میزان ومعیارِ اصولدین چیست؟ آیا اصولدین،مسالهای اجتهادی است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
منشأ تقسیم اصول دین به پنج مساله، چیست؟ آیا این مساله، اجتهادی است؟ چه کسی مبدع این تقسیم بوده است؟ از امام خمینی نقل شده است که ایشان معتقدند معاد از اصول دین به صورت مستقل و مجزا از بقیهی اصول نیست بلکه معاد از خبرهایی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدهد. آیا این مطلب، صحیح است؟ اگر صحیح است باید این استدلال شامل اصلِ عدالت هم شود؛ پس چرا فقط دربارهی معاد چنین حرفی زده شده و عدالت برای قرار گرفتنِ در زمرهی اصول دین، بر معاد ترجیح دارد؟
جواب:
اولا تقسیم پنج گانهی معروف که در اصول دین مطرح شده فقط یک اجتهاد بشری در فهم نصوص دینی است که به منظور فهم دلالت این نصوص، بر معیار دخول در اسلام و یا خروج از اسلام صورت گرفته است؛ دقیقا مانند تقسیم فروع دین به ده مساله و گزاره. وقتی یک محقق میبیند که نصوص دینی – آیات و روایات – معیار دخول در اسلام و انتساب به آن را گفتن شهادتین[2] میداند به این نتیجه میرسد که فقط اصل توحید و اصل نبوت، از اصول دین هستند و به تعبیر شهید سید محمد باقر صدر، اصل مُرسِل[3] و اصل رسول و اصل التزام اجمالی به رسالت از اصول دین هستند.[4] بر همین اساس آیت الله خویی معتقد است ایمان به معاد، از عوامل اصلی اصول دین است که برای داخل شدن انسان در زمرهی مسلمین، موضوعیت دارد و مستقل از دیگر اصول دین میباشد.[5] دلیل ایشان، فهمی است که از نصوص دینیِ مربوط به معاد در قرآن و روایات دارد؛ این در حالی است که شهید صدر، بر خلاف آیت الله خویی، معاد را از اصول دین نمیداند؛[6] البته این بدین معنی نیست که از نظر شهید صدر، معاد، جزئی از عقائد دینی اسلام نیست بلکه بدین معنی است که معاد جزئی از عقائد کسانی است که به آن اعتقاد دارند ولی در عین حال، اگر کسی معاد را انکار کند و بر این باور باشد که قضیهی معاد ثابت نشده است و نصوص دینی هم دلالتی بر آن ندارد – البته این انکار معاد، نباید به تکذیب رسالتِ پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیانجامد – چنین شخصی از اسلام خارج نیست و منتسب به اسلام و عقائد دینی است.
مسالهی امامت نیز...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
مسلمین چگونه خویشاوندی بین اهل بیت و صحابه را تفسیر میکنند؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
مسلمین چه تفسیری از خویشاوندی و ازدواجهای گستردهی بین اهل بیت پیامبر علیهم السلام و صحابه و خلفاء و فرزندان آنها در طول تاریخ ارائه میدهند؟ آیا میتوانید رویکردهایی که در این رابطه وجود دارد را به شیوهی زیبای خودتان در ارائهی دیدگاهها و نظرات بیان بفرمایید؟
جواب:
اهل سنت این مساله را امری طبیعی میدانند زیرا از نگاه ایشان، مشکل و اختلاف بزرگی بین اهل بیت و صحابه وجود ندارد تا از چنین ازدواج هایی ممانعت کند. به همین دلیل، چندین نفر از اهل سنت – مخصوصا در زمانهای اخیر – کتابهای مستقلی تالیف کردند که در آنها شکلهای مختلف ازدواج هایی که بین اهل بیت – به معنی عام آن – و بین خلفا در زمانهای مختلف واقع شده را آورده اند و دهها مورد از چنین وصلت هایی را ذکر کرده اند.
برخی از کتاب هایی که محققین اهل سنت پیرامون موضوع ارتباطات بین اهل بیت و اصحاب نگاشته اند شامل فصلی است که به این موضوع – ازدواج و خویشاوندی – مستقلا پرداخته شده است. هر کس در پی این کتابها مخصوصا در زمان اخیر باشد میتواند تعدادی از آنها را بیابد. همچنین در این کتابها به مسالهی نام گذاری اهل بیت برای فرزندان خود به اسمهای خلفا و نیز اسامیِ کسانی که در میان شیعیان به دشمنی با اهل بیت مشهورند اشاره میشود.
