21551
پراكنده های روزانه يك عدد حامد عسكری
🌸❤️
#موج_مهربانى
#صدقه_ماهیانه
🖋امام صادق (ع) :
پس از مرگ انسان،
جز از ناحيه سه خصلت،
پاداشى به او نمى رسد:
١) صدقه اى كه در حال حياتش جارى ساخته
و پس از مرگش هم جريان مى يابد،
٢) سنّت و روش هدايتى كه بنيان گذاشته
و پس از مرگ هم به آن عمل مى شود،
٣) فرزند شايسته اى كه براى او دعا مى كند.
🗓🇮🇷 در طلیعه ماه رجب
به نیت سلامتی و تعجیل در فرج حضرت صاحب (عج) ،
به نیت سلامتی خود و عزیزانمان
و برای رفع بلا از تمامی جامعه انسانی
به خصوص میهن عزیزمان
طرح صدقه اول ماه را
آغاز میکنیم.
✅ 🐑صدقه جاریه ماه رجب
انشاءالله به قربانی گوسفند
و توزیع آن بین خانواده های نیازمند تحت پوشش اختصاص خواهد یافت.
🌸❤️ در طلیعه ماه رجبالمرجب
و در ایام ولادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
حضرت امام محمد باقر علیه السلام،
به مدد نام اعظم آن حضرت،
با آرزوی سلامتی و امنیت
برای کشور و همه هممیهنان،
سهمی در رنگین شدن سفره عزیزانمان برمیداریم.
🕑 مهلت مشارکت ،
ساعت ۲۴ روز چهارشنبه
۳ دیماه ۱۴۰۴
خواهد بود.
✉️➡️ پیام را برای بهترین دوستانتان
فوروارد کنید و
حتی با کمترین مبالغ
مشارکت نمائید.
✅ پرداخت از طریق ؛
💳 شماره كارت ۵۰۵۴۱۶۱۰۰۵۹۵۴۹۵۷
به نام محمد لطفی
شماره شبای حساب
IR260640014299330348171001
✌️ بسم الله....
#موج_مهربانى
#همه_ماه_ها_ماه_خداست
#با_كريمان_كارها_دشوار_نيست
#یا_باقرالعلوم
@mahekhodaa 🌙
🔴 آخرین وضعیت رضا امیرخانی
🔸پزشک رضا امیرخانی: آخرین سیتیای که انجام شده وضعیت مغز را همچنان بدون تغییرات منفی و در مسیر بهبود نشان میدهد.
🔸میشود گفت که تنفس رضا الان به اختیار دستگاه عصبی خودش است ولی هنوز از ونتیلاتور جدا نشده.
🔸رفلکسهای حرکتی اندامها مثلاً چشمها در پاسخ به محرکهای فیزیکی یا پاسخ به محرکهای کلامی، میشود این نتیجهگیری را کرد که با شیب بسیار کندی، در حال بهبود است.
@kioskkhabar
خب برف و باران الحمدلله در سرتا سر کشور باریدن گرفته، بریم برای شاهکارهای مدیریتی مسئولین عزیز، یا غافلگیر میشن یا ورای تصورشونه یا آفتاب میتابه آب میشن خودشون.
