🎼آهنگايي كه باهاشون فكر و زندگي ميكنم #شعروگرافی #منتخبی_از_بهترین_مطالب_ادبی_انتشاریافته_در_صفحات_اجتماعی ...گذشته اي_كه_استمرار..دارد..!
او خداوند ناممکن هاست
در حالی که تو بر ممکن گریه میکنی ✨
@Gozashte_hale_estemrari
@Gozashte_hale_estemrari
پیوندِ جان جدا شدنی نیست ماهِ من
تن نیستی که جان دهم و وارَهانمت...
#شهریار
@Gozashte_hale_estemrari
و تمام روزنامه های جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند!
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم!
هر عطری که خریدم،
تو مالک آن شدی!
پس کی؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم!
مسافر همیشه همسفر من!
#نزار_قبانی
@Gozashte_hale_estemrari
عزالدین ماهرویان میگوید:
«خیال میکنم با آن حجم از کینه که در وجود تو هست و این میزان دلتنگی و بیقراری که در سینهی من، میتوانیم کشوری را اشغال کنیم. یا سرزمین دیگری بسازیم! میتوانیم جزیرهی ناشناختهای را از اعماق اقیانوسی بیرون بکشیم یا شهری را به زیر آب ببریم؛ اما دریغا نمیتوانیم»
@Gozashte_hale_estemrari
دعای گذر از تاریکی و سختی ها
به نام خداوند بی نهایت بخشنده و مهربان
الهی
من در مشکلات دست و پا می زنم
و نمی توانم خود را نجات دهم،
ولی تو می توانی
تو در درون منی و معجزه می آفرینی
من به ارادۀ تو زندگی می کنم
تا تو بهترین طرحی را
که برای من در نظر گرفته ای به اجرا در آوری.
الهی!
وقتی همه چیز را به تو می سپارم
نور بی کران تو در من جریان می یابد
و دعایم به بهترین شیوۀ ممکن متجلی می شود
پس هم اکنون خود را در آغوش تو رها می کنم
تا تمام آشفتگی ها و سردرگمی هایم
در حضور امن و گرم تو
به آرامی ذوب شوند و از میان بروند.
الهی!
در کشاکش سختی ها
وقتی به یاد می آورم
وقتی یک حضور مطلق
و یک قدرت برتر وجود دارد
و آنهم تویی
قلبم آرام می گیرد.
الهی!
می خواهم مصلحت تو در زندگی ام جاری شود
و ارادۀ تو و نه ارادۀ من، مقدر گردد
تا بتوانم، آنچه را که تو برایم تدارک دیده ای و در نظر داری
در تمام ابعاد مختلف زندگی، به راحتی بپذیرم.
الهی!
به قلب کوچک و ضعیفم
وسعت، قوت و شجاعت ببخش
و مرا در جایگاه مناسب،
با افراد پاک
و محیطی سالم قرار ده.
الهی!
به من قدرت عفو و بخشش کامل عطا فرما ومرا از مسیر تعصب، نفرت، سرزنش و قضاوت، عبور ده
و به سوی عشقی مهرآمیز و بخشاینده روان ساز
چون تو خود گفته ای قلب بیمار و آکنده از نفرت و رنجش و خشونت
در عشق تو جایی ندارد.
الهی!
تو گفتی "بایست و بدان من خدای تو هستم"
آرام باش و خود را به من بسپار
و من اکنون همۀ تنش ها، فشارهای عصبی و کشمکش ها را
رها می کنم
تا حضور مهرآمیز تو را احساس کنم.
من وسوسه های نفس خود را رها می کنم
تا تو به شیوۀ خود همه چیز را شفا بخشی
و نظم الهی را برقرار سازی.
الهی!
گفته ای که پیش از من به نیازهایم آگاهی
و قبل از آنی که بخواهم، اجابت می کنی
پس آنچه را که به من بخشیده ای متجلی ساز
تا فارغ از هر نگرانی و دغدغه ای،
آرام و آزاد و کامل در تو زندگی کنم.
سپاس الله را
و سلام بر بندگان برگزیدۀ او
آمین یا رب العالمین
@Gozashte_hale_estemrari
سپرد جا به تو
هر کس ز بزم بیرون رفت
تویی به جای همه،
هیچ کس به جای تو نیست...
#صائب_تبریزی
@Gozashte_hale_estemrari
مرا کنار گذاشتی...
یکی هم تو را کنار گذاشت
حالا ساکن یک نقطه ایم
هم جواریم و هر روز،
چشممان به اجبار به هم می افتد...
هر دو دچار یک خیابانیم
آغشته به تبعید
اما نه تو حال و روی بازگشت داری،
نه من حوصله ی گفتن یک
سلام ساده و
چطوری ؟
این طرف ها...
#رسول_ادهمی
@Gozashte_hale_estemrari
خواه ناخواه تو هم دائما به دریا نگاه میکنی و از فکر من خلاصی نداری.
#بهمن_فرسی
@Gozashte_hale_estemrari
بغـل کن مرا
چنان تنگ
که هیچکس نفهمد
زخم رویِ تن من بود، یا تو...
