hamedaskary | Unsorted

Telegram-канал hamedaskary - يك حامد عسكری معمولی

8752

پراكنده های روزانه يك عدد حامد عسكری

Subscribe to a channel

يك حامد عسكری معمولی

فوتو با کمرای خودمان انداختیم

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

دارم پیرهنشو اتو می‌کنم اومده بغل شب‌به‌خیر رو بده دم گوشم میگه دعام کن فردا امتحان ریاضی دارم.
#میرزانیکان

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

جهان به ما بدهکار است، قبل از مرگ تسکینی
خیالی خلوتی اغوش گرمی خواب شیرینی...

#ازغزلی‌تازه

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

آقا من دیگه دارم نمی‌تونم. یک کلیپ دیدم گوسفنده داره با یه بچه بازی می‌کنه، بعد یکی کامنت گذاشته، فرنکاس زمین عوض شده حیوونا باهوش شدن کاش از خوردنشون دست بکشیم. بعد رفتم تو پیجش خود کم‌مقدارش، چنان با کاسه‌کباب اردبیل عکس گرفته بود که نگم براتون.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

علی‌الطلوع در لباس رعیت بی‌خدم و حشم به خیابان شدیم پی رتق‌و‌فتق امورات شخصیه، ایرپاد در گوش یک قطعه آواز موزیکانچی مرحوم میزممرضا شجریان را گوش می‌دادیم و ای‌بابا ای‌بابا می‌فرمودیم، که گرسنه‌مان شد، سرسراغ کردیم فرمودند رستورانت هیزم خوراک مطبوع و لطیف می‌دهد دست خلق، وارد گشته امر فرمودیم اکبرجوجه آوردند، سبیل چرب کرده، بادگلو زده من بعد ذلک قهوه خواستیم ، پر بدک نبود، رفتنا لطف کردیم فرمودیم نامه‌اعمال بیاورند، حساب کنیم، لختی بعد کاغذی در بشقاب گذاشته آوردند، کارت کشیدیم و آخرش دیدیم ای دل غافل همان غزلی که از صب در گوشمان پلی می‌شد، را پایین کاغذ ارتکاباتمان نوشته‌اند، فاتحه خواندیم بر روح خواجه و بیرون زدیم، حوالی حسن‌آبادیم، چه کیفی می‌کنیم از ویندوشاپینگ ابزارآلات و فنی جات، کی بشود یک عمارت بخریم، در و دیوارش را پر کنیم از آچار کلاغی و بوکس و شلاقی و دریل و مته‌ و پیکور و مغار و سمباده و سوهان و اره، بوی چوب فندق و گردو و بلوط بخزد زیر دماغمان همچین کیف کنیم. ای سگ فلان کند در این روزگار که قواره یک سجاده کارگاه نداریم دست‌آفریده خلق کنیم، سازی بسازیم، منبت و سفالگری‌ای کنیم ، عشق کنیم. بیا بغضمان گرفت.



