شب تیره و ره دراز و من حیران
فانس گرفته او به راه من
بر شعله بی شکیب فانوسش
وحشت زده می دود نگاه من
بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند
در بستر سبره های تر دامان
گویی
که لبش به گردنم آویخت
الماس هزار بوسه سوزان
بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند
من او شدم ... او خروش دریاها
من بوته وحشی نیازی گرم
او زمزمه نسیم صحراها
من تشنه میان بازوان او
همچون علفی ز شوق روییدم
تا عطر شکوفه های لرزان را
در جام شب شکفته نوشیدم
باران ستاره ریخت بر مویم
از شاخه تکدرخت خاموشی
در بستر سبزه های تر دامان
من ماندم و شعله های آغوشی
می ترسم از این نسیم بی پروا
گر با تنم این چنین در آویزد
ترسم که ز پیکرم میان جمع
عطر علف فشرده برخیزد
فروغ فرخزاد
شاهنشهِ هر شاهی، صد اختر و صد ماهی
هر حکم که میخواهی، میکن که همه جانی
گر نیست و گر هستم، گر عاقل و گر مستم
ور هیچ نمیدانم، دانم که تو میدانی
#مولانا🍃
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
#مولانا🍃
مِهرِ دلِ مهر بستهات را نَبُری
امّید دلِ شکستهات را نبُری
روزی که خدانکرده تا شد کمرت
چاقوی عزیز! دستهات را نبُری
#رضا_محمودی🍃
نشو همسوی باد هرزه چون بید
نکن نااهل را بیهوده تایید
که نه پاییز خواهد ماند درباغ
نه پشت ابر خواهد ماند خورشید
#محمد_علی_ساکی🍃
به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت
به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت
من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم
جفای دوست، کمند محبت است و ارادت
#سلمان_ساوجی🍃
تو که نوشم نِیی ، نیشم چرایی ؟
تو که یارم نِیی ، پیشم چرایی ؟
تو که مرهم نِیی به داغ ریشم
نمک پاشِ دلِ ریشم چرایی ؟
َ#باباطاهر🍃
ای یار ناگزیر که دل در هوای تست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای تست
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای تست
َ#سعدى🍃
🍁 🍁
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
#سعدی
درون آیینه روبرو چه می بینی؟
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی ؟
تویی برابر تو ، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفتگو چه می بینی ؟
#حسین_منزوی
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید...
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
#مولانا🍃
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امّیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدانِ ماه، خورشیدی هست..
#فریدون_مشیری🍃
آتش آغوش تو با بوسه روشن میشود ؟
من جهنم های آغوش و گناهش را دمادم میخرم ...
#آزاده_کج_کلاه
ارکیدهی وحشی من از دل واژه قد بکش
با تن من مقابل سیل شبانه سد بکش
با اون نگاه شعلهبار رو تن بایرم ببار
حریم نورو رو سرِ این شبِ نابلد بکش
#یغما_گلروئی
دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم
گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا
سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو
نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا
#مولانا🍃
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها
رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی؟
مکن جانا که هست این موجب بی اعتباریها
#وحشی_بافقی🍃
گاه یادی میتواند سخت درگیرت کند
یا بخنداند و یا از زندگی سیرت کند
اینکه تنها باشی و تنها بمانی بهتراست
تا کسی باشد و هی هر لحظه تفسیرت کند
#عباس_موسوی🍃
عاقبت خاک شوی ٬خاک٬ که هیچت نخرند
به درِ کوزه گری بهرِ سبویی نبرند
پر بها کن تنِ خاکی به میِ عشق عزیز
عاشقان در دوجهان ازهمه ی خلق سرند
#زهرا_منصوری🍃
پیرانہ سرم ...
عشق جوانی بہ سر افتاد
وان راز ڪہ در دݪ بنهفتم بہ در افتاد.
از راه نظر مـرغ دلم ڪَشت هــواڪَیر
اےدیده نڪَہ ڪن
ڪہ بہ دام ڪہ درافتاد ...
#حضرت_حافظ🍃
تکبر مکن چون به نعمت دری
که محرومی آید ز مستکبری
یکی را که در بند بینی مخند
مبادا که ناگه درافتی به بند
#سعدی🍃
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمیترسی مگراز یار بیزنهار من
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار من
ُ#مولانا🍃
🍁 🍁
عاشق روی توام، خستهٔ هجرم چه کنی؟
نفسی از بر این عاشق مهجور مرو
دل رنجور مرا نیست به غیر از تو دوا
ای دوای دل ما، ار سر رنجور مرو
#اوحدی
گر طره نیفشانی، کی شام شود صبحم
ور چهره نیفروزی کی صبح شود شامم
هم حلقهی گیسویت سررشتهی امیدم
هم گوشهی ابــرویت سرمایهی آرامم
#فروغی_بسطامی
سر نامـــه به نـام آن «خداونـــــــد»
ڪه دلــها را به خوبـان داد پیوند
ز عشق آراست لوح آب و گل را
بدان جان، زندگــی بخشید دل را ...
#امیرخسرو_دهلوے🍃
نَرْدبانهاییست پنهان در جهان
پایه پایه تا عَنان اسْمان
هر گُرُه را نَرْدبانی دیگر است
هر رَوِش را آسْمانی دیگر است
#مثنوی_مولانا🍃
و ما
زمستان دیگرى را
سپرى خواهیم کرد.
با عصیان بزرگى که درون مان هست
و تنها چیزى
که گرم مان مى دارد،
آتش مقدس امیدوارى ست!
#ناظم_حکمت 🍃
پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری
مگر آهم از این پهلو به آن پهلو بگرداند ...
#شفایی_اصفهانی
سرمست شد نگارم، بنگر به نرگسانش
مستانه شد حديثش، پيچيده شد زبانش
گه مي فتد از اين سو، گه مي فتد از آن سو
آن کس که مست گردد، خود اين بوَد نشانش
#مولانا
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش،
به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش
َ#فریدون_مشیری