اما شیعیان امامی، این مساله را در کتابهای خود از زمان شیخ مفید (متوفای 413 قمری) – که در برخی از کتبِ خویش متعرض این موضوع شده – طرح کردند. نظرات و تفسیرات و فهمهای متعددی در نزد آنان پیرامون این مساله وجود دارد که بارزترین آنها را – بدون اینکه نظری را ترجیح بدهم – برای شما ذکر میکنم...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
مفهوم تولی و تبری و چگونگی اجرای آن در عصر حاضر
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
امروزه اظهار برائت از مخالفین تشیع و نمادهای آنها، به شدت تبلیغ میشود با این توجیه که تولی و تبری، از واجبات دینی – فروع دین – است. این تبلیغ وسیع در فضای نزاع مذهبیای صورت میگیرد که از سوی همهی اطراف، به آن دامن زده میشود هر چند در این دامن زدن به نزاع مذهبی، یکی از اطراف شدت و حدت بیشتری از خود نشان میدهد. این ادعا که تولی و تبری از ارکان اساسی دین است تا چه مقدار صحیح میباشد؟ آیا در تاریخ تشیع سابقهای دارد؟ موسس آن چه کسی بوده و در چه زمانی تاسیس شد؟
جواب:
چند مساله اینجا وجود دارد که نباید با هم خلط شوند. به نظر من بسیاری از افراد، بین این مسالهها خلط کرده و در فهم این موضوع دچار اشتباه شدند. متاسفانه تحقیقات عمیقی در فقه اسلامی پیرامون این موضوع – به جز مواردی نادری – صورت نگرفته است. فقط در مباحث تفسیری یا اخلاقی به آن پرداخته شده است. بحث پیرامون این مساله نیز طولانی است ولی مختصرا میتوانم بگویم تفکیک این مسائل به صورت زیر میتواند باشد....
🌐 ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
بررسی صحت حدیث «نحن حجج الله و فاطمة حجة الله علینا» و معنای آن
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده که ایشان فرمودند:«نحن حجج اللّه على خلقه، و جدّتنا فاطمة علیها السلام حجة اللّه علينا». آیا این حدیث از نظر سندی صحیح است؟ اگر این حدیث، معتبر و صحیح است معنای حجت بودن حضرت فاطمه بر ائمه علیهمالسلام چیست؟ حجت بودن ایشان بر ائمه علیه السلام چگونه تبیین میشود؟
جواب:
من دربارهی این حدیث جستجو کردم و ظاهرا فقط در کتاب اطیب البیان فی تفسیر القرآن ذکر شده است.[2] مولف این کتاب، سید عبد الحسین اصفهانی معروف به طیب است که در سال 1412 هجری قمری فوت کرده است یعنی بیست سال پیش.[3] تا آنجا که من دیدم مطلقا هیچ اثر و نشانهای از این حدیث در مصادر حدیثی یا تاریخی شیعه و سنی نیست. نمیدانم مرحوم طیب از کدام مصدر و منبع این روایت را نقل کرده است. حتی کسانی که از این حدیث استفاده کرده و آن را در کتب خویش نقل نمودهاند به کسی غیر از مرحوم طیب استناد نکردند. لذا این حدیث از نظر مصدر و منبع، به طور کامل مجهول است؛ هیچ مصدر و سندی برای آن مطلقا وجود ندارد و ادعای تواتر معنوی این حدیث از سوی برخی معاصرین در کتاب «الامامة الالهیة»[4] برای من قابل فهم نیست. البته جملهی اول آن را – نحن حجج الله علی خلقه – میتوان از نظر معنی، متواتر دانست؛ چون مضمون آن در نصوص و روایاتی زیادی با تعابیر متفاوت آمده است.
