برای اطلاع از تعرفه ى تبليغات كانال و پيج با آيدى : @MehdiM22 در ارتباط باشید
@graphic_post_insta:
"چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم
توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
👈 متنی از: مارگارت آتوود
با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
کاو مرهم است اگر دگران نیش می زنند
#سعدی
@Graphic_Post_Insta
همچو بوی گل که در آغوش گل از گل جداست
هم برون از عالمی، هم در کنار عالمی
#صائب_تبریزی
@Graphic_Post_Insta
نیَم بہ هجر تو تنها، دو همنشین دارم
دلِ شکستــہ یکی،
"جانِ بی قرار" یکی..
#حزین_لاهیجی
@Graphic_Post_Insta
شبی دارم چراغانی،شبی تابیدنی امشب
دلی نیلوفری دارم،پری بالیدنی امشب
شبی دیگر،شبی شب تر،شبی از روز روشن تر
شبی پرتاب و تب دارم،تبی تابیدنی امشب
نه در خوابم،نه بیدارم،سراپا چشم دیدارم
که می آید به دیدارم،زنی نادیدنی امشب
مشام شب پر ازبوی خوش محبوبه های شب
شبی شبدر،شبی شب بو،شبی بوییدنی امشب
زنی با رقصی آتشباد،از این ویرانه خاک آباد
می آید گردبادآسا،به خود پیچیدنی امشب
زنی با مویی از شب شب تر و رویی ز شبنم تر
میان خواب و بیداری،چو رویا دیدنی امشب
برایش سفره تنگ دلم را می گشایم باز
بساطی گل به گل رنگین،بساطی چیدنی امشب
#قیصر_امینپور
@Graphic_Post_Insta
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی كه مرا با تو ندید..
#محمدعلی_بهمنی
@Graphic_Post_Insta
شهر،منهای وقتی که هستی، حاصلش برزخ خشک وخالی
جمع آیینه ها ضرب در تو، بی عدد صفر بعد از زلالی
می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار
می شود آهویی در چمنزار، پای تو ضرب در باغ قالی
هر چه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت
می کند بر سبیل کنایت،مشق آن چشم های مثالی
ای طلسم عدد ها به نامت،حاصل جزر و مد ها به کامت
وی ورق خورده ی احتشامت،هر چه تقویم فرخنده فالی
چند برگی است دیوان ماهت،دفتر شعرهای سیاهت
ای که هر ناگهان از نگاهت،یک غزل می شود ارتجالی
چشم وا کن که دنیا بشورد،موج در موج دریا بشورد
گیسوان باز کن تا بشورد،شعرم از آن شمیم شمالی
حاصل جمع آب و تن تو، ضرب در وقت تن شستن تو
هر سه منهای پیراهن تو، برکه را کرده حالی به حالی
#حسین_منزوی
@Graphic_Post_Insta
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست ِ محبت سوی کس یاری،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است..
#مهدی_اخوان_ثالث
@graphic_post_insta
این شهر
پر است از حرف من و تو
عینک آفتابی ات را
از روی چشم هایت بردار
تا آفتاب مرداد بگوید
چقدر بخاطرت
سیلی توی گوشم زد
تا آدمم کند..
بلند شو
گوش کوچه تان را بگیر
تا بگوید
چقدر با قدم هایم
سرش را درد آوردم..
شب که شد
پرده پنجره را کنار بزن
به ماه نگاه کن
تا ببیندت
تا بفهمد
هرچه از تو گفتم راست بود
تا ببینی خودش را
از خجالت پشت ابرها پنهان می کند..
حالا باز هم بگو
دوستم نداری!...
👈 متن از: محسن حسینخانی
👈 تصویر از: سروش اسدی
@Graphic_Post_Insta
دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت را ، در دستم گذارم
بی هیچ پروایی ، که دستِ عشق با ماست
#حسين_منزوی
@Graphic_Post_Insta
ای عشق، ای ترنم نامت ترانه ها
معشوق آشنای همه عاشقانه ها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه ها..
#قیصرامین_پور
@Graphic_Post_Insta
بندِ همہ غم هاے جهان بر دلِ من بود
در بندِ تو افتادم و از جملہ بِرَستم...
#سعدے
@Graphic_Post_Insta
تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مُهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت
#فاضل_نظری
@Graphic_Post_Insta
نشد یك لحظه از یادت جدا "دل"
زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل!
#لاهوتی
@Graphic_Post_Insta