كانال رسمى نشر گمان تماس با ما: 021-88897987 www.gomanbook.com twitter.com/goman.pub instagram.com/gomanpub تهران، خیابان سمیه، نرسیده به پل حافظ، کوچهی پورموسی، نبش شیرین، پلاک ۴۲، واحد ۱۰
دوازدهمین عنوان از مجموعهی زندگینگارهها:
شفق در خمِ جادهی بیرهگذر
(جستارهایی دربارهی خاطره و خیال و عشق و شهر)
آندره آسیمان
ترجمهی شادی نیکرفعت
ویرایش: محمدباقر حاجیانی
طرح روی جلد: اثرِ فاطمه باقری
قطع پالتویی
۱۶۸ صفحه
۱۵۰هزار تومان
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
دومین عنوان از مجموعهی روایت خیال:
ناخمن، هفت داستان کوتاه و سه جستار
لئونارد مایکلز
ترجمهی مهتاب کلانتری
عنوان دوم از مجموعهی روایت خیال
قطع رقعی
۲۰۰ صفحه
۱۸۰هزار تومان
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
اولین عنوان از مجموعهی روایت خیال:
دری در کار نیست
تامس ولف
ترجمهی امین مدی
قطع رقعی
۱۳۶ صفحه
۱۳۶۰۰۰ تومان
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
چرا فروش ویژه برای کمک به سیلزدگان؟
عواید(سود) فروش ویژهی یکروزه مگر چقدر میشود؟
میدانیم و میدانید اساساً در کار نشر از عددهای عجیب و غریب خبری نیست. همینطور میدانیم که این فروش ویژه شاید به اندازهی خرید یک منبع آب روستایی هم کفاف ندهد. در واقع هیچ است در مقابل آن کارها که باید به حال مردم آن دیار شود. هم میدانیم که کمکها و یاریهای مردم ایران از طریق خیریههای رسمی مثل خیریهی رعد یا آقای خادم یا آقای بیات و کمکهای توانگران خود آن دیار و یاریهای اهالی، مخصوصاً سوختبران، هزاران بار مؤثرتر و سریعتر و بیشتر بوده است. هزاران بار. ولی میخواستیم نشان بدهیم جز به زبان با آنچه در توان داریم میکوشیم. میکوشیم برای غلبه بر ناامیدی و میکوشیم برای همدلی و همراهی با مردم میهنمان.
اگر بخواهیم به زبان دیگر توضیحی داده باشیم شاید این حکایت عطار نیشابوری در منطقالطیر بهترین بیان باشد:
یوسف را چون بر سر بازار آوردند مصریان از شوق او میسوختند. خریداران بسیار به بهای گزاف به او مایل شدند. در آن بین پیرزنی «دل به خون آغشته» از میان جمع به خروش آمد و گفت یوسف را به بهای این چند ریسمانی که رِشتهام به من بفروشید. گفتند چنین «درّ یتیم»ی را به این بها نفروشند. پیرزن گفت میدانستم که این چنین گوهری را به این بهای ناچیز به من نخواهند فروخت اما:
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست
گوید این زن از خریداران اوست
هر دلی کو همت عالی نیافت
دولت بیمنتها حالی نیافت
واقعش اینکه مثل خیلی از اصناف دیگر وضع حال نشر کتاب هم این سالها کجدارومریز است. ما هم با این شرایط دشوار دست و پنجه نرم میکنیم و سعی کردهایم از هزینهها کم کنیم، تا میشود قیمت کتاب را بالا نبریم، از کیفیت متن به هیچوجه نگذریم و از کیفیت چاپ و صحافی هم. دفتر و انبار نشر اجارهایست، در یک دفتر پنجاه متری و انبار پانزده-شانزدهمتری کارها را پیش میبریم و مثل اغلب کتابخوانها خودمان هم وقت کتاب خریدن از گرانیِ کتاب مینالیم. حتی از شما چه پنهان آخر سالی به فروش نقدی و فروش عیدی برای تأمین بعضی هزینهها نیاز داشتیم و داریم. اما معتقدیم این کار، یعنی فروش ویژه برای کمک به سیلزدگان، در وقت خودش تا دیر نشده آغاز راهیست که بتوانیم در چنین مواقعی هم به خودمان یادآوری کنیم «اشتراک در غم» از عناصر مهم هویت ملی ایرانیست، هم اینکه به همت همراهان وفادار نشر تکیه کنیم تا «دولت بیمنتها» را در همدلی و همیاری بیابیم، خاصّه در روزهای پریشانحالی و مصائب.
