همین که حوصله شعر خواندنی داریم غنیمت است در این روزگار بی برکت... . . شروع فعالیت 👇 March 26 ,2017
میگه چرا چیزی نمیگی؟ میگم خب باید حرفی برای گفتن باشه؛
Читать полностью…یکچیزی بگو. چون بعد از مدتها حوصلهی حرف زدن دارم.
Читать полностью…فکر میکرد مردهایی که شعر میخوانند، زنها را بهتر میفهمند. درست هم فکر میکرد. اما زورِ "واقعیت" از "شعر" بیشتر بود! خیلی بیشتر!
- دختر نیستی که بفهمی، علی سلطانی
امثال نوید محمدزادهها توی دنیا کم نیستن. فقط زمانی حرف از عدالتخواهی میزنن که ظلم گریبانشون رو بگیره. نفس عمیق بکش عزیزم. فقط اینبار نوبت تو رسیده. حالا اگر میتونی سکوت کن.
Читать полностью…انقدر دلم میخواد از صمیم قلبم در جواب کسی که اسممو صدا میزنه بگم “جانم” .
Читать полностью…آخ آقای یداللهی...
کلمههای شما شب را زنده به گور میکند
لگد کوب میکند
و شب شرابی میشود دلسوخته و تیر مست...
که تا صبح به هیچ آغوشی نمیرسد
اول صبح دلم میخواست یکی بیاد بگه بیا بغلم غصه دوتامون کم شه.
Читать полностью…انسانهای فوروارد کننده جذاب هستند. با اونایی که کپی میکنند کاری نداریم که فلانند.
Читать полностью…به اندازه تمام ابرهایی که شبیه به خر و گاو و گوسفند و هواپیما و چتر بودند... به اندازه تمام خاطراتی که از یاد رفته اند اما پاک نشده اند واژه کم دارم...
برای گفتن... برای بودن... برای شدن..🕊🤍
من واژه کم دارم. به اندازه ی دریا... کوه... آسمان... خاک... به اندازه تمام دانه های شنی که در ساحل با سطل های پلاستیکی به قلعه تبدیل میشدند و بعد از چند دقیقه سوار بر موج های آب از کودکی ام خداحافظی میکردند.
Читать полностью…روزها میگذرن، زمین میچرخه، دیکتاتورها میمیرن، درختا شکوفه میدن و ما همه یه روز وطنمونرومثلمعشوقیکه از سفر برگشته در
آغوش میگیریم
پاکدست آن/ اپیزود من یک مهاجرم
انقدر به ما معمولیا نگید زندگی کن و شاد باش وقتی تو دنیامون به کوچکترین دلخوشیا هم راضی بودیم و روزگار همونم حتی ازمون دریغ کرد (:
Читать полностью…چقدر خوبه که میام میبینم برام موزیک فرستادین.
و چه موزیک خوبی👌🏻🕊🤍
چیزی نمانده!
همین روزهاست که بال دربیاوری و پرواز کنی..
کاش بودی
و من
در آغوش تو
تا صبح
می مردم
و صبح
در آغوش تو
زنده می شدم
شبا کسایی که تو نهانترین یاختههای قلبمون هستن آشکار میشن برامون، برای همین رقیقتر و دلتنگتر میشیم.
Читать полностью…و میدونی؟ دوست دارم صبحها پیام «صبح به خیر.» داشته باشم یا بشنومش. چیزی که قبل برام مهم نبود و حتی مسخره هم بود.
Читать полностью…به اندازه تمام ذرات غباری که در نور صبحگاهی تابیده از پنجره اتاق خانه ، از جلوی چشمانم گذر میکردند و من نمیتوانستم در مشتم آنها را زندانی کنم...
Читать полностью…چقدر میلم به حرف زدن زیاده و حرفی در مخیله ام نیست..
Читать полностью…