اما دربارهی معنی این حدیث...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
آیابرای پدیدهی ارثی بودن امامت درنزد شیعه، تفسیرمعقولی وجود دارد؟آیادر تاریخ، چنین چیزی سابقه دارد؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
برخی نسبت به ترتیب موجود بین امامان شیعه، اشکال میگیرند. آیا چنین ترتیبی در تاریخ سابقه داشته است؟ چگونه میتوانیم عقیدهی ارثی بودن امامت را با شیوهای عقلانی، ارائه کنیم؟
جواب:
اولا این ترتیب مخصوص میان ائمه علیهم السلام، از نظر مذهب امامیه، توسط نص پشتیبانی میشود و به بیان دیگر، این شیوه، منصوص است. اگر دربارهی این ترتیب مناقشهای وجود دارد متوجه ادلهای است که امامیه را به سوی این اعتقاد راهنمایی میکند. این دقیقا شبیه هر اعتقاد دیگری در هر یک از دیگر مذاهب شیعی همچون اسماعیلیه – و بلکه در هر مذهب دیگری حتی اهل سنت – است. ترتیب موجود بین چهار خلیفهی اول و یا ترتیب افضلیت بین آنها، دقیقا از همین منطق تبعیت میکند. دلیل بر افضلیت ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان و سپس علی بن ابیطالب چیست؟ همچنین دلیل بر هر ترتیب دیگری از حیثِ فضل و منزلت بین آنها چیست؟ اتفاقا ترتیب بین چهار خلیفهی اول و یا ترتیب افضلیت بین آنها، مورد اختلاف شدیدی حتی بین اهل سنت است هر چند برخی از اهل سنت تلاش میکنند این اختلاف داخلی را میان خود دفن کنند و این ترتیب را همچون یک قضیهی مسَلَّم معرفی کنند.
ثانیا ارتباط بین نظریهی ائمهی اثنی عشر از یک سو....
🌐 ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
میزان نیاز به مهدویت در صورت تحول انسان و اصلاحِ امورش
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: خداوند به شما بابت جوابهای کافیای که میدهید جزای خیر دهد. مدتی است سوالی در ذهنم خلجان میکند. یک اندیشه و تفکری وجود دارد که میگوید انسان وقتی دین را گرفت و از تمام نقاط قوت آن استفاده کرد و به آن نقاط قوت، پیشرفتهای مادی و معنوی را نیز افزود و پیوسته در صدد گسترش و توسعهی این ترکیبِ تمدنی – که از دو بُعد مادی و معنوی و نیز علم و دین شکل گرفته – باشد و نیز پیوسته در صدد حل مشکلاتی باشد که از بهکاری گیری این نظام در عرصهی عینیت و واقع بیرونی ظاهر میشود (سوال من این است:) در چنین حالتی که نشان از موفقیت واقعی انسان دارد چه نیازی به تفکر مهدویت است که اسلام، منادی آن به عنوان یک پایان منطقی برای انتهای تاریخ است؟
جواب:
جواب این سوال بستگی دارد به فهم ما از مسالهی مهدویت:
اگر مهدویت در راستای اصلاح انسان و اخلاق و اجتماع و اقامهی عدل و حق و رفع تمام انواع ظلم از بشر و نیز اجرایی کردن تعالیم دین حنیف و ارزشهای ممتاز و والای اخلاقی و روحی و تکامل و تعالی نفوس انسانها در این افقها فهمیده شود جواب شما از خود سوال فهمیده میشود. جواب این است که اگر مهدویت اینگونه فهمیده شود نیازی به آن نداریم. البته نکتهای در این بین وجود دارد و آن اینکه تحقق چنین حالتی بدون وجود حضرت مهدی علیه السلام مورد اختلاف و مناقشه است. زیرا ممکن است کسی بگوید تحقق چنین فضایی که ترسیم شد فقط فرض و خیال است و بدون وجود انسان کامل و معصوم، واقعیت ندارد. لذا کسی که چنین حالتی را بدون حضور امام معصوم ترسیم میکند باید امکان وقوع آن را نیز اثبات کند آن هم در مقیاس جهانی؛ زیرا مدعای فرضیه مهدویت، ایجاد چنین فضایی در کل دنیا است. لذا مجرد فرض و خیال، کافی نیست.