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
یازدهمین عنوان از مجموعهی زندگینگارهها
طبیعت بیجان با صدفها و لیمو
مارک دوتی
ترجمهی سحر مرعشی
قطع پالتویی
۹۶ صفحه
۹۰۰۰۰ تومان
این که نقاشیِ سادهای بیش نیست، طبیعتِ بیجان با صدفها و لیمو، کارِ یان داویتس دهیمْ نامی، سیصدوپنجاهواندی سال قبل در آنتوِرپ، که امروز ـــخدا میداند بعد از کجاها که بودهـــ سر از محفظهای شیشهای در موزهی متروپولیتن درآورده: خوابیده به پشت، تا خم شویم و بر حسّوحالِ پاییزی و بُرنزیاش نظر کنیم. رومر (جامی قدیمی در هلند با پایهای قُبّهقُبّه) نیم پر از شرابِ کهربایی، انگور شبنمبسته، حلقهای از پوست لیمو. پیکر نرم و سوسوزنِ صدفها از پوستهشان درآمدهاند تا ذرّهذرّههای نور را بر تنشان بپذیرند. چه حسّوحالی هم دارد؛ نوری که عاشقانه این اشیا را پدیدار میکند گرم است و کمی کدر، گسترده، نوازشگر، فراگیر. انگار، جز عطرهایی که از گوشتِ لُخت لیمو، شراب تیز، و صدفهای لجنبو برمیخیزد، عطر دیگری هم هست که نور با خود
آورده.
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
دهمین عنوان از مجموعهی زندگینگارهها
کتاب زندگیهای من
الکساندر همُن
ترجمهی نیّره دوستی
۲۰۴ صفحه
قطع پالتویی
چاپ دوم
۱۵۰هزار تومان
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
خاطرهنگاریهای یک عاشق کتاب
[...]
آقای اخوت عزیز، خوشحالم در دورهای عاشق کتاب و خواندن شدم که کتابها و نوشتههای شما در مجلات پیش دست ما بود. یکبار دیدم در مصاحبهای گفته بودید کار ادبیات در واقع دوستی با کسانیست که هرگز آنها را نخواهیم دید، برای نسل ما این دوستی ساده نبود، دریا دریا کتابهایی بود که میخواندیم ولی نمیفهمیدیم، میگفتند مهم است ولی باز هم نمیفهمیدیم، ما این دوستی را فقط در کتابهای داستانی پیدا میکردیم و کتابشعرها، با نیما و فروغ و هدایت و گلستان و بیژن الهی احساس دوستی میکردیم ولی از بین آنهایی که دربارهی ادبیات مینویسند یا کتاب ترجمه میکردند این نوشتههای شما بود که بعد از خواندنش دوست داشتیم با نویسندهاش در یک شهر زندگی میکردیم، گاهی از دور میدیدیمش و چه خوب اگر میشد یک روز به اندازه قهوهخوردنی سر میز کوچکی در کتابفروشیِ شهر چند جمله هم باهاش حرف زد. این «ما» من هستم و چندین دوستی که میشناسم همه عشق کتابند، سخت است آدم عشق کتاب باشد و احمد اخوت را دوست نداشته باشد.
[...]
به شادیِ شبِ تولد جناب آقای اخوت عزیز
روایتِ روانبُد
مهیای رقصی در برف (روایت زنان از دل زندانهای گولاگ)، مصاحبههای مانیکا زگوستووا با زنان بازماندهی اردوگاههای گولاگ، هجدهمین عنوان از مجموعهی خرد و حکمت زندگی، منتشر و توزیع شد.
«فرمانده گفت: “آمادهای؟ پس خداحافظیهایت را بکن.”
«طوری لباس پوشیده بودم که انگار میخواستم بروم مجلس رقص ـــدامن صاف سیاهی که تا سر زانوهایم بود، با بلوز زیبای قرمزی که کلی دکمهی کوچک داشت و کفش پاشنهبلند. دو پلیس همراهیام کردند و سایرین، طبق دستورات فرمانده، در آپارتمان ماندند تا آنجا را بگردند. هنگام پایینآمدن از پلهها دستم را به نرده گرفتم و یکی از پلیسها جوری به من نزدیک شد که خودم را چسباندم به دیوار. احساس کردم یکی از جاسوسان فیلمهای کارآگاهی هستم که دارند میبرندش؛ موقعیت خیلی دراماتیکی بود.»
مهیای رقصی در برف
(روایتهای زنان از دل زندانهای گولاگ)
مانیکا زگوستووا
مسعود یوسفحصیرچین
چاپ اول تابستان ۱۴۰۲
۲۶۴ صفحه
۱۸۰هزار تومان
اینها کتابهاییست که نشر کوچک گمان در سال ۱۴۰۱ منتشر کرده است. البته اگر درستتر بخواهیم بگوییم کتابهای نمایشگاه قبل تا امروز است. دوست داشتیم چند کتاب دیگر نیز چاپخش کنیم که چنان که افتد و دانید نشد. از بین این کتابها چندتایی که در نیمهی دوم سال توزیع شد کمتر دیده شد و قدر ندید. «پاریس فرانسه» و «از رؤیا که حرف میزنیم» را اگر اهلش دریابند کتابهای دوستداشتنیای هستند.