#حسن_آذری
@Gozashte_hale_estemrari
وقتی که مانده ای
نگرانی که مانده ای...
وقتی که نیستی
نگرانی که نیستی...
از من فقط خبر داشت، همین!
مثل مردمی که میدانند
جایی از جهان جنگ است..
@Gozashte_hale_estemrari
@Gozashte_hale_estemrari
تو با خداحافظیها
تمام نمیشوی!
تویی که به من آموختی عشق؛
دوام آوردن در غربتِ فاصله هاست.
#لارا_تیکال
چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نهای وقتی که دیگر وقت بازآیی...
#سعدی
@Gozashte_hale_estemrari
@Gozashte_hale_estemrari
پاییز آمده ست که خود را ببارمت!
پاییز: نامِ دیگرِ من دوست دارمت...
بر باد می دهم همه ی بودِ خویش را
یعنی تورا به دستِ خودت می سپارمت!
#سید_مهدی_موسوی
@Gozashte_hale_estemrari
شوربختانه و متاسفانه تمام داستان هایی مثل اینکه « هر انسانی ، یکبار برای رسیدن به یک نفر دیر می کند و از آن پس برای رسیدن به دیگران دیگر عجله ایی نمی کند » یا « عشق واقعی فقط یک بار تحقق پیدا میکند » یا «مرا تو بی سببی نبودی » و اینا همش حقیقت داره. و بنده به شخصه یک میمون فرگشت شده انسان نمای اینجوری هستم.
یک سری کیسه های از جنس پروتئین توسط ایزد منان تبارک و تعالی توی ما یا بهتر بگم داخل ما ببخشید الان فهمیدم باید بگم داخل بدن ما تعبیه شده است که هر چقدر تعدادشان بیشتر باشد پیام های عصبی رو راحت تر و سریع تر منتقل میکنه.
هر دفعه که شما یک حرکتی رو تکرار میکنید ، یک اندازه خاص از همین کیسه ها برای همون حرکت تو بدن شما ساخته میشه، که به همین دلیل باعث میشه اگر بخواهید دفعه بعد دوباره همون کار رو بکنید سریع تر انجام میشه.
به این کیسه ها میگن «بوتون»
نزدیک به شیش الی هفت ماه است که در آیینه دستشویی که قبلا مسواکم رو اونجا می گذاشتم خراب شده و موقع باز کردن صدای عجیب و غریبی میده و من هم چون شبا دیر مسواک میزنم اگه مسواکم تو آینه دستشویی باشه صدای ناجوری میده اون موقع شب و واسه همین دیگه مسواکم رو گذاشتم بیرون تو لیوان خمیر دندون ها و باز هر شب که میرم مسواک بزنم طبق عادت در آینه رو تا نصفه باز میکنم و یه هو یادم میاد که نباید این کار رو بکنم و یواش که صدا نده دوباره در رو میبندم و مسواکم رو که توی لیوان خمیر دندون ها که صاف جلوی روم بوده و حتی اون موقعی که داشتم در رو باز می کردم بهش نیگا میکردم و برام چشمک میزد رو بر میدارم و مسواک میزنم .
یه بنده خدایی رو می شناختم پیر و کهنسال بود و عادت داشت صبحا ساعت 5 صبح پاشه و هم اینکه عادت داشت شب ها پای تلویزیونِ روشن بخوابه و براش هم مهم نبود که چه برنامه ایه و فقط همین که یه صدایی بکنه و نور تلویزیون بیفته روی صورت با چشمای بسته اش براش بس بود و بعد که یکی دو تا تلویزیون رو چون که تا صبح روشن مونده بودن سوزوند زنش حسابی کـُفری شد و دیگه نمیذاشت که این کار رو بکنه. هر چند وقت یه بار دزدکی پای تلویزیون یه چرتی میزد و هر موقع که زنش مچش رو میگرفت میگفت دارم فکر میکنم و با چشم بسته بهتر فکر میکنم .ولی آخر سر تسلیم شد و پیرمرد می رفت یه قرص خواب میخورد و تا 2 و 3 به سقف خیره میشد و یکی دو نخ سیگار می کشید و چند بار دستشویی می رفت تا جایی که بازم صدای زنش رو در می آورد و آخر سر هم می رفت تو جاش و فقط خودش میدونست که کی خوابش میبره.
آخرشم مرد همونجا تو رختخوابش.
