روایاتِ عجیب و غریب تاریخی و مشقتِ تاویلِ آنها
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
با مطالعه سیرهی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام، متوجه شأن و درجاتِ والای آنها میشویم و فقط کسی در شأن و رتبهی آنها شک میکند که بهره ای از عقل ندارد. اما در بسیاری از موارد میبینیم برخی از علماء، روایاتی را نقل میکنند که مضمونِ آنها، خارج از عقل بوده و با احادیث زیادِ دیگری نیز در تعارض است. همین مساله منجر به بروز شبهاتی در درون مذهب شده و مخالفین مذهب ما نیز، اشکالاتی را بر اساس همین نقل قولها، بر ما وارد میکنند؛ سپس علماء در صدد تاویلِ اینگونه روایات برآمده و تاویلاتِ عجیب و غریبی را بیان میکنند تا این روایات و مضمونِ آنها را اثبات کنند در حالی که مضمونِ این روایاتِ عجیب، بر شأن و علوّ معصومین علیهم السلام، نمیافزاید. فقط به یک نمونه اشاره میکنم و آن اینکه شمشیر امام علی علیه السلام هنگامِ کشتنِ مَرحَب، توسط زمین متوقف شد؛ و یا روایاتی که میگویند امام علی علیه السلام در شب یازدهم محرم حاضر شد و … . به نظر من این روایات، کارایی چندانی برای شأن و رتبهی معصومین علیهم السلام ندارد.
جواب:
قطع نظر از مثالهایی که ذکر کردید باید بگویم آنچه شما به آن اشاره نمودید در حال حاضر، وجود دارد. برخی از ما، نصوص تاریخی و حدیثی را از ابتدا در معرض نقد علمی قرار نمیدهیم؛ بلکه بدون هیچ درنگ و تاملی، بر منبر و یا صفحات تلویزیون و کتابها و نشریات، روایات و تاریخ را نقل میکنیم و نتیجه آن میشود که وقتی با نَقل یک واقعهی تاریخی – بدون نقد علمی – در تنگنا قرار میگیریم روی به سوی تاویلاتی میآوریم تا مشکلِ آن نقل تاریخی را حل کنیم. این شیوه، کاملا غیر علمی است. باید قبل از نقل تاریخ و حدیث، نسبت به وقوع و صدورِ آنها مطمئن شویم و یقین کنیم که فلان قضیهی تاریخی و یا فلان حدیث – که مقصود از آن، کسب معرفت و یا آگاهی عامِ دینی است – ثابت شده است. برای رسیدن به این اطمینان، باید از یک شیوهی علمی استفاده کنیم نه اینکه از یک شیوهی ایدئولوژیک تبعیت کنیم که بر اساسِ آن، یک روایتِ تاریخیِ اشتباه، همچون امرِ ثابتی تلقی میشود آنهم فقط با این استدلال که این روایتِ عجیب و غریب، با مزاج و معتقداتِ من – مثلا – سازگار است و از سوی دیگر، یک روایتِ صحیح و قوی و منسجم و محکم را به بهانهی ناسازگاری با حالت و رویهی فکریمان گرفتارِ تاویلات عجیب و مدهش کنیم. متاسفانه این حالت و روحیهی فکری در نزد برخی از ما، به شیوهای غیرروشمند از همان ابتدا شکل گرفته است و پس از شکلگیریِ این روحیه و حالت، به دنبال ارائهی دلیل و توجیه بر منطقی بودنِ آن هستیم و به عبارت دیگر، در پیِ اختراجِ شیوهای جهتِ توجیهِ آن حالت میباشیم به گونه ای که وقتی این شیوه، در تثبیتِ اندیشهای که قبلا آن را پذیرفتهایم موفق عمل کند احساس میکنیم شیوهی درستی را انتخاب کردهایم. امیدوارم به این مساله خوب دقت بفرمایید.
خطرناکترین مساله در این زمینه، این است شیوههای علمی اختراع شود تا اعتقادات و عواطف و احساساتی را توجیه...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
حاشیهای بر گفتاری یکی از نویسندگان پیرامون احادیثِ طبی
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال
برخی از علماءِ معاصر میگویند:«آیا در نبی و پیامبر، شرط است که تمام علوم و صناعات و لغاتی که ارتباطی با دین ندارند را بداند و یا اینکه لازم نیست علم پیامبر، این عرصهها را هم شامل شود؟ اگر علم به این موارد را شرط نبوت بدانیم طبیعی است که قبول کنیم علمِ پیامبر به مسائل طبی نیز، خاستگاه وحیانی دارد و این خداوند متعال است که مسائل طبی را به پیامبرش آموزش میدهد و لذا با این تصویر، دیگر مجالی برای خطا و اشتباه پیامبر در این عرصه باقی نمیماند. اما اگر دیدگاه مقابل را بپذیریم که درستتر است و میگوید شناخت این مسائل و اطلاع بر آنها، شرط نبوت نیست – که گویا برخی از بزرگان همچون شیخ مفید و سید مرتضی و سید محسن الامین بر این باورند – در این صورت باب این احتمال باز خواهد شد که آنچه از ایشان دربارهی مسائل طبی و … صادر شده، ناشی از تجاربی است خود ایشان به دست آورده و یا ناشی از تجاربِ جوامعِ دیگر میباشد که به دست ایشان رسیده است؛ با این وصف، روایاتِ طبی – بر فرض صحیح بودنِ آنها – محصولِ سیاقِ تاریخی و شرایط زمانیای است که در آن شرایط، صادر شدهاند. لذا این روایات، در واقع، یک میراث طبی است که برخاسته از فرهنگِ آن جامعه و تجاربش میباشد و البته در قیاس با انقلاب علمیِ بزرگی که در علم پزشکی در قرون اخیر اتفاق افتاده، یک تجربهی بسیط و متواضع خواهد بود». نظر شما دربارهی این مطالب چیست؟ آیا موافق هستید؟
جواب
تحلیلِ فوق که توسط محقق محترم ارائه شده، تحلیلِ نیکویی است اما من – بدون اینکه وارد تفصیلاتِ طولانیِ آن شوم – یک انتقادِ ساده دارم:
به نظر میرسد اینکه ورودِ پیامبر صلی الله علیه و آله – به عنوان پیامبر – در مسائل طبی، ضروری نیست به معنای اثباتِ این قضیه نیست که پس ایشان ...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
کدام عقل، یارایِ بی اعتبار نمودنِ حدیث را دارد؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال
برخی از علماء میگویند اگر یک حدیث، مخالف و معارضِ عقلِ قطعی بود معلوم میشود آن حدیث – هر چند، سندِ صحیحی داشته باشد – از نظر متنی، صحیح نیست. منظور از عقلِ قطعی چیست و ضابطهی آن کدام است؟
جواب:
علماء برای بررسی متن حدیث، معیاری را مطرح میکنند که همان نقدِ متن بر اساس مخالفتِ مضمونِ حدیث با احکامِ واضح و بدیهیاتِ عقلی است؛ یعنی احکامی که نیاز به مناقشه و تامل ندارند. حتی گفته شده بررسی متن حدیث بر اساس موافقت یا مخالفتِ با عقل – به صورت کلی – از معیارهای نقد متن است.[2] غالبا هم به حدیثِ عبد الرحمن بن زید بن اسلم در مصادر اهل سنت مثال میزنند که از وی سوال شد: این درست است که پدرت از جدّت روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:«کشتی نوح، دور خانهی خدا، طواف کرد و پشتِ مقام ابراهیم، دو رکعت نماز گذارد»؟ وی در پاسخ گفت: بله...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
نقد نظریهی تقیه در شیوهی تبلیغ دین توسط اهل بیت علیهم السلام
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
آیا این دیدگاه را که ائمه علیهم السلام در بیان معارف دین نیز تقیه کردند قبول دارید؟
جواب:
امروزه برخی از ما، وقتی با دشواری یا مشکلی فکری در روایات مواجه میشویم میگوییم این مطلب، از روی تقیه صادر شده و یا در فضای تقیه و خوف، رواج یافت و یا میگوییم امام به خاطر تقیه، دربارهی فلان مطلب، چیزی نگفت و یا فلان سخن را به خاطر تقیه، بر زبان آورد. اینها را میگوییم بدون اینکه دلیل درستی بر تقیه و وقوع آن در موارد مختلف ارائه کنیم. همین مساله، بزرگترین دلیل برای غیر شیعیان است که بگویند:«در هیچ چیزی نمیتوان بر عالمان شیعی و پیروان آنها اعتماد کرد؛ زیرا کارهایی که انجام میدهند و سخنانی که میگویند مبتنی بر تقیه و فریبکاری است لذا نمیتوان نظر واقعی آنها را در میان آشفتگی سخنانی که میگویند کشف کرد».