Читать полностью…هفدهمین شمارهی خرد و حکمت زندگی نشر گمان
📚 معنای سفر، فیلسوفها آن سوی مرز | امیلی تامس | سحر مرعشی | نشر گمان
📗پالتویی | شومیز | ۲۵۰ صفحه | ۱۴۰ هزار تومان
#کتاب_تازه
#فلسفه_زندگی
برای سفارش کتاب به ما پیغام بدهید:
@deybookstore1398
کتاب «معنای سفر»، هفدهمین عنوان از مجموعهی خرد و حکمت زندگی، نوشتهس امیلی تامس، به ترجمهی سحر مرعشی منتشر شد.
معنای سفر
امیلی تامس
ترجمهی سحر مرعشی
ویرایش میلاد کامیابیان
چاپ اول بهار ۱۴۰۲
۲۵۲ صفحه
۱۴۰۰۰۰ تومان
جشن نوروز نوید نو شدن مدام و مداوم جهان است و ستایش بهار و از سر گرفتن زندگی. با دلتنگی برای جانهای زیبایی که دیگر کنار ما نیستند و درود بر روان آرامشیافتهشان آرزومندیم در سالِ نو همهتان در کنار خانواده تندرست و شادکام و پیروز باشید.
ایام به کام و دلآگاهی یار باد.
نشر گمان — نوروز۱۴۰۲
چند وقت پیش مطلبی آماده کردم دربارهی پیشینه و بنیانگذاران مکتب رواقی:
«نمیتوان تأثیر فلسفه رواقی بر رشد و تحول و کلِ سنتِ فکریِ غرب را دست کم گرفت. اندیشهی مسیحی بسی وامدارِ آن است. کلمنتِ اسکندریه تنها یک نمونه از اندیشمندان مسیحیِ غرقه در مکتبِ رواقیست. حتی اندیشمندی بهسانِ آگوستین، که بسیاری از نظریههای رواقی را به چالش میکشد، طبیعی میداند که کارش را از مواضع رواقی آغاز کند. حتی جالبتر اینکه بسیاری از فیلسوفانِ عصرِ مدرنِ اولیه به رهنمونهای مکتب رواقی روی میآورند، بسی بیشتر از دفعاتی که به ارسطو یا افلاطون رجوع میکنند.
ایدههای اخلاقیِ دکارت بهطور عمده بر مبنای الگوهای رواقی شکل گرفتهاند. اسپینوزا از هر منظر غرقه در مکتب رواقیست. غایتشناسیِ لایبنیتس اساساً رواقیست. هوگو گروتیوس سرمشقهای رواقی را مبنای ایدههای خودش در باب اخلاق و حقوقِ بینالملل قرار میدهد. آدام اسمیت از رواقیون بیشتر از سایرِ مکتبهای فکریِ باستانی بهره برده است. ایدههای روسو در باب آموزش و پرورش اساساً بر مبنای الگوهای رواقیاند. کانت از ایدههای شأن انسانی و جامعهی جهانیِ آشتیجویِ رواقی الهام میگیرد. و بنیانگذارانِ آمریکا غرقه در ایدههای رواقیاند، از جمله ایدههای شأن برابر و جهانشهروندی که بر امرسون و ثورو، استعلاباورانِ آمریکایی، نیز تأثیر ژرفی گذاشتهاند. از آنجایی که آثارِ اصلی رواقی گری یونانی از دست رفته است، همهی این اندیشمندان آثار رواقیونِ رومی را مطالعه کردهاند و از آنجایی که بسیاری از آنان تواناییِ اندکی در خواندنِ یونانی داشتهاند، به طور عمده سیسرو و سنکا را خواندهاند.»
متن کامل روی بلاگ:
https://poiesis.ir/blog/stoics/
@AmMedi
#خبرانتشارکتاب
پاریس فرانسه / گرترود استاین، ترجمه پوپه میثاقی / نشر گمان، ۱۵۶ صفحه، ۷۵ هزار تومن
از صفحه ناشر:
«در آغاز قرن بیستم، گرترود استاین ساکن پاریس شد و تا پایان عمرش آنجا ماند. مثل دیگر آمریکاییهای همنسلش مقیم آنجا شد تا خودش را وقف نوشتن کند. حالا، به قول خودش، جنگ نبود، دوران جنگ بود. تهدید آلمان بر فراز فرانسه موج میزد، سال ۱۹۴۰. گرترود استاین کتاب کوچکی را منتشر کرد به نام «پاریس فرانسه». استاین اینجا از مد، آشپزی، گلآرایی، سگها، هنر، جنگ و عشق در فرانسهی پیش از جنگ میگوید. تصاویری را از چشم یک آمریکایی ساکنِ فرانسه به ما نشان میدهد اما با کتابی تاریخی یا یک دفتر خاطرات معمولی سروکار نداریم، بلکه سبک استاین «پاریس فرانسه» را به اثری تبدیل میکند که میشود سنگبنای نثر مدرن آمریکا. از سبکی صحبت میکنیم شستهرفته که به قول ادم گوپنیک "به سبک کمی خودآگاهانهتر، آهنگین، و ستیهندهی ارنست همینگوی شباهت دارد." اما در واقع این سبک استاین است که همینگوی آن را میپروراند و پنجاه سال تمام بلکه بیشتر تاثیرگذارترین سبک نثر آمریکایی میشود.»
