شبی یک سرگذشت امشب *
دهم اردیبهشت روز خلیچ فارس ق ۲*
درقسمت قبل بانگاهی به متون باستانی پیشینه این آبراه حیاتی راتادوره اسلامی بررسی کردیم ، خلیج پارس ازدوره صفویه بعنوان یک تنگه استراتژیک مطرح گردید ، هلندیها و پرتقالی ها رقابتی نزدیک درگرفتن نقاط حساس داشتند پرتقالیها بافرستادن هیئتی به دربارشاه اسماعیل اول توانستند موافقت حضور درخلیج رابگیرند که این حضور با دریانورد معروف البوکرک انجام شدپرتقالیها با برانداختن حکومت آل جابر بحرین را تصرف وبا قدرت در این مدت حضور پر رنگی داشتند باروی کارآمدن شاه عباس بزرگ وسردار شجاع بادرایتش ، امام قلی خان توانستند با بکارگیری کشتی های انگلیسی که اهسته اهسته جای پایی بازمیکردند پرتقالیها را از پهنه آب های خلیج بیرون براندند تنگه استراتژیک هرمز وبندر گامرون(عباس) وجزیره بحرین بدست ایرانیان افتاد ، دوران فترت صفویان باعث گردید انگلستان باکمپانی هند شرقی یکه تاز خلیج فارس گردد باروی کارامدن کریم خان وبرادرش صادق خان درگیری هایی باانگلیس وتصرف بصره آخرین اقتدار ایرانیان براین ابراه حیاتی بود از دوران قاجارها تا سلطنت محمدرضاشاه انگلیس فرمانروای مطلق خلیج فارس بود ، با رفراندم دربحرین وبرسمت شناختن بحرین باتصرف جزایر تنب بزرگ وکوچک وسیری توسط نیروی دریایی ایران ، انگلستان برای همیشه از حضور نظامی درخلیج رخت بر بست.
امروزه شاخاب فارس بیش ازبیش درعرصه بین المللی مطرح وصحنه درگیری هایی طی چهاردهه گذشته بوده است ، کشورهای عربی براساس گفته جمال عبدالناصر که برای اولین بار از واژه منحوس خلیج استفاده کرد(که البته باواکنش شدید شاه ایران روبرو گردید) این کلمه رابکار میبرند درگیری ما باهمسایگانمان دراین مورد به مرحله حادی رسیده واینان باتوجه به پیشنه تاریخی سعی درکتمان حقیقت دارند اعراب کتیبه های خارک وقشم باخط میخی وبناهایی که محل دفن اموات بوده ومحرابه های آئین میترایی و خرابه های شهر هریره کیش وبسیار شواهد دیگر را ندیده بر یک ادعای واهی اصرار می ورزند ، لذاچه خوب شد یک محقق اهل هرمزگان پیشنهاد اختصاص دادن یک روز درسال را بنام خلیج همیشه فارس به استانداری هرمزگان داده شد واین روز تعیین گردید.*
زنده وجاوید باد ایران ، دراهتزاز باد پرچم ایران برفراز آبهای خروشان خلیج همیشه پارس*
کاظم مزینانی تامطلبی دیگر بدرود *
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
سقوط ساسانیان*
کشتن نعمان بن منذر ق دوم*
بحث سقوط نظام ساسانیان ازدیربازدربین اهل تاریخ بوده که دراین مورد بدفعات صحبت شده است گرچه قبلا این موضوع رادرکانال گذاشته ام ولی امشب ازدیدی دیگربه موضوع نگاه میکنیم .
پادشاهان ساسانی از زمان بوجودآمدنشان برای اینکه ازناحیه اعراب بیابان گرد که کارشان غارت وچپاول به شهرهاو روستاهای غربی ایران بود حکومتی قوی باپادگانی منظم وآماده ازسربازان درمنطقه(حیره) بوجوداورده بودند این امرای محلی ازتیره (بنی لخم)بودندکه به سلاطین ساسانی وفاداربودند وهمیشه سدمحکمی دربرابر تجاوزات اعراب بدوی به داخل ایران بودند ، این وضع تازمان خسروپرویز ادامه داشت تااینکه این پادشاه بنابه دلایلی که منطقی بنظرنمیرسد نعمان بن منذررا دستگیر واورازیر پای پیلان انداخت این قتل باعث گردیدنیروهای مسلح محلی نسبت به ساسانیان نظرشان برگشت وعملاحکومت حیره از قدرت ساسانیان خارج شده ودیگر درصددمقابله بااعراب مهاجم برنیامدند ، درمورد اینکه چراخسروپرویز امر به دستگیری نعمان داد زیادصحبت شده ازجمله روانشاد (ابراهیم پورداود) مینویسد نعمان دختری داشت بنام حدیقه(بستان)که خسرونامه ای به نعمان بن منذر نوشت تقضای کرد دخترش راجهت ازدواج به دربار بفرستدنعمان درجواب نامه خسرو پرویز نامه ای نوشت که دختران عرب سیاه چهره و بدون ادب هستند ولیاقت وشایستگی همسری شهریار ایران را ندارند دراینجا زنده یاد باستانی پاریزی میگوید کسیکه نامه را برای خسروپرویز خواند و ترجمه میکرد(عدی بن زیدعبادی) بودکه نامه رابدلخواه خودترجمه ودرخواندن توهین به شاه ایران کردوبدینوسیله خواست انتقام گذشته رااز نعمان بگیرد(خوداستانی دیگردارد)شاه سربازانی بسرداری شخصی بنام ایاز به حیره فرستاد.نعمان که از آمدن ایازمطلع گردید دخترش را نزد(هانی بن مسعودشیبانی)رئیس قبیله شیبان سپردوخود به اتفاق همسرش جریده به قبیله (طی)پناه برد ولی این قبیله از ترس خسرو از پذیرفتن اوخوداری کرده نعمان آواره وکسی او را نیمی پذیرفت لذا همسرش اورابه رفتن به نزد خسروترغیب کرد تا از وضع پیش آماده عذر خواهی نماید شایدخسرو اوراببخشد. نعمان قبول کردبه تیسفون امدوخودش رابدربارمعرفی نمود*
مطلب ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود *
ماخذ*
تاریخ ایران کمبریج جلد سوم قسمت ساسانیان ص۷۰ به بعد*
علل شکست ایرانیان ازاعراب ابراهیم پورداود*
جای پای زن درتاریخ دکترباستانی پاریزی*
تاریخ ده هزارساله دکترعبدالعظیم رضایی*
ايران در زمان ساسانیان کریستین سن ص۴۶۲
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب *
جنگ گلناباد یاکلون آباد*
براستی که تاریخ تکرار تکرارهاست .چندجنگ هست که شباهت عجیب به یک دیگرداردکه هرکدام تعین کننده بودند ازآن جمله میتوان به آخرین جنگ داریوش سوم واسکند( گوگمل ) جنگ یزدگرد سوم و تازیان( نهاوند) جنگ هولاکوخان مغول باخلیفه عباسی(مستعصم) در بعداد اشاره کرد که هرکدام ازاین نبردها باعث ازبین رفتن یک امپراتوری گردیدکه حال میخواهم به جنگی اشاره کنم که کمتر درموردآن صحبت شده است وآن نبرد نهایی بین نیروهای شاه سلطان حسین ومحمود افغان صورت گرفته که منجر به سقوط امپراتوری صفوی گردید.این جنگ درتاریخ روزیکشنبه اول جمادی الثانی سال(۱۱۳۴) هجری قمری درمنطقه گلناباد نزدیک اصفهان اتفاق افتاد این جنگ یک روزه مثل جنگ (گوگمل)که باخیانت سرداران داریوش منجر به کشته شدن داریوش گردید باخیانت شخصی بنام سیدعبدالله یا سیدمحمد که ازسادات مشعشعی خوزستان یکی از فرماندهان و ازمشاوران شاه بود منجربه شکست نیروهای دولت صفوی وبرچیده شدنشان گردید حال با استخراج ازمتون تاریخی به قسمتی از آن اشاره میکنم(خورشیدتازه درافق ظاهرشده بودکه دو لشگر بادقتی خاص که دراین موقع وحشت انگیز کاملا طبیعی است به نظاره یک دیگر ایستادند ، ارتش صفوی بادرخشان ترین زیورهای درباری خودرامزین کرده بفرماندهی ( محمدقلی خان اعتمادالسلطنه) ازپایتخت بیرون آمده بودند چنانکه گویی بجای مبارزه به نمایش دعوت شده اند گرانبهاترین لباسها هاو بهترین سلاحها ها اسبهاهای زیبایشان که زین و یراق هایشان به زیبایی دیده میشد خیمه و خرگاه اردوگاه صفویان رابسیارباشکوه وبا عظمت جلوه میداد ، ازسوی دیگر عده قلیلی ازسربازان که خستگی وحرارت آفتاب رنگشان را دگرگون و پوستشان رامجروح کرده بود ایستاده بودند ، لباس ها یشان بقدری مندرس و پاره شده بودکه به زحمت انهارادرمقابل گرماوسرما مصون می داشت واسب هایشان که فقط باچرم ویراق برنج داده شده بود برقی ازآنها جز نیزه و شمشیر ساطع نمیشد.
حدود۶۰هزار نیروی نظامی باتجهیزات کامل وبالغ بربیست عراده توپ درمقابل ۲۰هزار نیروی لجام گسیخته که ازفرط استیصال دست به شورش زده تا پای جان بنبردپرداخته به محض شروع جنگ باخیانت آشکار شکست راپذیرفته ومنهزم شدند .
حال دیگرنیروی نبود که بتواند این تعداد سرباز نیمه گرسنه را ازپیشرفت بازدارد چندروز بعد اصفهان پایتخت پراقتداروزیبای امپراتوری صفوی سقوط کرد وشاه سلطان حسین بادست خودش تاج برسر محمود غلجایی گذاشت ( شرح سقوط اصفهان را قبلا در کانالم ارسال کرده بودم) بر شهراصفهان و نظام صفویه همان آمد که قبلا برامیراتوری عباسیان و ساسانیان و هخامنشی آمده بود.
بلی این بودفرجام نظامی که بجای تدبیر وخرد شمشیر راحاکم کرده بودوفساددرونی آن زیرپرده ای ازتزویر پوشیده شده بود*
کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود *
ماخذ*
ک وزیران دکترعبدالرفیع حقیقت ق صفویه*
ک تاریخ ادبیات ایران ازصفویه تاعصرحاضر
ادوارد براون*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
بشاّربن برد شاعر نابینای ایرانی *
به پایان قرن دوم هجری نزدیک میشویم ایران درزیر سم ستوران تازیان میلرزید دیگر از زبان مادری خبری نبود همه باید به عربی تکلم میکردند ، صدای فریاد کسانی که در برابر جور امویان بپا خواسته بودند هر ازچندگاهی بگوش میرسید.
تفاخر امویان با نهضت سیاه جامگان فروریخت یک باردیگر ایرانیان در آوردگاه زاب انتقام جنگ قادسیه را گرفتند و نشان دادند که ازنژاد مردمانی هستند که طلیعه دار تمدن جهانی بودند، عباسیان برمسند قدرت نشستند وخیلی زود با کشتن اولین وزیرایرانی ابوسلمه خلال وسردار شجاع ابومسلم خراسانی ماهیت خودرا نشان دادند ، کم کم نهضت شعوبیه شکل گرفت وایرانیان روشن ضمیر دست به قلم برده کاری که شمشیر نتوانست انجام دهد آنان به انجام رساندند ، نهضت شعوبی بالا گرفت وشعرا وادیبان به فارسی روی آورده زبان عربی را به محاق فراموشی سپردند ، شعرای ایرانی عرب زبان زیادی بودند که برتری ایرانیان را ستوده واعراب راهجو میکردند، از آن جمله (بشاّربن برد) یکی از انان بود.
