بنده ی عزیزم
شما تا این لحظه بیش از ۵٠ درصد حجم بسته ویژه سی روزه استفاده از رحمت خاص خداوند را مصرف کرده ايد
پس از به پایان رسیدن حجم باقی مانده، عبادات شما با نرخ عادی محاسبه خواهد شد.
یعنی از این پس
_نه یک آیه برابر ختم قرآن
_نه نفس هایتان مانند تسبیح
_و نه خواب هایتان عبادت محسوب نمی شود .
تمديد این بسته نیز امکان پذیر نخواهد بود.
پس از روزهای باقی مانده، کمال استفاده را ببرید .
هیچ کس تنها نیست
همراه اول و آخر
خداوند مهربان🌹
جالب است
حاجب بروجردی قصیده ای زیبا در مدح امیر المومنین ، علی (ع) سرودند که شاه بیت آن این بود :
حاجب اگر محاسبه حشر با علیست
من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!
همان شب در عالم رویا مولا علی بن ابیطالب (ع) به خواب ایشان آمده و فرمودند :
اگر چه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم!
حاجب عرض میکند :
یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست!
حضرت علی(ع) میفرماید پس بیت آخرت را اینگونه بنویس :
حاجب اگر محاسبه حشر با علیست
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن ...
🖤🖤 سالروز وفات حضرت خدیجه تسلیت🖤🖤
با نام خدیجه عشق معنا شده است
صحرای حجاز شبه دریا شده است
آنقدر بزرگ است که از تربیتش
زهرای بتول ام ابیها شده است
"مسافر خراسانی"
سحر اول و من تشنه این ماه عزیز
ای خدا باده ای از عشق به جانم تو بریز
کاش با یک نظرت ترک گناهان بکنم
تا که از لوث گناهان بشوم پاک و تمیز
چرا زرافه فرزندش را لگد ميزند؟
وقتی فرزند زرافه متولد ميشود روی خاک
است و مادر بالای سر او همانند يک برج
بلند است حدس بزنيد چكار ميكند؟
يك لگد محكم به بچه ميزند!!!!!!
بچه نميداند كه تازه دنيا آمده
فكر ميكند"كيست كه اينطور
محكم به او لگد ميزند!!!!
بچه زرافه تا درد را احساس كند
مادر لگد دوم را ميزند
بچه اگر كاری نكند لگد سوم را هم ميخورد
بچه زرافه شروع ميكند به بلند
شدن و روي پايش ايستادن
در همين حين كه كودک تلاش ميكند
روب پايش بايستد مادرلگد سوم را ميزند
بچه ميافتد و اينيار بلند شده و
شروع به دويدن ميكند!!!
و بعد مادر ميرود و بچه را به
آغوش ميكشد و ميبوسد
ميدانيد چرا زرافه اين كار را ميكند؟؟
چون گوشت بچه زرافه بسيار تازه و نرم است
لذا طعمه خوبيست براي شيرها و ديگر درندگان .
زرافه مادر نميتواند بچه را همانجا
رها كرده و برود برايش غذا تهيه كند
لذا يك لگد ميزند تا او را بلند
كرده و مجبور به بلند شدن كند
لگد دوم را ميزند كه به خاطرش
بياورد دوباره بلند شود
زندگي مثل زرافه مادر است
گاهی لگدهای محكمی ميزند
شكست ميخوريم دوباره بايد بلند شويم
هميشه يادمان باشد
فقط زندگی نكنيم بلكه سعی كنيم در زندگی رشد كنيم و بزرگ شویم.