سفارش به @bahmanbooks یا خرید از کتابفروشی دماوند.
.
ترجمهی جستارها که تمام شد به فکر نام کتاب افتادیم. کتابْ گزیدهای از دو کتاب آندره آسیمان بود، و نه میشد و نه میخواستیم که فقط یکی از این دو نام بر کتاب باشد: False Papers که به گمان ما اشاره دارد به اوراق هویتی، یا سجلی، که از یکجایی دیگر اعتبار سابق را ندارد ـــ و به تعبیری خودِ هویت که دچار گسست شده استـــ و Homo Irrealis که پیچیدگیهای ترجمهی آن در ادامه خواهد آمد. این آغازِ تفحص و سرگشتگی و تردید و بیتصمیمی بود در باب نام کتاب: اول قرار شد اسم کتاب را بگذاریم «اشباح شهرها» یا «شهرهای در خیال»، تا به خیال و خاطرهی همیشهحاضر شهرهای اسکندریه و رُم و پاریس و نیویورک در جستارها راجع باشد، بعد آمدیم بگذاریم «چه کنم با این پهنهی بیکرانِ آبی» که ترجیعبندِ جستار «در جستوجوی آن پهنهی آبی» است، و بعد به «خاطرات وهمانی» فکر کردیم، حتی چند روزی ترجیح دادیم جملهی کوتاهی از پسوا، نقلشده در جستار «افکاری ناتمام دربارهی پسوا»، را عنوانِ کتاب کنیم: تبعیدیِ جانِ خویشم. شاید این سرگشتگی در برگزیدن نام متأثر از سبک جستارنویسیِ چندوجهیِ خودِ آسیمان باشد که هرچه را برگزینی انگار چیزهایی را از دست دادهای.
آندره آسیمان به سال 1951 در خانوادهای فرانسوی زبان ـــکه البته اعضای خانواده به زبانهای ایتالیایی، یونانی، لاتینی، و عربی هم صحبت میکردندـــ در اسکندریهی مصر متولد شد. چهاردهـپانزده سال بیشتر نداشت که بر اثرِ غائلهی بحران کانال سوئز و در جوِّ ایامِ ملیگرایی، تمام خانواده به همراه پدر ـــکه کارخانهدار موفقی بوده انگارـــ بهاجبار کوچانده شدند، چون از یهودیانی بودند که سجل مصری نداشتند: False papers از اینجاست. پس خانواده مجبور به ترک خانه و مهاجرت از اسکندریه و رها کردن همهچیز میشود. پشتِ سر خاطرهی زندگیای ناتمام میماند و خیال زندگیای که میشد داشت: Irrealis.
از اینجاست که زندگیِ آسیمان ـــو خانوادهاشـــ میشود حکایت جابجاییهای چندباره و زیستن در جایی جز اکنون و تمنّای مدام آینده و جایی دیگر. خودش میگوید آن وقت که مصر بوده دلش نمیخواسته آنجا باشد، در تمنّای ترکِ مصر بوده و در رؤیای زندگی در پاریس.
(پارههایی از «یادداشت مترجم»)
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
مایکلز استاد جملات خوشساخت و ظریف است که با دقت شعری مینوشتشان... دو مجموعهی نخستش بر کار موفقترین نویسندگان امریکایی آن روزها مانند ریموند کارور و توبیاس ولف اثر گذاشته بود...
در سالهای آخر عمر، از ۱۹۹۸ به بعد، مایکلز به پختگی فوقالعادهای در داستاننویسی رسیده بود. شروع کرده بود به نوشتن داستانهایی که قهرمانشان مردی بود به نام ناخمن. این داستانها اوج قصهنویسی او و از مهمترین نمونههای داستانی نوشتهشده در ادبیات امریکا و مهمترین گواه بر تشخّص تکنیکی و زبانی مایکلز هستند... ناخمن، قهرمان این داستانها، از بسیاری جهات خود مایکلز است. بعضی خاطرات مایکلز را که اینجا و آنجا در مقالههایش تعریف کرده میشود عینا در این داستانها دید. ناخمن که اصل عبری آن «نحمان» (به معنای «بهآرامشرسیده») میشود استاد ریاضیات است؛ او در یقینیترین علوم استاد است؛ اما آرامشی که ناخمن در پایان داستانهایش به آن میرسد به خاطر این یقین نیست. برعکس، به خاطر گمشدگی است و حیرانی...
