجریان از شنوندگان میخواهد که در اجرای بخشی از تصنیف با او همراهی کنند. به ویژه در آن بخش از تصنیف که خصلت اعتراضی بارزی دارد. جمعیت با خواننده همراه میشود. این بار شجریان و شنوندگان «یک صدا» میشوند، خواننده به جای این که صدای آنان شود، به آنان صدا میدهد.
📍او در طول چندین دهه در فراز و نشیب تحولات فرهنگی اجتماعی با مردم بود و آثارش ترجمان حالات و تجربههای متنوع اجتماعی است.
👇متن کامل را در اینجا بخوانید یا در موبایل خود روی کلمه instant view بزنید
https://bit.ly/2Fi0ekQ
@panjereh_iran
یادداشت جناب آقای آریاسپ دادبه در سحرگاه آدینهی پرواز ابدیِ مانایاد استاد محمدرضا شجریان.
(به نقل از صفحهی فرزندشان، آقای سپند دادبه، در اینستاگرام)
کس از تاجداران بدین سان نمُرد
که مردهست این نامبردار گُرد
سراسر همه کشورش مرد و زن
به هر جای کرده یکی انجمن
همه دیده پُر آب و دل پُر زِ خون
نشسته به تیمار و گُرم اندرون
(سوگنامهی ایرج ـــ شاهنامهی فردوسی)
بیش از چهل سال است به یاد داریم که با مرگ هر انسان والایی و بهویژه هنرمندان، مردم ایران بر سوگی مشترک مینشینند و گویی این سوگنامه روان دردمندِ فرهنگِ این سرزمین است که تکرار میشود. اما این بار درگذشتِ استاد شجریان رنگ و حالی دگر دارد و مانند سوگنامههای حماسیِ ایران است، چون سوگ سیاوش و اسفندیار. گویی مردم پهلوانی نژاده و فرهمند را از دست دادهاند، جوانمردی که همرأی و همراهِ مردمانش بود در رنجها و تیرهروزیها، او نه تنها پهلوان آواز ایران که سیاوشی دیگر بود و این نامی بود که در ابتدای راه، خود برگزیده بود: سیاوش بیدگانی. سیاوش بر پیمان جوانمردی پای فشرد و تنهایی را در تورانزمین برگزید و مرگی ناجوانمردانه را در غربت. و گویی برای مردم ایران نیز غربت چند ساله و رنج پهلوان آواز ایران در دست و پنجه نرم کردن با مرگ به مثابهی تکرار سوگ سیاوش است. گذشته از احساسات ملیِ مردم ایران و شرایط ویژهای که در ایرانِ روزِ نخستِ پروازِ روانِ این یگانهمرد پیش آمده است، ناخودآگاه برایم خاطرات و یادهای سالهایی دور دراز زنده میشود، یاد روزهایی در نهایتِ توانایی که دلانگیزیِ آوای او در میانهی کوهستانهای ایران طنینی میافکند و اعجابانگیز و سحرآمیز بود، به یاد دارم که روزی در شیبی بسیار تند در البرزکوه به سرعت بالا میرفت و همزمان به قدرت تمام آواز میخواند و ما تعجب میکردیم و ایشان میگفت: این کار همیشهی من است، خواننده باید در سختترین شرایط خود را بیازماید و بپرورد!
سختکوشی، تمرکز و پیگیری در انجام و تداوم کار و ایستادگی بر یک مداومت بدون وقفه از ویژگیهای بارز ایشان بود. پس از سالهایی طولانی که از دوستی و همراهی و هماندیشیِ ایشان با پدرم گذشته بود، روزی از ویژگیهای هنر ایشان پرسیدم؛ پدرم پاسخ داد: من خوانندههای بسیار و استادان بزرگ متقدم را دیدهام، هر کدام در یک نوع توانا بودند، ولی شجریان خصوصیتی دارد که هیچکدام نداشتهاند و آن اشراف و تسلط او به همهی شیوهها و بایگانیها و ریزهکاریهاست.
