goodideas | Unsorted

Telegram-канал goodideas - ایده

212923

ایده و ترفندهای خانوم خونه تبلیغات👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEAp2RQoggvNSNXGqw پیج اینستاگرام ما 👇👇 Instagram.com/golbanoo_ideas

Subscribe to a channel

ایده

☀️
🌷ســلام
🌹صبحتون
🌷پراز خیر و برکت
🌹در پناه پروردگار
🌷امروزتون بخیر و نیکی
🌹حال دلتون خوب
🌷وجـودتون سـلامت
🌹زندگیتون غرق در خوشبختی
🌷روزتون پراز انرژی مثبت

Читать полностью…

ایده

🛑تکنیک تسبیح ☝️

#فایل_اموزشی_مهم

#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون


🔰  پکیج رایگان👇

@Admiin_moj


🛑فقط ۵ دقیقه وقت  بزار و گوش کن
حالت دگرگون میشه 👇
/channel/+PXOLNomyw87uC-zO

.

Читать полностью…

ایده

نجات معجزه آسای این زن🥹❤️‍🩹
آخر کلیپ چقدر قشنگ تموم شد😍

شما هم اگر همسرتون بهتون بی توجهی و بی محبتی میکنه و به حرفتون گوش نمیده
اگر با هم اختلاف دارید و مدام دعواتون میشه
قبل از اینکه دیر بشه با یه مشاور صحبت کنید و مشکلاتتون رو حل کنید🙏❤️

لینک رزرو نوبت تلفنی با مشاور متخصص👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/sOdRF
https://hamkadeh.com/landings/sOdRF

Читать полностью…

ایده

❌حشرات و حیوانات موذی خطرناک📣
📣اختراعی شگفت انگیز📣

✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید

⭕️ضمانت کارایی

بدون خطرات سمپاشی✨

⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀4¹⁵

برای مشاوره رایگان ودریافت هدیه ویژه🎁 برای بیست نفر اول  وشرکت در قرعه کشی  عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.

