Telegram-канал ham_velayti - هم ولایتی: Unsorted

هم ولایتی

25 Feb 2024 12:03

/channel/+ifJ6b2HUxW41ZjZk

هم ولایتی

24 Feb 2024 08:17

😁 عیدی ناچیز ( شعر طنز )

عیدی که گرفتم طرف خانه دویدم
مشتاق به سمت در و دیوار پریدم
از این همه لطف و کَرَم دولت فعلی
رقصیدم و خندیدم و هی نعره کشیدم
همسایه ی دیوار به دیوار که فهمید
آنقدر زدم نعره که شلوار دریدم
گفتم نکند خوابم و در بستر خویشم
از پنجره تا آن طرف خانه جهیدم !!

گفتم که؛ خز آرید. ...که وقت طرب آمد !!
(خیزید و خز آرید)..........................
عیدی من آمد ، عسل آمد ، رطب آمد !!

گفتم چکنم این همه سرمایه ی خود را
تا حفظ کنم اندکی از مایه ی خود را
لازم شده اول بخرم بسته نباتی
رنجانده از خود زن همسایه ی خود را
تعمیر کنم ، شاد کنم، کاپشن ام را
اِمسال که جرانده خودش لایه ی خود را
شاید بروم بینی خود را بزنم تیغ
تا خوب ببینم همه جا سایه ی خود را

گفتم که؛ بیارید دو تا کیسه ی گلدار
هنگام خرید است، خدا یار و نگهدار.....

رفتم بخرم یک کت و شلوار ...نمی شد
گفتم بده آن دامن کش دار.....نمی شد
رفتم ته بازار رضا پیش غضنفر....
گفتم بده آن جعبه ی گیتار .....نمی شد
رفتم سر قصابی جمشید کلانتر
گفتم بده یک شقه ی پلوار...نمی شد
رفتم بخرم کیسه برنجی و نباتی
از دکه ی آقای علمدار.....نمی شد

ای تف به همین عیدی ناچیز مزاجی
باید بدوم تا برسم سمت حراجی.....
.....
با این دو و پونصد بده آجیل ....نه آقا
با این دو و پونصد بده زنبیل.....نه آقا
یک جعبه ی سیب و سمنو پس ،....نه برادر
پس باز بکن جعبه ی ازگیل،......نه آفا
گفتم بده جان پدرت هر چه که خواهی...
من پیل تو هستم تو ابابیل.....نه آقا
پس لطف بکن آخر این ماه برادر
بر فرق من ساده بزن بیل .....نه آقا

از غصه زمین خوردم و گفتم ، وطن من......
جر خورد همین یک کت و شلوار تن من!!!

تا از ته بازار به ناچار رسیدم
ده بار نشستم ، نه دویدم ، نه پریدم
صد مرتبه از صورت خود اشک گرفتم
هی غم به دلم دادم و هی آه کشیدم
چون مارکتک خورده ی درمانده ی کم جان
تا لانه ی بی رونق و ویرانه خزیدم
یک عده به سمت من افسرده دویدند
من گوشه دیوار خدا را طلبیدم
گفتند، پدر جان بدهید عیدی ما را...
با لهجه چنین گفتم و از درد لَمیدم

فقط مُو گِرفتم بِرِی نرگس و اِسمال
از خررازی مشدی حسن، جوراب و دُسمال