حتی امروزه تصور برخی از ما نسبت به ائمه علیهم السلام اینگونه است که هزاران روایت از ایشان در فضای تقیه صادر شده است حتی آن روایاتی که در تفاصیل جزئی و ساده در فقه و آداب و اخلاق وارد شده که اکثر آنها نیز مورد اختلاف بسیار زیاد علمای دیگر فرق اسلامی است. این تصور ما نسبت به حجم زیادی از روایات ائمه علیهم السلام، باعث شده سلوک تبلیغی ایشان در بیان دین را آمیخته با ابهام و طفره رفتن و تشویش اذهانِ علماء و راویان و فقهای بعدی تصور کنیم. وقتی ما چنین تصوری از ائمه علیهمالسلام ارائه میدهیم چگونه میتوان ادعا کرد که ایشان...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
معنی تاریخی بودنِ سنت
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
منظور از تاریخی بودن سنت چیست؟
جواب:
قبلا دربارهی معنی تاریخی بودن، جوابی دادهام و اینکه تاریخی بودن به چهار صورت، قابل فرض است و میتوانید به سوال شمارهی 107 کتاب «اضاءات فی الفکر و الدین و المجتمع: جلد اول صفحه 282»[2] رجوع کنید. اما دربارهی تاریخی بودن سنت، باید اشاره کنم که معنای صحیحِ آن را در کتاب «حجیة السنة فی الفکر الاسلامی: قراءة و تقویم» آوردهام. به نظر من، معنای صحیح تاریخی بودن سنت، عبارت است از «فهم نص دینی به گونهای که فرضیهی ارتباطِ آن نص با شرایط زمانی و مکانیاش، لحاظ شده باشد؛ همان شرایطی که بستر صدور آن نص میباشد و فهمِ آن شرایط، در پیبردن به مقصودِ نهایی متکلم از آن نص، نقش دارد». هر گونه تلاش به منظور جمع بین نصوص دینی – به عنوان پدیدهای جدا و تنها که در زمان حاضر به آن مواجه میشویم – از یک سو و بین شرایط صدور و یا نزولِ آن – به معنایی فراتر از اصطلاح «اسباب النزول» در علوم قرآن و یا «اسباب الصدور» در علوم مصطلح الحدیث و الدرایة … – از سوی دیگر، بر تصورِ کلی یا جزئی ما از این نصوص، تاثیر خواهد داشت و این یعنی، ما وارد عرصه هایی شدیم که محصولِ نگاههای تاریخی است. به همین دلیل معتقدم نگاه تاریخی، شیوهای از فهم است که علماء اسلام به شکلِ وسیعی – آنهم تقریبا در تمام مذاهب – با آن سر و کار داشته و آن را – البته با مقداری اختلاف در شدت و ضعف و یا سعه و ضیق – تجربه کردهاند. لذا رویکرد معاصر در تاریخی دیدنِ نصوص دینی، یک رویکرد جدید نیست بلکه در نهایت، از نظر من، احیای جدی و حقیقی همان رویه و شیوه است آنهم بر اساس شیوههای زبانی و تاویلیِ معاصر.
شیوه و رویکرد تاریخی، نتایج متنوعی را پیش روی ما قرار میدهد. بر اساس این رویکرد، به نتایج زیر میتوان رسید...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
تفاوت بین بیان اخلاقی و بیانِ قانونی در نصوص دینی
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال: در یادداشتِ «ورقة مفتاحیة حول حقوق الانسان فی الاسلام»[1] از این سخن گفتید که فقهاء، بسیاری از نصوص و روایات را فقط به خاطر اینکه لسان و سیاقِ اخلاقی دارند از دائرهی مسائل حقوقی و قانونی کنار میگذارند. لطفا دربارهی پیش فرضهای کلامی و فقهی این مساله توضیح دهید و نیز مثالها و نمونه هایی از این وضعیت را بیان کنید.
جواب:
رسالهی حقوق امام سجاد علیه السلام را در نظر آورید و به حضورِ فقهیِ این رساله – قطع نظر از مباحث مربوط به سندِ آن – نظر اندازید. این رساله از مهمترین سندهایی است که پژوهشگرانِ عرصهی مسائل حقوقی در اسلام به آن استناد کرده و بر اساس آن و از طریق تلاشهای قابل توجهی، حجمِ بزرگی از افکار را ارائه میکنند. سوال این است که آیا این رساله در مباحث فقهی و اجتهادی فقهاء، حضور دارد؟
عهدنامهی امام علی علیه السلام به مالک اشتر را در نظر آورید و حضور این عهدنامه را در نزد فقهاءِ قبل از دورهی اخیر ببینید. علی رغم اینکه عهدنامهی مالک اشتر از نظر پژوهشگرانِ مسائل حقوقی و آزادی و عمل سیاسی و اداری، یک دستاورد بزرگ محسوب میشود ولی ببینید این عهدنامه چقدر در مباحث فقهی فقهاءِ قبل از دورهی اخیر حضور دارد.
و یا کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال و کتابهای دیگر از این دست را اگر در نظر آورید متوجه همین وضعیت خواهید شد. روایاتِ متفرقی که چنین سیاق و لسانی دارند و گرفتار چنین وضعیتی هستند نیز بسیار است.
اگر بخواهیم انگیزههای چنین تفکیکی را واکاوی کنیم باید...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
چرا یک حدیث را فقط به دلیل اثبات ثواب زیاد برای عملی ساده، متهم به مجعول بودن میکنند؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
برخی از علماء معتقدند، یکی از شواهد جعلی بودنِ یک حدیث این است که خبر از ثواب زیاد برای عملی کوچک بدهد. چرا این مساله را که یک عمل و فعل کوچک، معادل ثواب بسیاری باشد عجیب میشماریم در حالی که در قرآن تصریح شده «لیلة القدر خیر من ألف شهر»؟
جواب:
اولا هیچ مانعی وجود ندارد که عملِ اندکی در نزد خداوند متعال، ثواب زیادی داشته باشد؛ چون خداوند در اعطای ثواب به بندگان خویش، تفضل میکند. آنچه عجیب است ثواب بسیار زیاد برای عملی کوچک است به گونهای که این ثواب، بیش از پاداشی است که برای یک عملِ بزرگ وعده داده شده و به گونهای که آن ثواب عظیم، شبیه یک پاداش خیالی شود مانند اینکه گفته شود هر کس فلان کلام را بگوید برای او اجر تمام انبیاء نوشته میشود و یا ثواب جمیع شهداء به وی اعطا میگردد. قبولِ چنین چیزی بدون استفاده و به کار گیریِ تاویلاتِ ناخوشایند چگونه ممکن است؟ چگون باید اینگونه موارد را تفسیر کرد؟ مانند اینکه در روایتی چنین ذکر شود که هر کسی بعد از نماز، این دعا را ده روز بخواند بهشت برای وی واجب است. اعطای بهشت به کسی فقط به خاطر چنین عملی، یک ثواب خیالی و غیر معقول است.
به همین دلیل، در قرآن چنین مواردی را مشاهده نمیکنیم. شما بین این حدیث و بین تفکر و فرهنگی که قرآن در صدد تاسیس آن است مقایسه کنید؛ قرآن میفرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ؛ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»[2] همچنین میفرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»[3] و نیز در سورهی آل عمران چنین میفرماید: «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ؛ وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ؛ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ»[4]
اگر کمی در فرهنگ قرآنی تامل کنیم خواهیم دید...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
آیا تعدد احادیث ضعیف در یک موضوع، باعث اعتبار آنها میشود؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
برخی میگویند اگر در یک موضوع، روایات متعددی وارد شود، قطع نظر از صحیح بودن سندهای آنها، همین اجتماع روایات در یک موضوع واحد، دلیلی بر حجیت آنهاست البته تا زمانی که مخالف قرآن نباشد و نیز هیچ مانع شرعی یا عقلی، آن موضوع را نفی نکند. نظر شما چیست؟
جواب:
علماء علم حدیث و علم اصول فقه، معتقدند صحت و عدم صحت روایات را نمیتوان فقط با معیار سندی ثابت کرد بلکه عنصر دیگری برای بررسی صحت یک روایت وجود دارد به اسم «تعاضد الاسانید» یا «تعاضد الاحادیث» به این معنی که اگر چندین روایاتی دربارهی یک موضوع، جمع شوند به گونهای که کثرت آنها باعث حصول تواتر و یا اطمینان به صدور آنها گردد در این صورت، میتوان به آنها عمل کرد حتی اگر در بین آنها یک روایت با سند صحیح وجود نداشته باشد.