Читать полностью…

ایده

همستر جدیدش اومده و اسمش استارهmajor

/channel/major/start?startapp=613300943

زود عضو شو جزو اولین نفرات باشی و پروفیتت از کل فامیلتون بیشتر بشه 😂😁

/channel/major/start?startapp=613300943

Читать полностью…

ایده

‍ ‌ ‌☘💞☘💞☘💞☘💞☘

‍#رهایی_از_شب
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم

روی شانه ی نسیم زدم وگفتم:اینها تو رفاقت ملاک نیست.هرچند که فاطمه از این مثالهات مستثنی هم نیست.
او خندید:واقعا خیلی کج سلیقه ای!! فاطمه خوشگله؟ ؟بابا ولمون کن عینهو شیربرنج میمونه با اون دماغ درازش..
دیگه واقعا داشت از حد فراتر میرفت.
اخم کردم:لطفا غیبت نکن..اگه اومدی مسجد پس سعی کن آدابش رو رعایت کنی..
او بجای خجالت دوباره خندید.
مادرشوهرم ازبین دخترهاش نگاهم کرد.
پرسید: رقیه سادات جان ایشون رو معرفی نمیکنی؟
وااای این یعنی ته بدبیاری!
با من من گفتم:ایشون یکی از بچه های جدید مسجده..
راضیه خانوم پرسید:ظاهرا ار قبل آشناییتی هم با هم داشتید. درسته؟
من که شرم داشتم از اعترافش ولی نسیم با افتخار و آب و تاب گفت:بله ما با هم دوستای دانشگاهی بودیم. چندساله باهم رفیقیم.
من بدنم خیس عرق شد.
به نسیم خانواده ی حاج کمیل رو معرفی کردم.
او که فکر نمیکرد اونها با من نسبتی داشته باشند رنگ وروش تغییر کرد ویواشکی بهم گفت:واقعا که..پس چرا زودتر بهم نگفتی اینقدر چرت وپرت نگم؟!
اتفاقی که نباید می افتاد افتاد..
شاید حتی نسیم ته دلش از این جریان خشنود بود.
مادرشوهرم خطاب به من گفتند:ایشون شوخ هستند؟
من که دست وپام رو گم کرده بودم گفتم:بله خیلی..یک وقت حرفهاشو جدی نگیرید..ایشون مدلش اینطوریه..
او موشکافانه به تمام زوایای صورت نسیم دقت کرد و بعد با لحن معنی داری گفت:بله کاملا پیداست..
ای لعنت بهت نسیم که بخاطرت من تو این شرایط بارداری باید متحمل  چنین فشارها و اضطرابهایی بشم.
راضیه خانوم کنار گوشم گفت:خیلی با خودت فرق داره. .
زل زدم به چشمش!
طبق معمول لبخند همیشگیش رو نثارم کرد.اینبار دست سردم رو بین دو دستان گرم ومهربونش گذاشت و با مهربانی نوازشش کرد.
از مهربانی او چشمهام پراز اشک شد.
با اخم و تعجب نگام کرد.
دستم رو مقابل لبهاش برد و در مقابل چشم نسیم بوسید..
خیلی خجالت کشیدم .من نمیدونستم چنین قصدی دارن وگرنه هرگز اجازه نمیدادم دستم رو ببوسند!
با شرمندگی گفتم این چه کاری بود کردید راضیه خانوم؟
او شانه هام رو فشرد و با افتخار گفت:دست ساداته..اونم چه ساداتی..پاک، زیبا، مهربون..
سرم رو که چرخوندم سمت نسیم، با چشمانی قرمز و صورتی سرخ نگامون میکرد. نمیدونم سرخی چشمهاش از حسرت و احساسات بود یا آتش حسادت در چشمهاش زبانه میکشید؟
شاید هم من بی جهت نگران بودم و بخاطر بدبینی م به او تمام حرکتها و رفتارهاش منفی بنظرم میرسید.
مراسم آغاز شد.
نسیم بعد از معرفی خانواده ی همسرم کلامی حرف نزد و چهار زانو نشسته بود و دست راستش رو زیر چونه گذاشته بود، با دست دیگرش مهرش رو بازی میداد!
خیلی دلم میخواست بدونم به چه چیزی فکر میکنه..
هرازگاهی دست آزادش رو ، کنار چشمش میبرد و من حس میکردم داره آروم آروم گریه میکنه.
دلم براش سوخت.
نسیم با همه ی بدیها و غیر قابل تحمل بودنش شخصیت ترحم انگیزی داشت.
مطمئن بودم که او از ته قلبش دوست داره خوب باشه مثل همه ی آدمها ولی این عادت بد دردیه!! او عادت کرده بود به بد بودن!
روضه که شروع شد هق هق نسیم جون گرفت.بلند بلند گریه میکرد و داد میزد. ماااامان مااامان خدایا مامانم و ازم نگیرررر..
خدا جون غلط کردم..
در تمام مسجد صدای هق هق و ناله ی او پیچیده بود.راضیه خانوم کنار گوشم پرسید:مادرشون مریضند؟
من که از گریه های جگرسوز نسیم گریه م گرفته بود گفتم بله..دکترها جوابش کردن
راضیه خانوم چهره اش در هم رفت.زمزمه کرد:اللهم اشف کل مریض..
نسیم رو از پشت بغل کردم و آهسته زیر گوشش گفتم:این خانوم دست رد به سینه ی کسی نمیزنه..از حضرت بخواه برای شفای مادرت دعا کنه..
او با هق هق گفت:نهههه اون به حرف من گوش نمیده..تو بخواه..من صدام بالا نمیره..عسللللل عسللل خدا و دارو دسته ش از من متنفرند..
با هر کلمه ش جگرم کباب میشد..
محکم بغلش کردم و شانه به شانه ی هم گریه کردیم.من آهسته او با صدای بلند..
گفتم:اگه اینجایی حتما دعوت شدی. .هرکسی بی دعوت نمیتونه بیاد.خودشون بهت نظر کردن. فکر نکن بیخودی اینجایی!
حالا من شده بودم فاطمه برای رقیه ساداتی که اسمش نسیم بود!!! عجب دنیاییه!!