Читать полностью…
🎙 #صوت کامل مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی با موضوع "مظلومیت و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها"
کیفیت و حجم پایینتر
تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت | اینستاگرامِ سایت | kashani1395">صفحه یوتیوبЧитать полностью…
برادرانه ای کوتاه :
لب فرو بند ولی غرق غزلخوانی باش
رجز دهکده در خواب زمستانی باش
حامدعسکریِشیعه فقط کافی نیست
مرد باش و پس از این حامدکاشانی باش
🔅
الهی به گلهای گلخانهات
به انگورکاران بیدانهات
به آنان که بالکل زبانند و مغز
سخنهای معقول دارند و نغز
به مغزی که خشک است مانند چوب
که گویا همین است یک مغز خوب
به آنان که جمع است منهایشان
به آنان که وصل است بابایشان
به رانتی که خوردند بنیادها
به حالی که کردند دامادها
به آنان که پیوسته بر مسندند
که همواره خوبند، اگر هم بدند
به راهی که بستند با نردهها
و رفتند تنها نظرکردهها
به آنان که قانون پی ردشان
بگردد مدام و نیابد نشان
به کمچه، به ماله، به چکش، به داس
به پاهای پرمو، به سرهای طاس
به کف کردن آب و صابون قسم
به اموات عباس موزون قسم
که در ظرف ما هم شرابی بریز
شراب ار حرام است، آبی بریز
که از خواب خوش کمکمک پا شویم
مهیای تصمیم کبری شویم
▫️
الهی به بوی رقیق خیار
به جبری که داریم با اختیار
به ادمین، به استارتاپی، به تد
به اصل رواداری نسل زد
به دلدادگان در نگاه نخست
به تعداد کامنتها زیر پست
به ناز پرادو، به گاز پراید
به بازیکن مانده در آفساید
به تندیسهای برافراخته
به تخصیصهای نپرداخته
به هموارهباشان منصبپرست
به خفاش روزآمد شبپرست
به رویافروشان بازار ارز
به سرباز افتاده در پست مرز
به شرم پدرهای بیدستمزد
به بیشرمی بیپدرهای دزد
به صبر و سکوتی که آیین ماست
به چوبی که در راه پایین ماست
به سوگند روباه بیدم قسم
به ناجوری حال مردم قسم
که ما را از این ورطه بیرون بکش
به فردا نینداز، اکنون بکش
مگر عقدۀ کهنه را وا کنیم
که با عقدهایها مدارا کنیم
▫️
الهی به ششتای پنجاه و دو
به املتفرنگی، به شیرینپلو
به کیسه، به صابون، به شامپو، به لنگ
به آمر، به ناهی، به ماهی، به تنگ
به خشخاشکاران اقصای غور
به تصمیمگیران جلبکشعور
به واردکنان فلاشتانک و شیر
به صادرکنان پروپان و قیر
به قیمتگذاران اموال مفت
به مردمسواران گردنکلفت
به ارزشمداران ارزندهخوار
به سرمایهسوزان سرمایهدار
به پویندگان طریق وصول
به شویندگان زبردست پول
به اندیشهورزان سرهنگدوست
به سربازجویان فرهنگدوست
به خارجپرستان میمونصفت
به میهنفروشان شومعاقبت
به تحلیلهای سیاسی قسم
به نسناسی دیپلماسی قسم
که ما را پریشان و درهم مخواه
گرفتار این هم و آن غم مخواه
که ما را مپیچان، که ما را مران
که ما را مکن عبرت دیگران
▫️
الهی به مستان حدخوردهات
به ساقیگران ابدخوردهات
به شوفر، به کاسب، به ساقی، به مست
به شاعر، به مطرب، به هرکی که هست
به گلهای تکتک بهارآفرین
به استارتاپی، به کارآفرین
به سیالی آرمانهای ناب
به شلگیری ساترا در حجاب
به خال تتلو، به احساس یاس
به حال پریشان گیتارباس
به رحمان بیرحم و فن کمر
به رقص کمر در مقام فنر
به اقبال شیرین دکتر دبیر