بشاّر پسر برجوخ شاهزاده تخارستانی بود که اعراب اورادرجنگ اسیرکرده به بصره بردند بعدازمسلمان شدن باکنیزی ازدواج کرد ، از این پیوند طفلی نابینا بدنیا آمد ، کودکی بود باهوش وخوش قریحه هرچه می شنید یادمی گرفت ، از نو جوانی شعر می سرود کم کم کارش بالا گرفت اشعار او رنگ ملیت پیدا کرد به اجدادش افتخار میکرد اشعارش با موضوعیت برتری ایرانیان و گرامی داشتن آتش درشهر پیچید بطوریکه مردم بخصوص بانوان جهت شنیدن اشعارش به منزل اومیرفتند بیشتر درقالب قصیده وغزل به ستایش ایرانیان ونکوهش تازیان می پرداخت ، اشعار بجا مانده از او رامیتوان در کتابهای (وفیات الاعیان ، ابن خلکان والاغانی ابوالفرج اصفهانی ) مشاهده نمود ، اورامیتوان پیشرو شعرایی شمرد که در تفاخر به نسب خود وتحقیر عرب شعر سرودند اینکه کسانی مثل جاحظ او را زشتخوی ، درشت اندام وزشت روی نوشته اند عادت نویسندگان عرب است که هر چیز زشتی را به مخالفین نسبت میدادند ، هجوکردن بزرگان وامرا عرب وشعر هایی که میسرود زبانزد همه گردید ، طرفداری از زرتشتیان وگرامی داشتن آتش به عنوان یک عنصر که مظهر روشنایی وقابل تقدس بود ، همراه باقصیده های تحقیر کننده باعث گردید اورا به زندقه متهم نمایند.
سرانجام مهدی سومین خلیفه عباسی به سبب هجوی که بشاّر در حق اوکرده بود وقتی به بصره رفت دستور داد او را گرفته چندان تازیانه زدندکه چشم ازجهان فروبست .
درجایی دیگر نقل شده دستور داد او را
در رود غرق کردنند *
کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود *
ماخذ*
تاریخ ادبیات ایران دکتر ذبیح الله صفا
ج۱ص۱۹۱*
دوقرن سکوت دکتر زرین کوب چاپ
دوم انتشارات امیرکبیر ص۲۷۱*
حلاج علی میرفطرس ص۱۲۲
تاریخ اجتماعی ایران راوندی ج۱۰ص۸۹
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
اقبال لاهوری شاعر پارسی گوی*
اقبال در روز(جمعه سوم ماه ذیقعده ۱۲۹۴)هجری درشهر سیالکوت چشم به جهان گشود پدرش بازرگانی بود مسلمان ولی اجدادش ازبرهمنان کشمیربودند که مسلمان شده بودند .
براساس رسم مسلمانان او قرآن رادریکی از مساجد شهر فراگرفت،سپس حهت تحصیل به اسکاچ عشن کالج رفت ، دوران ابتدائی و متوسطه رابپایان برد سپس دررشته فلسفه در دانشگاه لاهور ثبت نام کرد فوق لیسانس فلسفه را با کسب مقام اول در پنجاب به پایان برد ، در دانشگاه در رشته های تاریخ ، فلسفه و علوم به استادی مشغول گردید، او به زبان اردو وفارسی شعر می سرود اولین اثر وی کتابی در زمینه اقتصاد به زبان اردو منتشر کرد، سپس به دانشگاه کمبریچ وآنگاه به دانشگاه مونيخ واردشد، رساله اش را (سیر فلسفه درایران) ارائه داد ، سپس به کشورش بازگشت وبه وکالت و درگیر کارهای سیاسی گردید بطوریکه نقش او درشکل گیری کشور پاکستان بسیار چشم گیر بود ، در بازدید از افغانستان به زیارت قبر سنایی رفت خود گوید تاثیر این زیارت اثری عجیب برمن گذاشت ، شعر های فارسی او درسراسر کشورهای مسلمان از جمله ایران چاپ گردید او در اشعارش از وضع مسلمان گله وشکایت دارد و آنانرا به وحدت ویک پارچگی میخواند برای شعرا پارسی گوی ایران ارزش خاصی قائل است همچنین برای جوانان ایرانی ، بطوری که آنان را بجان خودش و خودشان قسم میدهد که از خواب گران برخیزند.
آثار او عبارتند از علم الاقتصاد ، توسعه حکمت درایران ، اسرارخودی ، تاریخ هند ، رموز بیخودی پیام شرق ، بانک درا ، زبورعجم ، جاوید نامه ، مثنوی مسافر ، بال جبرئیل ووو نام برد.
این شاعر پارسی گوی درتاریخ یکم اردیبهشت (۱۳۱۷شمسی)به علت عارضه قلبی جان بجان آفرین تسلیم کرد درحالی که دوآرزوی او بر آورد نشد، یک دیدار از ایران ، دوم زیارت خانه خدا*
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
تمدن باستانی جیرفت
دربین تاریخ نگاران همیشه این موضوع مطرح بوده که نخستین تمدن بشر بیشتر درچه مکانهایی صورت گرفته، تقریبا همگان به این نتیجه رسیدند که بین النهرين قدیمی ترین هسته شکل گرفته تاریخ وتمدن است این فرضیه تا چند سال قبل بصورت یک نظر قطعی وقابل قبول پزیرفته شده بود که تمدن سومر قدیمی ترین تمدن بشر میباشد ، تااینکه چند سال قبل بر اثر یک اتفاق کوچک وکشف تعدادی اشياء در حاشیه هلیل رود جیرفت واقع در استان کرمان کار شناسان به تمدنی دست یافتند که قدیمی تر از تمدن سومر بود کشف زیگورات (معابد پله ای) وچند کتیبه واشیاء سنگی وظریف توجه باستان شناسان جهان را جلب کرد ، چنین بنظر میرسد هنگامیکه تمدن سومری درحال شکل گیری بود درمرکز ایران حاشیه هلیل رود تمدن جیرفت دراوج بوده ، محققین با بررسی کتیبه های سومر دانستند نام این تمدن باستانی( اِرت) بوده است.
دریکی از کتیبه هایی که در اوائل هزاره دوم پیش از میلاد به خط میخی سومری روی یک لوح سفالی نگاشته شده چنین آمده است.
روزی (انمرکار)پادشاه اوروک ، بافرستادن نماینده ای به سرزمین شرق ازحاکم( اِرت) خواست تا هنرمند وسنگهای گرانبها را برای ساخت معبد به اروک بفرستد ، حاکم اِرت درازای فرستادن سنگها تقاضای غّله کرد(انمرکا) غله فرستاد ولی حاکم ارت از فرستادن سنگها خود داری کرد ، چند سال بعد انمرکار دوباده تقاضا قبلی راتکرار کرد ، عاقبت دوپادشاه به توافق رسیدند حاکم ارت سنگها وهنرمندان را به سومرفرستاد ، متن این کتيبه هابیانگر آن است که حدود پنج هزار سال پیش ، میان بازرگانان ارت وبین النهرین ارتباط پیوسته ای وجود داشته واز آنطرف تا شهر (موهنجرادارو) درپاکستان امروزی دادوستد ادامه داشته و هنرمندان آنروز (ارت) درساخت کاخ ومعابد به سومری هاکمک کرده اند*
کاظم مزینانی تاجستاری دیگربدرود *
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
جنگهای ایران و روم*
اُرد و کراسوس نبرد کاره قسمت دوم*
• درشب قبل گفتیم کراسوس باتجهیز ۷لژیون وچند هزارسپاه از رودفرات گذشته درنزدیکی شهر کاره (حراّن) بانیروهای ایرانی روبروشدند اینک روز دوم نبرد با ظاهر شدن سواران پارتی رومی ها تشکیل فلانژ داده بسرعت آماده دفاع گردیدند روش جنگ پارتها بدین شکل بود انان باسواران سبک اسلحه شان به دشمن نزدیک شده بعداز پرتاب کردن تیر آنگاه عقب می نشستند در هنگام عقب نشینی روی اسب باحرکات قیقاچ به عقب برگشته بسوی دشمن تیرپرتاب میکردند (قدرت کمان تیراندازان پارتی درجهان باستان ازمعرفیت خاصی برخوردار بود) کراسوس برای درامان ماندن ازحمله های موج آسای پارتیان به فرزندش( پابلیوس ) فرمانداد باسواران اروپایی گل(فرانسه) که دراختیار داشت به پارتها حمله کنند تااز حملات مصون بمانند،سورنا به محض دیدن این صحنه دستور عقب نشینی تاکتیکی داده سواران گل را بدنبال خودشان کشانیدند ، بافاصله گرفتن سواران پابلیوس ازسپاهیان کراسوس ، سورنا فرمان محاصره آنان را داد ، بناگاه پابلیوس خودش را درمحاصره هزاران تن از سواران سبک اسلحه پارتی مشاهده کرد پابلیوس باتمام قدرت سعی درشکستن خط محاصره راداشت ولی نتوانست خیلی زود خود وتمامی افرادش بضرب تیرهای جانسوز پارتیان ازپا درآمدند، کراسوس که شاهد ازبین رفتن سواران فرزندش بودنتوانست کاری ازپیش ببرد ، روز درحال تمام شدن بود که کراسوس متوجه شد نیروهایش درحال محاصره شدن هستند اگر شب نرسیده بود شکست اوقطعی بود شب هنگام بعد ازیک جلسه وخبر کشته شدن فرزندش تصمیم به عقب نشینی گرفت با جاگذاشتن تمام تجهیزاتشان ازتاریکی استفاده بسمت قلعه کاره عقب نشستند سورنا بدنبالش رفت کراسوس را محاصره کرد و پیام داد درصورت عقد قرارداد صلح اجازه خروج از بین النهرین به اومیدهد کراسوس که می دانست در رم ، مجلس سنا او مورد توبیخ قرارخواهد گرفت از پیشنهاد صلح استقبال نکرد به صورت جنگ و گریز به عقب نشینی ادامه داد نیروهای پارتی باقطع خطوط کمک رسانی وحمله به دشمن بین انان فاصله انداخته و نابودشان کردنند بطوری که تنها یکی از فرماندهان بنام (کاسیوس) وتعداد کمی از نیروها توانستند جان سالم بدر ببرند دراین جنگ کراسوس مغرور کشته و نشانهای افتخار رم که برای رومیها بشدت اهمیت داشت بدست اشکانیان افتاد، دراین نبرد حدود بیست هزارتن کشته وده هزارتن اسیر والباقی بدست نیروهای محلی ازبین رفتند .
ولی این ازعجایب تاریخ است که هرشخصی بیشتر ازهمه خدمت کرده و محبوب است باید از بین برود ، اُرُد او را مسموم کرد درحالیکه ۳۰سال بیشتر نداشت.
• کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
• ماخذ*
• جنگهای هفصد ساله ایران و رم
• سرلشگرغلامحسین مقتدرص۱۸*
• کلیات تاریخ ولز(هربرت جرج ولز)
• ج۱ص۵۸۲ *
تاریخ ایران از آغار تا اسلام:پرفسور گیرشمن ترجمه محمود به فروزی*
• تاربخ ایران باستان پیرنیا
• ج ۱ص۱۵۴و۴۷۳*
• @goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب *
اشکانیان واصل ونسب آنان*
مدتی است باهم هستیم مهدتمدن های ایران وبین النهرین را بررسی کردیم درگذرگاه تاریخ از گردونه های مادها وهخامنشیان گذشتیم سپس سلوکیانرا پشت سرنهادیم اینک سینه به سینه یکی از اقوام ایرانی بنام پارتها شدیم.
یکی ازسلسله های قدرتمند قبل ازاسلام اشکانیان هستند که مردمی آزاد وجنگجو و(سکولار)به معنای امروز بودند ، آنان چنان قدرتمند شدند که توانستند امپراتوری به وجودبیاورند که بالغ بر۴۷۰ سال موجودیت کشور راحفظ نموده دست آخر باشکست از یک قوم دیگر ایرانی موجودیت شان ازبین رفت ولی اصالتشان تااخر ساسانیان وحتی رگه هایی از آنان تا دو سه قرن بعد ازاسلام در ساختارسیاسی کشوردیده میشد.
اولین مرحله قطعی در تاریخ پارت ، نقطه شروع ربیعی سال ۲۴۷ قبل از میلاد است ، البته امروزه تاریخ پژوهان با تحقیقات انجام شده تشکیل دولت آنانرا تا سال (۲۱۱ق م)قبل تر میدانند.
منطقه پارت دربرگیرنده خراسان امروزی بود درکتیبه بیستون داریوش ازخراسان به عنوان یکی از ساتراپ های ایران نام میبرد.