اما اگر مسالهی مهدویت در راستای امری بسیار فراتر از آنچه گفته شد تصویر شود نتیجه متفاوت خواهد بود. مانند اینکه مهدویت به مثابهی تولد جدید و ظهوری دیگر برای انسان باشد که بیانگر یکی از مراحل عبور از دنیا به سوی آخرت و از عالم شهادت به سوی عالم غیب بوده و یا بیانگر مرحلهی برزخی انسان باشد.
عدهای، همین معنی از مهدویت را از کلمات علامه طباطبایی،[2] برداشت کردهاند. البته در رابطه با نظر علامه طباطبایی پیرامون مسالهی مهدویت، اختلافات زیادی وجود دارد حتی برخی وی را متهم به انکار مهدویت شیعی میکنند و اینکه به دلیل همین انکار، آنطور که شایسته است هیچ ذکری از مهدی به میان نمیآورد. گروهی هم هستند که از وی در این قضیه دفاع میکنند. سخن در اینباره زیاد است و باید بحث و تحقیق وسیعی در کلمات و کتب علامه طباطبایی صورت بگیرد. به علامه طباطبایی رساله مهمی نسبت داده شده در نقد کسانی که منکر مهدویت هستند؛ ولی نگاه فلسفی و عرفانی علامه به مهدویت چه بسا باعث اشتباه برخی در فهم مراد ایشان شده است.
دقیقا همین مباحث و اختلافات در رابطه با نظر معروف شیخ احمد احسایی رحمه الله پیرامون حضرت مهدی – که در بسیاری از کتب او آمده – نیز وجود دارد. از نگاه او، حضرت مهدی علیه السلام از دنیای غلیظ و متراکم مادی به سوی عالَمی لطیف که از نوعی تجرد برخوردار است و هفتاد مرتبه لطیف تر از دنیا است فرار کرده است. به عقیدهی احسایی، حضرت مهدی علیه السلام سریع به این عالَم لطیف میرسد در حالی که مردم به سوی آن به کندی حرکت میکنند؛ با این وصف، ظهور حضرت مهدی در واقع رسیدن مردم به ایشان در این عالَم لطیف است نه ظهور ایشان در بین مخلوقاتِ این عالم دنیایی غلیظ و فشرده. پس رسیدن مردم به آن عالَم لطیف، همان قیام حضرت و ظهور ایشان میباشد.
همچنین نظریهی برزخی بودن مسالهی مهدویت، از کلمات دیگران نیز به مشام میرسد؛ کسانی که معتقدند برخی از آیاتی که در نگاه مسلمین از آیات قیامت و آخرت است در واقع از آیات و نصوص مرحلهی مهدویت است.
در هر صورت اگر مسالهی مهدویت اینگونه و به این معنی فهمیده شود دیگر نمیتوان از وجود حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، چشم پوشی کرد زیرا در این صورت، حضرت مهدی با توجه به هیمنه و سلطهی تکوینیای که بر عالَم دارد، نقش تکوینی و واقعی در مسالهی مهدویت خواهد داشت؛ و مهدویت در این صورت، عبارت از ظهور مصلح اجتماعی نیست بلکه مسیر تکوینی انسانها است که باید به آن برسند و از آن گذر کنند. در این حالت، قضیه کاملا متفاوت میشود و حتی اگر بشریت را به شکل عادی، اصلاح کنیم به هیچ عنوان ایجاد این نشأت و بُعد تکوینی و هدایت مردم به سوی آن – مطابق این تفسیر – بدون حضور انسان کامل و واجد تمام اسماء و صفات، ممکن نخواهد بود...
🌐 متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
آیا واقعا شناختِ خداوند متعال ممکن نیست مگر از طریق اهل بیت علیهم السلام؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال
معنی این روایت که میگوید «خداوند متعال شناخته نمیشود مگر از طریق معرفت ما اهل بیت علیهم السلام» چیست؟ چرا خداوند متعال جز به وسیلهی اینان شناخته نمیشود؟
جواب
🔸این روایت بدین شکل، به صورت مرسل در کتاب الاحتجاج و نیز تفسیر العیاشی و تفسیر فرات الکوفی وارد شده است و در کتاب کافی هم به صورت مُسنَد نقل شده و در سندِ آن، محمد بن جمهور وجود دارد که در کتب رجالی، تضعیف شده است؛ همچنین در سند کتاب کافی، شخصی است به نام «مقرن» که وثاقت وی ثابت نشده و نیز در همین سند، «الهیثم بن واقد» وجود دارد که ناشناخته است و نیز عبدالله بن عبدالرحمن در این سند به چشم میخورد که ضعیف بوده و متهم به غلو میباشد. لذا این سند، ضعیف است.
🔸این روایت در بصائر الدرجات که امروزه در اختیار ماست نیز با سندی مُرسَل آمده است. ولی در مختصر البصائر، سند آن کامل است جز اینکه در این سندِ کامل، کسی همچون حسین بن علوان وجود دارد که متواضعانه عرض میکنم به نظر من، وثاقت وی ثابت نشده است؛ زیرا – همانطور که محقق بهبهانی میگوید و البته برخلافِ نظرِ آیت الله خویی – توثیقی که نجاشی ذکر کرده به برادر این راوی یعنی حسن بن علوان بر میگردد نه حسین بن علوان. لذا این روایت در تمام مصادر و منابعی که آمده، از ضعف در سند رنج میبرد. علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول وقتی به این حدیث میرسد، متذکر میشود که سندی که در کتاب کافی است ضعیف میباشد.
🔸البته روایات دیگری قریب به این مضمون وجود دارد ولی لسان و سیاق آنها با آنچه در این حدیث آمده یکسان نیست و ما فعلا ناظر به این حدیث سخن میگوییم.
🔸اما در رابطه با معنی این روایت، به نظر میرسد منظور، معرفت برتر و تمام و کامل به خداوند متعال است و اینکه به وسیلهی حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت ایشان خداوند متعال، به شکل برتر و تمام و کمال شناخته میشود. در غیر این صورت، معرفت و شناخت خداوند به صورت اجمالی، چیزی است که با فطرت یا با عقل درک میشود. حتی قبل از خلق پیامبر و اهل بیت ایشان، این حقیقت درک میشود و انبیاء و اولیاءِ سابق و بندگان صالح و مومن – قبل از خلقت پیامبر و اهل بیت ایشان – خداوند را شناخته اند (البته نه بر مبنایِ نظریهی خلقت پیامبر و اهل بیت ایشان قبل از خلقت عالم). لذا ترجیح با این است که بگوییم در این حدیث، معرفت خاص و ویژهای مد نظر است. در غیر این صورت، حدیث فوق، مخالف با واقعیت و بیانات متعدد قرآن است که اصل معرفت خداوند به صورت اجمالی را به صورتی ارائه میکند که درک آن برای انسان واضح است و یا حداقل با نظر و تامل، واضح میشود.
@heidar_hobbollah
چگونه شارع، انسان قاصر در احکام شرعی را مواخذه نمیکند ولی انسانی که در عقائد خطا کرده را بازخواست مینماید؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
چرا خداوند، شخصی که در احکام شرعی قاصر بوده را عفو میکند ولی این عفو شامل کسی که تمام تلاش خود را برای رسیدن به واقع میکند ولی به خطا میرود – مخصوصا در عقائد – نمیشود؟
پاسخ:
🔹کسی که تمام تلاش خود را انجام میدهد و در راه رسیدن به حقیقت، هیچ قصور و کوتاهی در مقدمات، مرتکب نشده، از نظر عقلی، معذور است زیرا حجیت قطع و یقین شامل چنین فردی میشود. لذا مکلف کردن او به غیر از نتایجی که به آنها رسیده است، نوعی تکلیف به غیر مقدور میباشد؛ همچنین بعد از یقین به نتایجی که در مسیر جستجوی حقیقت، به آنها رسیده است تحریکِ وی برای بحث و جستجوی دوباره، توجیه پذیر نیست و لذا نمیتوان از او، چنین چیزی را مطالبه کرد. ویژگی معذور بودن انسان قاصر، عبارت است از عدم قدرتِ او برای رسیدن به تکلیفی که بدان مکلف شده است و این حالت در اینجا نیز وجود دارد.
🔹برخی از علماء همچون امام خمینی، این دیدگاه را انتخاب کرده اند. ایشان در برخی از مباحث خود، اکثرِ کفار را معذور میداند که البته بر اساس قواعد عدلیه و اصول اجتهاد اسلامی، این دیدگاه، درست است. ایشان میگوید:« … معذور بودن کفار، به خاطر مکلف نبودن آنها به فروع و یا معاقَب نبودن آنها بر ترک فروع نیست زیرا کفار نیز مکلف به فروع بوده و نسبت به آنها مورد بازخواست واقع میشوند؛ معذور بودن کفار به این دلیل است که اکثر آنها – مگر تعداد اندکی از ایشان – جاهل قاصر هستند نه مقصر. کفاری که جزوِ عوام الناس میباشند مشخص است که چرا قاصر هستند زیرا نسبت به آن مذهبی که دارند شک و تردیدی در اذهان آنها شکل نگرفته است و نه تنها نسبت به بطلانِ مذهب خویش، احتمال هم نمیدهند بلکه قطع به صحیح بودن مذهب خود و بطلان سایر مذاهب دارند مانند مسلمانهای عامی؛ همانطور که عوام مسلمین، علم به صحت مذهب خود و بطلان سائر مذاهب دارند بدون اینکه در اذهان آنها نزاعی شکل بگیرد – چون در محیط اسلامی رشد و نمو داشته و تعلیم دیده است – همچنین عوام کفار نیز اینگونه اند و هیچ فرقی با عوام مسلمین در این جهت ندارند. انسانِ قاطع، در تبعیت از قطع خود معذور است و عاصی و گناهکار نخواهد بود و نمیتوان وی را به خاطر تبعیت از قطعش مواخذه کرد. اما آن گروه از کفار که عوام محسوب نمیشوند بیشترِ آنها به دلیل رشد در محیط کفر و تعلیماتی که از ابتدای طفولیت دیدهاند جزم و اعتقادِ قطعی به مذاهبِ باطل خویش دارند به گونهای که هر آنچه بر خلاف مذهبِ باطلشان به گوشِ آنها میرسد با عقول خود – که از ابتدای تولدشان بر خلافِ حق شکل یافته است – رد میکنند؛ لذا عالم یهودی یا نصرانی مانند عالم مسلمان، حجت طرف مقابل خود را صحیح نمیداند و بطلان آن را در نزد خود ضروری میانگارد زیرا از نگاهِ وی، صحت مذهبش ضروری است و احتمال خلافِ آن را نمیدهد. البته اگر کسی در میانِ آنها باشد که احتمال دهد مذهبش باطل است ولی به دنبالِ این احتمال و بررسیِ آن نرود و ادلهی طرف مقابل را از روی عناد و تعصب بررسی نکند، چنین شخصی، مقصر خواهد بود؛ همانطور که در ابتدای اسلام در میان علمای یهود و نصاری چنین اشخاصی وجود داشتند. خلاصه اینکه کفار مانند جاهلانِ مسلمان، قاصر هستند و بیشتر آنها اینگونه اند و برخی از آنها البته مقصر میباشند»(موسوی الخمینی, المکاسب المحرمة, ج 1 ص 133 و 134)
🔹به نظر میرسد علمایی که معتقدند در مسائل اعتقادی، انسانِ قاصر وجود ندارد – البته غیر از قصورِ طبیعی مانند طفولیت و پیری که باعث ضعف در تفکر میشود – در برخی موارد، ناظر به فطری بودنِ عقائد اسلامی چنین ادعایی میکنند؛ این در حالی است که ادعای فوق، فقط در امور فطریِ محض همچون وجود خداوند متعال درست است و در دیگر مسائلِ علم کلام – تا چه رسد به مسائلِ غیر کلامی – چنین ادعایی درست نیست حتی اگر دیگر مسائل کلامی، موافق فطرت هم باشد؛ زیرا موافقت یک عقیده با فطرت غیر از عقیدهای است که فطریِ انسان بوده و فطرت تمام انسانها بر آن عقیده، خلق شده است. شریعت در نزد انسانها موافق فطرت شان است ولی نفوس انسانها، بر شریعت، خلق نشده است؛ یعنی همهی مردم با فطرت خویش و به بداهت، شریعت را درک نمیکنند لذا نمیتوان ادعا کرد که ذاتا، این فطرت، بر آنها حجت است.