ادامه دارد...

Читать полностью…

ایده

بستن روسری جینگول 🌸🍃




@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

ترفند حجیم کردن لب ها 🌸🍃




@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

این ایده ها عالی ان 🌸🍃



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

مرتب سازی لباس های آقایون 🌸🍃




@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

💐سلام صبح بخیر دوستان
☀️خدایا دستمان را بگیر تا یادمان باشد
🌻که باید دستی را بگیریم
☀️خدایا نگاه مهربانت را
🌻از ما دریغ مکن تا یادمان باشد
☀️که باید به تمامی نگاهی باشیم
🌻از سر مهر و عشق به انسان‌ها
☀️الهی آمین🙏🏻
‌‌‌‌‌‌🌻امروز چون جواهری
☀️در انگشتر زندگی میدرخشم
🌻و متعهد میگردم زیباترین
☀️و بی‌نظیرترین موجود خود باشم

Читать полностью…

ایده

🛑فرمول شادی ☝️

#فایل_اموزشی_مهم

#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون


🔰🔰  پکیج رایگان👇

@Admiin_moj


🛑فقط ۵ دقیقه وقت  بزار و ببین
حالت خوب  میشه 👇
/channel/+PXOLNomyw87uC-zO

#مینا_جهانبخش

Читать полностью…

ایده

این قیمتها باورت میشه؟!
ساعت هوشمند آلترا ۳۸۹ ت
ایرپاد شیشه‌ای ۲۸۹ ت
ساعت کاسیو نوستالژی ۱۲۹ ت
ایرپاد پاوربانک‌دار ۱۹۹ ت
ساعت رولکس ضدآب ۵۸۹ ت

🔥☀️از حراج تابستونی جا نمونی

@unikwatch
@unikwatch

Читать полностью…

ایده

💵انواع مانتو تابستونی فقط ۹۹ هزار تومان 💵

🔥کل محصولات زیر ۲۰۰ هزار تومن ‼️

تو باورت نمیشه هنوز این قیمتا وجود داشته باشه

🔴 میخوام ارزون ترین فروشگاه پوشاک ایران و بهت معرفی کنم
👇👇👇
@pushakkade1
@pushakkade1
فکر نکن ، سریع عضو شو 👆

Читать полностью…

ایده

آموزش تزیین کیک فوق العاده زیبا و دلبر
کاکتوس خوشمزه🌵🍰🌵



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین
📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها æ¹⁵ț
/channel/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا

Читать полностью…

ایده

✅۵حرکت سریع برای کاهش وزن

کسانی که وزن زیادی دارند نباید بدوند یا حرکات پرشی انجام بدن چون هم به زانو فشار میاد و هم پاهاشون عضلانی و مردانه میشه. اما این ۵ حرکت عالی و استاندارد چربی سوزی بسیار بالایی داره و به زانوها و کمر فشاری نمیاره.         



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

لوازم آرایشتو تو خونه درست کن 🌸🍃

#آمــوزشــے 🍭
#ایــده_بــگــیـریم✨



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

لباس های کهنه رو نو کن 🌸🍃

#آمــوزشــے 🍭
#ایــده_بــگــیـریم✨

💓

@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

ترفندهای گوش پاک کن 🌸🍃



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

فواید روغن مالی کف پا



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

➡️⬅️ #فوری #مهم

اولین کانالی که شمارش آرا غیررسمی انتخابات ریاست جمهوری را شروع میکند؛

حتما عضو بشید⬇️⬇️⬇️
/channel/+U-LTtum3C-wyMzU0
/channel/+U-LTtum3C-wyMzU0
🔄 زودتر از همه با خبر شو☝️