منظور از تعاضد و تظافر، زیاد بودن احادیث پیرامون یک مساله و موضوع واحد – و غیر متعارض با عقل و نقل – و تاکید بر آن میباشد که موجب اطمینان به صدور آن روایات دربارهی آن موضوع میگردد. تکاثر و اجتماع روایات، به معنی وجود یک حدیث در دهها کتاب حدیثی و یا دهها کتاب تاریخی نیست بلکه به این معنی است که مصادرِ اصلی آن حدیث (که کتابهای بعدی از آن مصادر نقل میکنند) متعدد باشد و علاوه بر این، هر کدام از این مصادر، طریق و سند خاصی برای رسیدن به آن حدیث داشته باشند به گونهای که سندها – حتی در برخی راویان – مشترک نباشند. اما اگر حدیثی را دهها نفر از محدثین نقل کنند به گونهای که بفهمیم تمام این محدثین، آن حدیث را از یک کتاب مشخص – مثلا کتاب الکافی – نقل میکنند و سپس ما به سراغ کتاب الکافی برویم و در آنجا برای این حدیث بیش از یک سند وجود نداشته باشد در اینجا با تظافر و تعاضد احادیث مواجه نخواهیم بود؛ زیرا در این وضعیت، دهها نقل و دهها روایت، در حدّ و اندازهی یک روایت و یک نقل، خواهد بود و این مسالهای است که برای خیلی از مردم، اشتباه میشود و گمان میکنند وجود یک قضیهی حدیثی یا تاریخی در دهها کتاب، به معنای متواتر بودن و یا اطمینان به صدور آن قضیه است در حالی که آن روایت گاهی فقط به یک مصدر و منبع برمی گردد. تمام اینهایی که گفته شد غیر از مسالهی شهرت عملی و جبران ضعف سند به وسیلهی آن – البته بنا بر نظر برخی از علماء – میباشد که در مباحث حدیثی مطرح میشود.
@heidar_hobbollah
چه تعداد روایت برای حصول یقین لازم است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
چه تعداد روایت صحیح یا معتبر برای استنباط حکم شرعی – حال یا در قالب فتوی و یا در قالب احتیاط – لازم است؟ مخصوصا در مواردی که نص قرآنیِ واضحی برای استدلال بر وجوب یا حرمت شرعی وجود نداشته باشد.
جواب:
گاهی وقتها مبنای یک فقیه، اعتماد به خبر ثقه و یا خبر ظنی است و گاهی وقتها مبنای او، عدم حجیت خبر واحد ظنی است.
اگر قائل به حجیت خبر واحد ظنی باشد – که البته مشهور علمای متاخر بر این باور هستند – در این صورت، حتی یک روایت که واجد شرایط حجیت خبر باشد نیز برای صدور فتوی کافی است البته در صورتی که آن روایت، از جهات دیگر همچون تعارض و اختلاف با دیگر روایات مشکلی نداشته باشد. به عنوان مثال، آیت الله خویی وقتی با یک حدیث مواجه میشود که سند آن از نظر ایشان معتبر است علی القاعده بر اساس آن روایت فتوی میدهد مگر اینکه مانعی بر سر راه قبول این روایت وجود داشته باشد.
اما اگر فقیه، حجیت خبر واحد ظنی را قبول نداشت – مانند بسیاری از علماءِ متقدم و پیشین و برخی از علماء متاخر و معاصر – و براین باور بود که در دین و در عرصهی اجتهاد شرعی، نمیتوان بر ظن و گمان اعتماد کرد مگر در برخی حالات مشخص و محدود،در این حالت، اگر به یک روایت که سند و مصدر معتبری هم داشته باشد برخورد کند این فقیه نمیتواند برای صدور فتوی به آن روایت، اکتفا نماید. آنچه وی به دنبال آن است – حتی در حوزهی فقه و شرعیات – یک روایتِ نقل شده توسط شخصی ثقه نیست بلکه به دنبال روایتی است که اطمینان پیدا کند از پیامبر صلیاللهعلیهوآله صادر شده است.
آنچه گفته شد، بُعد اصولیِ – اصول فقه – قضیه بود. ولی یک بُعد حدیثی و تاریخی نیز وجود دارد...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
روش فهمِ نصوص
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
خداوند متعال در قرآن میفرماید «وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»[2] عدهای بر این آیه اینگونه اشکال میکنند که شخص ارهابی و تروریست، وقتی خود را در مکان مشخصی منفجر میکند یقین دارد که خواهد مُرد؛ و این علم و یقین با مضمون آیهی فوق در تعارض است. همین مشکل دربارهی کسی که قصد خودکشی دارد نیز صدق میکند. آگاهی و یقین چنین شخصی به زمان کشته شدنِ خویش را چگونه تفسیر کنیم در حالی که آیهی فوق میگوید این علم، مختص به خداوند متعال است؟
جواب:
سخن دربارهی این آیه و امثال آن گاهی بر اساس اصول و روشهای متعارفِ علماء در فهم نصوص است و گاهی بر اساس روش و اصولی است که به نظر ما صحیح میباشد که در ادامه آن را برای تحلیل و تامل مطرح میکنیم:
روش و اصولِ متعارف علماء در فهم نصوص:
بر اساس این روش، معنای آیهی فوق این است که هیچ کسی، مکانی را که در آنجا میمیرد نمیداند. در اینجاست که اشکال شما مطرح میشود. در پاسخ این اشکال گاهی جوابهای فرضی ارائه میشود. هر چند در کلمات علماء چنین چیزی به صراحت مشاهده نمیشود ولی روحِ چنین جواب هایی متناسب با روشهای آنها در فهم اینگونه نصوص است. قطع نظر از انتقادات ما نسبت به این نوع جوابها، برخی از این جوابها صحیح و برخی دیگر از آنها اشتباه هستند. مانند...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
آیا اختلاف قرآنیون با دیگران بر سر سنت واقعی است و یا سنت حکایت شده؟
حیدر حب الله
ترجمه: محمدرضا ملایی
سوال:
چندین مرتبه از حضرت عالی تقسیم سنت به سنت واقعی و سنت حکایت شده را شنیدهام. آیا اختلاف با قرآنیون[2] در سنت حکایت شده است یا سنت واقعی؟
جواب:
سنت واقعی، همان واقعیتِ صادر شده از پیامبر صلیاللهعلیهوآله است اما سنت حکایت شده همین نصوصی است که به عنوان روایت به دست ما رسیده و در کتابهای حدیثی مسلمین موجود است و از آنچه که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله صادر شده حکایت میکند. حال این حکایت، گاهی یقینی است – مانند هنگامی که با یک خبر و روایت متواتر مواجه میشویم – و گاهی هم ظنی است مانند هنگامی که یک خبر واحد به دست ما میرسد.
اختلاف اصلی بین قرآنیون و دیگران، بر سر سنتِ واقعی است. قرآنیون معتقدند سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله حجیت ندارد بلکه آنچه حجت و معتبر است فقط و فقط قرآن کریم میباشد. دستور قرآن به اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله، در واقع از یک جهت، دستور به اطاعت از قرآنی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از آن خبر داده و از جهت دیگر، دستور به اطاعت از رسول الله در احکام ولائی ایشان است که زمانمند بوده که مختص به عصر خود ایشان است.
در عین حال گاهی میبینیم برخی از این قرآنیون، اصل حجیت سنتِ واقعی را قبول میکنند ولی دامنهی سنت حکایت شده و معتبر در نزد اینان بسیار محدود است؛ همانطور که در گفتار برخی از اینان مشاهده میشود که میگویند آنچه حجت است فقط سیرهی عملی است یعنی همان عاداتی که معلوم است و به ما رسیده مانند کیفیت نماز. گاهی هم میبینیم برخی از آنها، فقط و فقط خبر یقینی را حجت میدانند و معتقدند به ندرت میتوان نسبت به روایات و اخبار، یقین پیدا کرد.
در هر صورت، مرکز اختلاف اساسی بین قرآنیون و دیگران، در درجهی اول، بر سر سنت واقعی است.
نتیجهای که من در خلال بررسی سنت و حدیث به آن رسیدم، حجیت سنتِ واقعی...
ادامه پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
انتهای آیة الکرسی، کدام آیه میباشد؟ آیا تحریف شده است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
آیا آیة الکرسی همان آیهی 255 سورهی بقره است؟ چرا علماء، دو آیهی بعدی را تا «هم فیها خالدون» به آن اضافه کردند؟
جواب:
علماء دربارهی انتهای آیة الکرسی اختلاف نظر دارند. البته همهی مسلمین، ابتدای آیة الکرسی را، همان آغاز آیهی 255 سورهی بقره میدانند یعنی:«الله لا اله الا هو الحی القیوم». بین علمای شیعه و سنی، معروف است که انتهای آیة الکرسی، آخر همان آیهی 255 است یعنی «و هو العلی العظیم».