درمورد پارت ها خاورشناسان آنان را ازنژادآریائی میداندپارت ها(پهله)که دراطراف قوچان وشهر نسا تا گرگان امروزی وکرانه های دریای مازندران زندگی میکردند بتدریج قدرتمند شده وخود را پارت نامیده درمقابل رفتاراهانت امیز ساتراپ مقدونی( آندرا گوراس) بپاخواستندانها با اتحاد (دها)یکی ازاقوام سکاها توانستند سلوکیها را از منطقه برانند با غلبه برعشایر (اپرنی)فرمانده پارتها (ارشک) حکومت خودرادراین منطقه بناکرد، ارشک یکی ازافرادخاندان آریایی فردی بودجنگجو وخوش فکراوتوانست اعضای قبیله پرنی، دها و پارت رامتحدو بسال(۲۴۷ق م)دربرابر سلوکیان اعلام استقلال نماید او توانست طی چندین چنگ یونانیها را تاحدودی به عقب رانده تشکیل حکومت دهد بعد متوجه دولت یونانی خاورشد و در یکی ازهمین نبردها کشته شد اوکه برای مردمش ، مردی شجاع ولایق بود الگویی شد برای شاهان بعدی آنان به احترام ارشک خودرا اشک ودرنهایت اشکانیان خواندند*
کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود *
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
داستان عشقی شاعره رابعه قُزداری*
داستان رابعه وبکتاش یکی اززیباترین داستانهای عشقی درادبیات پارسی میباشد که میتوان آنرا در ردیف عشقهای ناکام معروف قرارداد.
اودختر کعب فرمانروای بلخ ، سیستان،بلوچستان که ازطرف پادشاه سامانی به این سمت برگزیده شده بود ، رابعه دختری بود بغایت زیبا سیه چشم بلندبالا وشیرین بیان که بفارسی وعربی شعر میسرود اوهمدوره رودکی واولین بانوی شاعره پارسی گوی بوده است ، پدرش کعب دربستر بیماری حکومت رابه پسرش حارث سپرد و از دنیا رفت حارث درفکر شوهری خوب برای رابعه بود و میخواست اورا شوهر دهدولی روزگار چیز دیگری تدارک دیده بود یک شب که بزم شبانه برقرارشده بود ، رابعه هم حضور داشت غلام جوانی بنام بکتاش ساغری میکرد دیدن این غلام حال رابعه رادگرگون ساخت دیگر حال درستی نداشت هر روز شعرهایش سوزناکتر وشورانگیز ترمیشد دیگرحال درستی نداشت روزبروز ضعیف تر ورنجورترمیشد تمام خواستگاران را جواب میکرد تااینکه ندیمه اش باچرب زبانی پی به راز دل رابعه برد سپس به توصیه او نامه ای برای معشوق نوشت بکتاش باخواندن نامه پر ازمهر دیوانه رابعه گشت این وضع ادامه داشت حتی زمانی بکتاش بدیدار رابعه امد ولی رابعه اورا ازخود راند زیرا نمیتوانست بپزیرد که باغلامی همپایه شود روزها گذشت یکی ازدشمنان حارث لشکر به بلخ کشید بکتاش در زمره سپاهیان درامد درهنگامه جنگ بکتاش زخم برداشت بیهوش بر زمین افتاد بناگاه سواری سیاه پوش که صورتش پوشانیده ازگرد راه رسیده وبکتاش را بر اسب نشانده ازمیدان بدربرد امیر بخارا باسپاهیانش به کمک حارث رسیده دشمن شکست خورد فردای انروز رابعه نامه برای بکتاش فرستاد وشرح ماجرابگفت این نامه حال زار بکتاش را بهبود بخشید چند روز گذشت حارث برای تشکر پیش امیر بخارا رفت شب هنگام جشن برگذار ورودکی اشعاری جانگداز رابعه خواند امیر بخارا نام سراینده شعر راپرسید رودکی نام رابعه راگفت که درفراق محبوبش سروده است حارث خودرابه مستی زد ولی به محض رسیدن به بلخ بکتاش رابزندان انداخت یکی از مخالفان بکتاش به طمع سکه طلا به خانه بکتاش دستبرد زد اودرصندوق بجای سکه طلا نامه هارادید نامه ها را به حارث نشانداد برادر باناراحتی امرکرد که خواهرش که همان لحظه درحمام بود رگ زده ازنعمت زندگی محروم کردند بکتاش با آگاهی ازکشته شدن رابعه شبانگاه از زندان فرار به قصر واردشد وحارث رابقتل رساند سپس خود برمزار رابعه رفت وپس از سوز وگداز بسیار باخنجر خودراکشت و بدینسان عشقی پاک رنگ خون بخود گرفت واوراقی دیگر به ادبیات عشق های بی فرجام ایران افزوده گشت.
عوفی وجامی همچنین عطار ابیاتی چند سروده وتاحدودی به این عشق جنبه افسانه داده اند
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود*
ماخذ:*
تاریخ ادبیات ایران دکتر ذبیح الله صفا ج اول ص۴۴۹ و۴۵۰ *
لباب الاباب ، عوفی ج۲ص۶۱و۶۲*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
طهماسب قلی جلایر.
امروزه درهرکشوری به عنوان قدردانی از کسانیکه جانشانرا در طبق اخلاص نهاده وبرای کشور و مردمشان فداکرده اندبنائی به عنوان یاد بود درست نموده تاتجلیلی باشد از این اشخاص .
درایران کم نیستنداز این افرادهریک گل برگ زرینی هستند بر گونه تاریخ پرفراز نشیب این سرزمین یکی ازاین اشخاص طهماسب قلی جلایر دوست وهم رزم نادرشاه افشارمیباشد.
نادرشاه انوقت که نادرقلی بود و تازه تلاش خودراآغازکرده بودبا طهماسب جلایر آشنا شدوجلایرتاپایان عمرچون یک یاروفادار و مددکار تا پایان کار نادر همراه اوبود.
نادرپس ازگوشمالی دادن عثمانیان درپی افاغنه فراری به هندلشگرسپس به ترکستان درپی این دو پیروزی درخشان باغنائم بسیاربه ایران برگشت ، ولی متاسفانه سخت بیمارشداززخم اثنی عشروبیماری کبدرنج میبرد.حق این بودکه دراصفهان که پایتخت بودمی نشست به کشوداری می پرداخت ازپزشکان برای سلامتی استفاده وبه آبادانی می پرداخت ، بگفته تاریخ پژوهان اگرنادر چنین میکردایران درابادی بجایی میرسید که همتایی برایش پیدانمیشدزیر پول وقدرت رایکجاداشت واراده نادرکوه هارامیشکاف و کویرها را آبادمیکرد ، ولی متاسفانه آن مردعجیب چنین نکردبلکه باآن همه بیماری به خونخواهی برادرش ابراهیم خان به داغستان لشگر کشید در بین راه براثر سوءقصدنافرجام دریک تصمیم عجولانه پسررشیدوخوش فکرش رانابینا میکند ، درلشگرکشی به داغستان موفق نبود خشمگین از عدم پیروزی برگشت بافرامین محاسبه نشده و اخذمالیات های سنگین همه مردم راناراضی کردبه تمام اطرافیان مشکوک وظنین ، هروزفرمان مرگ یکی ازدرباریانرا میداد ، درچنین احوالی علیقلی خان پسر همان ابراهیم خان که نادربخاطراو به داغستان لشگرکشیده بودمشغول طرح توطئه ای علیه نادرشدو درهرات ازطهماسب قلی خان جلایرخواست تاباوی برعلیه نادر همدست شود طهماسب موافقت نکردو اظهار داشت نسبت به نادروفاداراست علیقلی خان برای آنکه حس وفاداری جلایر رانسبت به نادرسست کندفرمان قتل اوراکه ازطرف نادرداده شده بودبه او نشانداد ، جلایر باانکه فرمان قتل خوشرادید باحالی اندوهبار اظهار داشت نادربیماراست و کنترل خودراازدست داده است من هیج گاه بفکرخیانت به وی نخواهم بودتنهاکاریکه میتوانم انجام دهم اینستکه درجای دوری رفته و شاهد چنین وقایعی نباشم ، این اندیشه راعلیقلی خان نمیتوانست درک کندلذا ازترس جان همان شب تصمیم به نابودی آن مردشجاع گرفت درغدایش زهرریختندواوافتاب فردارا ندید بدینسان مردی که ازجوانی پابیای نادراسب دوانده وشمشیرزده بإتمام وجودمردانه خدمت کردناجوانمردانه مزد خدمتش راگرفت.
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود
بن مایه:
عالم آرای نادری محمد کاظم مروی ج۱ص۴۷
تاریخ جهانگشای نادری ، میمندی نژاد
نادرشاه ، پرفسورلکهات
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
خسرو انوشیروان
ساسانیان یکی از سلسله ها ی بزرگ قبل از اسلام که بنا به بعضی ازجهات از ویژگی خاصی برخوردار است ، یکی ازاین ویژگی شخصیت بارز خسرو انوشیروان است که مطلب این دفعه مابه ایشان اختصاص دارد .
خسرو یکم (زایش ۵۰۱ ، مرگ ۵۷۹ میلادی) فرزند قباد یکم ، معروف به خسرو انوشیروان دادگر ، بیست و دومین شاهنشاه ساسانی ، از سال ۵۳۱ تا سال ۵۷۹ میلادی بود .
شروع شاهنشاهی خسرو اول آغاز درخشانترین دورهٔ عصرساسانیان بود ، او مزدکیان را سرکوب کرد ، اصلاحات اقتصادی و مالیاتی کارآمدی را انجام داد که باعث دار آمد خزانه و به طور همزمان فراهم آمدن رضایت مردم شد خسرو ارتش را تقویت و اصلاحاتی انجام داد ، او در طول دوره شاهنشاهی خود سه بار با امپراتوری بیزانس جنگ کرد ، که بار اول با پیروزیهای ایران که نقطه عطف آن فتح انطاکیه در سال (۵۴۰) میلادی بود ، با قرارداد صلح موقت در سال( ۵۴۵) میلادی پایان یافت ، به زودی برای بار دوم بین دو قدرت بزرگ جهان در آن زمان جنگ در گرفت و با به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح در سال ( ۵۶۱) میلادی با انعقاد قرارداد صلح پنجاه ساله و خراجگذار شدن روم به شاهنشاهی ایران ، جنگ خاتمه یافت ، پس از ختم جنگِ ، خسرو در سال های ۵۶۱ تا ۵۵۸ میلادی ، دولت هپتالیانرا که در اثر حملهٔ یک قبیلهٔ ترک به سرداری سینجیبو متزلزل شده بود ، برانداخت ، رود جیحون مرز بین ایران و سرزمین خاقان ترک شناخته شد ، این خاقان به زودی برای ایران دشمنی خطرناکتر از پادشاه هپتالیان گردید ، بعضی قبایل ترک حتی در قفقاز نمودار شدند و خسرو برای اینکه از حملات آنان جلوگیری کند ، بر استحکامات قلعه دربند افزود ، همچنین گفته میشود دیواریکه درشمال ایران جهت جلوگیری ازهجوم قبایل زردبطول چندین کیلومترکشیده شده مربوط به همان دوره بوده در قسمت جنوب خسرو قدرت خود را بر یمن بسط داد ، این مملکت آن زمان در دست حبشیان بود( وهرز) که یکی از سرداران مترود خسرو بود با یمنی ها همدست شد و در سال ۵۷۰ میلادی حبشیها را شکست داد و از جانب شاهنشاه به حکومت یمن منسوب شد ( خودداستانی زیبا دارد) در همین سالها ، سینجیبو به تحریک بیزانس به ایران حمله کرد ، ولی استحکامات مرزی ایران جلوی پیشرفت او را گرفت ، این رویداد و همچنین اغتشاشاتی که در ارمنستان به تحریک دولت روم در گرفت ، باعث برافروختن آتش جنگی دوباره میان ایران و روم شد ، یوستینیانوس امپراتور بیزانس که فکر میکرد خسرو دیگر پیر شده است و توانایی اداره جنگ را ندارد ، با پشتیبانی ارمنیان مسیحی به ایران حمله کرد و شهر نصیبین را به محاصره درآورد ، ولی خسرو موفق شد او را به سختی شکست دهد و با پیشروی در خاک بیزانس قلعه دارا را نیز به اشغال خود درآورد ، در بین جنگ ، تیبریوس امپراتور بیزانس گردید و پس از چندی کش و قوس مذاکرات صلح بین دو قدرت آغاز شد ، ولی خسرو در سال ۵۷۹ میلادی درگذشت و نتیجه صلح را ندید.