/channel/hamedaskary

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

تصدقت گردم نقره خانم جانم یاد داریم شهید و حکیم سیاست، میرزاتقی خان امیرکبیر، رحمه ا... جایی به جد کبیرمان مرحوم ناصر الدین فرموده بودند اگر محصول یک ساله می خواهید گندم بکارید، اگر محصول ده ساله می خواهید گردو بکارید و اگر محصول صدساله می خواهید انسان پرورش بدهید. سینماتوگراف بیاورید، سینما توگراف انسان پرورش می دهد. دیروز همین همایون خان یک چیزی آورده بود در منزل به اسم ویدئوپروژکتور، حقیقتا عجایب خلقتی بود. همایون خان در بادی امر همه پنجره های خانه را به پتو و پرده پوشانده اتاق را مطلق تاریک کرد. کأنه شب ظلمات. من بعد ذلک دو قاب از جد کبیرمان که بر دیوار بود را از دیوار برداشت که دیوار لخت گردد و بلامانع باشد. بعد یک رشته سیاه رنگ را در سوراخی در دیوار فرو کرده و نقشی روی دیوار افتاده بود حقیقتا واحیرتا بودیم و انگشت به دهان از این مخلوقه دست بشر. عکس ها و نقش ها و حرف ها بر دیوار سرد بی جان چنان جان گرفتند و رجال و نسوان چنان مثل بلبل حرف می زدند کأنه وسط بازارچه بودیم و گوش سپرده بودیم به حرف هایشان و گفت وگوهایشان. قصه قصه جوانکی بود که در یک بخت آزمایی بلیتی برنده می شود و آن بلیت، بلیت یک کشتی پهن پیکر است که گویا قصد تفرج و تماشا در کل کائنات دارد و در آن میان جوانک بی نوا یک دل نه صد دل عاشق و دلباخته دخترکی می شود در طبقه بالای کشتی و حکایتی می رود که نگو و نپرس. یک جاهایی از فیلم را چشم بر هم گذاشتیم از قباحت صور موجود و یک جاهایی استغفرا... از دهانمان نمی افتاد. حکایتا در آخر فیلم هم بسیار اشک ریختیم و فاتحه خواندیم بر روح پسرک عاشق که جان را فدای معشوق کرد و دل سپرد به اقیانوسی تاریک و بی انتها. خداشاهد است خانم جان روی دیوار خشک و خالی چنان دریا موج می زد و آن کشتی بی لنگر کج و معوج می شد که فرمودیم تو نمیری من بعد از فیلم، باید محمود بنا را صدا کنیم و بگوییم این دیوار نم کشیده را دوباره کاهگل و گچ کند از حجم خیسی امواج دریا. می گویم خانم جان چه همه قصه باحیای قشنگ جذاب داریم در این مملکت و دارند لای کتب شخصیت ها و قهرمان هایشان خاک می خورند و هیچ دایرکتور و آرتیستی نیست که این آدم ها را بیرون بکشد، غبار روزگار را از جانشان فوت کند و بیاور شان جلو کمرای سینما و کاری کند کارستان.عرضم این است که خانم جان می شود بی لختی بازی و رقص و قر و فر هم فیلم قشنگ و گوارا ساخت و رعیت را در سینما میخکوب کرد و چیزهای قشنگ و شیرین یادشان داد و جامعه را گنده کرد. حالا کار یادگرفته ایم. یک چیزی همایون خان آورده اندازه کف دست اسمش هم هست هارد. تویش یک عالمه فیلم ریخته و قرار است شب های دراز زمستان را بنشینیم مکمل فیلم ببینیم و صفا کنیم. می گویم خانم جان تصدقتان زحمت نیست یک چند من تخمه کدو که مخلی به طبع جنابمان باشد بو بدهید، بسپارید جمشید بیاورد پای فیلم می چسبد. یک وقتی هم با خانواده و آقاجانتان تشریف بیاورید، ما از میان فیلم های توی هارد قشنگ هایش را سوا می کنیم دور هم ببینیم چیزی یاد بگیریم و ببینیم اهل فرنگ چه می خورند و چه می پوشند و چگونه عشق می ورزند و چگونه می میرند. سیر آفاق و انفس که می گویند حقیقتا همین سینماست. مراقب احوالتتان باشید. زیاده عرضی نیست.



/channel/hamedaskary

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

آقای راننده‌ای که منو تا فرودگاه می‌رسوند، شناخت و گفت: بعضی شعرتانا موخانوم، لذت شنیدنش از سه‌تا ساندویچ همبرگروم بیشتره بِرِی مو

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

آقا من دلیل فرق طعم پیتزای خونه و بیرون رو کشف کردم، کارتن آقا کارتن... پیتزای خونگی‌رو تو بذار جعبه مقوایی کفش یا ساعت دیواری اندازه رسیدنت تا خونه یا دفترت بهش زمان بده بعد واکن بخور، همون مزه بیرون رو میده،
اون نوبل اکتشافات منم بی‌زحمت دست به دست کنید بیاد.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

📋 تضرّعِ سازنده
🎙 حامد کاشانی
📆 دوشنبه ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۲

تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

بحث مقدمه‌ی واجب اصول فقه را با علیرضا مباحثه کرده بودم و تمام شده بود، چای و شام خورده نخورده در حجره را پیش کشیدم و مدرسه بیرون زدم و سوار بر دوچرخه به سمت خانه مادر بزرگ راه افتادم، یک نوار بدایه‌الاصول هم از علیرضا گرفته بودم که توی واکمن‌ سونی ام تا خانه گوش کنم و وقتم حرام نشود و ذهنم مشغول باشد. از سه راه گنجعلی‌خان پیچیدم توی شریعتی و به سه‌راه شریعتی رسیده نرسیده صاحاب دکه داشت روزنامه‌ها را میچید روی هم و جمع و جور می‌کرد که برود ... توی جمع و جور کردنش این تصنیف از باندهای آیوای بزرگ دکه‌اش درحال پخش بود ، رد شدم و چندمتری بعد ترمز میخ کشیدم و ایستادم... شنیدمش و مردد نزدیک شدم گفتم میشه برش‌ گردونی؟ برش گرداند و دوباره شنیدمش و دوباره و دوباره.... دوتاچایی ریخت و نشستیم به شنیدن ...مرد همانطور زل زده بود به بغض من و با همان لهجه کرمانی گفت ؛ تِه هم را نمی‌بری چه مرگته؟ یه چیزی ته دلت مالش می‌ده نمی‌فهمیش نی؟ گفتم ؛ ها قرآن درمابِین
گفتم؛ فروشی داریش؟
گفت: بله که دارم ...بدمت؟
دست کردم پر شالم سیصدوپنجاه تومن بیشتر نداشتم و البوم ششصدتومن بود... گفتم پول بام نیست... رفت و برگشت آلبوم را گذاشت توی جیبم و گفت: امشبو بگذرون هر وقت داشتی بیا بده ... دیدمت چطور ترمز کردی آدمی که موسیقی کاریش میکنه نیم‌متر خط ترمزش آسفالت چاک بده دزد نی...
دست دادم و چهار بسته باطری قلمی هم خریدم شد نهصدتومان بدهی من...
نوار بدایه‌را از واکمن در آوردم و نت به نت آلبوم صدایم کن را گذاشتم روی لبهای وامانده ی واکمن...
من آن شب یک کوچه‌هایی از کرمان کشف کردم که دیگر هیچ‌وقت پا در آنها نخواهم گذاشت ... من آن شب‌ برای یک وجودی و یک حضوری اشک ریختم که از بیخ دلم بود . من آن شب تنهاترین طلبه‌ی هفده‌ساله‌ی جهان بودم که روی یک سیاره در منظومه شمسی تمام کرمان را رکاب زد و اشک ریخت ....
شهریه را که دادند رفتم نوار وباطری را تصفیه کردم و بعدش شدیم رفیق... بعدش بیداد آورد بعدش سازخاموش، بعدش چشمه‌ی نوش بعدش سلانه ...
امشب هم همان پسر هفده ساله دارد توی کالبد چهل سالگی‌ام گریه می‌کند و من سوار بر دوچرخه‌ای خیال نفس‌بریده‌ی رکاب زدن‌های متواترم...


/channel/hamedaskary

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

رفقا توی شبکه ی اینترنتی کتاب یا همون تی‌وی کتاب پخش زنده داره
توی گوگل جستجو بفرمایید

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

عزیز بزرگی که حکم برادری بر من دارد پیامی فرستاد و گفت گویا هموطنی اهل کلمه از خوزستان رنجیده که فلانی به کارون ما گفت فلان... اولا من نگفتم و این جمله را اتفاقا یکی از اهالی همان خطه گفت و ادامه هم داد که این استان اوضاع پروازیش خوب نیست و ثانیا من در متن هم دیالگوش رو تقبیح کردم و گفتم مودب باش...
غیرت روی خاک و سرزمین ستودنی‌است ولی این به نظرم مته به خشخاش بود... با این همه حرف آن عزیز را بر چشم می‌گذارم و عذرخواهم.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

جان مادرتون دشمنی هم می‌کنید، نامردی هم می‌کنید، حقیر نباشید، کوچولو نباشید، تیغی که باهاش می‌زنید عاریه نباشه، دسته تیزی تون قبلش تو مشت یه نامردتر عرق کرده نباشه... بزرگ باشین آدم کیف کنه از زخم ...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

هو...