روزی استاد شهریار نامهای دریافت میکند بی آنکه روی پاکت آن آدرسی از فرستنده آن باشد. متن نامه اما به روشنی نشان میداد که این نامه از سوی ثریا معشوق دوران جوانی شهریار است. معشوقی که شهریار هرگز نتوانست وصال او را بچشد. مضمون نامه بدین قرار بود:
شهریار عکست را در مجله ای دیدم خیلی شکسته شده ای، سخت متاثر شدم. گفتم: خدای من این چهره ی دلداده من است؟ این همان شهریار است؟ این قیافه ی نجیب و دوست داشتنی دانشجوی چهل سال پیش مدرسه دار الفنون است؟ نه من خواب میبینم. سخت اشک ریختم. طوری که دختر کوچکم سهیلا علت دگرگونیم را پرسید. به او گفتم: عزیزم، برای جوانی از دست رفته و خاطرات فراموش نشدنی آن دوران گریه میکنم. به یاد آن شبی افتادم که می خواستی مرا به خانه مان برسانی، همان که به در خانه رسیدیم گفتم نمی گذارم تنها برگردی. وقتی تو را به نزدیک منزلت رساندم تو گفتی صحیح نیست یک دختر در این دل شب تنها برود و دوباره برگشتیم و آنقدر رفتیم و آمدیم که سپیده دمیده بود... یادت هست که والدینم چه نگران شده بودند؟ آیا یادت هست به ییلاقمان پیاده آمده بودی و من در اتاق به تمرین سه تاری که بمن یاد داده بودی مشغول بودم؟ اکنون نیز گهگاه سه تار را بدست می گیرم و غزل زیر ترا زمزمه می کنم:
گذشته من و جانان به سینما ماند
خدا ستاره ی این سینما نگه دارد
و روز بعد استاد پاسخ نامه دوست جوانیش را که پری خطاب می کرد چنین سرود:
پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
هر چه عاشق پیر تر عشقش جوانتر ای عجب
دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری
پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
هر کتاب تازه ای کز ناز داری خود بخوان
من حریفی کهنه ام درسم روان است ای پری
یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید
آن اوان هم عمر بود این هم اوان است ای پری
روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارویش، هنوز از پی دوان است ای پری
با نواهای جـرس گاهی به فریادم برس
کین ز راه افتاده هم از کاروان است ای پری
کام درویشان نداده خدمت پیران چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری
با سلام
امسال واقعا آسمان بر زمین بخیل شد به نوعی که در عمر خودم چنین سالی را سراغ ندارم.
گویا در دوره زندگی سعدی علیه الرحمه هم چنین قحطی آمده بود با این تفاوت که اگر در آن سال آسمان بخیل شد ولی مردم کریم و بخشنده شدند ولی در این خشکسالی خبر از دلسوزی و مهر و محبت و دستگیری از نیازمندان وجود ندارد.
کسی را بر دیگری رحمی نیست حتی دولتمردان هم در خواب ناز ریاست بازی های خودشان هستند.
این هم مثنوی زیبای سعدی:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان
در روز تولدت ظهورت خواهم
در زندگی ام عطر حضورت خواهم
من تشنه دیدار توام آقا جان
یک چشم به هم زدن عبورت خواهم
"مسافر خراسانی"
میلاد کریم بن کریم است امشب
دل ها همه محو این حریم است امشب
از بس که کریم است چنین میدانم
واندر کرمش دلم سهیم است امشب
"مسافر خراسانی"
به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم. وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد.
به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت.
مرتب، همیشگی. آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.
بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند.
بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود. بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست.
قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه
☘️☘️☘️🌸🌸🌸🌺🌺🌺🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#حلول ماه مبارک بر شما عاشق دوست مبارک#
ما با رمضان صفای بی حد داریم
چشم کرم از خدای سرمد داریم
گر رو سیه و کوله ی پر از گنهیم
امید به قدر و آل احمد داریم
"مسافر خراسانی"
@hamrah_mosafer
با سلام
🌹🌹 بنا به پیشنهاد عزیزی این غزل را که ملقمه ای از عشق و عرفان و شرع است تقدیم دلهای عاشق شما در ماه بندگی میکنم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شب و افطار و سحر، یاد خدا، حضرت یار
عشق ورزی من و یار به هر لیل و نهار،
همه را جلوه معشوقه به من هدیه نمود
که دل از دیدن این لطف شد ارام و قرار
به چنین ماه مبارک متبرک شده است
هر کسی عشوه نماید به برش در شب تار
عشق بازی دل شب وه چه صفایی دارد
خاصه معشوقه بُوَد از دل و جان بر سر کار
رمضان وقت چنین بازیِ با دوست بود
با خدا باش در این ماه سرِ بوس و کنار
خواب عشق و نفست عشق، کلامش همه عشق
همزبان شو به چنین یار به هر شهر و دیار
عشق در عشق شده است این مه زیبا رخ ما
عشق بستان و بنوش و سخن از عشق بیار
سر سجاده اگر دلبری آغاز کنی
هر چه خواهد دل تنگت ز سر شوق ببار
مُصحفش را چو بگیری تو به آغوش وصال
چهچهی زن تو در این باغ به آوای هَزار
ای مسافر سفر از خود به رخ یار نما
به مددکاری ارباب خود از هشت و چهار
"مسافر خراسانی"
چند جمله زیبا از #دکترشریعتی👌
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند.
