4968
همین که حوصله شعر خواندنی داریم غنیمت است در این روزگار بی برکت... . . شروع فعالیت 👇 March 26 ,2017
ای روزگار عافیت شکرت نکردم لاجرم
دستی که در آغوش بود اکنون به دندان می برم
درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانه ام
نه درد ساکن می شود نه ره به درمان می برم
یه موقعی هست حسرت چیزیو میخوری که ممکنه هیچوقت بدستش نیاری؛ یه موقعی هم هست حسرت چیزیو میخوری که تو دستات بود ولی از دستش دادی؛ بنظرم دومی بدتره.
Читать полностью…
پس من گذشته‌ام را کجا نگه دارم؟ کسی گذشته‌اش را توی جیبش نمی‌گذارد، برای جا دادنش باید خانه‌ای داشت. من فقط بدنم را دارم و بس. مردی تنها که از دارِ دنیا یک بدن دارد و نمی‌تواند جلوی خاطره‌هایش را بگیرد.
تهوع - ژان پل ساتر
بسه برگرد
من جون ندارم واسه‌ی این درد
رفتن تو پشت‌مو خالی کرد
«چیزی به شکنندگی شاپرک در درونم وجود دارد؛ چیزی که بال‌بال می‌زند، چیزی که ناامیدانه سعی می‌کند به سمت نور هجوم ببرد.»
Читать полностью…
"میزم را دستمال می‌کشیدم، که یک‌هو چشمم خورد به عکس تو. همینطور که خنده‌هایت در سرم تکرار می‌شد، با خودم فکر کردم انسانی که می‌نویسد به خودی خود روانی فروپاشیده دارد؛ حالا چه ازش می‌ماند، اگر لبخندی بود که ویرانه‌ترش کند."
Читать полностью…
مرا در کافه‌ای جا گذاشته‌ای،
مثل سیگار نیم‌سوخته.
مثلا رفته‌ای که برگردی،
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است.
-رسول یونان
«صبح بخیر، برای کسانی که با وجود ناامیدی‌های زندگی همچنان رویا می‌بینند و با وجود همه چیز هنوز لبخند بر لب دارند.»
Читать полностью…
یه زمان هایی هم سکوت می‌کنی، چیزی نمی‌نویسی، حرفی نمی‌زنی، دور می‌شی تا از یه بحران روانی، جونِ سالم به در ببری و برگردی.
Читать полностью…
من همینجا که هستم میمانم. منتهی قدری غمگین‌تر از معمول، قدری آسیب‌دیده‌تر، زیرا تو از همیشه به من نزدیکتر هستی و در عین حال دور از دسترس.
- فرانتس کافکا، نامه به فلیسه
.. و سپس گفت ای کاش نمی‌نوشتیم که کلمات از دست نروند و گورستان‌های وجودمان وسیع‌تر نشود؛
Читать полностью…
ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان می بری من بار هجران می برم
قبلنم توی شب گیر افتاده بودم؛
ولی اون موقع به صبح‌شدنش امیدوار بودم.
چرا گریستن این‌قدر لذت بخش است؟
انگار غمی دارم که با گریه بر آن فائق می‌آیم.
غمی عمیق.
- سیلویا پلات؛ خاطرات روزانه
"من پرندگان غمگین زیادی را دیدم
که هنوز پرواز می‌کنند"
"اُمید" باید یک همچین چیزی باشه ..🕊🩵
درحال حاضر یه‌تیکه سردردم که دست‌وپا داره و دلش قهوه میخواد
Читать полностью…
تو سریال افعی تهران آرمان بیانی به تراپیستش میگه: «هیچوقت هیچ‌کس بابت اون ترس و نگرانی‌ها از من عذرخواهی نکرد.» و من امیدوارم تو هیچوقت این و درک نکنی.
Читать полностью…
امشب را شاید خواستید که به صدای شجریان دل بدهید وقتی می‌خواند دو چشم مست میگون‌ات ببرد آرام هوشیاران‌و یاد تمام دل‌تنگی‌ها کنید و تمام نشدن‌ها
Читать полностью…
نوید محمدزاده توفیلم "خفگی" یه دیالوگ داره که میگه:
"من تو همین روزا عاشقت شدم، تو همین روزایی کـه کسی عاشق نمیشه."
خواستم بگم قدر کسیکه تو این روزا عاشقتون میشه رو بدونید.
دیگه کم‌کم دارم به این نتیجه می‌رسم که بودا بهترین تصمیم رو گرفت. تا یه ذره به عمق رنج جهان پی برد، همه‌چیز رو رها کرد و خلوت‌گزینی و مراقبه در پیش گرفت. تهش هم زیر درخت انجیر مقدس به نیروانا رسید و کسی نبود بهش گیر بده که انسان دشواری وظیفه است، بیا و با رنج‌ها مواجه شو.
خیلی غبطه می‌خورم بهش.☹️
@gonjeshkhaye_morde
- هر چه می‌دوید نمی‌توانست از سایه‌اش فرار کند؛ از این اتاق به آن اتاق.. خودش را به زمین می‌زد. می‌خواست یقه‌ی سایه‌اش را بگیرد که مگر او را خفه کند. خسته بود. چراغ خانه را خاموش کرد. دیگر خبری از سایه‌اش نبود؛ آنجا بود که فهمید برای فرار از سایه‌اش باید در تاریکی زندگی کند.. 🌜
@gonjeshkhaye_morde