Читать полностью…

ایده

🔥 #حراج_انواع_روتختی👌

به دلیل جابجایی

#بهترین کیفیت
#بیشترین تنوع
#ارزانترین قیمت
#ارسال فوری
https://t.me/joinchat/AAAAADyCWFiUzy_Rho86gA

‼️بیشتر مدل ها 50%
#تخفیف خورده😐‼️
‼️قیمتاش
#نصف بازار 0¹⁵

👩‍💻
@artimah 📲09122244818

Читать полностью…

ایده

مرتب سازی لباس های آقایون 🌸🍃



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

سه سوته سر شعله ها رو برق بنداز 🌸🍃


@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

ترفند هایی برای درس خوندن 🌸🍃



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

بستن روسری بزرگ خیلی شیک و راحت 🌸

@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

ترفند های باحال 🌸🍃



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

مامانا برای بچه‌ها درست کنید 🌸🍃



@Goodideas 💡💓

Читать полностью…

ایده

‍ ‌ ‌💜💜💜💜💜💜💜💜

‍#رهایی_از_شب

#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم

یه شب درمورد افکارم نسبت به مسجد نیومدن نسیم تلفنی صحبت کردم.
او هم بعد از شنیدن حرفهام سکوت مدت داری کرد و گفت:شاید حق با تو باشه..فقط خدا از نیات آدمها خبر داره..ولی احتیاط هم شرط عقله.پرسیدم:تو درمورد منم محتاط بودی؟!
او انتظار چنین سوالی نداشت.
این رو از سکوتش فهمیدم!!!
گفت: توکل کن به خدا.از خدا بخواه اگه برات خیره نسیم و دوباره ببینی در غیر این صورت ازت دورش کنه..
یک الهی آمین بلند گفتم.چون دعای خوبی بود.
شب شهادت دوم بود.مسجد مراسم داشت و من دلم پرمیکشید برای روضه و عزاداری تو مسجد.از اونجایی که مطمئن شده بودم نسیم دیگه به مسجد نمیاد تصمیم گرفتم با حاج کمیل به اونجا برم.
دم حیاط که ازهم  جدا میشدیم با همون حیای همیشگی گفت: یادتون نره..دعای قنوتتون رو.من دلم غش میرفت برای این ابرازهای عاشقانه ی او..
گفتم:حاج کمیل امشب شما روضه ی مادرم و بخون..دلم یه دل سیر گریه با صوت حزین شما میخواد.
او دستش رو روی چشمش گذاشت و با یک التماس دعا وارد مسجد شد.
وقتی وارد مسجد شدم همه ی دخترها به سمتم اومدند.راضیه خانوم و مرضیه خانوم هم همراه مادرشوهرم مهمان مسجد بودند. از روی اونها خجالت میکشیدم. بعد از شنیدن حرفهای پدرشوهرم دیگه نمیتونستم لبخندهای اونها رو باور کنم.مدام این فکر آزاردهنده در ذهنم چرخ میزد که مبادا اونها فقط بخاطر برادر و پسرشون منو تحمل میکنند؟!
اونها طبق عادت همیشگی با دیدنم تمام قد به احترام بلند شدند.من دست مادرشوهرم رو بوسیدم و راضیه خانوم و مرضیه خانوم رو بغل کردم.
همه با دیدن ما با لذت و تحسین نگاه میکردند.شاید اونها فکر میکردند من احساس خوشبختی میکنم ولی واقعا اینطور نبود.من بازهم آرامش نداشتم.
اونها کنار خودشون برام جا باز کردند و به اتفاق نشستیم.
هرچند دقیقه یکبار سرم رو برمیگردوندم تا بلکه چشمم بیفته به فاطمه.دلم براش تنگ شده بود.
نماز اول رو خوندیم ولی خبری از فاطمه نبود.در حین گفتن تسبیحات دوباره سرم رو به عقب برگردوندم که چشم تو چشم نسیم شدم او چند ردیف عقب تر ایستاده بود و فکر کنم دنبال من میگشت.
برای اینکه خودم رو به ندیدن بزنم خیلی دیرشده بود.با اضطراب سرم رو به حالت قبل چرخوندم که راضیه خانوم با لبخندی پرسید:منتظر کسی هستید؟
متقابلا لبخند زدم:قرار بود فاطمه جون بیاد ولی دیرکرده..
راضیه خانوم با همون لبخند همیشگی گفت: ان شالله میاد.
صدای سلام بلند نسیم بند دلم رو پاره کرد.
برگشتم و سلام دادم.
او که ماهیت خانواده ی همسرم رو نمیشناخت بی توجه به اونها شروع کرد به گله گذاری!
_بابا بی معرفت کجایی؟ ! هی چندوقته میام میبینم نیستی.دیگه با خودم گفتم اگه این دوست جدید وبدعنقت شماره تو نداد دنبال شوهرت راه میفتم آدرست رو پیدا کنم.
خانواده ی حاج مهدوی با تعجب چشم دوخته بودن به صورت او.!!
من اینقدر از بی ادبی و وقاحت او در بهت و حیرت بودم که زبانم بند اومده بود.
باز هم صدای مکبر به فریادم رسید که دستور قیام میداد!
به لطف نسیم هیچ چیز از نماز نفهمیدم.فقط به جملاتش فکر میکردم و آرایش غلیظی که داشت .اگر میشد وقت قنوت جای دعا به خودم وشانسم لعنت می‌فرستادم که نسیم بعد از چندروز غیبت درست روزی سرو کله ش پیدا شد که من مسجد اومدم.وبدتر از اون باید همین امشب هم خانواده ی حاج کمیل مهمان مسجد میبودند.
سلام نماز رو که دادیم تسبیحاتم رو طولانی کردم تا نسیم باهام حرف نزنه.
ولی نسیم که این چیزها حالیش نبود.همینطوری یک ریز کنار گوشم با صدای بلند حرف میزد:
_میگم مامانم و آوردم خونه خودم.اول قبول نمیکرد ولی راضیش کردم.تو چرا مسجد نمی اومدی؟یه شماره هم که بهم ندادی.این دختره..فاطمه..هیچ ازش خوشم نمیاد! با اون قیافه ش..خیلی رو مخه.خودشو خیلی عقل کل فرض میکنه. .من که میگم حسودیش میشه من دوباره باهات رفیق شدم میخواد بینمونو به هم بزنه وگرنه تو این قدر نامرد نیستی تو این شرایط تلفنتو ازم دریغ کنی.
صورتم از شرم سرخ شده بود.الکی لبم رو تکون میدادم که فکر کنه دارم ذکر میگم. یک دفعه تسبیحمو کشید و با خنده گفت:
بسه دیگه بابا توام!!
ببینم تسبیح از این درست درمون تر نداری؟!اینکه همه جاش وصله پینه خورده!! چرا یکی از مهره هاش رنگش با اونای دیگش فرق داره؟!
با شماتت نگاهش کردم و تسبیح رو ازش گرفتم.
گفتم: یک شب یه دیوانه ای پاره ش کرد به این روز افتاد!!
او که معنی کنایه مو گرفته بود با تمسخر گفت: بعد اون وقت اون عاقله چیکار کرد؟؟
ازغیض جوابش رو ندادم.
دوباره رفت سروقت فاطمه!
_چرا نمیومده پس این دوستت؟
گفتم:نمیدونم! نگرانشم..
_خوشبحالش واقعا میشه بگی چیکار کرده که اینقدر تو دلت جا داره؟ والا من که هم باحالترم هم خشگلتر!

ادامه دارد...

Читать полностью…
Subscribe to a channel