مورخین ، خسرو اول را نمونه دادگری و دادگستری میداند ، مؤلفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف کوشش او برای حفظ عدالت نقل کردهاند .
زیرا اوشجاعت وعدل وانصاف ودرایت راباهم داشت ، همچنین عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با شاهنشاهی او آغاز میشود ، در زمان وی کتاب کلیله و دمنه از زبانسانسکریت به زبان پهلوی ساسانی ترجمه شد ، آزادی مذهبی برای ادیان غیر زرتشتی ، مانند مسیحیت و یهودیت وجود داشت ، هفت تن از فیلسوفان یونان در نتیجه تعطیلی مدرسهٔ فلسفه آتن توسط امپراتور بیزانس و تعدیاتی که به حکما کردند ، به تیسفون و دربار خسرو پناه آوردند ، از عدم آزادی که برای سایر مذاهب غیر مسیحی در کشور روم قائل شده بودند ، میتوان قیاس کرد که دربار ایران نسبت به آزادی مذهب دارای چه عقیده و مقام عالی بودهاست ، در این دوره بازی چترنگ (شطرنج )نیز از هند به ایران آورده شد.
تیسفون پایتخت دولت شاهنشاهی ایران در عهد خسرو اول به منتهای وسعت خود رسید ، دانشگاه گندی شاپور در زمان خسرو از رونق خاصی بر خوردار بود و مرکز علم پزشکی جهان به شمار میآمد ، مسیحیان نستوری که در قرن پنجم میلادبه دلیل محدودیت از رم رانده شده به دربارانوشیروان پناهنده شدند که باتوجه به اینکه دربین این اشخاص چندپزشک بود از این افراد درمراکز پزشکی ایران استفاده شد ، ازکارهای او میتوان به ساخت راها وایجاد پلهاوآب بندها و کارونسراها اشاره کردکه تعدادی ازاینهابجامانده است اورامیتوان آخرين ستاره درخشان سلطنت درقبل ازاسلام نامید زیرا زین پس بتدریج سلاطین ساسانی روبزوال رفتند.
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود.
ماخذ
تاریخ ایران کمبریج جلد ۳ ق۳
شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی
تاریخ ادبیات قبل ازاسلام محمودتفضلی
تاریخ مردم ایران زرین کوب
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
انسانهای خیر:
شهریزدباداشتتن پیشینه تاریخی ازاماکن بجامنده ازقدیم دیدنی زیادی دارد...دراین شهرمیدانی وجودداردبنام مارکار دروسط این میدان برجی ساخته شده که ساعت بزرگی برروی ان نصب .شده (که به لحاظ مختصات جغرافیا مرکزایران است)ساخت برج وساعت توسط شخصی ساخته شدکه دارای قلبی رئوف ودلی مهربان داشت گرچه مسلمان وایرانی نبود..
پشوتن جی دوسابایی مارکار ۱۸ آبان ۱۲۵۰ در خانوادهای پارسی در بمبئی هند متولد گردید، پدرش دوسابایی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود ، او تحصیلات مقدماتی را در بمبئی و در آموزشگاه الفستون پشت سر گذاشت و پس از آن در مکتب کارآموزی دینشاه سیلیسترامور دفتری را فراگرفت. وی به علت علاقه به ایران ، زبان فارسی را نیز آموخت ، زبان انگلیسی را هم به خوبی میدانست ولی به زبان گجراتی سخن میگفت ، پس از پایان تحصیلات به بازرگانی روی آورد و صاحب ثروت بسیاری شد ، او در آغاز سفیر انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئیدر ایران بود و مسئولیت داشت تا به امور زرتشتیان ایران رسیدگی کند ، پشوتن جی مارکار در سال ۱۳۰۴ نایب رئیس انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی بود و در سال ۱۳۱۷ به مقام ریاست این انجمن رسید ،
پشوتن جی مارکار با ساختن دبستان دخترانه و پسرانه مارکار در بهمن ۱۳۰۶ اولین گام را برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و دبیرستان دخترانه و پسرانه مارکار هم در شهریور ۱۳۱۲ تأسیس شد ، وی با ساخت پرورشگاه ، برج ساعت فردوسی یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال ۱۳۱۳ توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد ، پرورشگاه مجموعه مارکار یزد برخلاف اذهان عموم ، خوابگاهی شبانهروزی برای اسکان دانش آموزان بیبضاعت اطراف شهر با همه امکانات ، بدون پرداخت شهریه بوده است ، استفاده ازاین امکانات مخصوص زرتشتیان نبود و بسیاری از ایرانیان زرتشتی و غیر زرتشتی از امکانات این مراکز استفاده نمودهاند.اوباخریدن چندین قطعه زمین درتهران مراکزورزشی واموزشی فراهم کرد.
پشوتن جی مارکار مجموعاً سه بار در سالهای ۱۳۰۳ ، ۱۳۱۳ و ۱۳۲۸ برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و بررسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش ، به ایران مسافرت نمود ، در سال ۱۳۱۳ در دومین سفر خویش به یزداز سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد ، در سال ۱۳۲۶ نیز نشان همایونی را دریافت کرد و در واپسین سفر خویش به ایران در سال ۱۳۲۸ به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز گردید و به دیدار با شاه وقت ایران دعوت شد.
پشوتن جی دوسابائی مارکار سرانجام در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۴۴ در بمبئی چشم از جهان فروبست.
پس از مرگ پشوتن جی مارکار میرزا سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و موسسات را تا مدتها به عهده داشت. پس از چندی طبق یک آییننامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و موسسات مارکار را به انجمن زرتشتیان تهران واگذار کرد ، این آییننامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۵۳ است.
پرورشگاه مارکار ، اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته و تا حدودی به فعالیت خود ادامه میدهد ، در زیر زمین این پرورشگاه موزهای به نام موزه تاریخ و فرهنگ زرتشتیان جهت آشنایی بازدید کنندگان با آداب و رسوم زرتشتیان ایجاد شده است .
نقل است که پشوتن جی دوسابایی مارکار به جای استفاده از مترو برای رفتوآمدهای شهری پیاده میرفت و میگفت میخواهد تا با پولش به دانشآموزان عزیز ایرانی کمک کند.
یادکسانیکه دلشان برای ادمیت می تپدگرامی باد
کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود.
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
داستان عامیانه امیر ارسلان نامدار
ناصرالدین شاه قاجار عادت داشته قبل از به خواب رفتن قصه گوش کند ، در کنار اتاق خواب شاه اتاقی مخصوص نوازندگان و نقالان وجود داشته است ، وقتی شاه به بستر می رفت اول نوازندها آهنگ هایی می نواختند سپس نقال مخصوص ناصرالدین شاه «نقیب الممالک» شروع به نقل داستانی می کرده است ، درهمین دورانها بودکه داستانهای عامیانه مثل امیرارسلان ، حسین کردشبستری ، اسکندرنامه ، سبزپری وچندین داستان دیگرشکل گرفت ، بعدها که بتدریج مردم باسوادشدن از نقل حالت سینه به سینه خارج وتبدیل به کتاب گردید.
ناصرالدین شاه به قصه ی امیرارسلان علاقه ی خاصی داشته چنان که سالی یک بار این قصه را برایش نقل می کرده اند.
یکی از دختران ناصرالدین شاه «توران آغا» ملقب به فخر الدوله از بیرون اتاق قصه را می شنود و به آن علاقه مند می گردد ، این دختر که از ذوق ادبی هم بی بهره نبوده قلم و دفتری می آورد و روایت نقیب را تحریر می کند ، ناصرالدین شاه وقتی از کار دخترش آگاه می شود سرذوق می آید و از نقیب الممالک می خواهد این بار داستان را با آب و رنگ بیشتری تعریف کند تا فخرالدوله آن را بنویسد...
اینک چکیده ای از قصه امیرارسلان نامدار
خواجه نعمان ، بازرگان مصری، همسر آبستن ملکشاه را در جزیره ای پیدا می کند ، این زن برای فرار از دست فرنگیان در آن جزیره پنهان شده بوده است ، بعد از زایمان این زن به همسری خواجه نعمان در می آید ، خواجه پسر او را به فرزندی قبول می کند و او را ارسلان می نامد، در هیجده سالگی ارسلان پی می برد که فرزند چه کسی است.
او با لشکر خدیو مصر روم را تسخیر می کند و به غارت کلیساها می پردازد تا اینکه ناگهان با دیدن تصویر «فرخ لقا» در یک کلیسا یک دل نه صد دل عاشق او می شود. فرخ لقا دختر پطرس شاه پادشاه فرنگ است. امیرارسلان در طلب فرخ لقا به شکل ناشناس راهی دیار فرنگ می شود.در این میان ماجراهایی شگفت روی می دهد و باعث می شود که امیرارسلان برای رسیدن به فرخ لقا دست به مبارزه بزند و با دیو و جن دست و پنجه نرم کند ، اوموفق میشوددیوفولاد زره را از پا در بیاورد و الهاک دیوقلعه سنگی ومادر جادوگر فولادزره را ازبین ببردوشیرگویاواژدها را بکشد ، امیرارسلان دشمن بزرگی دارد به اسم قمروزیر این قمروزیر یکی از دو وزیر پطرس شاه است که خودش نیز شیفته فرخ لقا است و می کوشد رقیبش را از راه کنار بزند ، در این میان امیر ارسلان به کمک شمس وزیر دیگر وزیر پطرس شاه که مردی مسلمان و نیکوکار است موفق می شود موانع را از سر راه بردارد و به وصال فرخ لقا برسد.
این بودخلاصه داستان امیرارسلان نامدار که گوینده آن نقیب الممالک می باشدوجزئی از ادبیات عامه مردم راتشکیل میدهد من حتی یادمه هنگامی که مادرخدابیامرزم درشبهای زمستان پای کرسی برایمان می خواند میگفتند۷ صفحه آخر کتاب طلسم است ونباید خوانده شود.
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود.
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب *
دهم اردیبهشت روز خلیچ فارس قسمت ۱
انچه که لازم است باید درمورد کشورمان بدانیم . خلیج فارس یکی ازمنطقه های مهم استراتژیک جهان و ایران است که ازنظرژئوپولوتیک با داشتن یک چهارم انرژی جهان این منطقه رابه حساس ترین جای دنیا تبدیل کرده است ، خلیج فارس با طول نهصدکیلومتر وعرض دویست شصت کیلومتر و مساحت دویست چهل هزار کیلومتر مربع با عمقی تا۹۰متر در۲۴ تا۳۰درجه عرض شمالی و۴۸تا۶۵درجه طول شرقی بعد ازخلیج مکزیک وخلیج هادسون بزرگ ترین خلیج دنیاست ، این آبراه هلالی شکل زیبا در قسمت سرتاسر جنوب کشورمان وازغرب به دلتای اروند رود وعربستان ، ازجنوب به شیخ نشین های امارات وعمان قراردارد که ازطریق دریای عمان به اقیانوس هند وآبهای آزاد راه دارد ، این آبراه در درازنای تاریخ شاهد بسیاری از وقایع بوده است ثبت این شاخاب برای اولین باردرمتون آشوری بانام (نارموتو) یعنی آبراه تلخ ، درافسانه های سومری بنام دریای آفتاب تابان ودر اوستا دریای فراخ کرت (البته اشخاصی مثل پورداود انرا به دریای شمال نسبت داده اند) پس از آن بابلی ها و ایلامیها از این آبراهه درمتون شان نام برده اند.
مورخان ومحقاقان زیادی ازجمله فلاویوس ، بطلمیوس ، هرودت ، استرابون و...درکتابها ونوشته هایشان از واژه (پرسیکون وکالاای وپرسیکوم) که تقریبا واژه ای مساوی خلیج پارس است استفاده کرده اند.