برخی از علماء معتقدند انتهای آیة الکرسی، آخر آیهی 257 سورهی بقره است یعنی «هم فیها خالدون». بسیاری از علماء از باب احتیاط، چنین نظری میدهند. زیرا آیة الکرسی مُرَدَّد بین آیهی 255 و دو آیهی پس از آن یعنی 256 و 257 است و از باب احتیاط و برای اینکه یقین حاصل شود مکلف، به وظیفهی خود عمل کرده است – وظیفهی استحبابیاش مانند نماز شب اول قبر – دو آیهی دیگر هم خوانده میشود.
دلیل این تردید، وجود برخی از روایات درباره برخی از اعمال مانند نماز روز مباهله است. در این روایات، آمده است که آیه الکرسی و دو آیهی پس از آن خوانده شود. همین باعث شده برخی از علماء احتمال دهند که دستور به خواندن دو آیهی 256 و 257، به این دلیل است آیة الکرسی، از مجموع سه آیهی 255 و 256 و 257 تشکیل شده و در قرآنِ مکتوب در دستانِ ما، به صورت صحیح وارد نشده است. لذا امام علیهالسلام در آن روایت میخواهد مومنین را به ضرورت خواندن دو آیهی دیگر راهنمایی کند تا قرائت آیة الکرسی توسط آنها محقق شود. درمقابل این روایات، احادیث دیگری هم وجود دارد که درآنها هیچ اشارهای به این احتمال، نشده است. شاید آنچه در این روایات، مستحب شمرده میشود خواندن آیة الکرسی تا «و هو العلی العظیم» است که البته خواندن دو آیهی بعد از آن نیز مستحب شمرده شده است؛ هیچ ضرورتی هم وجود ندارد که دو آیهی 256 و 257 را از جزوِ آیة الکرسی بدانیم. این روایات، تاکید میکنند که آیة الکرسی همان آیهی 255 سورهی بقره است و نه بیشتر. علاوه بر ذکر این مطلب در برخی روایات، احادیث دیگری هم هستند که به آنها از دو آیهی 256 و 257، به «بعدها»[2] تعبیر شده است. یعنی این دو آیه، بعد از آیة الکرسی هستند. لذا نظر درست، همان نظر آیة الله خویی است که معتقد است هیچ نص دینیِ معتبری دربارهی تعیین محدودهی آیة الکرسی بر خلاف آنچه که الآن در قرآن مشاهده میکنیم وجود ندارد.
مهمترین روایاتی که در اینجا مطرح میشوند از این قرار است:..
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
فقه جواهرى، علل ومناطات، كارآمدى فقه.. / مصاحبه شبكه اجتهاد با استاد حيدر حب الله
اختصاصی شبکه اجتهاد:
تحولات شگفت آور جهان معاصر نه تنها در عرصه اقتصاد بلکه در سایر حوزهها همچون سیاست و فرهنگ و…. قالبهای کهن را فرو ریخته است و تمام مناطق کره مسکونی را تحت تأثير قرار داده است. ارتباط سهل و آسان با دنیای معاصر و ورود اندیشههای گوناگون در جوامع اسلامی، بسیاری را به این اندیشه واداشته است که نسبت میان فقه و تحولات دنیای معاصر چیست و آیا فقه میتواند در این دنیای پیچیده و با این روابط در هم تنیده، نه تنها جایی برای خود داشته باشد بلکه مدعی کارآمدی باشد؟ برخی در این میان با چشم پوشی از فقه و برخی با انکار تحولات یا انکار لزوم مورد توجه قرار دادن آنها، صورت مسئله را پاک کرده و به زعم خود مسئله را حل نمودهاند. هر دو گروه خواسته یا ناخواسته کارآمدی و پویایی فقه را انکار کردهاند و ضربه سختی بر درخت دین زدهاند. کارآمدی نه تنها میتواند ملاک ترجیح یک روایت بر روایت متعارض دیگر به عنوان یکی از مرجّحات غیر منصوصه و یا به عنوان این که عدم کارآمدی باعث عسر و حرج است و قرآن آن را نفی میکند و نیز ملاک ترجیح یک فتوا بر سایر فتاوی آن گاه که قانونگذار میخواهد بر قامت یکی از آنها جامه قانون را بپوشاند، باشد؛ بلکه نوعی از کارآمدی که قابلیت اجراء ذاتی یک حکم باشد میتواند ملاک مشروعیت یک حکم و قانون فی حد ذاته باشد و به تعبیر صحیحتر حکمی که ذاتاً قابل اجرا نیست، شرعاً جعل نشده است. از این رهگذر است که پارهای از نظرات فقهی مورد اعتراض برخی فقها قرار گرفته است؛ نظراتی همچون لزوم شهادت حسی بالمعاینه در شهادت بر زنا و لواط، تعیین ارش از طریق صلح و تجویز احتیاط در سطح گسترده. در این رابطه، با استاد حیدر حب الله، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و پژوهشگر مطرح و لبنانی علوم اسلامی به گفتگو پرداختیم.
بایستههای فقه کارآمد چیست؟ به دیگر سخن، فقه برای کارآمدی باید چه شاخصههایی را داشته باشد؟
حبالله:
فقه کارآمد نیاز به بعضى از خصوصیات دارد، از جمله ایجاد ارتباط بین سه عنصر:
ادامهی این مصاحبه را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
آیا نقدِ وحی جایز است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
آیا میتوانیم وحی را نقد کنیم؟
جواب:
امکان نقدِ وحی را از دو زاویه باید مورد بررسی قرار داد:
الف) برخی مواقع، انسان به نقد وحی میپردازد در حالی که قبول ندارد آنچه نقد میکند وحی است. طبیعی است نقد مذکور در این حالت یک مسالهی عادی و قابل انتظار است؛ چنین شخصی، آنچه در مقابلش قرار دارد را وحی نمیداند و نقد میکند؛ لذا از نگاه او، هیچ مشکلی در این نقد وجود ندارد. تنها مشکلی که برای او میتوان برشمرد عدم ایمان به وحی بودنِ چیزی است که نقد میکند آنهم در صورتی که این عدم ایمان، ناشی از عناد و قصور در شناخت حقیقت و … باشد. بر همین اساس:
اگر کسی به نقدِ یک حدیث از پیامبر بپردازد تا بگوید صدورِ این حدیث از پیامبر را قبول ندارد و یا ادعا کند ساحتِ پیامبر از گفتنِ چنین کلامی، منزّه است
یا اگر به نقد آیاتی از قرآن بپردازد که ادعا میشود تلاوت آنها منسوخ شده است مانند آیهی رجم و آیهی رضاع که منسوب به عمر بن خطاب و عائشه است
در هر دو صورتِ فوق، چنین نقدهایی هر چند علمی باشند ولی نقد وحی و یا نقد پیامبر صلیاللهعلیهوآله نخواهند بود بلکه تلاشی است برای تشکیک در وحی بودنِ فلان آیه و یا تشکیک در کلامِ نبی بودنِ فلان حدیث.
ب) گاهی شخص قبول دارد آنچه نقد میکند وحی است و از جانب خداوند نازل شده است – به عبارت دیگر به قرآن و اینکه از جانب خداوند است ایمان دارد – در این حالت، باز هم برای این نقد، چند وجه وجود دارد که باید بین آنها تفکیک کرده تا با یکدیگر خلط نشود:
ادامه پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
دو سطح متفاوت در تعامل با آیات قرآن
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (61) قَالَ كَلاَّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ (62) فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (63) وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الآخَرِينَ (64) وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرِينَ (66) إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (67) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (68) »[2]
سوال من این است: چرا خداوند متعال، فرعون و یاران او را قبل از رسیدن به موسی و قومش هلاک نکرد و به آنها مهلت داد تا به موسی و قوم او برسند و اطرافیان موسی دچار رعب و وحشت بشوند؟ آیا خداوند با این کار میخواست به ما یاد بدهد که انسان باید با تمام تلاش، کار کند و بر اسباب ظاهری اعتماد نماید تا جایی که دیگر هیچ کاری نمانده باشد که انجام نداده و در آن هنگام، فرج و گشایش میآید؟ یا اینکه مقصود خداوند چیز دیگری است؟
جواب:
وقتی با آیات قرآن به عنوان یک مفسر مواجه میشویم میتوانیم از دو منظر و از دو سطح متفاوت به آنها توجه کنیم:
سطح اول:
جدا کردن مفردات متن آیه و تحلیل و ترکیب آن با دیگر نصوص و مقارنه و مقایسهی بین آنها برای رسیدن به دلالت آیه و دادههای آن.