درایت و تشخیص ایشان در نگاه به بایگانیها و هرچه پرداختهتر کردن آن از ویژگیهای اوست اما نکتهای دیگر در کارنامهی ایشان وجود دارد که باید برای نسلهای آینده و هنرجویانی که قدم در راه نهادهاند قابلآتأمل باشد: آن اینکه شجریان یک موسیقیدان سنتی به معنای مصطلح نبود، اگرچه بسیاری از همنوازان و همکارانش سخت پایبند به سنت بودند و به نوعی این پایبندی از نحلهی غالب در اوج دهههای کاری ایشان بود، ولی بر این هُشیاری بود که نمیتوان با پایی متصلب بر اقلیم هنر قدم نهاد.
کارنامهی شجریان فراتر از یک استاد سنتی و یا یک راویِ سنت ردیف موسیقیست. او پایی در اقلیم سنت داشت و نگاهی به افقهای روشن، به آن چیزی که تنها با گذر از رنجِ آگاهی میسر میشود، و چالشی که آدمی را جانآگاه میسازد.
راهی که بسیاری از درخشانترین شخصیتهای تاریخی از آن عبور کردهاند، راه پر فراز و نشیبِ «آگاهی»، چالشیست پیش پای که همتی بلند میخواهد، همت آنانی که توانستند درونمایههای گذشته را نه تنها تکرار که دوباره فعال کنند و در آن مفاهیم نو واریز کنند.
این باران سحرگاه پائیزی بدرقهی روان تابناک او باد
.
سحرگاه آدینه، مهرماه، ۱۳۹۹
آریاسپ دادبه
___
@gomanpub
مقدمهی کتاب بالکان اکسپرس نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ را بخوانید، با عنوان «آن روی دیگر جنگ».
دیروز خشایار دیهیمی، با هشدار تشدید مسائل قومی در ایران، خواندن بالکان اکسپرس را توصیه کرده بود.
@gomanpub
حکایت سروانتس و امروزِ ما
***
سروانتس میگویند پس از آنکه از بردگی زیر دست حاکمانِ عرب در الجزایر نجات یافت و در نظامیگری و شاعری و نویسندگی شکست خورد، در ۱۵۸۴ رمانی نوشت که چیز دندانگیری نبود. پس به کارهایی از قبیل خواروبارفروشی پرداخت که از آنها هم طرفی نبست. بعد از آن بود که هوای ادبیات باز به سرش زد و «با ناشری قراردادی بست که شش نمایشنامه بنویسد و برای هرکدام پنجاه دوکا بگیرد مشروط بر اینکه هر یک از آنها (به تشخیص ناشر) بهترین نمایشنامههایی باشد که تا آن وقت در اسپانیا نوشته شده باشد.» واضح است که سروانتس نتوانست چنین کند و قرارش با ناشر فسخ شد. بعدش هم به مأموریتهای وصول مالیات گماشته شد که از سرِ نابلدی کم آورد و مفلس شد و از کار منفصل شد و مدتی به زندان افتاد. بعد از همهی اینها بود که وقتی از حبس در آمد قسمت اول دن کیشوت را در ۱۶۰۵ به چاپ سپرد. حتی بعضی گفتهاند بخشهایی از دنکیشوت را در ایام محبس نوشته است.
اینها را نوشتیم که ببینید چه بسا ایدهها که در کار نشر و کتاب شکست میخورد، گاهی هم سر آخر ممکن است به شاهکاری بینجامد. ما هم مثل شما نمیدانیم که ضرورتاً برای هر موفقیتی به این شکستها حاجت است یا خیر. و حتی نمیدانیم تکلیف آن پروژهها چیست که شکست میخورد اما هیچوقت به موفقیتی منجر نمیشود. گاهی کتابی به هزار دلیل سالها منتشر نمیشود. گاهی مجموعهکتابی به ناگاه مقبول میافتد و گاهی هم نه. برای همین فکر میکنیم اگر ارتباط ما با خوانندگان و علاقهمندان کتاب بهتر میبود شاید بیشتر میدانستیم. گاهی هم فکر میکنیم که در معرفیِ کتابها کوتاهی کردهایم وگرنه مثلاً نباید کتابی خواندنی و دلنشین مثل نقشهایی به یاد (احمد اخوت ۱۳۹۸) چنین نادیده بماند. برای همین تصمیم گرفتهایم هم ارتباطمان را با شما خوانندگان محکمتر کنیم و بیشتر بشنویم، هم در معرفی کتابها بیشتر بکوشیم.
