41709
برای اطلاع از تعرفه ى تبليغات كانال و پيج با آيدى : @MehdiM22 در ارتباط باشید
گر چه با ساعت من ثانیهها بیش نبود
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود
#حسین_منزوی
@Graphic_post_insta
دست هایی که به هم پیوسته ست!
به یقین، هرکه به هر جای در آید از پای
دست هایش بسته ست!
دست در دست کسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست در دست کسی،
یعنی: پیمان دو عشق!
#فریدون_مشیری
@Graphic_post_insta
دوستانى كه تمايل به تبادل با كانال ما هستند ، با آيدى :
@MehdiM22
در ارتباط باشند
پر گشودیم و به دیوار قفس ها خوردیم
وه که در حسرت یک بال پریدن مردیم
فدیه واری است به زیر قدم گل، باری
نیمه جانی که ز چنگال خزان در بردیم
مشت حسرت به نوازش نرسیده خشکید
ناتمامیم که در غنچه ی خود پژمردیم
سهم خاکیم لبی از نم مان تر نشده
خود گرفتم می صافیم و گرفتم دُردیم
تا چه آریم به کف وقت درو؟ ما که به خاک
جز تنی خسته و قلبی نگران نسپردیم
خم نکردیم سر سرو به فرمان ستم
گر چه با تیشه ی توفان ز کمر تا خوردیم
زهرخندی که نچید از لب مان دوزخ نیز
آه از این میوه ی تلخی که به بار آوردیم
#حسین_منزوی
@Graphic_post_insta
سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
هر قدر افشرده ای دل را، بیفشارم ترا..
#صائب_تبریزی
@Graphic_post_insta
بگذار سر به سينه ی من تا بگويمت
اندوه چيست ،عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمري است در هواي تُ از آشيان جداست..
#فریدون_مشیری
@Graphic_post_insta
این روزها
که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار
بگذریم
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است...
#قيصر_امين_پور
@Graphic_post_insta
کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا
کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا
ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
کجا به در برمت ای دل شکسته کجا..
فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت
خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا
چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
به منزلی رسد این کاروان خسته کجا
دلا حکایت خکستر و شراره مپرس
به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا
خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود
کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا
چه عیش خوش ز دل پاره پاره می طلبی
نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا
بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد
که می روند ازین باغ دسته دسته کجا..
#هوشنگ_ابتهاج
@Graphic_post_insta
اينجا براي از تو نوشتن هوا كم است
دنيا براي از تو نوشتن مرا كم است
اكسير ِ من !نه اين كه مرا شعر تازه نيست
من از تو مي نويسم و اين كيميا كم است
سرشارم از خيال ولي اين كلاف نيست
در شعر من حقيقت يك ماجرا كم است
تا اين غزل شبيهِ غزل هاي من شود
چيزي شبيهِ عطر ِ حضور ِ شما كم است
گاهي ترا كنار خود احساس مي كنم
اما چقدر دلخوشي ِ خواب ها كم است
خون هر آن غزل كه نگفتم به پاي ِ تست
آيا هنوز آمدنت را بها كم است ..
#محمدعلی_بهمنی
@Graphic_post_insta
اینکه گاه میخواهم کز تو دست بردارم
حرف سردمهری نیست؛ مشکلی دگر دارم
با تو عشق میورزم ای پریچه و خود نیز
از حضور این دره در میان خبر دارم
عشق من! اگر تقویم بیست سال پس میرفت
میشد این مزاحم را از میانه بردارم
مشکلم بهار توست در خزان من، آری
آنچه پیش رو داری، من به پشت سر دارم
ورنه خوب میدانی ـ بیتوقف و جاری ـ
دم به دم به سوی تو میل بیشتر دارم
ورنه دوست میدارم سوی تو پریدن را...
با تو پرکشیدن را... تا که بال و پر دارم
روی هر چه میخواهم، سایهی تو افتادهست
یعنی اینکه یک سودا با هزار سر دارم
سیر انفس و آفاق، نیست جز تماشایت
جاودانه باد این سیر، تا سر سفر دارم
چون تو میکنی یاری، فتح با من است؛ آری
ز اهتزاز گیسویت بیرق ظفر دارم
ای ترانهی شیرین در ترنم شعرم
تا نوازمت در خود، نی نه، نیشکر دارم..
#حسين_منزوی
@Graphic_post_insta