این، همان کاری است که مفسرین در طول تاریخ انجام دادهاند و اتفاقا این کار، فرآیند درستی است که برخاسته از دلالتهای خود متن، میباشد. در این حالت – تا جایی که میتوانیم – بر متن، چیزی را تحمیل نمیکنیم و بر آن نمیافزاییم و یا از آن نمیکاهیم.
سطح دوم:
تکمیل مواردی که در تصویرِ ارائه شده توسط متن آیه، وجود ندارد و پاسخ دادن به سوالات و فرضیههای احتمالیای که متن آیه از آنها حکایت نمیکند. به تعبیر دیگر تلاش میکنیم...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
کیفیتِ تعامل با احادیثی که از آثارِ تکوینی اعمال خبر میدهند
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال
احادیث زیادی وجود دارند مبنی بر اینکه هر کس، صدقه دهد عمرش طولانی میشود و یا هنگامِ رواجِ زنا، زلزله زیاد میشود؛ و یا صلهی رحم، باعث طولانی شدنِ عمر میشود و …
سند این احادیث تا چه میزان صحیح است؟ آیا میتوان ارتباطی که بین افعال و آثار آنها در این احادیث آمده را در قالب ربطِ تکوینی بین علت و معلول فهمید همانگونه که خوردن سم نیز اثر تکوینی خود را دارد حتی اگر خورندهی سم، نداند که آنچه میخورد سم است؟ جرمِ کسی که نمیداند فلان غذا حرام است و در عین حال از آن استفاده میکند چیست؟ این شخص چه گناهی مرتکب شده تا آثارِ حرمت، گریبانگیر وی شود و بر قلب وی تاثیر گذارد و مانع استجابت دعایش شود؟ این شخص، علم به حرمت این غذا نداشت؛ پس گناه وی چیست تا این همه عواقب منفی، برای وی رقم بخورد؟ چگونه میتوان حالِ دو برادر را تفسیر و تحلیل کرد که یکی، ملتزم به دستورات دینی است و دیگری، دستورات دینی را رعایت نمیکند ولی در عین حال، برادر دوم – که متدین نیست – هم طول عمر زیادی دارد و هم رزق و روزی وی بیشتر از برادر اول است؟
جواب
اولا اینگونه احادیث، واقعا زیاد هستند و در نزد همهی مذاهب اسلامی، به چشم میخورند. مصادرِ حدیثیِ متعدد و متنوعی، اینگونه احادیث را نقل کردهاند. برخی از این احادیث، صحیح هستند و حتی در میان آنها، احادیثی یافت میشوند که تواتر اجمالی دارند. لذا باید برای بررسی مشکل، بر متن و مضمونِ آنها متمرکز شد. اگر اشکالاتِ متنی این احادیث، برطرف شد میتوان آنها را پذیرفت.
ثانیا همانطور که فلاسفه نیز گفتهاند نظام این عالم مادی، نظامِ تزاحمات و برخورد و نزاعِ اشیاءِ متضاد با یکدیگر و تولدِ اضداد از اضداد – به تعبیر ملای رومی – است. همهی علوم، وجود چنین وضعیتی را اثبات میکنند. زندگی روزمرهی ما نیز این تصویر را به ما نشان میدهد. گویا این عالَم، مشتمل بر تعداد بسیار زیادی از اشیاء است که با یکدیگر رقابت میکنند تا وجود داشته باشند و تاثیر گذار باشند. اجتماعِ همهی آنها در کنار هم، سخت است و لذا وقتی میگوییم «ب» توسط «الف» محقق میشود در واقع...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
◾️◾️ ضمن تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان
شما میتوانید کتاب «عاشورائیات» از حیدر حبالله را به صورت رایگان از طریق لینک زیر دانلود نمایید.
https://hobbollah.com/books/عاشورائيات/
@heidar_hobbollah
آیا نقد حدیث، مختص علماء دین است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
فرض کنیم نقدِ متنِ حدیث، به کارشناسانِ علوم دینی اختصاص دارد. با احادیثی که محتوایِ آنها، مسائل دینی نیست – به معنی خاصِ آن – چه میکنید؟ مانند احادیثِ طبی و یا احادیثی که از سماء و فلک و … سخن میگویند. در رابطه با این احادیث – بعد از تشخیص و تعیینِ معنیِ لغویِ آنها که اتفاقا معنیِ برخی از آنها، واضح هم هست – چه کسی حق دارد متن آنها را نقد و ارزیابی کند؟ آیا کارشناسان و متخصصین دین این حق را دارند و یا متخصصین در علومِ مربوطه مانند پزشکی و … ؟ آیا اختصاص نقدِ این گونه احادیث به کارشناسان دینی، به معنی دخالتِ آنها در کاری که تخصصش را ندارند نیست؟ در طرف مقابل نیز میتوان پرسید در صورتی که نقدِ این گونه احادیث، مختص به کارشناسانِ علمی باشد آیا چنین حالتی به معنایِ این نیست که علماء علوم طبیعی، میتوانند روایاتی را که با علم جدید در تعارض است کنار گذارند بدون اینکه به علماء دین رجوع کنند؟
جواب:
نقدِ متن، فرآیندی دو طرفه است: یکی متنِ خود حدیث است و دیگری مستندِ نقدِ متنیِ آن. وقتی حدیثی را بر قرآن عرضه میکنیم در برابر ما دو چیز قرار دارد: «متن حدیث» و «مستندِ نقد» که همان قرآن کریم است. لذا برای اینکه به نقدِ متنیِ یک حدیث بپردازیم ابتدا باید معنای حدیث و شرایطِ پیرامونیاش و نیز لغات و سیاقهای آن و ارتباطاتی که با دیگر احادیث مشابه دارد را بفهمیم؛ علاوه بر اینها، باید با قرآن کریم نیز آشنایی کامل داشته باشیم تا ببینیم آیا مضمون و محتوایِ قرآن، مغایر و مخالف با معنای ارائه شده توسط این حدیث است یا خیر؟
بر همین اساس میتوان گفت برای نقدِ متنیِ حدیث با کمک آیات قرآن، باید هم به سنت، آشنایی کامل و متخصصانه داشته باشیم و هم متخصص در قرآن بوده و آن را خوب بفهمیم؛ به گونهای که نص سنت و نص قرآن، کاملا برای ما واضح باشد و فهم این دو، نیازمندِ بررسی وسیعِ عناصر و شرائط پیرامونیشان نباشد.
اما وقتی نقدِ متنِ یک حدیث...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
جوابهای خالی از «قال الله و قال الرسول و قال الامام»!
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
چرا برخی از جوابهای شما – با اینکه به نظر من جوابهای صحیحی هستند – خالی از «قال الله» و «قال الرسول» و «قال رسوله و آله» صلوات الله علیهم است؟
جواب:
از شما به خاطر این توجه، سپاسگذارم. اگر اجازه دهید میتوانم به دو نکته اشاره کنم. یکی از این نکات، توضیحی است و نکتهی دیگر، رویکرد انتقادی دارد:
در اینجا قصدِ توضیح مطلبی را دارم. چون ممکن است تحلیل و ارزیابی شما از پاسخهای من، ناشی از این باشد که تمام مکتوبات من را ندیده باشید. زیرا اگر به کتابها و مقالات و جوابهای من مراجعه نمایید خواهید دید که حضورِ آیات و روایات در این نوشتهها، کم نیست. همچنین از سوالِ شما چنین استشمام میشود که از این مساله، ناراضی هستید. به همین دلیل گمان میکنم این قضاوت شما – که مطابق با واقع هم نیست – ناشی از مشاهدهی برخی از مکتوبات من است و نه تمام آنها. و نیز میدانم که سوال شما ناظر به برخی از جوابهای من است و نه همهی جوابها. این مسائل، البته واضح است ولی مایل بودم توضیح دهم.
لازم نیست در همهی موضوعات و همهی بیانات، به نصوص دینی از کتاب و سنت، استناد شود. اصلا چنین کاری ممکن نیست. به عنوان مثال غالبا نمیتوان نصوص دینی را در علوم طبیعی وارد کرد و حتی استناد به نصوص دینی در علوم طبیعی...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
إنا لله و إنا الیه راجعون...
استاد عزیز، فقدان پدر بزرگوارتان ما را نیز اندوهگین ساخت.
غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته
و سلامتی و طول عمر با عزت و اجر صابران را برای جناب عالی از پروردگار متعال خواهانیم.
چگونگی ارزیابی روایاتِ طولانی
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
چگونه روایات طولانی را ارزیابی میکنید؟ روایاتی که متنِ برخی از آنها گاهی بیش از سه صفحه از یک کتاب بزرگ هستند! آیا معقول است که راوی تمام آنچه را که گفته شده حفظ کند و سپس بدون کم و کاستی، آن را نقل نماید؟ شاید این اشکال، متوجه تاریخ اسلامی نیز باشد که گاهی گفتگوهای طولانی بین دو شخص را – که به تنهایی در یک مکانِ دور افتاده قرار دارند – نقل میکند.
جواب:
بسیاری از علماء در این رابطه، هیچ تفصیلی ندادند. علامه شیخ آصف محسنی – مولف کتاب «مشرعة بحار الانوار» – نسبت به روایات طولانی، احتیاط میکنند. ولی به نظر من بهتر است در مواجهه با روایات طولانی، قائل به تفصیل شده و دورههای زمانی را رصد نماییم. در واقع ما با دو حالت مواجه هستیم:
حالت اول این است که با روایتی مواجه شویم که صدورِ آن به قرن اول هجری – یعنی قبل از شیوع تدوین و استنساخ و املاءِ حدیث از سوی مشایخ برای شاگردان – بر میگردد. در این حالت...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
دربارهی آشفتگی ارزیابی احادیث و یا تصحیح آنها با اندک بهانهای
سوال:
ما با حدیثی از امام حسن عسکری علیهالسلام مواجه شدیم که میفرماید:«نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمه علیها السلام حجة علینا». از سوی یکی از محققین چنین جوابی شنیدیم که این حدیث، جعلی است و هیچ اصل و اساسی ندارد و قدیمیترین منبعی که این حدیث در آن ذکر شده، تفسیر «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» تالیف سید عبدالحسین الطیب است؛ مولف در این تفسیر، روایت فوق را به عنوان روایتی منسوب به امام عسکری علیهالسلام و بدون نقل سند ذکر میکند. پس از وی، برخی از مولفین بر این تفسیر اعتماد کرده و این روایت را نقل کردند در حالی که خود مرحوم طیب، از این روایت به عنوان منسوب به امام عسکری یاد میکند. نقل این حدیث از کتاب اطیب البیان ادامه یافت تا اینکه حجة الاسلام و المسلمین محمد فاضل مسعودی، کتاب الاسرار الفاطمیه را نگاشت و این روایت را بدون سند در این کتاب، آورد. برای ما واضح است که این حدیث، جعلی بوده و سندی ندارد. با این وصف، چگونه محقق دیگری میآید و میگوید ائمه علیهمالسلام از بُعدِ معرفتی، برای ما روشی را جهت تعامل با روایات مشخص نکردند (که دقتش بیشتر از خودِ روایات باشد) و چنین چیزی با توجه به حجیت ذاتی معرفت، ممکن نیست. لذا نمیتوان این روایت را به خاطر ضعف سندی آن، کنار بگذاریم؛ نه از این جهت که ائمه علیهمالسلام به ما دستور دادند که چنین کاری نکنیم بلکه از این جهت که روایت فوق، یک وزن معرفتی دارد و در نتیجه باید با توجه به سطح معرفتیِ آن بر اساسِ معیارهای روشمند و البته با نگاه مثبت با این روایت تعامل کرد. به عبارت دیگر نمیتوان روایاتی را که جزئیات مظلومیت حضرت زهراء علیها السلام را نقل میکند کنار گذاشت حتی اگر سند آنها ضعیف باشد زیرا چنین کاری باعث میشود به این نتیجه برسیم که اصلا مظلومیتی در کار نبوده است در حالی که ما به صورت متواتر و یقینی میدانیم مظلومیت ایشان، مضاعف و فوق تصور ماست
در این میان، شخص دیگری میآید ومیگوید فقدانِ این حدیث در یکی از کتابهای حدیثیِ معروف، ثابت نمیکند که این حدیث، صادر نشده است؛ زیرا دلیل داریم بر این که کتابهای حدیثیِ موجود، تمام روایات را نیاوردهاند و حتی دلیل داریم بر اینکه برخی از کتابهای حدیث، مفقود شدهاند و البته بعدا همین کتابهای مفقود، پیدا شده و در دسترس قرار گرفتند.
همچنین شخص دیگری میآید و دربارهی مدلول و محتوای این روایت میگوید:نمیدانم چه مانع عقلیای وجود دارد که ما را از قبول این روایت بازدارد؟ مخصوصا روایات دیگری نیز وجود دارد که مضامینی نزدیک به همین مضمون را – دربارهی برتری حضرت زهرا علیها السلام – برای ما نقل میکنند مانند روایاتی که ثابت میکند ایشان از کسانی است که قرنهای ابتدایی، بر محورِ معرفت ایشان شکل گرفته و یا اینکه از زمان آدم ابوالبشر تا زمان پیامبر صلی الله علیه و آله، برای حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ کس هم طراز ایشان نبود مگر حضرت علی علیه السلام.
دیگری میگوید: میتوان این روایت را به راحتی و وضوح، تفسیر کرد؛ قسمت اول این روایت – نحن حجج الله علی خلقه – با ادلهی یقینی و متواتر ثابت شده است که ائمه علیهم السلام، از جانب خداوند منصوب هستند؛ و قسمت دوم روایت نیز اشاره به این دارد که معارفی در نزد ائمه علیهمالسلام وجود دارد که از طریق مصحف حضرت زهراء سلام الله علیها به ایشان رسیده است لذا ایشان، حجت خداوند بر امامان علیهمالسلام میباشند؛ و به تعبیر دیگر فاطمه علیها السلام از جمله مجاریِ انتقال علوم الهی به قلوب ائمه علیهمالسلام میباشد.
این چنین است که هر یک از عرفاء و اصحاب حکمت متعالیه و اخباریون میآیند و از منظر خویش با این روایت، تعامل میکنند.
سوال من این است: نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا ممکن است یک حدیث با کمک چنین آراء و نظریاتی، از عدم سقوط جان سالم به در برد؟
جواب
قبلا دربارهی روایتی که در سوال ذکر کردید صحبت کردهام و نیز دربارهی نظریاتی که به آنها اشاره کردید دیدگاه خود را بیان نمودم. لذا میتوانید به آنها رجوع کنید. ولی خوب است در اینجا به برخی از محورها به صورت سریع و واضح و مختصر اشاره کنم تا در حوزهی روشِ تعامل با حدیث، مفید فایده باشد...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
تأملی در شرایط حصول تواترِ یک حدیث
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
چندی پیش از شما دربارهی صورت تواتر در نزد علمای امامیه سوال کردم و الآن قصد دارم نسبت به سوال پیشین، توضیح بیشتری بدهم. فرض کنید امام صادق علیهالسلام بفرمایند: «عمر، فاطمه سلام الله علیها را زد». و فرض کنید سند این فرمایشِ امام صادق علیهالسلام این چنین باشد:«علی بن ابراهیم قمی از پدرش از ابن ابی عمیر از هشام از امام صادق علیه السلام». قطع نظر از اینکه وثاقت راوی، ملازم با عدالت وی نیست در عین حال، ظاهرا این سند در نظر امامیه، صحیح است. حال فرض کنیم روایت دیگری به دست ما برسد که راویانِ سند آن به این صورت باشد:«شخصی مجهول از یک غالی از فردی که مورد اتهام است از راویِ ثقهای از امام صادق علیهالسلام نقل کند: آنکس که فاطمه سلام الله علیها را زد عمر بود» و روایت دیگری به این صورت به دست ما برسد:«شخصی ثقه از فردی مجهول از شخصی ثقه از فردی که مورد اتهام است از امام صادق علیهالسلام نقل کند: عمر، فاطمه سلام الله علیها را زد». سوالِ من این است که آیا چنین تنوعِ رجالی و درجاتِ متفاوتِ روائی تا – مثلا – پنجاه روایت در همین موضوع، باعث میشود چنین مضمونی را متواتر بدانیم و یا اینکه باز هم از درجهی خبر واحد فراتر نمیرود؟
جواب:
از شما بابت توضیحی که دادید تشکر میکنم. در تواتر، لازم نیست تمامِ راویان در تمام روایاتی که پیرامون یک موضوع وارد شده است ثقه و یا عادل باشند؛ هر چند وثاقت و یا عدالت...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
در حاشیه بودن کلام اهل بیت و محوریت آیات قرآن؛ چرا؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
چرا در بیشتر کتابها و نوشتههای شما، حدیث اهل بیت علیهمالسلام به حاشیه رفته و قرآن به عنوان یگانه مرجع – و یا چیزی شبیه آن – در انتزاع مفاهیم و نظریات مورد استفاده قرار میگیرد؟ چرا شما از برخی نویسندهها همچون علامه فضل الله که فقط به قرآن کریم استناد میکند و از احادیث روی برمی تابد و یا بسیار کم از آنها استفاده میکند تجلیل میکنید؟ آیا این کار شما در تعارض با مفهوم و محتوای حدیث ثقلین و همسنگ بودن احادیث و آیات و استمرار این حالت هم به صورت افقی و هم به صورت عمودی نیست؟ آیا این رویکرد شما، نزدیک به شعار «حسبنا کتاب الله» نیست که مخالفین ولایت ائمه علیهمالسلام آن را سر میدادند؟
جواب:
اولا در اینجا بین دو مفهوم که هر کدام به یک نحلهی فکری متفاوت تعلق دارند ترکیب شده است و همین، باعث شده آنطور که در متن سوال شما آمده نتیجه گیری کنید. گاهی ما دربارهی یک رویکرد فکری سخن میگوییم که به سنت اهل بیت علیهمالسلام ایمان ندارد و یا اینکه این سنت را کنار میگذارد و هیچ مرجعیت معرفتی برای آن لحاظ نمیکند و یا اگر برای آن مرجعیت معرفتی میبیند در عین حال، این مرجعیت را ناچیز و یا کم ارزش میداند. نقد و بررسی چنین نگاه هایی به سنت اهل بیت علیهم السلام، در علم اصول فقه و علم کلام انجام میگیرد و مرجع چنین رویکردهایی به سنت اهل بیت علیهمالسلام یکی از دو امر زیر میتواند باشد:
«عدم اعتقاد به امامت یا عصمت اهل بیت علیهم السلام»[2] و یا «اعتقاد به عدم حجیت سنت ایشان».[3]
گاهی هم محقق و پژوهشگر، نسبت به ارزش حدیث – و نه سنت اهل بیت علیهمالسلام – نظر و نگاه خاصی دارد. عالمان دینی در طول تاریخ...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
آیا سنت، کاشف است یا موسس؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
سنت، کاشف است و یا موسس؟ به چه دلیلی؟
جواب:
اگر منظور از سنت، همین اخبار و روایاتی است که در دست ماست در این صورت باید گفت این روایات، کاشف از سنت واقعی هستند حال یا به صورت یقینی – مانند اخبار متواتر – و یا به صورت ظنی مانند خبر واحدی که قرینههای علم آور به همراه ندارد.