عاقبت سروانتس را هم بشنوید: قسمت اول دن کیشوت با استقبال خوانندگان مواجه شد و اسمی در کرد. پس از این موفقیت نویسندهی دیگری برداشت کتابی منتشر کرد و اسمش را گذاشت جلد دوم دن کیشوت. فکر میکرد سروانتس آنقدر پیر و گرفتار است که دیگر ادامهی کتاب را ننویسد. غافل از اینکه سروانتس عاقبت در ۱۶۱۵ قسمت دوم کتاب را منتشر خواهد کرد و به شهرت افسانهای دست مییابد، چه باک که همان مفلسی ماند که بود: سرباز پیر پرسودای فقیر. ملاحظه میفرمایید که پختهخوری هم سابقهی دور و درازی دارد و منحصر به مملکت ما نیست.
(تمام این قضایا را و بیشتر از اینها را میتوانید در مقدمهی دنکیشوت به ترجمهی محمد قاضی بخوانید.)
https://www.instagram.com/p/CFw1lgFJnl2/
______
@gomanpub
منتشر شد:
پیادهروی؛
و
سکوت، در زمانهی هیاهو
ارلینگ کاگه
به ترجمهی شادی نیکرفعت
در ۲۲۰ صفحه، قطع پالتویی، جلد شومیز، ۳۶هزار تومان
[عنوان ششم از مجموعهی «خرد و حکمت زندگی»]
ارلینگ کاگه از ماجراجویان و سیاحتگران عصر ماست که تا امروز هفت کتاب نوشته است. دو کتاب «سکوت، در زمانهی هیاهو» و «پیادهروی» دربردارندهی تأملات کاگه پیرامون کیفیتها و لذات پیادهروی، اهمیت سکوت در این زمانهی پرهیاهو و موقعیتهاییست که سکوت و پیادهروی به او کمک کرده است.
*
کتاب را همین روزها از کتابفروشیهای پاتوقتان سراغ بگیرید. پخش کتاب به مرور در روزهای آینده گستردهتر خواهد شد. خوشحالتریم اگر در زمانهی کرونایی با خرید از کتابفروشیهای همیشگی خودتان به پایداری شبکهی تولید و توزیع و فروش کمک کنید. برای همین فروش اینترنتی خودمان را با ده روز تأخیر آغاز خواهیم کرد.
_____
@gomanpub
جلوهگاه رخِ یار
ـــــــــــــــــــــ
در این چند سال که با شروع پاییز به فکر میافتادیم چطور سالروز تولد استاد شجریان را در نشر گمان پاس بداریم، از شما چه پنهان، که حتی خیال انتشار کتاب «راز مانا» هم در سر نداشتیم، بلکه از سر ارادت و عشقی که به ایشان داشتیم میخواستیم ادای دین کنیم و ابراز ارادت. فکر میکردیم و فکر میکنیم که باغهای هنر و فرهنگِ تمدن زمستانهای بسیار از سر میگذارند و غارتهای دهشتناک تا گلی چنین یگانه و شورانگیز بشکفد، کمترین وظیفهی ما هم پاس داشتن حقِ همصحبتیِ این گل؛ اگر دریغاگوییم بابت از دست دادن دوران تار شهناز و سهتار عبادی و آواز قمر، یا شاعریِ نیما و داستاننویسیِ هدایت و روزنامهنگاری و فرهنگنویسیِ دهخدا، چه باک که در دورانی به سر بردیم که صدای ملکوتیِ استاد شجریان صفای جان و دل ملتی شد و «صدای مردم» شد.