به افق فلسطین برنامه‌ای جذاب و عمیق بود که حاصل یه جمع نخبگانی روادار بود، این مدت خیلی خوب اتفاقات غزه رو پوشش می‌داد و از ابعاد مختلف بررسی می‌کرد، برنامه‌ای که بعد از سالها با یه جمع رنگارنگ و با سلیقه‌های مختلف و با یک هدف دور هم جمع شده بودند و انصافا کاری کردند کارستان ...
و خب همونجوری که می‌شد حدس زد؛ بعد کش و قوس‌های فراوان خبر رسید امشب برنامه جمع شد... به قول عبدالله اون خانم جلسه‌ای برنده شد ...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

نیم روز در اصفهان اتراق کرده برمیگردیم ، این طیاره هم چه عجایب خلقتی است، دوتا بال دارد به قاعده چنارهای دوشان تپه، مطبخ هم دارد، خوراک‌های گرم هم می‌دهند، تیکت هم دارد، نامبر تیکت را می‌گویی می‌روی روی صندلی‌ات می‌نشینی، یک بیلبیلک هم دارد ، فشارش می‌دهی کانهو پر سیمرغ که آتش بزنی بانویی حاضر می‌شود و می‌گوید در خدمتم و می توانی آب بخواهی یا چای مثلا یا یک قرص سردرد و پتو ولی ما که شاه مملکتیم یکبار گفتیم یک سیخ شیشلیک بیاورد تا طهران به نیش بکشیم پدرسوخته لب ورچید و گفت نداریم قربان،
حالا بنشینیم طهران تلکیفش!! را روشن می‌کنیم.

می‌گویم این مهمانداری هواپیما هم شغل غریبی است، هیچ دوستش نداریم. حقوق بگیری که مهربان باشی که لطفی ندارد، آدمی باید ذاتش مهرآگین باشد و بی مزد و مهربانی کنی، بعد چل‌سال حکمرانی بر ممالک محروسه و دم‌خوری با کرد و بلوچ و لر و فارس و قشقایی و ترک، خوب ملتفتیم که از دل مهربان است و که مجبور است مهربان باشد و که ادای مهرورزی در می‌آورد.
این دخترک آمده بالای سر ما یک تسمه با صندلی متصل را اصرار دارد ببندیم، مادر نزاییده کسی به ما امر و نهی کند، حالا منتظریم طیاره را بلند کند برویم اتاق طیاره‌ران، خودمان فرمان را دست بگیریم یک تابی روی ممالک محروسه بخوریم، بعد گازش را بگیریم برویم تا سرحدات مرزی و چهارتا توپ هم ول کنیم روی سن‌پطربورغ و تفلیس و ایروان و استانبول ، انفجار کند کیفور شویم.
پدرسوخته‌ها چپق هم نمی‌گذارند بکشیم، پنکه‌های خیلی خنک دارد. پنجره‌های کوچک به‌درد نخور که وا هم نمی‌شوند، یک جوری میگویند به علامت فلان توجه کنید انگار ما رعیت اینهاییم، حالا برسیم طهران داریم برایشان. خرسمالشان کردیم می‌فهمند به شاه مملکت نباید دستور داد، توی رویشان خندیدیم پر رو شده این رعیت، چارتا اعدام کنیم بفهمند کت تن کیست.
زیاده عرضی نداریم، می‌خوابیم.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

کاغذ فرستاند دعوت کردند به تماشای تیارت #کلنل ، شال و کلاه کرده مشرف شدیم، فوق‌النهایه قشنگ بود، شهید والای وطن محمدتقی‌خان پسیان رحمه‌الله چه رشادت‌ها کرده و چه بیدارخوابی‌ها کشیده در خراسان الحق و الانصاف حین تماشا عین شب علی‌اکبرحسین‌علیه‌السلام اشک ریختیم بر این رعناجوان وطن که چشم بر جهان شیرین بست و خویش را فدای وطن نمود...

میرزانیکان خان همراهمان بود برگشتنا عرض کردیم ، میوه‌ی دل در تلمباری قوام‌السلطنه‌ها و سیدضیاها تو کلنل‌محمدتقی‌خان پسیان و ماژور ابراهیم باش... حتی به قیمت جان...
عارض شدند چشم.