هنوز وقتی شبا میرم مسواک بزنم از صدای در آینه به خودم میام و به خودم تو آینه دستشویی نیگا می کنم که در رو تا نصفه باز کردم … هنوز حداقل روزی دو سه بار دخترای تو خیابون رو با اونی که انتظار دیدنش رو دارم اشتباه می گیرم و هر دفعه ام یه جورایی مطمئن ام چون که خیلی وقته ندیدمش و امروز زیاد بهش فکر کردم الان دیگه این یکی حتما خودشه … بیشتر وقتا ما واسه پیروی کردن از عادت ها مون دلیل قانع کننده ای نداریم . و اصلا اینکه رفتاری که دلیل منطقی برای تکرارش وجود نداره رو مدام تکرار میکنیم خودش یکی از تعریف های عادته . بعضی از تکرار ها سریع عادت میشه و بهشون عادت می کنیم اما متاسفانه عادت نکردن رو هر چقدر هم که تکرار کنیم عادت نمیشه. بوتون هایی که واسه یه عادت تو بدن ساخته میشه تا آخر عمر توی بدن میمونه و هیچ وقت از بین نمیره و ما همیشه نیازمند اون عادت میمونیم. «عادت می کنی» در کل تو فرهنگ ما یه بار منفی داره . وقتی یادمون میاد که آخرین باری که یه نفر بهمون گفت یا خودمون به کسی گفتیم : «عادت می کنی» حتما می خواستیم کمکش کنیم که با یه اتفاق ناگوار کنار بیاد یا یه چیزی رو فراموش کنه . البته آخرش هم همه عادت میکنیم . حتی بعضی وقت ها به خودمون میایم و میبینیم به چه چیز های عجیب و غریبی عادت کردیم و حتی به چیزهایی که تو گذشته ازشون میترسیدیم هم عادت کردیم.
داستایوفسکی میگه : « انسان موجودیه که به همه چیز عادت میکنه ، فقط نپرسید چجوری؟! »...
#پویارفیعی
ما برای با تو بودن
عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست
گاهی هم تو دل میباختی...
@Gozashte_hale_estemrari
#فاضل_نظری
@Gozashte_hale_estemrari
بیا غلیظانه به مستی بخندیم
که خوردیم فراموش کنیم، یادمان آمد...
#فاطمه_قندیانی
پس از اين
هر نور لطيفی که
مرا لمس کند،
تو خواهی بود.
@Gozashte_hale_estemrari
@Gozashte_hale_estemrari
وقتی شاطر عباس نانهای داغ را توی دستهای مهتاب میگذاشت دلم میخواست جای شاطر عباس بودم. وقتی مهتاب نانهای داغ را لای چادر گلدارش میپیچاند دلم میخواست من، آن نانهای داغ باشم. وقتی مهتاب به خانه میرسید و کوبهی در را میکوبید، هوس میکردم کوبهی در باشم. وقتی مادرش نانها را از مهتاب میگرفت، دوست داشتم مادر مهتاب باشم. بعد مهتاب تکهی نان برای ماهیهای قرمز توی حوض خانهشان میانداخت و من هزار بار آرزو میکردم یکی از ماهیهای قرمز توی حوض باشم.
#مصطفی_مستور
@Gozashte_hale_estemrari
شايد يک زمان
و يا جايى ديگر؛
زيرا که هر اتفاق ناتمامى
محتاج به تمام شدن است.
#بوراک_آكساک
@Gozashte_hale_estemrari
لا تعد فحبي ليس مقعدً في حديقة عامة!
تمضي عنه متى شئت
و ترجع إليه في أي وقت..
لا تعتذر
فالرصاصة التي تطلق لا تسترد ..!!
بازنگرد ...
که عشقِ من، نیمکتی
در تفرجگاهی عمومی نیست
که هر بار بخواهی آن را ترک کنی
و هر زمان که بخواهی به آن بازگردی
عذر خواهی نکن،
گلولهیِ شلیک شده باز نمیگردد.
#غادة_السمان
@Gozashte_hale_estemrari
امشب بخواه تا
که مقدر کند خدا
ما را برای هم و
خودش را برای ما..
#نرجس_حسین_پور
@Gozashte_hale_estemrari
حالم بد است
مثل زمانی که نیستی
دردا که تو
همیشه همانی که نیستی...
پرواز در حصار فروبستهی حیات
آزاد یا اسیر، همین است زندگی!
#فاضل_نظری
@Gozashte_hale_estemrari
توی شهربازی، باید نیم ساعت سه ربعی بایستی توی صف، برای اینکه سه دقیقه توی هوا تاب بخوری، دور تا دور بچرخی و جیغ بکشی. تا بیایی کیفش را ببری، می بینی بازی تمام شده است. درها را باز می کنند که خوش گلدی. آن وقت از آن بالا نگاه می کنی به جمعیت مشتاق توی صف که با چشم های وق زده شان دارند دقیقه شماری می کنند که نوبتشان برسد و تازه می فهمی که پاهایت دارد از خستگی ذوق می زند.
به گمانم عشق، همین است.
یک صف طولانی در شهربازی، سه دقیقه شادی و یک عمر درد. سهم آدم هایی می شود که توی صف اش ایستاده باشند یا حداقل یکی برایشان جا گرفته باشد. بعد که نوبت شان شد، بعد که چیزی توی قلب شان تپید، بعد که سه دقیقه زندگی شان به جیغ و شادی چرخید، می شود درد. دردی که به عطر ها حساس است. به تصاویر حساس است. به قصه ها حساس است. عشق درد است. دردی که درمان نمی شناسد...
#مرتضی_برزگر
@Gozashte_hale_estemrari