_کیوان طهماسبیان
برگرفتههایی از «یادداشتهای پراکنده دربارهی لئونارد مایکلز»، جنگ پردیس شمارهی ۱
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
تامس وُلف سیوهشتساله مُرد، با دو رمان بلند و مجموعهای از داستانهای کوتاه و البته هزاران صفحه دستنوشتهای که میبایست پسامرگ تنظیم و منتشر میشدند؛ اما متن کامل «دری در کار نیست» اگر در زمان حیات او روی انتشار ندید دلیلش وسواس نویسندهی جوان یا سختگیریِ ویراستارش نبود، بلکه چون همان دو پارهی نخستین داستان که پنج سال قبل مرگش در مجلهای منتشر شد به سبب زبان گزنده و تصویرهای بیرحمانه و اشارات صریح داستان که با نثری افسونگر روایت میشود به دادگاه و طرح دعوی انجامید. راز افسونگری نثر وُلف در توجهش به جزئیات و نورها و رنگها و لحظهها و حرکات و صداها و اجراهای زبانیِ آنهاست. وُلف به سبک روایتگری جیمز جویس و مارسل پروست علاقه داشت و ملهم از شیوههایی بود که آنها برای بیان حسهای مبهم و متناقض و گاه آشوبندهی آدمی در پیش میگرفتند. هرچه باشد، میدانیم خودش را از تبار نویسندگان تراژیک (نه تراژدینویس) میدانست که دلمشغول «احساس مرگ و تنهایی، آگاهی از کوتاهی عمر و بار سنگین اندوه»اند و «از دل این درد فقدان، این شوریدگی تلخِ برآمده از مالکیتی گذرا، این سرافرازیِ ویرانگرِ نهفته در یک دَم، چکامهی سرور» میآفرینند.
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
دیشب پیش فروش ویژه برای کمک به سیلزدگان سیستان و بلوچستان تمام شد. در این فروش یکروزه پنجاهوپنج نفر از ما کتاب خریدند و حدود سیصد جلد کتاب به فروش رسید. فکر این کار را اعلام آقای کریم نیکونظر به سر ما انداخت که نوشت میخواهد عواید شخصیاش از فروش «رفیقکشی» را به سیلزدگان اختصاص دهد. «رفیقکشی» ضمیمهی عیدانهی مجلهی «کتاب تراژدی» است، روایت مهیجی از مرد هزارچهرهی عالم سیاست. هنوز هم میتوانید آن را آنلاین از سایت «کتاب تراژدی» سفارش بدهید، تا هم برای تعطیلات نوروز کتابی خواندنی خریده باشد هم در کار خیر سهیم شده باشید. شیوهی کار را نیز از اسفندگان نشر چشمه الگو گرفتیم که سود حاصل از دو روز فروش در کتابفروشی چشمهی کریمخان را به «بنیاد توسعه و کارآفرینی زنان و جوانان (خانه هدی – شیرآباد زاهدان)» اهدا میکنند، امسال نیز چنین کردند. حال ما نیز در اولین فرصت قریب به نوزده میلیون تومان سود حاصل از این فروش (یعنی چهل درصد از مبلغ فروش) را طی واریز یا صدور چک به آقای رسول خادم میرسانیم.
از نفر به نفر کسانی که به ما اعتماد کردند و به این فراخوان پیوستند سپاس بیحد داریم. حسن ظن و همراهیِ یکایک شما برای ما ارزشمند است. دیدن آدرسهای سراسر ایران در بخش اطلاعات فروشها حال ما را خوب کرد. از روستایی در خراسان رضوی تا کارمندی در رشت که سپرده کتابها به نگهبانیِ اداره تحویل شود، از دوستی نادیده که برای سه آدرس مختلف کتابها را به رسم عیدی خریده تا به دست عزیزانش برسد تا همراهیِ یک گروه مطالعاتی. خلاصه این همراهیِ شما برای ما صلای امیدواریست و دلگرمی به آیندهی روشن ایران، چرا که این کار محل تلاقیِ کار خیر، همدلی، کتاب، آگاهی، اعتماد، رسم زیبای عیدی دادن و اشتراک در غم بود.
از جملهی زیباییهای این فروش هم این بود که عشق به کتاب و «خاطرات کتابیِ» آقای اخوت با گروه دوستداشتنیِ بچههای سایت متمم و کار خیر یکجا جمع شد: به محض اینکه پست فروش منتشر شد از طرف گروه متمم سفارش خرید کتاب «خاطرات کتابی» آقای اخوت ثبت شد تا هم در کار خیر سهیم شده باشند هم این کتاب دوستداشتنی را برای هدیهی پایان یک دورهی مطالعهی گروهی هدیه داده باشند.