اما اگر منظور از سنت، همان چیزی باشد که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یا ائمه علیهمالسلام صادر شده است در این صورت، باید بین پیامبر و امام و صحابی تفکیک کرد:
اگر به امام علیهالسلام و یا صحابی نظر داریم در این صورت باید گفت در نزد امام یا صحابی، سنتی که موسس حکم شرعی الهی باشد وجود ندارد. البته برخی از علماء معتقدند سنت اهل بیت علیهمالسلام میتواند موسس احکام شرعی باشد ولو بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله. دربارهی این موضوع به صورت مفصل در کتاب «حجیة السنة فی الفکر الاسلامی» بحث کردهام و در آنجا آوردهام که آنچه از صحابی یا امام صادر میشود فقط کاشف از آیات قرآن و سنت پیامبر خواهد بود. البته این قاعده در غیر از احکام ولائی است که از امام و یا صحابی صادر میشود و زمانمند است.
اما اگر سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مد نظر داریم در این صورت باید گفت برای ایشان، حق تاسیس احکام شرعی الهی به صورت مطلق ثابت نشده است. آنچه برای پیامبر در این رابطه ثابت شده این است که ایشان ملاکات احکام را کشف میکند و به جعل تشریعی میپردازد و سپس خداوند متعال جعل ایشان را امضا میکند. همین مقدار از جعل تشریعی را هم (فقط) در برخی موارد مشاهده میکنیم و اینگونه نیست که هر حکم و یا نصی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله صادر شده باشد از مصادیقِ جعل تشریعیِ ایشان باشد؛ زیرا برخی از این احکام و نصوص در واقع، کاشف از حکم خداوند میباشد که به دست ایشان از طریقی غیر از وحیِ قرآنی رسیده است؛ در حالی که سنت تاسیسیِ ایشان، از حکم خداوند به صورت نهایی کشف میکند البته به وسیلهی امضای خداوند – هر چند در قالب سکوت – که در پسِ تشریع نبوی محقق میشود.
تفصیل این مسائل و بیان جوانب آن و بررسی ادله چنین نظریاتی، را میتوانید در کتابی که در سطور پیشین اشاره شد بیابید. فعلا بیش از این مقدار به این مساله نمیپردازیم زیرا تفصیل بیش از این، باعث میشود کلام به درازا بکشد.
@heidar_hobbollah
بررسی معنی «لعلّ» در قرآن
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
اعتقاد ما این است که از خداوند متعال، چیزی جز خیر سر نمیزند. حال چرا در دعای افتتاح، خداوند متعال را چنین میخوانیم:
«فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ فیهِ إِلَيْكَ فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَة الامور … ».[2] آیا نباید کلمهی «لعلّ» را به کلمهی دیگری تبدیل کرد که بر خیر تاکید داشته باشد و این معنی را منتقل کند که آنچه به تاخیر افتاده، یقینا خیر است نه اینکه شاید خیر باشد؟
جواب:
علمای لغت میگویند کلمهی «لعلّ (شايد)» در لغت عرب برای امید داشتن و بیان وضعیت شیءِ مشکوک استفاده میشود. آنها میگویند اگر این کلمه در رابطه با چیزی استعمال شود که هیچ شکی در آن نیست و وضعیت آن کاملا برای ما مشخص است در این هنگام به معنای «کَی»[3]خواهد بود. در این صورت، معنی «لعلّ» در این وضعیت فرق خواهد کرد.
همچنین گفتهاند کلمهی «لعلّ» از زاویهای دیگر، سه معنی دارد:
ترجّی و امید داشتن: لعلّ الله یرحم زیدا یعنی امید است که خداوند به زید رحم کند.
اشفاق و نگرانی و دلواپسی: لعلّ العدو یغلبنا یعنی شاید دشمن بر ما غلبه کند.
علت آوردن: قُل لزید کذا و کذا لعلّه یقبل یعنی به زید این و آن را بگو تا قبول کند. به عبارت دیگر، گفتار شما به زید، به این خاطر است که وی قبول کند.
اینگونه است که علمای لغت و مفسران، با توجه به سیاقهایی که یک کلام در قالب آنها به کار میرود، معانی متعددی را برای کلمهی «لعلّ» ذکر کردهاند. هیچ شکی در ساحت خداوند متعال معنی ندارد و لذا اگر خود خداوند متعال، از کلمهی «لعلّ» استفاده کند باید آن را به گونهای متناسب با تعلیل و علت آوردن معنی کرد نه با اشفاق و یا امید داشتن.[4]
ولی من نظر دیگری دارم که بر خلاف روشهای معروف بین علمای علم لغت و اصول و تفسیر در تحلیل کلمهی «لعلّ» و امثال آن است؛ روشهایی که اینان به کار میبرند آکنده از مجاز گویی و در تقدیر گرفتن برخی کلمات است که موجب آشفتگی و پریشانی است. من معتقدم، کلمهی «لعلّ» در لغت عرب یک معنی بیشتر ندارد و البته مصادیق و موارد کاربرد آن مختلف است. معنی این کلمه، انشاء حالت انتظار برای حاصل شدن و به وقوع پیوستن یک اتفاق به زودی است. در مقابل این کلمه، «لَیتَ» قرار دارد که به معنای ایجاد حالت انتظار برای به وقوع پیوستن یک اتفاق البته در آیندهی دور است.