روزگاریست که شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد.
در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است!.
ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست.
مشکلات, انسانهای بزرگ را متعالی می سازد و انسانهای کوچک را متلاشی.
با شیطان هم داستان شدم..
تا دربرابر هیچ انسانی سر تسلیم
فرود نیاورم....
#دکترشریعتی
سلام یاران
گروهی داریم ویژه شاعران شهر و دیارم. عزیزی مصراعی از غزلیات شمس را گفت که بقیه شعرا یک مصراع به آن اضافه کنند به هر تقدیر استقبالی نشد جز مصراع دوم و سوم که از دوستان شاعر هست.
حقیر این غزل را کامل کردم. باشد که در نظر اوفتد.
"چون مات توام دگر چه بازم"
"ای دوست در این قضا چه سازم"
"بیگانه ز روزگار خویشم"
چون حقه ی سربسته رازم
ایام مرا خون به جگر کرد
با یاد تو در سوز و گدازم
یک شب اگرم سر تو باشد
ناراحت از این که بی جوازم
افسوس به جای جد و جهدم
در عزلت خود به خواب نازم
کار تو همه عشوه و ناز است
وین سو غزلم! پر از نیازم۱
شادم که خدا تو را به من داد
زین شکر همیشه در نمازم
تو چشم به روی عشق بستی
زنهار که من همیشه بازم۲
در عشق پریدنم عجیب است
مانند عقاب و شبه بازم۳
گویند که آز و حرص بدهست
بهر تو حریص و پر ز آزم
بر نطع تو اسبم به تکاپوست۴
هرسو به امید تو بتازم
از بس جگرم ز هجر خون است
آواز فراق مینوازم
مضراب غمت به سینه دارم
هم غصه چکد ز سیم سازم
برگو چه شده تو را "مسافر"
"چون مات توام بگو چه سازم"
۱-این بیت نظری شده به مصراع حافظ که میگوید؛
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید.
۲- متضاد بسته در اینجا یعند آغوش دلم به روی تو باز است.
۳- شاهین
۴- نطع: صفحه شطرنج
روزي دو مسيحي خسته و تشنه در بيابان گم شدند.ناگهان از دور مسجدي را ديدند.
ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم امين است تو بگو نامم محمد است. استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
به مسجد رسيدند. ملا گفت نامتان چيست؟ يكي گفت نامم استيو است و ديگري گفت نامم امين است. ملا گفت: براي استيو آب بياوريد و امين جان، چون ماه رمضونه بايد تا افطار وايسي!!!!
پیشاپیش ماه رمضان مبارک 😂😂😂
در شعر کلاسیک پارسی حروف ( خ، چ، گ ) حروفِ خشن محسوب میشدند و به کار نبردن یا کمتر به کار بردن آنها در شعر جزئی از هنر و مهارت شاعری بود، اما حضرت حافظ این رسمِ نانوشته را با سرودن بیتی بسیار زیبا با ۷ "خ" به چالش کشید و نشان داد هنر و عشق میتواند همهی خشونتها را به لطافتی زیبا و عاشقانه بدل کند...
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا زِ خالِ تو خاکم شود عبیرآمیز ...
همهی "خ" های زندگیمان شاید در انتظار چیدمان عاشقانهای هستند، تا طوری دیگر خوانده شوند.
سلام
سلامی به روشنایی آفتاب و قشنگی مهتاب
امروز روز طبیعت است. روزی که باید مهربانی کردن به طبیعت را یاد گرفت و به دیگران یاد داد.
روزی که کوه و جنگل و دریا و دره و دشت و کوچه باغ و ابشار و کویر همه و همه نطاره گر نوع رفتا من و شما هستند.
انها در انتهای امروز خواهند فهمید ما آدمیان نسبت به پارسال آدمتر شدیم یا وحشی.
و خدا نکند طبیعت ما را بیفرهنگ و وحشی قلمداد کند.
اول این که امروز را در خانه بمانیم تا چرخه فعالیت کرونا را قطع کنیم و اگر به هر دلیل این کار را نکردیم با رعایت موازین بهداشتی سفرمان را آغاز کنیم.
به مقصد که رسیدیم:
شاخه ها را نبُریم
دست در لانه بلبل نکنیم
آب را چرک و گل آلود به چیزی نکنیم
سبزه ای گر به دل سنگ و کناری دیدیم
در کمال ادب و عشق محبت بکنیم.
آتش این پاک خدادادی را
در دل جنگ و صحرا رهایش نکنیم
که مبادا وقتی شاخه ها طعمه آتش بشوند.
حرف آخر این است
نروید. امروز در خانه بمانید بهین کار شماست
گر که رفتید مراقب باشید
که خدا ناظر اعمال همه می باشد.
برایتان روز خوبی آرزو مندم.
اسداله ملکی
🌱🕊
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که
در فرهنگ بشری گفته شده
جمله زیر از امیرالمومنین علی (ع) در یکی از دعاهای نهج البلاغه است
" اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی "
خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی ، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری.
یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری
شرفم ، انسانيتم ، عدالتم و . . .
گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری.
و این همان جمله معروف است که می گوید :
ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم ؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.
🍃
🌺🍃
چگونگی وداع آلمانی ها با خانم مرکل
🔺آلمان با ۶ دقیقه تشویق گرم ، در خیابان ها ، بالکن ها ، پنجره ها ، با آنگلا مرکل خداحافظی کرد ، همه کشور برای 6 دقیقه کف زدند .
🔺خانم مرکل با شایستگی، مهارت، فداکاری و پاکانه، ۸۰ میلیون آلمانی را برای ۱۸ سال رهبری کرد. و جایش را به جوانترها داد.
🔺 شعار نداد، سخنان بیهوده بر زبان نیاورد ... در کوچه های برلین برای عکس گرفتن ظاهر نشد؛ او را "بانوی جهان" لقب دادند و از او به عنوان معادل شش میلیون مرد یاد کردند.
🔺در طول ۱۸ سال رهبری بر کشورش ، هیچ تخلفی علیه او ثبت نشد. هیچ یک از بستگان خود را به یک پست دولتی منصوب نکرد.
🔺هنگامی که همه کشورهای مسلمان ، به پناهندگان سوری و عراقی پناه ندادند، به آنان پناه داد و مانند مادری مهربان به آنان، بی منت، خانه و خوراک پیشکش کرد.
او اجازه نداد که تصاویرش در هیچ اداره و سازمانی نصب شده یا خیابانی به نامش نامگذاری شود.
🔺مرکل مدعی ساخت تمدن نوین و پرشکوه برای کشورش نشد. او جز حقوقی متوسط چیزی دریافت نکرد. هیچ کس رویکرد و کارکردش را ستایش نکرد ، کسانی را که پیش از او در قدرت بودند به چالش نکشید و خدمات آنان را بیهوده نشمرد.
🔺خانم مرکل جایگاه رهبری حزب را ترک و آن را به کسانی دیگری سپرد. آنهم در حالی که آلمان و آلمانی ها، در بهترین وضعیت امنیتی- اقتصادی هستند.
🔺واکنش آلمان ها نیز در تاریخ کشور شگفت بود. تقریبا همه مردم در بالکن خانه های خویش، ۶ دقیقه پیاپی و به گونه ای خودجوش، به افتخارش کف زدند.
🔺خانم مرکل آلمان را در اروپا به اوج قدرت رساند و در کمال افتخار، از قدرت و در فضایی دمکراتیک، از رهبری حزب کنار گذاشته شد. رهبری که تحت تأثیر مُد یا مرکز توجه بودن قرار نگرفت؛ املاك و مستغلات ، اتومبیل ، قایق تفریحی و هواپیمایی را برای خود و خانواده اش اختصاص نداد.
او رفت و اقوامش ادعای امتیاز نکردند ... هجده سال هیچ گاه کمد لباس خود را تغییر نداد.
🔺طی کنفرانسی مطبوعاتی، زن روزنامه نگار از او پرسید: ما متوجه شدیم که شما اغلب یک گونه لباس می پوشید ، آیا تن پوش دیگری ندارید؟
پاسخ داد: "من کارمند دولت هستم، شغلم مانکنی نیست."
🔺در کنفرانس مطبوعاتی دیگر، از او پرسیدند: آیا شما خدمتکارهایی دارید که خانه شما را تمیز کرده و وعده های غذایی شما را آماده کنند و سایر امورات خانه داری را انجام دهند؟
پاسخ داد: " نه، من هیچ خدمتکاری ندارم و به آنها نیازی هم ندارم. چون خود من و شوهرم این کار ها را هر روز در خانه انجام می دهیم.
🔺سپس روزنامه نگار دیگری پرسید: چه کسی لباس ها را می شوید، شما یا شوهرتان؟ پاسخ داد: "من لباس ها را مرتب می کنم و شوهر من کسی است که با ماشین لباسشویی کار می کند و معمولا در شب ها؛ زیرا شبها فشار روی سیستم برق رسانی کشور کمتر است و مهمتر این که سر و صدای ماشین رختشویی برای همسایه ها ایجاد مزاحمت نکند. خوشبختانه دیواری که آپارتمان ما را از همسایگان جدا می کند به قدر کافی کلفت است.
مرکل ادامهداد: "من انتظار داشتم شما از من در مورد موفقیت ها و ناکامی های وظایف و در دولت بپرسید!!!
🔺خانم مرکل مانند بیشتر شهروندان، در یک آپارتمان معمولی زندگی می کند. نه کاخی دارد، نه خانه ای پر شکوه.
وی که پیش از برگزیده شدن به عنوان صدر اعظم ، در آپارتمان زندگی می کرد، آن جا را ترک نکرد و در همانجا ماند./مجمع فعالان اقتصادی
📡 @News2030ir
سلام
تقدیم به محضر حضرت ولی عصر (عج)
و عاشقان آن حضرت
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اندوه من از پشت غزل های تو پیداست
این منتظر بی کس تو واله و شیداست
ای غایت آمال دل منتظر ما
از غیبت تو در دل ما محشر کبراست
تو فلک نجاتی به جهان از چه نیایی؟
بی بودن تو این کره ی خاک نه زیباست
آدینه و عصرش دل ما سخت غمین است
این از اثر غیبتتان حضرت آقاست
هی ندبه و هی ندبه، چه سازیم به طعنه
از طعنه دشمن دگر این دل نه شکیباست
افسوس که حکام جهانخوار بد استند
اوضاع جهان در یدشان چون شب یلداست
ادیان همه باور به طلوعت به نمازند
اندر لب حکام ز تو شکوه و حاشاست
تو روح جهانی و به ما مژده نابی
دانم نفست گرمتر از روح مسیحاست
ای کاش بیایی که زمین سخت و کدر شد
دنیا به ظهورت همه نغز است و فریباست
ان قدر رذایل به فضائل شده مخلوط
مردم همه سردر گم و عالم همه بیجاست
" رفتم به در صومعه عابد و زاهد"
دیدم که به یمن قدمت خنده به لب هاست
ترسا و مغ و مغبچه هم چشم به راهند
بر کل جهان آمدنت فاش و هویداست
ای کاش بگویی به مسافر که کجایی
از آمدنت بر لبم افسوس و دریغاست
"مسافر خراسانی"