ترکیبِ عشق به کتاب و آگاهی و باور به سنت داد و دهش کهن ایرانی پایان زیبایی برای آخرین روز کاریِ ما در سال ۱۴۰۲ بود و و مایهی امید به روزهای بهتر.
سال نوتان پیشاپیش مبارک.
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
فروش ویژه برای کمک به سیلزدگان سیستان و بلوچستان
میخواستیم برای همدلی و همراهی با سیلزدگان سیستانوبلوچستان، مخصوصاً آنچه از احوال مردم دشتیاری و تنگک میدیدیم، یک روز فروش حضوریِ ویژه در یکی از کتابفروشیهای شهر برگزار کنیم و عواید آن را به دست آقای رسول خادم برسانیم. ترافیک وحشتناک تهران و گرفتاریهای شب عید همگی ما را از این کار منصرف کرد و تصمیم گرفتیم به جای آن عواید فروش اینترنتیِ یک روز سایت را به این کار اختصاص بدهیم. منتظر ماندیم چهار کتاب تازه هم از چاپخانه بالاخره برسند. اعلام میکنیم عواید فروش روز یکشنبهی سایت _یعنی سفارشهای ثبتشده از آغاز تا پایان روز ۲۷ اسفند در سایت نشر گمان_ به دست آقای رسول خادم سپرده خواهد شد تا به هر نحو که صلاح میدانند به مصرف رفاه حال مردم سیلزدهی سیستانوبلوچستان برسد.
فقط یک نکته هست اینجا:
به علت شلوغی ادارهی پست در روزهایآخر سال و احتمالا عقب افتادن ارسال بستهها از ادارهی پست به خاطر تداخل با تعطیلات ابتدای سال جدید، سفارشها را بعد از تعطیلات نوروزی ارسال میکنیم.
اطلاعات بیشتر را در روزهای آینده از طریق استوریهای اینستاگرام اعلام میکنیم.
➡️ Telegram
➡️ Instagram
➡️ Website
در سارایوو، فضاها و امکانهایی شخصی داشتی: کافانای پاتوقِ خودت، آرایشگرت، قصابت، خیابانهایی که در آن آدمها تو را به جا میآوردند، فضایی که تو را تعریف میکرد و به تو هویت میداد؛ همهی مکانهای مهم زندگیات (مثلاً جایی که موقع بازیِ فوتبال زمین خوردی و دستت را شکستی، گوشهای که برای ملاقات اولین عشقت صبر کردی، نمیکتی که روی آن برای اولین بار او را بوسیدی)؛ ناشناس بودن در سارایوو تقریباً محال بود و حریم خصوصی به معنای واقعیِ کلمه غیرقابل درک (در زبان بوسنیایی کلمهای به معنای «حریم خصوصی» وجود ندارد)؛ همانقدر که تو همشهریهایت را میشناختی، آنها هم تو را میشناختند. عملاً مرزی بین درون و برون وجود نداشت. اگر به هر نحوی ناپدید میشدی، همشهریهایت میتوانستند دستهجمعی و با حافظهی گروهیشان، و البته با کمک شایعاتی که در طول سالها دربارهات جمع شده بود، نسخهی جدیدی از تو را دوباره بسازند. درکت از اینکه چه کسی بودی، یعنی عمیقترین درک هویتیِ تو، براساس جایگاهت در شبکهای انسانی تعیین میشد که لازمهی مادیاش معماریِ شهر بود. از آن طرف، شیکاگو نه برای دور هم جمع کردن آدمها، بلکه برای فاصلهگذاری بین آنها و قرار دادنشان در فاصلهای بیخطر از هم ساخته شده بود. اندازه، قدرت، و نیاز به حریم خصوصی به نظر میآمد پایههای اصلیِ معماری آن را تشکیل میدادند. با اینکه شیکاگو وسعت زیادی داشت، فرق بین آزادی با گوشهگیری، استقلال با خودخواهی، و حریم خصوصی با تنهایی را نادیده گرفته بود. در این شهر، هیچ شبکهی انسانی نداشتم که در آن بتوانم جایگاه خودم را پیدا کنم؛ سارایووی من، شهری که درون من بود و هنوز هم آنجا قرار داشت، تحت محاصره و در حال نابودی بود. غریبی و جابجاییِ من دقیقاً همانقدر که تجربهای جسمی بود، متافیزیکی هم بود. اما من نمیتوانستم در ناکجا زندگی کنم؛ چیزی از شیکاگو میخواستم که سارایوو به من میداد: جغرافیای روح.
Читать полностью…میرشمسالدین ادیب سلطانی (۲۱ اردیبهشت ۱۳۱۰ — ۲۰ مهر ۱۴۰۲)
فیلسوف، پزشک، مترجم، زبانشناس، نویسنده و از چهرههای فراموشناشدنیِ فرهنگ ایران و زبان فارسیِ معاصر بود که امروز، بیستم مهرماه ۱۴۰۲، در بیمارستان ایرانمهر تهران چشم از جهان فروبست.