حال اگر آن اتفاقی که انتظار وقوعش را میکشیم مطلوب و دوست داشتنی بود...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
تاملی پیرامون مفهوم تاریخی بودن قرآن
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
دکتر محمد عابد الجابری میگوید:«قرآن یک کتاب تاریخی است و برای ارتباط برقرار کردن با آن باید یک ذهنیت و فکر تاریخی داشت که به تحولات فرهنگ عربی – مخصوصا در بُعد کلامی و فقهی آن – اشراف دارد».[2] معنی این سخن چیست و آیا با آن موافق هستید؟
جواب:
این جملهای که از دکتر عابد الجابری نقل کردید در فرهنگ معاصر ما، چند معنی میتواند داشته باشد:
معنی اول:
نزول قرآن، متاثر از شرایط بشری و تاریخی است لذا برای فهم آن باید نسبت به این شرایط آگاه بود. این ادعا، چیزی است که در علم اصول فقه، به سیاقهای خارجی و پیرامونی یک نص، معروف است. بخشی از این ادعا، در علوم قرآن، به نام اسباب نزول شناخته میشود. در حالی که بخش دیگری از آن در علوم حدیث، اسباب صدور، نامیده میشود. این ادعا، ادعای درستی است و علمای اسلام آن را میپذیرند و هر چند در تفاصیل این ادعا، اختلافاتی میان آنها وجود دارد ولی در عین حال، قاعدهای را به نام «المورد لایخصّص الوارد» معتبر میدانند.[3]
معنی دوم:
قرآن یک واقعیت است که به واقعیت تاریخی خود متصل و مرتبط میباشد. به تعبیر دیگر، قرآن یک کلامِ منقطع از زمینهی تاریخی نیست؛ مانند اینکه بگوییم قرآن در به حرکت درآوردنِ واقعیت تاریخیِ معاصر پیامبر (ص) سهیم بود و با آن واقعیت تاریخی، مرتبط بوده و به آن پاسخ میداد؛ لذا قرآن یک کلام صرفاَ کلی و عام – با قطع نظر از زمینهی تاریخیاش – نیست. این، همان چیزی است که وقایعِ اسباب نزول به آن اشاره میکنند. همچنین آیهی «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ» و نیز نزول تدریجی قرآن این ادعا را اثبات میکند.[4] این معنی را نیز بعضى از علمای دینی – البته با کمی اختلاف – میپذیرند. این همان چیزی است که دائما دکتر نصر حامد ابوزید بر آن تاکید میکرد.
معنی سوم:
قرآن هر چند ابدی است و مرجعی برای بشر تا پایان تاریخ است ولی این ابدی بودن، منافاتی با وجود برخی آیات و احکامِ تاریخی در قرآن ندارد؛ آیات و احکام تاریخیای که زمان آنها به سر آمده است. البته برای قرآن لازم بود که چنین احکام تاریخی را در بر داشته باشد تا بتواند نیازهای مرحلهی شروعِ دعوت اسلام را پاسخ دهد. تاریخی بودن چنین آیاتی، به هیچ عنوان باعث کاسته شدن از ارزش آن آیات نمیشود. تمام آیاتی که نسخ شدهاند اینچنین هستند....
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
تفسیر قرآن با قطع نظر از سنت و احادیث
حیدر حب الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال
در جواب سوالی که دربارهی شب قدر از شما پرسیده شد چنین پاسخ دادید:«در قرآن کریم آیهای وجود ندارد که اشاره کند در شب قدر، امورات مردم در سال پیش رو، مقدر میشود و قضا و قدر الهی در این شب برای سال آینده واقع میشود؛ یعنی چنین اندیشهای وجود ندارد که بگوید در شب قدر، تصمیمات جدیدی اتخاذ میشود. تنها چیزی که میتوان گفت این است که آن تصمیماتی که از ازل وجود داشته و به صورت مجمل و کلی بود در شب قدر، تبیین میشود و به صورت جزیی، اعلام میگردد.خداوند متعال این شب راچنین توصیف میکند که«در آن شب، هر امر محکم و استواری از هم باز میشود». سوال من این است که فایدهی این جواب چیست در حالی که خود شما، فقط به قرآن استناد نمیکنید بلکه هم به قرآن و هم به روایات صحیح اهل بیت علیهمالسلام رجوع میکنید؟
جواب
فوائد بسیاری برای پرداختن به قرآن به صورت مستقل و قطع نظر از سائر ادلهی نَقلی وجود دارد و حتی چنین کاری، منطقی است. برخی از این فوائد را به صورت گذرا برمی شمارم:
تفکیک، یک روشِ سالم برای ورود به یک بحث علمی است؛ تفکیک، نیازی ضروری برای سلامت فرآیند بحث و تحلیل در برخی از مراحل است. اگر مصادر و منابع معرفتی که پیش روی شما قرار دارد متعدد باشد منطقی است که در ابتدا به سراغ هر منبع معرفتی – مستقل از دیگر منابع – بروید تا ببینید چه دادهها و اطلاعاتی را برای شما ارائه میکند. بعد از این کار، باید این دادهها و اطلاعات را در کنار هم قرار داد و با یکدیگر مقایسه کرد تا به نتیجهی نهایی رسید. حال وقتی قرآن و سنت را به عنوان دو منبع معرفتیِ نَقلی جلوی روی خود میگذاریم طبیعی است که در ابتدا هر کدام را جدای از دیگری بررسی کنیم تا در مرحلهی بعد، به مقارنهی دادهها و اطلاعات هر دو بپردازیم.
جای دوری نرویم. بیاید از خود قرآن شروع کنیم. وقتی یک آیه از آیات قرآن را بررسی میکنیم منطقی است که در ابتدا آیه را از طریق ساختار داخلی آن مورد ارزیابی قرار دهیم تا ببینیم آن آیه با توجه به سیاق خاصی که دارد چه اطلاعاتی به ما میدهد. بعد از آن به سراغ آیات دیگری غیر از این آیه میرویم و همین کار را با آنها انجام میدهیم و سپس این آیات را – که هر کدام مستقلا مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفتند – با هم مقایسه میکنیم. گاهی بعد از این مقایسه و در کنار هم قرار دادن اطلاعات فرآوری شده از هر آیه در کنار هم، مشاهده میکنیم که آیهی اول، تبدیل به یک شاهد خوب برای فهم نهایی از آیهی دیگر میشود. همین روش...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید...
@heidar_hobbollah
بررسی نظریهی بطون قرآن و روش تعامل با آن
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
از شما نقل شده که وجود بطنهای متعدد برای آیات قرآن را قبول ندارید و دلالتهای آیات قرآن را در حد ظواهر آن میدانید. نظر شما در این باره چیست؟
جواب:
من وجود بطن برای آیات قرآن را انکار نکردم. منظور از این بطون، مقاصدی است که ظاهر و آشکار نیست مگر به وسیلهی واکاوی و تحلیل و مقایسهی آیات با یکدیگر و سنجیدن آنها در کنار هم و … ؛ ولی مشکل این است که ما برای رسیدن به این بطون، روشی – به عنوان یک قاعده – که غير عرفی و یا مافوق عقلایی باشد نداریم. حداقل در بین غیرمعصومین چنین روشی را نمییابیم. فرق است بین اینکه وجود بطن برای آیات قرآن را انکار کنیم – که این انکار را من صحیح نمیدانم – و بین اینکه وجودِ بطن را بپذیریم ولی وجود یک راه و شیوهی خاص برای فهم این بطون و ادعای آن شیوه – که فراتر از لغت عربی با تمام پهنا و وسعتش میباشد – را انکار نماییم. بطن، یک لایهی دلالی و یا مدلولی در متن است که با واکاوی و حفاریِ متن، کشف میشود آنهم از طریق ظاهر متن و با روشی که تناسب بین ظاهر و باطن رعایت میشود به گونهای که از مدعیِ یک تفسیر باطنی، درخواست میشود چگونگی رسیدن به آن بطن از طریق الفاظ و نحوه را بیان کند.
اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله يا اهل بيت عليهم السلام با قرآن به وسیلهی الهام...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید....
@heidar_hobbollah
بهترین تفسیر در قرآن کریم
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
به نظر شما بهترین تفسیر برای قرآن کریم چیست؟
جواب:
من از کسانی نیستم که چنین نگاهی به میراث اسلامی دارند زیرا اعتقادی به وجود تفسیری که از بقیه بهتر باشد ندارم. هر تفسیر، خصوصیات و ویژگی هایی دارد که آن را نسبت به بقیهی تفاسیر، متمایز میکند. البته تفاسیری هستند که میتوان گفت یک سر و گردن بالاتر از بقیهی تفاسیر بوده و تا حد زیادی، از ارزش علمیِ والایی در بین تفاسیر اسلامی برخوردار هستند. شما هم میدانید که بسیاری از تفاسیر اسلامی، فقط به نقل و نسخه برداری از دیگر تفاسیر و خلاصه کردن و بیان تفاسیر دیگر به شکل متفاوت میپردازند. هر کسی که با فرآیند تاریخی تفسیر آشنا باشد به این مطلب اذعان میکند. در عین حال، از میان تفاسیر شاخص که به نظر من امروزه میتوانند مفید باشند و هنوز هم ارزش علمی قابل توجهی دارند به عنوان مثال میتوان به تفاسیر زیر اشاره کرد:....
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید..
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah