خدا میگفت نمیذارم هیچوقت تن به فلاکت بدید
میگفت من اینجام تا از ظلم و زور حفاظت بشید
میگفت من عادلم هرچی داشتید شکایت بگید
خدا ایرانو دید
خدا خجالت کشید...
ع وقتی یادم میاد بوده وضع همین
دست خالی، پشت خالی تر، دل پر ولی
خودم همه جا خودمو کشیدم به دوش
کسی نبوده منو بلند کنه از زمین
چون برا هرکی بودم برا من نبود
کنار کسی موندم که کنارم نموند
گفتم برا رفتن از رو نعشم رد شید
جوری رفتن که هیچی از جنازم نموند
اگه یرو یادم افتادی بعد رفتنم
اگه شده بلاخره از آدما بکنم
یادت باشه بوده روزای بدیم اینورا
فقط نشون نداده رفتارای مبهمم
به همه بگو نبود اون که نشون میداد
کسی خبر نداشته چی به سرش میاد
همراه همه بود، همه همراش بودن
ولی نهایتا کسی نمیارتش به یاد
بگو بوده شبایی که باشه مشتاش کبود
از یه جایی به بعد واسه هیچی مشتاق نبود
حضور داشت توی زندگی آدما
فقط اولویت اولویتاش نبود
سخت بوده برا منم قطعا
نمیخواستم بشم اینی که الان هستم
هی دوییدم و دوییدم و نشد برسم
آرزوهام از دست و من از رو رفتم
به خوشی چسبیدم خوشی ازم دور شد
گفتم عاشق بشم، دلم خرد شد
نمیخواستم این یدونرو بدم از دست
ولی یه امید مونده بود و اونم دود شد
از یه جاهایی به بعد درد نداشت زیاد
هرچی اومد سرم،هرچی میخواد بیاد
باد هنوز قدَره باد هنوز همونه
فقط من چیزی ندارم بخواد بره به باد
نه آرزویی مونده نه هدفام برام
نه خودم میخوام که از تو این حال درام
نه کسی فانوسمه تو عمق ظلمت و
نه میخوام که فانوسم شه کسی الان
این اون زندگی که من میخواستم اصلا نبود
شب که هیچوقت و روزا حتی نیستم رو مود
تو اوج جوونیمون چه چیزایی رو به چشم دیدیم
زندگی، زندگیمونو واقعا نمود
نه نایی داریم واسه جمع شدن و جایی رفتن
نه با جمعیم، نه تو جمعیا باهامون هستن
فکر و خیالا میگیره کل وجودو نم نم
خود من بشخصه لای فکر و خیالا دفنم