اگر دلبستهی کتاب و ویرایش و چاپ باشید ممکن است گذرتان به ترجمههاش از کانت و ارسطو و ویتگنشتاین نیفتد، یا حتی ترجمههاش از شکسپیر و درآمدی بر چگونگیِ شیوهی خط فارسی، ولی از کتاب راهنمای آماده ساختن کتاب بهرهمند بودهاید حتی اگر ندانید. این کتاب که حاصل کار در مؤسسهی فرانکلین و چند انتشارات دیگر است، و همینطور دیدن تجربههای جهانی، در روزگاری که هنوز نرمافزارها نبودند تا جای ویراستار و حروفچین و نسخهپرداز و صفحهآرا و لیتوگراف تصمیم بگیرند، چنان تأثیری بر کار نویسندگان و بخصوص ویراستاران و نسخهپردازان و اهالیِ صنعت نشر گذاشته است که اغراق نیست اگر بگوییم همه مدیون ایشانیم.
در ابتدای تأسیس نشر گمان نسخهای از کتاب راهنمای آماده ساختن کتاب ادیب سلطانی بیش از هر کس دیگری دست چند جوان عاشق کتاب را گرفت و از او جزییات بسیاری آموختیم —و از رعایتهایشان در آمادهسازی و نسخهپردازی و چاپ کتابهای خودشان. معنیِ فرهنگ و ارجمندیِ کتاب از همینجاست.
خاک بر ایشان خوش باد که عاشق کتاب بود و خدمتی سترگ به اهل کتاب و زبان فارسی کرد.
اگر دروغ شنیدن و دروغ گفتن، در هر شکلش و از طرف هر کس، دغدغهی خاطر شماست، اگر حالتان از شنیدن دروغ به هم میخورد و فکر میکنید خودتان هیچ دروغی نمیگویید، اگر مرز دروغ و کتمان حقیقت برایتان مبهم است، چه در زندگی اجتماعی چه در سروکله زدن با اپراتور شرکت اینترنتتان یا در روابط عاشقانه، اینها کتابهاییست که در مجموعههای فلسفهی نشر گمان با موضوع دروغ منتشر شده است و خواندنشان به فهم نکتههای ظریف آن کمک میکند.
Читать полностью…آقای مجتبی شکوری عزیز در کانال یوتیوبشان به معرفی فصلی از کتاب سقراط اکسپرس با عنوان «چگونه مانند سقراط حیرت کنیم» پرداختهاند. ویدیوی کامل را در کانال یوتیوب ایشان در آدرس زیر ببینید:
https://youtu.be/W1SGi1WGZIc
دربارهی «معنای سفر»:
«چطور میتوانیم عمیقتر به سفر بیندیشیم؟»
این پرسشی بود که امیلی تامس را بر آن داشت که راهی سفری در «فلسفهی سفر» شود و در آنجا که سفر و فلسفه به یکدیگر میرسند، دست به کاوش بزند. با بخشی پرسههای فیلسوفانه و بخشی مموآر و خاطرات سفرش به آلاسکا، تامس در کتاب «معنای سفر» از عصر کاوش در قرن شانزدهم میآغازد، یعنی زمانی که فیلسوفان بهطور جدی برای اولین بار شروع به نوشتن از سفر کردند، و سپس راه پرپیچ و خم را جلو میرود تا رویارویی با اندیشهی مونتنی در باب دیگری، جان لاک دربارهی آدمخوارها و هنری ثورو راجع به وحشبوم.
در سفرهایمان با امیلی تامس، پی به وجه تاریک نقشهها میبریم، و اینکه چطور فلسفهی فضا به رشد کوهنوردی دامن زد و دربارهی شهوت کلبههای جنگلی میخوانیم. همچنین با پرسشهایی مهم مانند اخلاقیات توریسم ویرانگر (سفر به مکانهای محکوم به فنا مثل یخچالهای طبیعی یا صخرههای مرجانی) مواجه میشویم و اینکه چطور سفر به فضا بر درک ما از اهمیت انسان در جهان لویاتانی تاثیر میگذارد. کتاب با طرح تاریخی از مکانهایی که تاریخ و فلسفه به هم میرسند درک شما از سفر را تغییر میدهد.
📚 #معرفی_کتاب
معرفی کتابِ «سقراط اکسپرس» نوشتهی اریک واینر ترجمه شادی نیک رفعت، نشر گمان
#استاد_مصطفی_ملکیان
صفحهی رسمیِ اینستاگرام استاد ملکیان
🆔 @MalekianMedia
خاطرات کتابی، هفتمین عنوان از مجموعهی زندگینگارهها، تألیف و ترجمهی احمد اخوت، منتشر شد.