برای اولین بار فیثاغورث بسال (۵۷۰) قبل از میلاد درسفرنامه خودازدریای پارس نامبرده ، درکتیبه کشف شده در اطراف کانال سوئز داریوش بزرگ هنگام حفر کانال سوئز اشاره به دریای پارس کرده (این کتیبه موجود است) بعد ازهخامنشیان دردوره های بعد بخصوص دوره ساسانی وحرکت شاپور دوم در سرکوبی اعراب متجاوز حاکیمت واقتدار ساسانیان را برشاخاب پارس درمتون آن دوره میبینیم ، مورخان وجغرافی دانان مسلمان مانند (ابن خرداد به) درکتاب مسالک و الممالک بسال (۲۳۴)هجری بحرفارس ذکرکرده ، مسعودی هم درمروج الذهب از واژه دریای پارس استفاده کرده ، ابن هوقل سیاح وجغرافی دان(۳۳۱) در کتاب خودش لغت بحرپارس بکاربرده این شاخاب دردل خود گنجینه های چون کیش ، قشم ، ابوموسی ، لاوان ، بحرین ، تنب بزرگ وکوچک وجزیره سیری باتمدنی چندهزارساله بابنادری تاریخی مانند سیراف ، گامرون وعبادان داشته که هریک نقطه عطفی درتاریخ این مرزوبوم داشته است.*
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تامطلبی دیگر بدرود*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
عوامل سقوط ساسانیان ق ۱
شکست ساسانیان دربرابرتازیان اتفاقی نبود بلکه چند عامل موجب این اتفاق گردید و ریشه درزمان داردکه طی چندشب به آن میپردازیم*
خسرو پرویز ۵۹۰ تا ۶۲۸ میلادی*
بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومیان به وی دادهاند ، درزمان او بودکه پیامبراسلام بدنیاآمد مورخان ایرانی وی راخسرو پرویز گفتهاند ، او به جای پدرش ، هرمز چهارم بر تخت پادشاهی نشست ، در آغاز پادشاهی ، با شورش بهرام چوبین روبروشد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت ، اندکی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت ، بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت ، قیصر روم همچنین دخترش که مریم نام داشت را به زنی به او دادهمچنین خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از پرآوازهترین داستانهای عاشقانه ادبیات فارسی است که آنرا نظامی گنجوی به نحو زیبایی سروده است این جنگها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی تقریباً به مدت بیست سال ، امتداد داشت ، و شرح آن از این قراربودکه تاوقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار کاملاً صمیمانه بود ، ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد ، خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت ، جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بینالنهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت ، پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهر های رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی پیش رفتند در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیتالمقدس را تسخیر کنند ، کلیساها و معابد شهر ، از جمله محل مقدسی که عیسی مسیح مصلوب شده بود با خاک یکسان شد و قطعه ای از صلیبی که گفته میشود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته میشود ، همچون غنیمتی فوقالعاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد ، خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده ، شهربُراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود گرفت ، این فتح سردار ایران اثر بزرگی در عالم آن روزی گذاشت ، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شدوشاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.
از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به قسطنطنیه رسید. هراکلیوس(هرقل) در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده ، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید ، خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد ، بلکه سفیر را در حبس انداخته تهدید به قتل کرد ، پس از آن کالسدون بهزودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید خسرو نتوانست ازاین پیروزیها استفاده کندباامدن هراکلیوس به کمک فوکاس رومیان دست به حمله زده تانزدیک تیسفون پیش امدندوبه تلافی خراب کردن کلیسا وبردن صلیب آتشکده آذرگشسب راغارت کردند.
این مطلب ادامه دارد*
کاظم مزینانی تا جستاری دیگربدرود
بن مایه:
تاریخ ایران کمبریج جلد سوم قسمت ساسانیان ص ۷۰ به بعد
ایران باستان پیرنیا مشیرالدوله
هزاره های گمشده ج۵ص۴
تجارب العمم ابن مسکویه ص۲۲۰
ایران باستان کریستین سن ص۶۴۳*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب *
فتحعلی شاه قاجار وخرافات *
بشراز دیر باز باخرافات بوده ، هست وخواهد بود ولی گاهی وقایعی رخ میدهد که بامعیار عقل نمیتوان سنجید حال به موضوعی اشاره میکنم بااینکه خرافی بنظر میرسد ولی بسیار جالب میباشد.
درتاریخ اجتماعی ایران دوره معاصر آمده است
فتحعلیشاه مردی بودکه به خرافات واباطیل وسحر و جادو اعتقادی خاص داشت و همین مسائل برکشورتاثیر گذاربود وچه زیان هایی که ازاین راه کشورندید ، حال به اصل ماجرا میپردازیم.
درتهران روحانی بودبنام حاج میرزامحمد سبزواری آدم باسوادی بود در عتبات درس خوانده و تالیف هایی نیز داشت ولی حال درستی نداشت وحرفهای عجیبی میزد ازجمله معتقد بودکه باید به اخباری که ازائمه و پیامبر بمارسیده توجه داشت نه چیز دیگر حتی به اجتهاد اعتقادی نداشت وانرا غیر شرعی میدانست لذا به حاج میرزا محمد اخباری معروف بود ، دراوج جنگهای ایران روس بود که به شاه پیشنهاد عجیبی داد وآن اینگه چله مینشینم تااینکه تاروزچهلم حتما سر سردار روس اشپخدر (سی سیانف) رابرای شما میاورند بشرطی که شما این مطلب را اشکارکنید وبه حمایت من طریقه اخباری را درایران رواج دهید همچنین باکسانیکه بامن مخالف هستند مخالفت کنید ، فتحعلیشاه قبول وقرارمیگذارند چهل روزدیگر شاه سلام بنشیند ، این وضع ادامه داد که باکمال تعجب خبر اوردند
که سی سیانف بدست یکی ازفرماندهان قاجاری کشته شده کسی که او را کشته پسرعم حسینقلی حاکم باکو بنام ابراهیم خان می باشد وبا گلوله اشپخدر را کشته وسراورا به دربار فرستاده است ، این از عجایب آن دوره پر آشوب بود و تاکنون هنوز صحت وسقم این موضوع روشن نشده.
البته این گمانه وجودداردکه خودروسهااین شخص رافرستادند وزمینه قتل سی سیانف رافراهم کرده تابین روحانیان که از قدرت خاصی برخوردار بودند شکاف ایجاد کنند.
به هرحال چله حاج میرزا محمد اخباری وقتل سیسیانف ممکن است تصادفی باشد ولی چه تصادف عجیبی !
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب *
بمناسبت بزرگداشت سعدی بزرگوار*
نامه نگاری سعدی با برادران جوینی *
قرن هفتم هجری ، اینک ایلخانان برپهن دشت ایران حکمفرمایی میکردند دوبرادربنام شمس الدین وعطاملک جوینی ازوزیران ایلخانان بادرایت نبض مغولان رادردست داشته چرخ مملکت رامیگرداندند سعدی و مولوی هردودراین عصربا مغولان همدوره بودند (شرح حال برادران جوینی هرکدامشان جداگانه درهمین کانال ارسال کرده ام) این دو برادر از ادیبان روزگار بودند شیخ اجل سعدی ارادتی خاص به این بزرگواران داشت وبا آنان نامه نگاری داشته است .
بنا به روایتی که درستی آن تاحدودی تاییدمیشود روزی برادربزرگترشمس الدین طی نامه ای سه سئوال میپرسد که سعدی جواب میدهد.
همینطور سئوال بعدی و بعدی (این سئوال جواب ازحوصله جمع خارج است) چون جوابها درست بیان شده شمس الدین جوینی از تبریز به شیراز پانصد دینارنقره که همراه نامه میفرستد ، ازسعدی میخواهد به عنوان هدیه دریافت کند وبه رسم ادب تعداد سکه ها را ذکر نکرده درنامه این سکه هارابه (نواله مرغان) تشبیه کرده است . قاصد که میدانست سعدی ازگرفتن وجه خود داری میکند (چون قبلا این کار راکرده) خودرا نواله مرغان بحساب آورده در اصفهان ۱۵۰ سکه را برای خودش بکارگیر می گیرد ، سعدی که بعید میدانست وزیر چنین مبلغ کمی را هدیه نمی فرستد این شعر را برای سپاسگزاری سروده می فرستد.
خواجه تشریفم فرستادی ومال*
مالت افزون باد وخصمت پایمال*
هربه دیناریت سالی عمرباد*
تابمانی سیصدوپنجاه سال*
هنگامیکه قاصدپاسخ سعدی را به شمش الدین جوینی میرساندوزیر ازاومیپرسد باپول چه کردی قاصد علت اقدام راتوضیع میدهدعلاءالدین عطاملک جوینی که درمجلس حضورداشت نامه ای به علاالدین ختنی صراف درشیراز نوشت وبه او دستور داد ده هزاردینار به سعدی بپردازد هنگامیکه نامه به شیراز رسید صراف فوت شده بود سعدی نامه ای به وزیرنوشت وسپاس فراوان گفت وعنوان کرد من این دینارهارابه ورثه ان مرحوم میبخشم وزیرباخواندن نامه دستور دادپنج هزار درهم طلا برای سعدی بفرستند وازسعدی خواست پول رابپزیرد وباآن درشیراز مهمانسرایی بسازد وسعدی پزیرفت و چنان کرد.*
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود *
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
سهراب سپهری
درود بر عزيزانم، روز اول اردیبهشت درتاریخ ادبی ما نقطه عطفی میباشد چراکه دراین روز چهار تن از بهترین های ادبی ما یا زاد روزشان است یا درگذشته اند سعدی ومحمدتقی ملک الشعرای بهار را طی دو روز گذشته گفتیم امروز رابه سهراب سپهری اختصاص دادیم فردارا هم به اقبال لاهوری میپردازیم ، ای کاش این روز بنام روز ادبیات نامگذاری میشد.
سهراب سپهری ، از مردم کاشان و از خاندان لسان الملک سپهر(ادیب ومورخ عصر قاجار) بود که در قم به تاریخ (پانزدهم مهر سال ۱۳۰۷)پا به عرصه هستی گذاشت بیشترین دوره عمرش را درتهران گذراند ، پس ازگذراندن دوران تحصيلات ابتدائی و متوسطه به دانشسرای مقدماتی تهران درسال (۱۳۲۷) دانشکده هنر های زیبا وهنرکده نقاشی را به پایان برد، سپس درسال(1332)موفق به اخذ لیسانس با رتبه ممتاز ونشان درجه اول علمی کشور گردید ، اودرابتدا شعر به سبک کلاسیک میسرود ولی باموج تجدد خواهی در زمینه شعر نو (نیمائی)به فعالیت پرداخت . درسال(۱۳۳۰)بودکه اولین مجموعه شعر نو را بانام(مرگ رنگ)منتشر کرد ، او پا درجای بزرگان گذاشت وثابت کرد که لیاقتش را دارد ، شاعری بود طبیعت گرا و عارف ، او تشنه یادگیری بود هم شعر میگفت وهم نقاشی میکرد به ژاپن رفت وهنر کنده کاری روی چوب را آموخت سپس در مدرسه هنرهای پاریس لیتو گرافی را آموخت کارهای هنری اش را در کشور های فرانسه ، یونان و امریکا به نمایش گذاشت .
(هشت کتاب )نام کلی آثار اوست که دریک مجلد گرد آوری کرد که شامل مرگ رنگ ، زندگی خوابها ، شرق اندوه ، صدای پای آب ، آرامگاه عشق ، حجم سبز ، آوار آفتاب و ما هیج ما نگاه ، است میباشد .
سرانجام این مرد پر استعداد اسیر چنگال سرطان گردید جهت معالجه به انگلستان رفت ولی در مبارزه مغلوب سرطان گردید و در اول اردیبهشت (۱۳۵۹) بدرود حیات گفت ،پیکر او بعد از عمری هنر آموزی در مشهد اردهال کاشان آرام گرفت .
شعر سهراب رنگارنگ است وخواننده را به افقهای تازه میکشاند ، وسبک سخن ، اورا ازدیگر نوپردازان معاصر متمایز میکند ومیتوان اوراشاعری نامید که شیوه خاصی او را از دیگران متمایز کرده است.*
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب
ملک الشعرای بهار *
جامعه ادبی ایران روز اول اردیبهشت ۱۳۳۰ يکی از نام آور ترین ادیبان خودش را ازدست داد ، نامش محمد تقی صبوری معروف به بهار چون پدرش لقب ملک الشعرایی از ناصرالدین شاه داشت اونیز چون شاعر آستانقدس رضوی بود بدان لقب معروف گشت اجدادش جملگی از بزرگان و سرداران تادوره صفویه بوده اند.