من بعد ذلک شعر محمدتقی‌بهار را براش خواندیم که در رثای کلنل سروده بود:

دلم به حال تو‌ ای دوستدار ایران سوخت
که چون تو شیر نری را در این کنام کنند

تمام خلق خراسان به حیرتند اندر
که این مقاتله ی با تو را چه نام کنند

به چشم مردم این مملکت نباشد آب
وگرنه گریه برایت علی الدوام کنند

خدا نخواست که این مملکت شود آباد
وطن‌پرستان بیهوده اهتمام کنند

از این سپس همه مردان مملکت باید
برای زادن شبه تو فکر مام کنند

سزد که هر چه به هرجا وطن پرست بوَد
پس از تو تا به ابد جامه مُشک‌فام کنند.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

هی‌ شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

بیچاره ندانست...

آلبوم وطن من
ایرج بسطامی

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

برای عید فطر نوشته‌ بودم توی خرت‌وپرت های گالری یافتمش...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

خب خب
من یه ادیت توی دوربین گوشییم برای عکاسی در شب پیدا کردم و من بعد از این زخمی‌این

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

علی الطلوع با رعیت دیدار داشتیم، پگاه صبح ، اینک به اندرون آمده‌ایم، کولر را روشن کرده‌ایم چپیده‌ایم زیر لاحاف، یک کیف لایوصفی داریم می‌کنیم که لاریب فیه، تلیفون سایلنت اف‌اف خاموش ، میخوابیم تا هر وقت دلمان خواست، من بعد ذلک بیدار میشویم پاسخگوی رعیت خواهیم بود، ماچ به کله‌مان. زیاده فرمایش نداریم.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

من را ببخشید همیشه، توی سلام دادن‌هایم به شما:
تَامَّةً زَاکیةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً

را پس و پیش می‌گویم....

دعاگوی همه‌ی دوستان بودم شرط لیاقت...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

رفیق هرکی یه میکروفن جلوش بود و یه هدفون رو گوشش بود و داشت افاضه می‌کرد لزوما کارشناس و متخصص اون رشته و موضوع نیست.

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

‍ ‍ ◀️جلسه نودم
📆 ۹۹.۴.۲۸

ذکر احوال کرمان و هزیمت آن لشکر که آنجا مرتَّب بود

(صص ۴۷۰ تا ۴۷۲ دیبای دیداری)

#بیهقی

جلسات پیشین را بشنوید👇
t.me/joinchat/AAAAAEfXt9Mc0p1qgtq7AA

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱﴾

بگو هرگز چيزى جز آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است، به ما نمى‏رسد، [و] او مولاى ماست و مؤمنان بايد بر خداوند توكل كنند (۵۱)

سوره‌توبه

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

امروز من می‌رم یادبگیرم شما هم وقت کردین و دوست داشتین تشریف بیارین نظرم جلسه مفیدی باشه برامون...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

تو فرودگاهم بنده خدا میگه بلیطت کدوم شرکته؟ میگم کارون میگه کارون مستراحه...
حالا داداش یه ذره مودب باش شاید خوشت اومد

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

یه چیزی هم هست به نام وقاحت، که بعضیا تا تهش رفتن...
طرف دوسال و نیم پیش پول قرض کرده ، توی این مدت به روی خودش نیاورده، توی ماجرای نیویورک فحش رو کشیده به من و تگم هم کرده و من مطلقا جوابش رو ندادم
بعد امروز توی خصوصیم بون سلام و حال و احوال برام از کانالش مطلب فوروارد کرده که؛ داداش اینو برای فلان نوشتم بفرست توی کانالت دیده بشه،
انگار نه‌انگار که حرمتی شکسته و بدهکاره...
اینجا هم عضو کاناله و داره می‌بینه...
این دفعه اسم نیاوردم به حرمت خیلی چیزها ولی بدون اسم نوشتم که بدونی با خودتم ... آره خودت...
بی وجود...

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

شعر و باباطاهر و صداى شجريان يه دنياي ديگست..✨
"آروم بگير جانم"

Читать полностью…

يك حامد عسكری معمولی

یک عدد تربچه سالن رو گذاشته بود رو سرش
فقط اون پاچه شلوارش که بالا رفته
😁😁😁

Читать полностью…
Subscribe to a channel