در زیر، یادداشتی از مانا روانبد را میخوانید دربارهی کتاب «خاطرات کتابی».
https://rb.gy/bs6o3t
پروست در اردوگاه
محسن آزرم
همینقدر یادم است که آن روز برفی بود و روز در سفیدی این برف روشنتر بود. سه روز بعد داشتم برمیگشتم و تازه گذرم به کتابفروشیای افتاده بود که هر روز با خودم عهد میبستم سری بهش بزنم. ساعت احتمالاً یازده و نیم بود وقتی دوستم اشاره کرد آنجاست و با دستش سردر کتابفروشی را نشان داد که نوشته بود شکسپیر اند کامپانی. درست همان بود که در پیش از غروبِ لینکلیتر دیده بودم؛ جایی که جسی در پاسخ آنها که پرسیدند رمان تازهاش را بهتر است به چشم اتوبیوگرافی نویسندهی جوان ببینند یا مموآری در قالب رمان، توضیح داد که بخشی از زندگی هر نویسندهای حتماً سر از داستانش درمیآورد، یا سر از هر آنچه روی کاغذ میآورد و نویسنده حتماً راهی برای کنار گذاشتنش پیدا نمیکند.
آن روز، در برفی که منطقهی پنج پاریس را سفیدتر از بقیهی شهر کرده بود، چشمم فقط به شکسپیر اند کامپانی بود و چند دقیقه بعد که پا گذاشتم در کتابفروشی درجا نفسم بند آمد از سکوتی که هیچ شباهتی به کتابفروشیهای قبلِ این نداشت. در سکوت چشمم روی قفسهها میلغزید که هر کدام برچسب کوچکی کنارشان چسبیده بود و خبر میداد رمانهای فرانسوی این ردیفاند و رمانهای امریکایی ردیف پایین. چشمم ناگهان به برچسب ناداستان افتاد. پس اینجاست. و همینطور که داشتم دنبال کتاب تازهی جف دایر میگشتم و اسمش همان لحظه از یادم رفته بود چشمم افتاد به کتاب کوچکی که روی عطفش نوشته بود زمان ازدسترفته. نویسندهاش اصلاً آشنا نبود. جوزف چاپسکی؟ یوزف چاپسکی؟ شاپسکی؟ کزاپسکی؟ چهطور میخوانند اسمش را؟ صد و بیست و چند صفحه بیشتر نبود و روی جلدش دستخط کسی بود که نمیشناختم. نوشته بود درسگفتارهای نویسنده است در اردوگاههای شوروی. پروست در اردوگاه؟ کتاب را برداشتم و آرام رفتم طرف یکی از آن صندلیهایی که خالی بود. کتاب برای من که تا آن روز رمان پروست را فقط ورق زده بودم چه میتوانست داشته باشد؟ با خواندن این کتاب کوچک ممکن است ترسم از خواندن پروست بریزد؟ نشستم به ورق زدنش و تماشای دستخطهای دیگر و نقاشیهای توی کتاب و با اینکه باید حواسم به تهماندهی پولهای توی جیب میبود و حساب دودوتا چهارتای سفر را نگه میداشتم زمان ازدسترفته را هم کنار کتابهای دایر و برجر و سانتاگ و استاین گذاشتم روی میز صندوقدار و دستپر آمدم بیرون.
باقی متن +
| تاریکجا |
از مقدمهی ادم گوپنیک بر کتاب پاریس فرانسه:
این کتاب در سال ۱۹۴۰ منتشر شد، در آستانهی سیاهچالهای که بخش عظیمی از تمدن فرانسه را، که استاین گرامیاش میدارد، در خود میبلعد و مجروح میکند. خبر از اینکه جنگ قریبالوقوع است بر کل کتاب سایه افکنده است؛ او به حومهی پاریس رفته تا این کتاب را بنویسد، و تهدید جنگ - جنگ خواهد شد، جنگ نخواهد شد، اگر جنگ بشود در دراز مدت عملا چیز خوبی خواهد بود اما شاید واقعا اتفاق نیفتد، یا مثل جنگ قبلی اتفاق نیفتد - کتاب را پر کرده است. موقع بازخوانی پاریس فرانسه سخت میشود گاه از درد چهره در هم نکشید چون ما این را میدانیم که جنگ هیجانانگیز یا منطقی نخواهد بود یا اثرات خوبی بر مد نخواهد گذاشت؛ جنگ صرفا جنگ خواهد بود…
با این حال، حقیقت این است که کار نویسندهها و هنرمندان، به قول فرانسویها، معمولا بیتوجه به سرخط خبرها همچنان ادامه پیدا میکند؛ اگر جلوِ جنگ گرفته میشد یا اگر جنگی در کار نبود نظرِ استاین در مورد سوژهاش به هیچ وجه تفاوتی نمیکرد. عزمِ جزم استاین برای تقدیر از تمدن فرانسوی، آن هم در آستانهی زوال قریبالوقوعش، تاثیرگذار و حتی جسورانه است.