حالا که خبر بهبود نسبی میشنویم گفتیم یکبار دیگر و دقیقتر از تمام کسانی که در فرایند انتشار کتاب «راز مانا» کمکمان کردند یاد کنیم:
* یادمان نمیرود اعتماد آقای محسن گودرزی که گشادهدستانه نشر کوچکِ ما را برای انتشار این کتاب ماندگار برگزیدند و در مسیر آمادهسازی و انتشار به تمام پیشنهادهای ما اجازهی اجرا دادند و هر کاستی که در کتاب هست حاصل کمتجربگیِ ماست. و البته از همدلی و لطفِ آقای قاسمی مدیر نشر «گام نو» که انتقال مجوز را میسر کردند.
* در تأمین کاغذ و ملزومات انتشار چند نفر که دوست نداشتند نامشان جایی ذکر شود ما را یاری کردند و یادمان نمیرود؛ بخصوص فردی که در عرض چند ساعت به عشق سالهایی که با صدای استاد شجریان زندگی کرده است تأمین کاغذ کتاب را تسهیل کرد.
* آرش عاشورینیا بی چشمداشتی عکسهایی از استاد شجریان در اختیار ما گذاشت و بعد از چاپ شرمنده شدیم که قدری تیرهتر از آنچه باید چاپ شده است. انشالله در چاپهای بعد بهتر چاپ خواهیم کرد.
* حنیف شعاعی ندیده و نشناخته به حرمت نام بلند استاد شجریان بی مزد و منت پرترهای به ما داد و شرمنده شدیم که نام عکاس ذیل عکس با اشتباهی کوچک چاپ شد.
* آقای آریاسپ دادبه مهرورزانه اجازه دادند که (شاید برای نخستین بار) تصویری از مرحوم استاد غلامرضا دادبه در کتاب منتشر شود. سپاس نتوان گفت.
* در فرایند خواندن و بازخوانی و غلطگیری و آمادهسازی کتاب دوستان همدلی شبانهروز کمک کردند تا در فرصتی کم کتاب به سرانجام برسد که این یعنی چند شب بیخوابی. شبنم نیکرفعت، درنا فریبرز، محسن هاشمی، مهرداد اصیل، سروش رنجبر و دوستان دیگری ذکر نامشان در شناسنامهی کتاب بر ما واجب بود.
* دوستان و همکاران ما در چاپخانهی واژهپرداز اندیشه مجدانه کوشیدند کار در نهایت سرعت آماده شود و شد. انتشار دقیق کتاب در روزهای پیش از نوروز کار دشواریست. از ماشینچیهای دستگاههای چپ، ناظران رنگ، کارگران بخش صحافی، کنترل کیفیت صحافی و تکتکشان ممنونیم. خدا قوت.
* آقای حسن کریمزاده که در فرصتی کم طراحیِ جلد کتاب را برعهده گرفت.
* عرفان خسروی در روزهای آخر همراه و همدل ما بود و از سر لطف کلیپهایی ساخت که در صفحهی گمان دیدید.
* بنفشه جوکار هم از راه دور داوطلبانه از تصاویر و ویدیوها کلیپهایی فراهم کرد که منتشر کردیم.
* همکاران پخش کتاب و کتابفروشهایی که بدون هیچ تبلیغ یا سفارش خاصی و از علاقهی قلبیِ خودشان میدیدیم کتاب را از همان روزهای نخست بر روی میزها و در ویترین گذاشتهاند و ما را تشویق کردند.
اسفندماه پارسال، پس از آمادهسازی متن و چاپ جلد، تازه فرایند چاپ متن را شروع کرده بودیم که در حرکتی تأسفبرانگیز خبری بهدروغ از وخامت و درگذشت استاد شجریان منتشر شد و چند ساعتی و حتی چند روزی تمام حال و کار ما را بهم ریخت. کتاب که از چاپخانه به دستمان رسید کرونا کشور را در بحران فروبرده بود که هنوز هم ــو تا ماههای آینده همــ چشمانداز بهبود نمیبینیم. تمام برنامههای رونمایی و معرفی و خبررسانی کتاب مختل شد. حتی نتوانستیم به فکری که داشتیم عمل کنیم: میخواستیم برای شادیانهی نوروزیِ امسال این کتاب را به همراهان دور و نزدیکی که ما را در سالهای گذشته یاری دادهاند بفرستیم که جز معدودی میسر نشد. معتقدیم این خاطرات و حرفهای دقیق و صادقانهی هنرمندی جاوداننام فروپوشیده نخواهد شد و همپای صدای سرمدیاش تا همیشه زنده خواهد ماند. امیدواریم پاییز امسال نیز مثل سالهای گذشته با انتشار متن کوتاهی بتوانیم سلامتی استاد شجریان را پاس بداریم.