بهار در بیستم آذر۱۲۶۵ درمشهد چشم به جهان گشوده کودکی او درمحیط فرهنگی که دراطرافش بود گذشت ، خودش میگوید به نقاشی بسیار علاقمند بودم حتی یک باردرنبود مادر وبازی گوشی روی مهر فرمان ملک الشعرایی ناصرالدین شاه پدر را خط خط کردکه با آمدن مادر قضیه بخوشی تمام شد قرآن را درچهار سالگی درمکتب زن عمویش یادگرفت درشش سالگی به مکتب مردانه رفت کتاب وقرآن را بخوبی می خواند درهمین سال بودکه پدرش اورا باشاهنامه آشنا کرد در ده سالگی بود که به اتفاق خانواده سفری به عتبات داشته درپای بیستون دریک کاوانسرای شاه عباسی بادیدن عقربی که از روی دست او وصورت برادر شیر خوارش رد شد سرودن شعر را تجربه کرد.
به بیستون چورسیدم یه عقربی ديدم *
اگر غلط نکنم ، ازلیفند فرهاداست *
دیدن حجاری های عهد باستان برایش جالب والهام بخش بوداو ازمحضر بزرگانی چون ادیب نیشابوری وسيد علی خان درگزی بهره ها برد بافوت پدردرهجده سالگی تحولی در زندگی این جوان جویای نام آغازگردید ، بهفکررفتن به تهران وفرنگستان افتاد ولی به علت سرپرستی خانواده ازاین فکر منصرف شد بیست ساله بود که به جرگه مشروطه خواهان خراسان پیوست و روزنامه خراسان راپنهانی با اسم موهوم (رئيس الطلاب) منتشر میکردند ، باپیروزی مشروط خواهان وفتح تهران به نویسندگی روی اورد ، قلم زیبا و اطلاعات عمیق او از ادبیات باستان از اوچهره ای متمايز از دیگران ساخت ، ترجمه یادگار زریران از پهلوی به فارسی امروزی و تحقیقات ادبی ومقالات تحقیقی و سبک شناسی اودرشعر وتصحيح تاریخ سیستان همچنین نطقها وخطابه های دوره وکالت اودرمجلس دوره سوم، چهارم ، پنجم ، ششم وپانزدهم و مقالات زیادی در روزنامه ها ودرمجله دانشکده از اثار بسیار خوب این استاد است ، طبع بلند، ذوق لطیف ومعلومات او در عروض وصنایع بدیعی درمکتب بزرگان ومحاضره با استادان بزرگ آنزمان هرروز اورا پخته تر وکار کشته تر میکرد ، درهمین دوران بود که احمد شاه رفت ورضا خان پس ازمدتی کوتاه پادشاه ایران گردید ، اودرانزوای سیاسی قرارگرفت ولی از کسب دانش دست نکشید،کتاب مجمل التواریخ والقصص ، کتاب تاریخ بلعمی وجوامع الحکایات عوفی تصحیح وتحشیه وآماده چاپ نمود ، فشارملایان مرتجع وحسودان ، آنی او را راحت نمیگذاشتند باروی کار آمدن کابینه قوام السلطنه به وزارت فرهنگ منصوب گردید ، ولی پس ازچند ماه باقوام به اختلاف خورد واستعفا داد.
درشعر گوینده چیره دستی شده بود ، مثنوی های او ضمن طراوت ، طرزسخن نظامی ، سنائی وجامی راجلوه میداد بنقلی او شعر کلاسیک فارسی راکه از دوره عبدالرحمن جامی متروک شده بود دوباره زنده کرد.
اری این کوه باصلابت ادب پارسی سرانجام در تاریخ اول اردیبهشت( ۱۳۳۰)روی درنقاب خاک کشید واهل تشنه ادب را از دریای معلوماتش محروم کرد.
پیکر این دانشمند درآرامستان ظهیرالدوله تهران دفن گردید.
یادش گرامی وراهش پر رهرو باد.
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدورد.
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت :امشب
بمناسبت اول اردیبهشت بزرگداشت سعدی
مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی متولد (۶۰۶) هجری شاعر و نویسنده بزرگ در شیراز متولد شده و در همان شهر تحصیلات خود را آغاز كرده است ، سعدی با هجوم مغولان به ایران شیراز را ترك كرد و به سفری طولانی پرداخت ، این سفر در حدود سی تا چهل سال طول كشیداوبه حلب ، شام ، حجاز ، حبشه سفر کرد دراین زمان که سرزمین فارس بضرب تیغ اتابکان آرامش یافته بود و سعدی با اندوخته و تجارب فراوان به وطن بازگشت و به تألیف آثار خود پرداخت ، آثار نظم و نثراو از مشهورترین غزلیات اوست.
سعدی درغزل ازسبک انوری استفاده کرده وسبک اوراكامل کرد به آخرین حد ترقی رسید ، سعدی فصاحت بیان و روانی گفتار را به جایی رسانیده كه تاكنون هیچ شاعری نتوانسته است به اسلوب او سخن گوید و در شیوایی كلام به پای او برسد.
شیخ سعدی نه تنها یكی از بزرگترین سخنسرایان ایران بلکه ازنظرجهانی برای اوهمتایی نمیتوان بافت تقریبایک سروگردن بالاترازتمامی ادیبان جهان قراردارد با این همه از احوال و شرح زندگانی او چندان اطلاعاتی در دست نیست نه درموردسعدی بلکه مااغلب ازبزرگانمان هرچی اطلاعات داریم ازتذکره نویسان بعدی بمارسیده چراکه این اشخاص تمایلی به نوشتن زندگی خودنداشتند .
سعدی خانوادهاش عالمان دین بودهاند ، و در سالهای اول سده هفتم هجری در شیراز متولد شده، و در جوانی به بغداد رفته و آنجا در مدرسه نظامیه وحوزههای دیگر درس و بحث به تكمیل علوم دینی و ادبی پرداخته ، اوسط سده هفتم هنگامی كه ابوبكر بن سعد بن زنگی از اتابكان در فارس فرمانروایی داشت به شیراز باز آمده ، در سال ششصد و پنجاه و پنج هجری كتاب معروف به بوستان را به نظم درآورده ، و در سال بعد گلستان را برشته تحریردراورد ، مرگ اورادر دهه آخر از سده هفتم که در شیرازاتفاق افتاد( بین ششصد و نود و یك و ششصد و نود و چهار ) میدانند و در بیرون شهر شیراز کنار آب رکن آبادبه خاك سپرده شده است .
چنانكه اشاره كردیم سعدی تخلص شعری اوست و در نام او اختلاف میباشد ، بعضی مشرف الدین و برخی مصلح الدین نوشته ، جماعتی یكی از این دو كلمه را لقب او دانستهاند ، وگروهی مصلح الدین را نام پدر او انگاشته و بعضی دیگر نام خودش یا پدرش را عبدالله گفتهاند ، وگاهی دیده میشود كه ابو عبدالله را كنیه او قرار دادهاند، و در بعضی جاها نام او مشرف بن مصلح نوشته شده و در این باب اختلاف نظر بسیار است .
اگر سخنش را به شیرین یا نمكین بودن بستاییم برای او مدحی مسكین است ، و اگر ادعا كنیم كه فصیحترین گویندگان و بلیغترین نویسندگان است قولی است كه جملگی برآنند .
کتابها سعدی راشخصی بنام ابوبکربیستون بعد از مرگش جمع اوری کرد ، درزمان ناصرالدین شاه گلستان دوباردردهلی ویک باردرکلکته وهمزمان یک باردر تبریز چاپ گردید.*
کاظم مزینانی تامطلبی دیگر بدرود*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
بمناسبت زاد روز سنایی غزنوی*
بسال(۴۷۳)هجری در غزنین دیده به جهان گشود ، نام اورا عوفی درکتابش(لباب الالباب) حکیم مجدالدین آدم السنائی غزنوی ذکرکرده (البته بعضی از محققین به استناد شعری از او نامش را حسن میدانند) سنایی درآغاز ممدوح سلاطین و بزرگان بود واز این راه گذران عمر میکرد ، وازاین وضع بشدت ناراضی بود که بناگاه پشت پا به دنیا زد راه زهد و عرفان راپیش گفت ازغزنه به هرات ، سرخس ، نیشابور وسپس به بلخ رفت گویا از بلخ به حج رفته ، از محضر بزرگان بهره ها برده است به غزنین بازگشت در آستانه چهل سالگی انقلابی دراو به وجود آمده بود دیگر در پی بزرگی نبود از مداحی برای سلاطین وعیش ونوش بیزار شده بود ، حتی دست رد به سينه بهرامشاه غزنوی زد که میخواست خواهرش را به او بدهد ، سنایی سبکی را درشعر پیش گرفت که بعد از او شعرای بزرگی چون عطار ، مولوی ، سعدی وحافظ قدم در راه او گذاشتند ، حتی میتوان گفت به همت سنایی برای اولين بار مسیر شعر فارسی وارد عرصه عرفان میشود ، پختگی شعراو بحدی بود که مولوی از او بنام چشم ادب پارسی یادکرده و اورا حکیم غزنوی می نامد.
از اثار او میتوان به حدیقته الحقیقه وشریعته الطریقه که انر(الهی نامه نیز می نامند ومهم ترین مثنوی اوست (سیرالعباد الی المعاد)این مثنوی هفصد بیت دارد که درمورد خلقت انسان ومسائل اخلاقی بیان کرده همچنین به کتاب (طریق التحقیق) و (کارنامه بلخی) که هریک شاهکاری است در ادب پارسی است میتوان اشاره کرد .
سنایی درغزنین تنهایی وگوشه گیری وعرفان را به دربار های باشکوه ترجیح داد تا اینکه به سال (۵۳۵) به دیداد حضرت حق نائل گردید قبر او درعزنین مورد احترام مردم میباشد.
همچنانکه غزلیات وقصاید او زینت بخش ادب پارسی واهل دل نیز میباشد.
کاظم مزینانی تا جستاری دیگربدرود *
ماخذ*
از رودکی تا بهار ج ۲ص۲۷دکتر ندوشن*
زندگی شاعران ص۷۸بانوفرشادمهر
تاریخ ادبیات ایران دکترذبیح الله صفا ج ۲ص۵۵۲*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
جنگهای ایران و روم (ق۱)
اُرد و کراسوس نبرد کاره یا(حرَان)
سالها طول کشید تا یکی از اقوم ایرانی بنام پارتها توانستند یونانیان را از ایران رانده یک امپراتوری قدرتمند دردنیای انروز بوجود بیاورند که حدود ۵ قرن دربرابر مهاجمان شرقی و رومیان متخاصم غرب مقابله نمایند ، جنگهای که بیشتر جنبه دفاعی داشت ، هرکدام ازاین جنگها کتابی است که هر برگ آن باخون نوشته شده و تاکنون کمتر به بررسی این جنگها پرداخته شده است یکی ازاین جنگها برخورد دو امپراتوری در منطقه ای بنام کاره یا(حرًان) روی داده که اینک به شرح آن میپردازیم .
بین سالهای ۷۰یا۸۰قبل از میلاد رم دراوج قدرت بود اروپا درزیر پای سربازان رومی میلرزید (سولا)سردار سالخورده سنا طی نبردهای خونین توانسته بود رم رابه اوج قدرت برساند ، اینک (سولا)فوت شده سه سردار بزرگ رم توانسته بودند ، یونان ، سرزمین بالکان ، قبایل گل وفرنک (فرانسه) را تصرف نمایند ، ژرمنها را به آنطرف رود راین عقب رانده و سرزمین کارتاژ در شمال آفریقا را متصرف نمایند ، همچنین باشکست پادشاه ( پنت) آسیای صغیر راضمیمه امپراتوری رم نموده با این پیروزی امپراطوری رم هم مرز باامپراطوری اشکانی درغرب ایران گردید.
امپراتوری رم توسط سه سردار بزرگ (کراسوس ، پمپه وژولیوس سزار)اداره میشد ، دربین این سه تن کراسوس ازهمه جاه طلب تر وچون توانسته بود قیام بردگان به رهبری اسپارتاکوس راسرکوب نماید ، غرور عجیبی پیداکرده بود میخواست ایران را فتح کرده آنگاه با تصرف هند به ثروت افسانه ای آنان دست پیدا کند ، لذا باسپاهیان خود ازمدیترانه گذشته به سوریه وارد شد شهرهای مرزی بین النهرین را غارت کرد ، دولت ایران به لحاظ درگیری بامشکلات داخلی وجنگ با دولت شرقی تمایلی به جنگ با رم نداشت ، لذا (اُرُد) شاه ایران توسط( ویزیگس) برای کراسوس پیام فرستاد که هدف از حمله به خاک ایران اگر نظر سنای رم است ما برای جنگ آماده ایم اما اگر هدف شما ازجنگ خواسته خودتان است باتوجه به سن بالای شما وسپاهیانتان اجازه میدهیم سالم خاک ما راترک کنید ، کراسوس ازجواب نماینده ایران ناراحت شد ، گفت جواب شمارا درسلوکیه میدهم ، ویزیگس دستش را نشان داده میگوید اگر کف دست من مو می بینید سلوکیه را هم خواهید دید (البته بنابه روایتی این جواب اردشیر بابکان به سفرای رم است) عفریت جنگ باتمام زشتی ظاهر میشود (آرته باذ) پادشاه ارمنستان باشش هزار سوار به کمک کراسوس میشتابد ، دیگربرای شاه شکی باقی نماندکه رمی هاقصد جنگ دارند ، لذا به فوریت مشغول تجهیز قوا گردید ، مسئولیت نبرد بعهده یکی از دلاورترین و شجاع ترین سرداران ایران بنام سورن یا(سورنا ) گذاشته شد ، شاه ایران خود به اتفاق نیروهایش بسمت ارمنستان رفت تا ضمن گوشمالی (ارته باذ) مانع پیوستن نیروهای ارمنی به رومیان شود ، کراسوس در سال (ششم مه ۵۳)قبل ازمیلاد باهفت لژیون وچهار هزار سوار جمعاَ(چهل وچهار هزار نفر) با گذر از رودفرات چون سیل بداخل ایران سرازیر گردید ، کراسوس نیرویی دربرابرش ندید باخیال راحت پیش می آمد به این تصور که ایرانیان مرعوب شدند ، تا اینکه رومیان دریک دشت باز بنگاه سوارانی چون اشباح در برابرشان ظاهر گشته بارانی از تیر بر سرشان بارید واز برابر دیدگانشان محوگشتند این حرکت چندین با تکرار گردید رومیان زمین گیر گشتند ، هنوز از شوک خارج نشده باموج سواران بر گستوان دار(زره پوش) مجهز به سلاح سنگین روبرو شدند ، روز اول نبرد باکلی تلفات گذشت روز دوم کراسوس در برابر حمله سواران پارتی تشکیل فالانژ (تشکیل مکعب) را لازم دید درحالی که خود درقلب سپاه وپسرش (پابلیوس) فرماندهی جناح چپ رابعهده داشتند بدفاع مشغول شدند*
کاظم مزینانی تاجستاری دیگر بدرود *
مطلب باذکر ماخذ ادامه دارد*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
25فروردین روزبزرگذاشت عطار *
فریدالدین ابوحامدمحمدعطار درنیشابوربه سال(۵۴۰)هجری بدنیاآمد ، اورایکی ازعرفای بزرگ ویکی از بلند پایه ترین شعرای ایران مینامند ، کودکی او در پرده ای ازابهام قراردارد عوفی در کتاب لباب الاباب ازاوبعنوان کسیکه جاده سالک راپیموده نام میبرداسم پدرش محمود و بدین جهت عطارمینامد که به شغل دارو فروشی اشتغال داشته عده ای اورا اهل کدکن میدانند ، درآنجاقبری بنام پیر زروند وجود دارد که آنرا پدر عطار مینامند و مورد احترام اهالی میباشد. کودکی اومصادف است باهجوم غزهاکه آمدند ، کشتند ، غارت کردند و رفتندکه جزغم واندوه چیزی برای عطارنداشته وتاثیرعمیقی برروح جستجوگر او گذاشته گویا اودرانزمان ۷یا۸سال بیشترنداشته پس ازرفع فتنه غزها به مکتب رفته وبه تحصیل علوم انزمان پرداخت وسرگذشت بزرگان رامطالعه کرد ناخوداگاه بسوی طریقت گام برمیدارد حتی درتذکره اولیا ازبعضی ازین بزرگان نام میبرد عطارچون به حرفه داروسازی اشتغال داشته ازنظرمادی مستقل بوده وهمین بی نیازی باعث شدکه از رفتن به نزدامرا ومدح گویی خود داری کندجامی مرگ اورا بسال (۶۲۸) ذکر میکند و این مغایراست باحمله مغولان ( ۶۱۸)بوده زیرا عطار همراه با مردم نیشابوردر نبردبامغولان کشته میشود ، عطار دیداری بامولانا در نیشابور داشته و آن موقعی است که بهاولد پدر مولانا که مجبور به هجرت ازبلخ به زیارت خانه خدامیشود، عطارکه او را نوجوانی باهوش وخلاق میبیند کتاب اسرارنامه خودش رابه مولانا هدیه میدهد ازاین رواین کتاب همیشه همراه مولانابوده است این نشان میدهدکه مولانا چقدر به دیده احترام به عطارنگاه میکرده است وتاثیرشعرعطار در مولانا رابه وضوح میتوان دید درباره اینکه عطار از کجا و از کدام استاددرس گرفته اطلاع دقیقی نداریم ولی بنا به نقلی او در ماوراءالنهر به خدمت سلطان العارفین مجد الدین بغدادی رسیده و خرقه تبرّک از دست او گرفته ، وسعت معلومات او از نوشته هایش پیداست که اواحاطه کامل به قران وروایات داشته است حدود(۹۰ )سال عمروکسب فیض از محضربزرگان او را اشنابه دیگرادیان کرده است ، علوم روز را که شامل پزشکی ، ستاره شناسی ، فلسفه ، موسیقی فراگرفته همچنین مراحل سیروسلوک ودرک حالات بزرگان بخصوص نجم الدین کبری که ازمشایخ سده ششم بوده بهره کافی برده ظاهرا دیداری هم درخوارزم با او داشته متاسفانه تمام اثار او درواقعه نیشابورازبین رفته انچه که بما رسیده است انهایست که خارج ازنیشابور نزد دیگران بوده است *
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود*
ماخذ *
دکترشفیعی کدکنی*
الهی نامه عطار*
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
کتاب ازبهار تاشهریار ج ۲ص۱۱۱به
بعد *
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت : امشب
عروس هم آغوش مرگ
باردیگرگوشه ای ازتاریخ پرفراز ونشیب این کشورپهناور رابرایتان میگویم که چطور تصمیم نابخردانه یک پدر دو برادر رادر برابرهم قرارداد .
شهرغزنین غرق درشادی وشورشده بود نوازندگان دوره گرد در گوشه وکنار مردم رابه شادمانی فرا میخوانندخیابان های منتهی بکاخ چراغانی شده ، از کاخ صدای طبل وسرنابگوش می رسید ، مهمانان با هدایای خودشان به اهمیت جشن رونق داده بودند محمودغزنوی خود به میهمانان خوش آمدمیگفت محمدپسرش باظاهری آراسته به عنوان داماد سرازپانمیشناخت انروزصبح با توجه به اینکه عروس قدری کسل بنظر میرسیداو را به حمام برده پس ازحمام مشاط گران به آرایش عروس پرداختند درهنگام آرایش متوجه شدند عروس تب دارد جریانرابه امیریوسف پدر عروس گزارش دادند همگان بحساب هیجان عروس گذاشتن شب به انتهانزدیک میشد مهمانان یک یک مجلس را ترک کردن باخداحافظی آخرین مهمان ، محمد باخوشحالی بسمت حجله حرکت کرد اوخوشحال از بدست آوردن زیباترین بانویکه همگان آرزوی همسری او راداشتند ، عروس روی تخت درازکشیده بودوحرکتی نمیکردبه عروس نزدیک شد بگمانش که اوخوابیده صدایش کرد جوابی نشنیداوراتکانداد بازهم تکان نخورد رنگ ازرویش پرید فریادبراورد همگانرابکمک خواست گویاعروس با مرگ همبستر شده بود کاری ازدست کسی ساخته نبود خبر بسلطان محمود دادند سلطان امرکردکه همین امشب دختردیگرامیر یوسف بعقد محمددراید ولی اشکال کاراین بودکه اون دختر رابنام مسعود پسر دیگر سلطان کرده بودند امر سلطان غزنوی واجب وکسیرا یارای مخالفت نبود سلطان بااینکارتخم کینه رادردل مسعود کاشت : دیری نگذشت محمودغزنوی چشم ازجهان فروبست دوبرادربه طمع تاج وتخت پنجه درپنجه انداختند محمد شکست خورد او را نابینا کرده بزندان بردند ولی مسعود هنوز راضی نبود دستور عجیبی صادر کرداوگفت زنش را بزندان ببرندتابااودر انجازندگی کند .
این هم ازبدشانسی امیریوسف بودکه یک دخترش درحجله بمیردو دختر دیگرش در زندان کدبانوئی کند *
کاظم مزینانی تاجستاری دیگربدرود *
ماخذ*
تاریخ بیهقی صفحه۲۵۰به بعد *
#محمود
#محمد
#امیر یوسف
#مسعود
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت
امشب ماجرای قفل طلا*
تقابل سیاسیون و روحانیان با یک دیگر ازقدیم الاایام بوده وهر یک برای کوبیدن حریف از هر نوع وسیله ای سود میجستند، امشب به ماجرای عجيبی اشاره میکنم که چطور یک فرد به جهت مخالفت باحریف از حربه مذهب استفاده کرده است.
دولت مردان قاجار مخالف زیاد داشتند، یکی ازکسانیکه مخالف زیادداشت( فرهاد میرزا معتمد الدوله فرزند عباس میرزا)عموی ناصرالدین شاه بود که برحسب اتفاق آدم خیّر ومثبتی بوده وحکمران خوزستان وکرمان بوده است ، از آن طرف شخصی بنام سید علی اکبر فال اسیری روحانی معروفی بوده که تاعصر مشروطه با ایشان مخالفت میکرده .
اودرمبارزه با فرهاد میرزا دست بکار عجيبی زد ، بدین معنی که با تبانی متولی حرم حضرت شاه چراغ یکی از قفل های بزرگ حرم را آب طلا داده درشبی که فردای آنروز قرار بود فرهاد میرزا به زیارت بیاید انرا بر درب حرم زده وشایع کردند که سیدی درخواب امام زمان رادیده و به اوگفته چون حاکم قاجار(فرهاد میرزا)فاسق وفاجر است من نمیخواهم حرم جدّم احمدبن موسی بن جعفر آلوده شود بنا براین حرم را قفل زدم.
فرهاد میرزا که میدانست متولی باشی قفل یک منی طلا ندارد این قفل حتما مطلا ست ،وشایعه راهم شنیده بود با خشوع برگشت وبین جمعیت گفت ، انچه امام در حق من فرمودند درست است ومن صد بار بدترهستم وازخدا طلب بخشش می نماید سپس به یکی ازنوکران میگوید برود آقا ميرزا مهدی زرگر رابیاورد، زرگر را آورند شازده امرکرد میزان طلای بکار رفته درقفل را معلوم کند زیرا میخواهم هم وزن آن طلا ، ندورات به مردم و مستمندان بدهم شاید حضرت امام خشنود ولطف ایشان شامل من بشود ، زرگر مشغول بکار شد از وزن وصدای ان متوجه گردید که قفل روکش شده است ، وچند مثقال بیشتر طلا درآن بکار نرفته ، فرهاد میرزا فریاد بر آورد زود این پدر سوخته متولی را بخوابانید وچوب بزنید.
حاکم گفت من میدانم که حضرت امام قفل طلا تقلبی بکار نمیبرد این متولی باشی است که قفل را عوض کرده ، امر اجر وچوب فلک برقرار گردید ، ضمنا گفت تامثقال اخر طلا را ندهی ازچوب خلاصی نخواهی یافت.
خوب البته عاقبت کار معلوم بود، هم درحرم بازشد وهم دست توطئه گران رو شد.