به اشعار رامین ناصرنصیر
به پژمان جمشیدی و شهر فرش
که از فرش شد آگهی تا به عرش
به بیآبروهای گردنفراز
به افزودنیهای غیرمجاز
به دلپاکی نوجوانان قسم
به سوراخ دروازهبانان قسم
که ب.ز. اگر حل شده مشکلش
بینداز مهر مرا در دلش
که از زمرۀ رهروانش شوم
یکی از مدیران وانش شوم
▫️
الهی به مرغ سوخاری قسم
به جلد صحیح بخاری قسم
به قانون جنگل، به ناقوس جنگ
به توفان آهن، به باران سنگ
به فساق فاجر، به عشاق بمب
به پسماندگان کریستف کلمب
به ششلولبندان وینسنسران
به بیتوسواران و بمبافکنان
به کفتارخویان پیکارجو
به ماشهچکانان بیچشمورو
به لندن، به برلین، به ورشو، به رم
به اردن، به عمان، به لبنان، به قم
به پروندۀ باز ما در آژانس
به این واژگون بخت و برگشته شانس
به مغز علیل براندازها
به صبر جمیل وسطبازها
به مجلس، به دولت، به بالاترک
به این اندکِ مانده از ماترک
به راهی که تا آخرش راندهایم
به رینگی که در گوشهاش ماندهایم
به بند کلفتی که بر پای ماست
به سوزی که پیوسته در نای ماست
به افکار اقشار فرهیخته
به این گربۀ کرکوپرریخته
به قهوه، به چایی، به شربت، به می
الهی، کجا مخلصی هست و کی
الهی، نگاهی به ما هم بکن
گره میزنی خوب، وا هم بکن
به ما رنگی از روشنا هم بزن
سری سمت اطراف ما هم بزن
الهی، اگر در فشاری بگو
اگر حال ما را نداری بگو
الهی، به آن افسر سروریت
به هرچیزدانی و هرجابریت
شکاری گر از ما ضعیفان بگو
اگر بستهای با حریفان بگو
▫️
الهی، به سوز دل مستجیر
جسارت نکردیم، بر ما مگیر
غرض حرف دل بود، اینگونه شد
عسل بود، دمنوش بابونه شد
کریمی تو و ما فقیران تو
ببخشای اینبار، قربان تو
الهی، به این روزهای عجیب
به أنت رجائی، به أمن یجیب
رضاییم با مصلحتدید تو
همین و... الهی به امید تو
▫️
#امید_مهدی_نژاد
👁️🗨️
@OmidMahdinejaD
از هر فروشنده ای چیزی قیمت گرفتی و گفت: با احترام تقدیمتون میشه فیلان ... بگریز .
Читать полностью…
برید سایت رویاد این کارگاه رو ثبت نام کنید، خیلی کپسولی و منظم ابتداییات رو گفتم، مشقاتونو خودم میبینم
Читать полностью…
فصل جنگ
اپیزود ششم: به دنبال چشمانت!
🎙 به روایت: مرتضی درخشان
🔹 کارگردان: فواد عبدالعلیپور
@LovelyTehran_pod
پر از زخمم پر از رنجم پر از امید و لبخندم
به قول دوستان پر افاده فعلا: «ایرانم ...»
ازغزلی تازه
از گوشه ی آن خال سیاه عربی آه ...
مویه:
کاسب های اطراف بازار حمیدیه بسته اند، حرم سه ساله ی حسین را هم ... نفیسه دیر کرده ، محمدرضا روضه ی مفصلی خواند . سبک شدیم . نمی توانم بروم قسمت زنانه .زنگ پشت زنگ جواب نمی دهد، با تاخیر می آید می نشیند توی ون . قبلش چندباری ازهمسفرها معذرتخواهی کرده ام همه می گویند اولین و شاید آخرین زیارت است حسش را میفهمیم ... نفیسه می آید ته ون می نشیند کنارم . چشمهایش کاسه ی خون است ، می گویم قبول باشه. می گوید به خاطر تو دیر شد. می گویم من؟ می گوید یک حج از بی بی برایت گرفتم ، می گویم چی می گویی ؟ گرفتم یعنی چی؟ کدام پول کدام استطاعت؟ می گوید خودش حل میکند. لبخند می زنم از یقینش کیف می کنم. می رویم سمت فرودگاه نفیسه و چند نفر دیگر از هم قطارهامان می روند طهران. من می مانم چندتا پلان از ضبطمان مانده.