حدیث عشق، چه حاجت، که بر زبان آری
به آب دیده خونین، نبشته صورت حال
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقی است
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال
______________________
@gomanpub
بارنز، عشق و اندوه
عکاسی، بالونسواری، عشق و اندوه در میان آثار پرشمار جولین بارنز ویژگی خاصی دارد. این کتاب ترکیبیست از خاطره و جستار و داستان. بخش اول این اثر جستارمانندیست پرجزئیات دربارهی بالونسواری که در واقع روایتیست از اینکه جهان چگونه در قرن نوردهم دگرگون شد. اینبار روایت این دگرگونی به جای اینکه از دریچهی بازگویی داستان صنعتیشدن یا کاپیتالیسم یا انقلابها بیان شود از دریچهی بازگویی داستان هنر بالونسواری با محوریت نادار، بالونسوار و عکاس و روزنامهنگار فرانسوی، بیان میشود. فصل دوم کتاب یک روایت داستانی خیالی از عشق میان فرد برنِبی، ماجراجوی مشهور انگلیسی، و سارا برنهارد، بازیگر پرآوازه، است. و بخش اصلی کتاب یعنی بخش سوم روایت مرگ پت کاوانا، همسر و مدیر برنامههای جولین بارنز است. روایت در این سه بخش اگر چه به ظاهر از هم مستقل است اما در واقع به همپیوسته است زیرا برنِبی و برنهارد به بالنسواری هم علاقهمندند، نادار بارها از سارا برنهارد عکاسی کرده و نادار هم مانند بارنز به پرستاری از همسر بیمارش مشغول است. با این همه تمام روایتهای کتاب زیر سایهی روایت اصلی یعنی روایت مرگ پت کاوانا قرار دارد. در این بخش بارنز تاملات شگفتانگیزی دربارهی مرگ دارد. مثلا او نگران است که نوشتن از مرگ عزیزی از دسترفته به مرگ دوبارهی او این بار در ساحتِ متن منجر شود. اما فصل سوم کتاب بارنز بیش از آنکه روایتی در باب مرگ باشد روایتی درباب عشق و اندوه عشق است زیرا در نهایت در نظر بارنز هر روایتی درباب عشق روایتی درباب اندوه هم هست زیرا یکی از دو عاشق زودتر از دیگری خواهد مرد.
@moroor_gar
https://bit.ly/2Ynzqqm
سال ۱۳۸۲، نشریهای شرححال خودنگاشتِ شجریان را که در «دفتر هنر» منتشر شده بود، با پرسشهای جعلی، بهشکل مصاحبهی رودررو درآورد و منتشر کرد.
همین باعث شد شجریان با انتشار یادداشتی اعلام کند که از مجموع مطالبی که تا آن زمان به نقل از او یا به نام او چاپ شده، فقط کتاب #راز_مانا را تأیید میکند.
انتشار راز مانا که ابتدا در نشر فرا انجام گرفته بود، در سال ۱۳۸۵ بر عهدهی نشر «گام نو» افتاد که علیرضا رجایی صاحب آن بود.
تا سه سال پس از آن، مجموعاً ۱۵ هزار نسخه از راز مانا منتشر شده بود که رجایی به دلیل انتقادهایش به دولت احمدینژاد، رئیسجمهور محبوب علی خامنهای، به زندان افتاد و انتشاراتیاش هم با فشار نیروهای امنیتی از فعالیت افتاد.
چنین شد که راز مانا دیگر چاپ نشد تا اکنون که نشر «گمان» نسخهای تازه از آن را پس از ۱۰ سال با شمایلی تازه منتشر کرده است.
داستانِ شکلگیری این کتاب
👇
http://khabgard.com/4328
@KhabGard