@heidar_hobbollah
#پرسش
آیا تقیه یک نوع نفاق و دورویی نیست و باعث بحرانی شدن اطمینان مذاهب به یکدیگر نمیشود؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
🔹برخی معتقدند تقیه که در نزد شیعه وجود دارد و در بسیاری از احادیث آمده است – مانند این روایت شریف که میفرماید: «تقیه، دین من و دین پدران من است» – باعث بروز مشکلات زیادی در تعامل با دیگران شده است. یکی از این مشکلات، بحران اعتماد کردن است. این مساله حتی باعثِ بروز مشکلاتی در ذاتِ خود انسان میگردد. از این جهت که تقیه باعث میشود شخصیت شیعه، حالتی از نفاق و دورویی پیدا کند. نظر شما در این باره چیست؟
جواب:
🔹صرف نظر از تفصیلات و جزئیات بحث تقیه، آنچه از قرآن و سنت فهمیده میشود این است که برای تقیه دو معنای اساسی وجود دارد:
🔸تقیهی خوفی؛ هدف از این تقیه، حفظ جان از خطر در مواقع اضطراری است. این معنی از تقیه، مورد اتفاق تمام مسلمین است؛ زیرا خداوند متعال در قرآن میفرماید:«الا من اُکرِهَ و قلبُه مطمئنٌ بالایمان»(نحل: 106) و نیز میفرماید:«الا ان تَتَّقوا منهُم تُقاةً» (آل عمران: 28). در هر جایی که انسان به دلیل بیان صریحِ اعتقاد یا اندیشه یا دینِ خود، احساس کرد خطر بزرگی، جان یا عیالش و یا هر یک از مومنینِ منتسب به او را تهدید میکند میتواند تقیه کند البته به مقداری که شرایط پیرامونی او، اقتضا میکند.
در این قاعده – که عقل و نیز منطق عقلایی آن را تایید و پشتیبانی میکنند – هیچ استثنایی وجود ندارد مگر در دو حالت زیر:
حالت اول، وضعیتی است که به خاطرِ یک ضرورت برتر، باید صراحتا عقیدهی خویش را بیان کنیم حتی اگر خون ما ریخته شود یا به خاطر این کار، در ضرر و سختی بیافتیم. این نکته را امام خمینی چندین بار در فتاوای مربوط به امر به معروف و نهی از منکر در سطح سیاسی و اجتماعی تکرار میکند. وقتی وضعیت به گونهای است که یا باید از جان و آبرو و مال خود بگذریم و یا اینکه دین در معرض زوال و نابودی قرار میگیرد در این صورت، باید خود را قربانی کرد؛ زیرا از یک جهت باید در کارها، اهمیت و ضرورتِ آنها را لحاظ کرد و رعایت نمود و از جهت دیگر، میدانیم برخی از تشریعات اساسی هستند که خداوند متعال، سستی در بارهی آنها و رها کردن آنها را در هیچ شرایطی نمیپذیرد.
حالت دوم وضعیتی است که تقیه کردن منجر به ریخته شدن خونی میشود که خداوند متعال آن را حرام کرده است. در اینجا مشهور فقها میگویند تقیه در این موارد – که باعثِ ریخته شدن خون محترمی میشود – مشروع نیست. لذا من حق ندارم با توجیه تقیه، مسلمان و یا حتی کافرِ غیر حربی[4] را بکشم. البته در تفصیلات این حالت دوم، بین فقها اختلافاتی دیده میشود.
این، معنای اول تقیه بود که بسیاری از نصوص دینی و قواعد شرعی و عقلی و عقلایی، آن را اثبات و تایید میکند.
🔸اما معنی دوم تقیه، چیزی است که من اسم آن را تقیهی روشی یا مداراتی (بر اساس تفصیلی که در معنیِ اصطلاحیِ تقیهی مداراتی وجود دارد) میگذارم. این تقیه چه بسا باعث بروز برخی مشکلات در روابط بین شیعه و سنی شود. بسیاری از افراد تصور میکنند این تقیه، همان نفاق و کذب و دورویی و نیرنگ است به گونهای که بین شیعه و غیر شیعه، تا زمانِ وجودِ مفهوم تقیه، اعتمادی باقی نمیماند؛ چون شیعه از تقیه استفاده خواهد کرد و جلوی دیگران عقائد خود را نفی میکند نه به دلیل ترس از قتل بلکه برای جذب طرف مقابل و یا به منظور خوب جلوه دادن خود در برابرِ مخالفین و یا انگیزههایی از این قبیل. اینجاست که این مشکل پیش میآید که شیعه با استفاده از ابزارِ رسانه، تقیه را به کار میگیرد و برای اینکه جلوی حملهی اهل سنت بر خود را بگیرد انکار میکند که محدث نوری قائل به تحریف قرآن شده است.