چکاوک:
آقا بهرام ناخوش است ، ماهیچه ی سرخ توی سینه اش منظم نمی زند و همین یعنی سفت و محکم، پزشک ممنوع کرده حج را ، تویشش و بش فروختن فیش حجش است سر سفره ایم . آقا بهرام جمله معروف ما ایرای ها را می گوید: آشنا نداری؟فیش حجم را بفروشم . نفیسه می پرد توی حرفش بده من برم ...آقا بهرام چنگال توی لقمه ی آخری کباب تابه ای می زند و همانطور که می خورد: خب برو ... مادرتم تنها نیست ...قاشق توی دهن نفیسه قفل می شود،قصه یواش یواش جدی می شود بخشی از پول را واریز می کنیم و از پس فردایش نفیسه است و کلاسهای کاروان حج و خواندن سفرنامه ها و خرید چمدان و هر روز چوب خط کشیدن روی در یخچال که چند روز تا رفتن مانده است.
به بیماری قلبی آقا بهرام اضافه می شود سرطان آنهم وحشی و بی محابا در میان نسوج استخوان. سرطان افتد به جان استخوانهایش آنگونه که به قول بیهقی پاهایش همه فرو تراشید. هرچند هیچ وقت حاجی نشد ولی برکات آن حج اهدایی به دخترشهنوزا جریان دارد. چطور؟ حالا عرض می کنم . دل بدهید.
کرشمه :
- من برم بچه ها و تو چی؟می گن چل روز طول می کشه این چند روز چیکار می کنین؟ غذا ؟ می خوای نرم ؟ به خدا من یه حرفی به بابا زدم حالا ...
- نه خیالت تخت ... برو ... باید به جوونی بری ... نگران نباش ...می برمشون کرمون ، تابستونه ... کیف هم می کنن...
طرب انگیز :
بیرونم ، ساعت یازده است پیامک می آید سلام آقای عسکری بیدارید . خیلی کار واجبی دارم .با حسین بیرونم می گویم یک ربع دیگر تماس بگیرید . از حسین خداحافظی می کنم ماشین را بردارم بروم خانه ی آقا بهرام که زنگ می زند . پورحامدی یکی از تهیه کننده های صدا وسیماست ، می گوید: عکس پاستان را سریع بفرستید می گویم خیر باشد؟ میگوید برای اجرا و نوشتن یک برنامه تلوزیونی در حج؟ می گویم کدام عسکری را گرفته اید ؟ می گوید حامد... شاعر نویسنده ...تا اذان صبح عکس گذرنامه را بدهید ،وقت نداریم تا هشت باید عکس پاس عوامل برنامه را بدهم ... چند روز دیگر اعزامیم. حج تمتع شما هم به عنوان مجری و نویسنده ی برنامه در خدمتتان هستیم ....توی اتوبان مدرس شمالم .. می زنم بغل روی چمن ها سجده می کنم و اشکم ...
شهرآشوب:
از حج برگشته ام ، از نفیسه یک هفته زودتر رفتم ، یک هفته دیرتر برگشتم ...نوشته هایم را جمع و جور میکنم یک سفرنامه از حج مرتکب شوم . حسین شاهمرادی شده مدیر نشر امیرکبیر ،زنگ می زند کتاب شده ؟ می گویم ها ... می گوید: مال من ...می نشینیم به گپ و قولش را می دهم . حسین عجله دارد کتاب به نمایشگاه برسد . شبها می روم نشر امیرکبیر توی اتاق حسین می نشینم به نوشتن تا صبح. یک شب حوالی یک بامداد رسیده ام به نوشتن زیارت حضرت حمزه علیه السلام، مشغول توصیف فضای غریبانه ی مزارش هستم قلمم قفل می شود ، هنوز توی استوری های حجم هم نگاه کنید زیارت حضرت حمزه علیه السلام هست ، آنجا هم نوشته ام :آقای سلیمانی ثواب زیارت این سردار رشید تقدیم به شما ...قلمم پیش نمی رود ، کلمه ها مثل ساقه طلایی شده اند توی دهانم، بلند می شوم ، چایی می خورم ، قدم می زنم ... نه خبری از بارش کلمات نیست که نیست ...لپ تاپ را می بندم . راه میافتم سمت خانه . خوابم می برد . گوشی را از جیبم در می آورم .. خبری منتشر نه ... منفجر شده ... حماسی ترین غزل ایران را روی آسفالت فرودگاه بغداد تقطیع هجایی کرده اند ... اولین عکس آن انگشت شریف است...یلمان را زده اند ...وسط بغض و اندوه و تششییع کتاب تنظیم و تدوینش تمام می شود . اسفند چاپ می شود . میان کلی اسم انتخابی که توی سرم وول می خورد اسمش را می گذارم: خال سیاه عربی ...
جامه دران:
توی دفتر مهدی نشسته ایم ، کیوان هم هست . گرم صحبتیم.گوشیم صدا می کند ، یک شماره خصوصی است،از آنها که شماره نمی افتد. از مهدی و کیوان فاصله می گیرم . صدایی صمیمی می گوید: آقای حامدعسکری؟ می گویم جانم ... می گوید از دفتر حضرت آقا تماس گرفته ام ، گوشی با حاج آقای محمدی صحبت بفرمایید.
حرفها را در همین ترانه زدم ... کپشن ندارد
Читать полностью…
🔺نامه جالب یک پدر شاعر برای فرزندش به مدیر مدرسه برای درخواست مرخصی فرزندش جهت سفر مشهد
🔷 نامه حامد عسکری از شاعران بنام کشور به مدیر مدرسه فرزندش برای اجازه سفر به مشهد را ملاحظه می کنید
@tabnak_plus
این ابیات از سعدی چنان بغضی به جانم میپاشه که هر بار زمزمه کردم گفتم یاعلی ... ما بازارمون بیرونقه ... تو بخر ... نه صدای من ... جان کلمات سعدی را بنوشید و کیف کنید.
Читать полностью…
آقاحامد عزیز دل که توی کانالشون سخنرانی کامل میذارن . عین یه هوادرار تیفوسی چاووشی ذوق میکنم.
Читать полностью…
🚦#مدرسه_فرهنگ_و_تمدن_حیات
ویژه فعالان و مدیران فرهنگی جوان (#برادران)
❇️ #دوره_حضوری با محورهای:
تجربه عملی در کنشگری فرهنگی / طراحی اقدام فرهنگی موثر در دوران کنونی / فرصتها و امکانهای فعالیت فرهنگی
🎙 #اساتید_دوره: حامد کاشانی / علی سرلک / وحید یامینپور / محمد سرشار / محمدحسین پویانفر / حنیف طاهری / محمدرضا شفیعی / حامد جعفری / علیمحمد مؤدب / میلاد عرفانپور / محمدمهدی سیار / حامد عسکری / مجید یراقبافان / امیرحسین سمیعی / عطاءالله بیگدلی / محمد جبارپور
♦️ اعطای مدرک معتبر
📆 از 10 دی ماه؛
بعد از ظهر چهارشنبهها و پنجشنبهها
✅لینک ثبت نام:
https://survey.porsline.ir/s/PuNTNBKP
┄┅═✧❁🌿📿🌿❁✧═┅┄
🆔/channel/bonyad_hayat
🍉یلدا به خیر
توزیع بستههای میوه و شیرینی
💳شماره کارت
۶۰۳۷_۹۹۷۹_۵۰۴۰_۰۳۴۲
بنام مرکز نیکو کاری مکتب الرضا علیه السلام
#هیئت_مکتب_الرضا
@razaviouninfo
خداشاهد است سه چارسال اولی که آمده بودم تهران، با اینکه کتاب اولم چاپ شده بود با اینکه استاد روانشاد محمدعلی بهمنی مقدمهاش را نوشته بود و به لطف هم نوشته بود رویم نمیشد در محافل ادبی تهران بگویم من هم شعر بخوانم. بعد طرف هنوز دانشجوست ، ابتداییات وزن را بلد نیست کارگاه شعر گذاشته با پوستر و عکس و کلمهی درخشان استاد.
Читать полностью…
🎙 #صوت کامل مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی با موضوع "مظلومیت و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها"
تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت | اینستاگرامِ سایت | kashani1395">صفحه یوتیوبЧитать полностью…
یک پیج بزن ، یک اسم ترجیحا ژ دار مثل ژوار، ژوبیک ژیکاد کاژو، کوژمان ژاکوب ژیگلور انتخاب کن ، بریده های برنامه های ضیا و اکنون و کتاب باز و فیلان رو ببر سیاه سفید کن یه آواز شجریان بزن تنگش منتشر کن تبریک میگم شما یه مجله هنری فیلان دارید.
Читать полностью…
ولی تصدق!! هرچیز چرتی که تهش یه مرد هندونه خور بذاری لزوما طنز نیست و خندهنداره.
Читать полностью…
آقا این پسردبیرستانی ها واقعا عجیبن
داری تو خیابون راه میری میبینی سه تاشون با شلوار پارچه ای و کتونی سفید کوله بردوش با یک من ریش سبیل یه چیپس تو دستشون دارن دنبال هم میدون و کشتی میگیرن.
آقااااا
به پیغمبر قسم اگر دروغ بگم الان یکی منو دید گفت کتاب سیاهچال غربی رو از شما خوندم شاهکار بود.
گفتم مخلصیم لطف دارین.
فکر کنم منظورش «خال سیاه عربی» بود.
گفت که:
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری، این صبر که من میکنم افشردن جان است...
📺 شبکه افق سیما
🎙 با میزبانی حامد عسکری
🆔 @vaghtesahar_ofogh
🆔 @ofogh_tv
چندثانیه انتظار و بعد صدای پدرانه ی حاج حسین را که در سلام پیشدستی کرده می شناسم ، از کار و بار و نوشتنی هایم می پرسند و هی اضطرابم بیشتر که چه کارم دارند؟ مثل بلوغاتی جوانی که در مجلس خواستگاری نشسته و هیچکس نمی رود سر اصل مطلب ملتهبم . یک هو با کلماتش جهانم عوض می شود ، و درست در همین دقایق است که دلم میخواهد ای کاش میشد دنیایم را تافت بزنم و همانطوری ثابت بماند که برای همیشه بماند. کجا؟ درست بعد از این جملات که حاج حسین شمرده و صمیمی گفت:
من محضر حضرت آقا بودم ، به من فرمودند با آقاحامدعسکری تماس بگیرید تشکر کنید، بفرمایید من کتاب خال سیاه عربی شما را خوندم ، بسیار لذت بردم، ممنونم. در ضمن به اون بنده خدا هم سلام من رو برسونید بفرمایید از آن دعاها که در حرم حضرت رقیه برای شما کرده اند، برای من هم بکنند.
دلنواز:
بهت وحیرتم ... نمی دانم چه بگویم . لالم حاج حسین دوبار الو الو می گوید ، میگویم جانم..شوکه شدم ، دارم فکر می کنم کلمه ندارم. می گویم سلام من را برسانید بفرمایید پدری کردید در حقم... منت گذاشتید مشق هایم را خط زدید ...حاج حسین گفت دارم حرفهایتان را می نوسم که امانتداری کنم. ... مهدی از آن طرف حرکت پروانه ای می زد و لب می جنباند که : انگشتر انگشتر خره ...سینه. صاف می کنم می گویم: حاج آقای محمدی بی ادبی است اما من از حاج قاسم و شهید حاجی زاده انگشتر هدیه دارم ، یک انگشتر هم دارم یک نماز مغرب و عشا دست سید حسن بوده حیف است از شما ...و حاج حسین نمی گذارد ادامه دهم .... می گوید:بله چشم حتما ... حتما عرض می کنم و به شما خبر می دهم بعد هم خداحافظی و تماس تمام .
به مهدی می گویم: برگام... می گوید نوش جونت ... می گویم ولی زشت شد انگشتر رو گفتم ... من که گفتم ولی بعیده تو این سر شلوغی و کار و بار یادشون بمونه ... توقعی ندارم که ... کتابم رو لطف کردن خوندن ،زنگم زدن تشکر هم کردن لذت هم بردن ، سلام هم رسوندن حالا من بگم یه انگشترم بده ؟ جون مهدی خیلی کارم ضایع بود راضی باش ...مهدی می گوید برسه عشقه نرسه هم عشقه ... کل قصه را می آیم شب برای نفیسه تعریف می کنم .بغض می کند ، دلش برای بابا بهرام تنگ می شود قاب عکسش را دستمال می کشد.
نی داوود:
ساعت ده صبح است ، حاضر شده ام بروم سر ضبط. دوباره همان شماره و اینبار خود حاج حسین است :
به حضرت آقا حرفای شما رو عرض کردم ، یه انگشتر دادن به شما تقدیم کنم . قرار می شود یازده و نیم آنجا باشم. آخر کشور دوست.. می نشیم پشت موتور تا کشور دوست پرواز می کنم . یازده و نیم جلوی بازرسی بیتم . پا که داخل مجموعه می گذارم یک عطر قرمه سبزی روغن سیاه شده ای از فرط جاافتادگی لای چنارها توی فضا پراکنده است ، آتش بیافتد به شکم یک جوری هوس می کنم که نگو ...کار کدام همسایه ی بی انصافی است که اینگونه دل می برد .
پرسان پرسان به دفتر حاج حسین آقا می رسم ، می بوسمشان ، انگشتر را میدهند . یک رکاب لاکردار و یک عقیق بی رگه و یخ . نگین عقیق پاک یمنی ... خدا بدهد برکت فیت دستم است ، می گویم با اجازه من بروم شما کار دارید ، می گوید من کار دارم ولی تو ناهار را بمان همینجا بخور و برو ...می گویم اگر می شود بدهید می برم خانه با بچه هایم بخورم ، میگوید باشد ،دقایقی بعد جوانی نازنین و ماخوذ به حیا است سه تا غذا برایم می آورد ،یواشکی می پرسم چیست ؟ می گوید قرمه سبزی ... نخودی می خندم ...
خسروانی:
غذاها توی مشما به آینه ی موتور آویزان می روم ببرم بگذارم خانه توی یخچال. به مهدی زنگ می زنم پشت موتور می گوید: جونم ... می گویم دمش گرم بابا ... می گوید کی؟ چی ؟ ؟می گویم آسیدعلی آقا ...می گوید چی می گی ؟ می گویم: بابا این خیلی مشتیه ... خیلی پهلوونه ... حرف تو دهنمون خیس نخورده انگشتر رو فرستاد ...مهدی می گوید: مرگ من ؟ می گویم جون تو ...بابا ای والله ...
فرود:
جهان قند است ...هوا قند است ، جهان بوی مشت بسته ی نوزاد می دهد ، بوی دلشریکی و نوازش ... بهارمست و رمیده از شوق دو تا خط باک بنزین می سوزم و دور تهران را با لبخند موتور سواری می کنم ... برای خودم یک آب هویج بستنی جایزه می خرم ، هی آن عقیق سرخ را می بوسم ...
هشتم آبان روز پرکشیدن بابا بهرام است، مردی که وقتی پرکشید چند وقت بعد به تناوب از چندتا مرکز نگه داری ایتام زنگ زدند که چرا آقا بهرام اطفالی را که هزینه های سرپرستی شان را قبول کرده واریز نمی کنند و ما بهت بودیم از این یتیم نوازی ...
تلخش نکنم ما این حال خوشمان را مدیون لطف دو پدریم ... یکی بابا بهرام و یکی رهبر عزیزمان ... خدا. اولی را بیامرزد و وجود نازنین آن ناخدای این مرز و بوم را در سایه توجهات حضرت ولی عصر عج االله بر سر ما و ایران عزیزمان نگه دارد.
حامدعسکری
/channel/hamedaskary
این محمده ... محمد چهارسال پیش که این وضع دلار و ارز نبود به من زنگ زد که ؛ آی دستم به دامنت . شهرداری دفترمو پلمپ کرده صدو پنجاه میلیون جریمه شدم،
کسی رو نداری؟ نابود شدم.
زنگ زدم به دوستی گفتم نمیخوام قانونی تخطی بشه و مدیونی اگه حقی ضایع بشه و اگر میشه کاری کن ...
دفتر این بابا فرداش باز شد، جریمه شم تقسیط و یه مبلغی هم کم شد.
امروز بعدچهارسال منو تو خیابون دیده ، بدون پیامی حالی احوالی توی این سالها که رفاقت جریانی داشته باشه یهو میگه : بریم گپ بزنیم، من هم با دوستی بودم ، و کار داشتیم و عذرخواهی کردم و گفتم یه جلسه کاری داریم ببخشین و بعد رفتم ...
نیم ساعت بعدش زنگ زد طلبکار که بابا میومدی دیگه ... گفتم که جلسه دارم، عربده زد پشت گوشی ، زر نزن بابا، جلسه هاتم دیدیم ... من چیزی نگفتم و قطع کردم ... بعدش این پیامک رو داد. شما محمد نباشید.
فصل جنگ
اپیزود چهارم: کافه گلاسه شکلاتی!
🎙 به روایت: علیرضا رافتی
🔹 کارگردان: فواد عبدالعلیپور
@LovelyTehran_pod
فصل جنگ
اپیزود چهارم: زندگی به شرط تهران!
🎙 به روایت: سمیه جمالی
🔹 کارگردان: فواد عبدالعلیپور
@LovelyTehran_pod
إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
برادر عزیز وذاکر آل الله علیهم السلام جناب آقای حاج سید مجید بنی فاطمه
رحلت مادر محترم و بزرگوارتان را خدمت حضرتعالی و خاندان محترمان تسلیت عرض میکنم.
خداوند به شما صبر جمیل عطا فرماید ...
داغ مادر سخت است و غیرقابل تحلیل و تحمل ... آنقدر که واژه پوک میشود در تسلی...
خدا صبور کند در مصیبتش دل را ...
🎙 #سخنرانی_کامل
📋 باتلاق حسد؛ جلسه دوم
📆 سه شنبه ۱۵ مهرماه ۱۴۰۴
▪️ مسجد گیاهی
🔸 در این جلسه مباحث زیر مطرح شده است:
▫️ حسود به دنبال این است که یک کمال توهّمی را از کسی بگیرند
▫️ درمان علمی حسد در دعای ۲۲ صحیفه سجادیه
▫️ نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به نعمات
▫️ اگر حسود خودش را درمان نکند
▫️ حسود نمیتواند بندگی کند
▫️ چند منشأ حسد
▫️ وقتی حبّ و بغض در مسئلهی ولایت و برائت تراز نباشد
▫️ عداوت، حسادت میسازد
▫️ یکی از راههای درمان عملیِ حسد
▫️ اولیای خدا در مواجهه با نعمات دیگران
▫️ توسّل به امام زمان ارواحنا فداه
▫️ روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت | اینستاگرامِ سایت | kashani1395">صفحه یوتیوبЧитать полностью…