اینهم خاطرات دکتر عبدالوهاب نورانی وصال شیرازی بود جزء جزء اسامی توطئه کنندگان را برای استاد زنده یاد باستانی پاریزی بیان کرده است.
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود*
ماخذ *
آفتابه زرین فرشتگان * ص۲۶۶
شبی یک سرگذشت:امشب
سقا خانه آشیخ هادی
مردم ایران کم چوب خرافات رانخورده اندوتاکنون ازاین مقوله ضربات جبران ناپذیری برپیکر کشورمان واردشده است .
درآخرین سالهای پادشاهی احمد شاه قاجار هنگامیکه رضا شاه هنوز شاه نشده بود(نخست وزیر ، سردار سپه)اوایل تابستان ۱۳۰۳بودکه شایعه ای قوی درشهرتهران بر سر زبانها افتاد ، که یکی از سقاخانههای تهران بنام (آشیخ هادی) معجزه میکند ، معمولااین شایعات باهدف ونیت خاصی ازسوی اشخاصی خاص پخش میشود .
دربين مردم عوام تهران شایع گشت که ديشب شخص نابینایی در سقاخانه شفا يافته خبر کوبنده ومحکم بیان می شد باچندساعتی به معجزات این سقاخانه افزوده وسطح معجزات بالامیرفت ازجمله اینکه شایع گردید دختری بهایی تلاش میکرده آب سقاخانه را مسموم کند که ناگهان کور شده.
جمعیت زیادی ازمردم اعم از معلول ، مريض ، مستمند و گرفتارجمع شده بانذر و نیاز و پخش غذای نذری شور وحالی به محيط داده ، همچنین شعارهایی برعليه بهائیت داده میشد.
این جریان برای خارجی های مقیم تهران خالی از لطف نبود ، ازجمله( رابرت ایمبری) کنسولیار آمریکا در تهران هم فکر میکرد که این خبر سوژه داغی برای نشریات آمریکامیباشد ، به همراه دوستش( ملوین سیمور) سریعا دوربینی برداشته برای عکس گرفتن عازم سقاخانه شدند ، حضور این دو مرد خارجی با لباس های منحصربفردشان و همراه داشتن دوربین دربین مردم وگرفتن عکس ازسقاخانه مردم را هیجان زده کرد تا مردم به آنان و دوربین شان اعتراض کنند ، دراین بین صدای مردی که فریاد می کشید این خارجی ها بهایی هستند بلند شد ، بناگاه جمعیت مانند سیل بطرف ایمبری ودوستش بحرکت درآمدند دریک آن علی رغمیکه ماموران حضور داشتند ایمبری و دوستش را لت و پارکردنند آن دونفر را زخمی و خونین با درشکه به بیمارستان نظمیه رسانیدند اما مردم خشمناک به بیمارستان هجوم آورده ایمبری را پیدا کرده و با ظربات سنگ کشتند.
مقامات آمریکایی ، نیروهای قزاقِ و رضاخان را در این حادثه مقصرمیدانستند محمدحسن میرزا ولیهعد به برادرش احمد شاه که درآن هنگام در اروپا بود ادعا میکند که این سربازان رضاخان بودند که ایمبری را در بیمارستان بقتل رسانیدند.
به هرحال این واقعه موجب گردید که رضاخان جهت پیش گیری ازچنین پیشامدی حکومت نظامی اعلام کند همچنین ترور عشقی شاعر سوخته دل از ذهن مردم دورشود(که البته این نظر مخالفان رضاخان بود)وزارت خارجه ایران عذرخواهی مفصلی از آمریکا کرد، سه نفر نوجوان ایرانی را به عنوان عاملان قتل ایمبری در تهران اعدام کردند و ۶۰ هزار دلار غرامت به خانوادۀ قربانی آمریکایی و البته ۱۱۰هزار دلار دیگر هم بابت هزینۀ حمل جسد ایمبری توسط کشتی جنگی آمریکایی به آن کشور پرداخت و علاوه بر تمامی این هزینه ها ، داغی از خرافات برپیکر مردم ایران در تاریخ ثبت شد*
کاظم مزینانی تا جستاری دیگر بدرود*
روابط ایران وامریکا : گوهراسکندریان*
تاريخ بيست ساله ، مکی*
اسناد ماژورایمبری کنسولیار آمریکا در تهران
فتح الله نوری*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت:امشب
سقوط استبداد
۱۶فروردین سالگرد فوت محمد علی شاه قاجار
بادرود به پیشگاه دوستان گلم.
آزادی هزینه دارد ومفت بدست نمی آید،چه خونهاکه ریخته نشد وچه دربدریها وتبعید هایی که صورت نگرفت وچه مادرانی در غم ازدست دادن فرزندانشان شب روز اشک نریختند.
قبلاً گفتیم محمد علی شاه توانست با بتوپ بستن مجلس وضرب وجرح همچنین کشتن و زندان کردن بزرگان و مخالفان بر اوضاع مسلط و با دیکتاتوری تمام به سلطنت ادامه دهد ، اما مردم ایران دست ازجان شسته بپا خواستند درتبریز مردم قیام کرده قلب تپنده شهر درمحله امیر خیز بشدت میزد ستارخان این گرُد امیرخیز ودلاوری دیگر ازجنس آزادگان ایرانی بنام باقرخان دست دردست پرمهر، جان برکفان تبریزی داده بپا خواستند تا ازحریم آزادی دفاع ودیو استبداد را ازاین مرز وبوم بیرون کنند ، انان قسم خوردند (خاک میخوریم وخاک نمی دهیم) شهر به محاصره نیروهای دولتی به فرماندهی عین الدوله این دشمن قدیمی مشروط درآمد جانبازی های دلاوران تبریزی وازجان گذشتگان اینان بحدی بودکه معلم مدرسه امریکایی هابنام (هواردباسکرویل) را تحت تاثیر قرارداد ، هوارد گفت (تنهافرق من بااین مردم زادگاه من است ، واین فرق بزرگی نیست) اینجا وطن دوم من است این مردم ارزش اینکه من جان خودم را برایشان بدهم را دارند همین طورهم شدجان درراه آرمان تبریزیان فدا کرد ، خروش دلاوران تبریزی یازده ماه بصورت گلوله بر پیکر متجاوزان مستبد فرومیریخت این مقاومت موج عظیمی درایران براه انداخت ، ازآن جمله محمد ولی خان تنکابنی (سپهداراعظم بعدی) که درابتدا طرفدار محمد علی شاه بود به تنکابن آمد طرفدار مشروط گردید ، نیروها مخالف شاه را گردهم آورد آزادیخواهان قفقاز وجمعی از ارامنه به رهبری یپرم خان ارمنی در رشت پس از شکست نیروهای شاه بسمت تهران حرکت کردند ، در اصفهان روُسای بختیاری گردهم آمده به اتفاق (علیقلی خان سرداراسعد) مرد روشن فکری که از فرنگ به اصفهان آمده بود رهبری مشروطه خواهان را بر عهده گرفته با همکاری نجفقلی خان صمصام السلطنه اصفهان را از تصرف نیروهای دولتی خارج ، دراختیار خود گرفتند، بدینسان نیروهای طرفدار مشروط ازچند طرف بسمت تهران براه افتاده طی چند برخورد با نیروهای دولتی بخصوص در قریه بادامک نزدیک کرج با شکست دادن نیروهای قزاق وسربازان سیلاخوری طرفدار شاه ، تهران را درتاریخ ۲۷ جمادی الاخر(۱۳۲۷) فتح کردند ، محمد شاه با ناامیدی ابتدابه باغ سلطنت آباد سپس به اتفاق عده ای از نزدیکان به باغ سفارت روس در زرگنده پناهنده شد که با این عمل ازسلطنت خلع گردید ، شاخ دیکتاتور شکست ، دیو استبداد از گردونه قدرت خارج گردید.
لازم است توضیح دهم الماس معروف دریای نور همراه محمدعلی شاه به سفارت روس برده شد که بادرایت مشروطه خواهان به خزانه برگشت .
محمد علی شاه با تعین حقوق ماهانه از ایران خارج و به بندر ادوسا در کناره دریای سیاه رفت با شروع انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ از روسیه به استانبول روانه گردید ودر انجاهم با پیروزی آتا ترُک به بندر سانرمو در ایتالیا رفت تا اینکه در سن ۵۳ سالگی در ۱۳۰۴ روی درنقاب خاک کشید پیکر او را به کربلا برده در کنار قبر پدرش مظفرالدین شاه بخاک سپردند*
کاظم مزینانی تا جستاری دیگربدرود*
ماخذ*
برداشت آزاد از متون دوره مشروطیت*
@goshetarikh
شبی یک سرگذشت امشب *
عزاداری درعهد باستان
(سوگ سیاوش )
مرگ و عالم پس ازمرگ همواره درتمام جوامع بشر ازجمله موضوعاتی بوده که بحث انگیز و تداوم دار بوده ازجمله درایران باستان که ازقدیم مردمانی بودند به دین و آئینی اعتقادداشتند آسمانی و هیچگاه بت پرست و آتش پرست نبودند ، ازنوشته های بجامانده ازدوران باستان وتحقیقی که در قرون اولیه اسلامی توسط تاریخ پژوهان انجام گرفته است عزاداری در ایران دو مورد بیشتر دیده نمیشود یکی مرگ ایرج بدست برادرانش سلم وتور و دیگری سیاوش که مظلومانه کشته شده که بسیاری از نویسندگان ان دوره اوراشهید قلمدادکرده اند ، داستان سیاوش را اغلب شما عزیزان میدانید که قربانی پاکدامنی وجوانمردی خودشد ، بلوایی که با کشته شدن سیاوش درایران زمین بدست افراسیاب انجام گردید ایرانیان را تا قرنها عزادارساخته سوگ عظیمی بودکه اوج مظلومیت انسانی را نمایان می ساخت ، سیاوش بهانه تظلم رنج دیدگان ایرانیان است وریختن خون او برزمین مایه حیات خاک گردید وگلی روئید که زیبایی حزن انگیز و عمر کوتاهش به ناکامی این جوان پاک نسبت داده میشود ، روشن ترین مدرکی که ازآن دوران بجامانده درباره تعزیه مردم بخارا برمرگ سیاوش که ریشه درافسانه و دنباله ای در واقعیت دارد ، درتاریخ بخارا که درسال(۳۳۲)هجری توسط (ابوبکرمحمد ابن جعفرالنرشخی )به عربی نوشته شده وبعددرسال(۵۲۲)توسط (ابونصرقبادی) به فارسی ترجمه شده میگوید (مردم بخارا در کشتن سیاوش نوحه هاست چنانکه درتمام ولایتها معروف است ومطربان آن را سرودساخته وقوالان آن راگریستن مغان خوانند واین سخن زیادت ازسه هزارسال است) .
الکساندمونگیت درکتاب باستانشناسی در اتحادشوروی تصویری ازیک مجلس سوگواری برای سیاوش اورده که آنراازنقشهای دیواری شهر سُغدی (پنجکند یا پنجکنت)واقع دردره زرافشان به فاصله ۶۸کیلومترازسمرقند بدست آورده وظاهرامتعلق به سه قرن پیش ازمیلاداست.
دراین تصویرچنانکه معلوم است مردان وزنان گریبان دریده وبه سروسینه خودمیزنند یک عماری بردوش چندنفراست که اطراف آن باز است و سیاوش درون اون خفته ، بنظرمیرسدکه نقاش اصل این دیوار را دیده سپس انراترسیم کرده تصویرنوحه درمرگ سیاووش که زمانش به دوازده یاسیزده قرن پیش از(نرشخی ) میرسد تاحدودی قدمت سه هزارساله این رسم راتائید میکند ونیزمیرساندکه جز بخارا در جاهای دیگری هم این رسم بوده است ، رسم کین سیاووش تاقرنها باقی بودبطوری که نظامی گنجوی هنگام شمردن (سی لحن باربد) ازآن درزمان خسرو پرویزیادمیکند.
چوزخمه راندی ازکین سیاوش*
پرازخون سیاوشان شدی گوش*
چنین بنظرمیرسدامروزه در مراسم تعزیه دهه اول محرم دربیشترشهر و روستاهای ایران مراسم نخل گردانی انجام میشودنمادی است از عهد باستان که مظلومیت فردکشته شده همچنان بجامانده است.
کاظم مزینانی تا مطلبی دیگر بدرود
@goshetarikh