با تامل در نصوص دینی، به نظر من این تقیه – تقیهی روشی یا مداراتی – چیزی جز تعامل نیکو با دیگران نیست. این تقیه همچون سیاست، حاکی از فن و هنرِ ممکنات میباشد[5] نه فن و هنرِ آنچه که شایسته است. مثلا وقتی شخصی میخواهد دیگران را به دین اسلام دعوت کند لازم نیست تمام احکام اسلام را در یک دفعه برای آنها بیان نماید. بلکه باید نقشه و طرحی داشته باشد تا در این دعوت، مرحله به مرحله پیش برود و طرف مقابل خویش را برای قبول دین و عمل به قرآن آماده نماید. تدریجی بودن قرآن در بیان احکام و تشریعات، بهترین شاهد بر این است که خودِ اسلام، مضمون و محتوایش را به روش تدریجی مطرح میکند تا امکان پیروزی در تبلیغ محتوای خویش را داشته باشد.
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پی دی اف این مطلب را از اینجا و فایل ورد را از اینجا دانلود کنید.
@heidar_hobbollah
#جلسه_دوم
🔺ارائهی کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» اثر استاد حب الله
🔹حاوی:
1. طرح ادعای حضور نظریه مقاصد در صدر اول (عصر نبوی) و نقد آن
2. چشم پوشی از صدر اول (سه قرن اول تاریخ اسلام) و پرداختن به دورهای که مقاصد آرام آرام به سمت نظریه شدن حرکت کرده است.
3. تشکیل محیط مناسب برای شکلگیری نظریهی مقاصد با تلاشهای حکیم ترمذی، قفال کبیر و ابی الحسن عامری
4. طرح ادعای دکتر ریسونی در سرآغاز نظریه مقاصد و نقد آن
@heidar_hobbollah
#پرسش
تفسیر مهدویت به عقل کامل به جای تفسیر آن به انسان و شخص
📝 حیدر حبالله
ترجمه: محمّدرضا ملايی
سوال:
🔹نظر شما دربارهی نظریه احمد الکاتب – یکی از متفکرین اسلامی – پیرامون مسالهی مهدویت چیست؟ وی میگوید مهدویت، حرکتی نیست که توسط یک شخص رهبری شود بلکه مهدویت عبارت است از یک فرضیه فلسفی که اسباب مختلفی دارد...
پاسخ:
🔸 تمام این نظریات و آرائی که ذکر شد را میتوان پیرامون دو نگاه به مهدویت سامان دهی کرد: شخصی بودن مهدویت و یا نوعی بودن مهدویت
آنچه را که بسیاری از محققین و علمای اسلامی تا کنون مطرح کردند در واقع تلاش هایی فلسفی و تحلیلی است که حتی اگر مورد قبول ما هم نباشد باز هم شایستهی تقدیر و احترام است چه رسد به اینکه با آنها همرأی و همنظر باشیم. به هیچ عنوان هم قصد نیت خوانی و جستجو از انگیزههای صاحبان این آراء هم نداریم.
ولی اطلاعات و دادههای عقائدی و تاریخی دربارهی این مساله، به معرکهی آراء و اندیشه ها تبدیل شده است. تمام نصوصی که پیرامون موضوع حضرت مهدی علیه السلام وارد شده – چه در میراث حدیثی اهل سنت و چه در میراث حدیثی شیعیان – به چند مجموعه قابل تقسیم است...
بارزترین این مجموعههای معنایی از نصوص دینی – نه همهی آنها – عبارتند از:
مجموعه اول: نصوص و روایاتی که دلالت بر فرجام خوب انسانهای متقی میکند: «العاقبة للمتقین» و اینکه عالَم در نهایت از آنِ افراد پرهیزگار و مومنان صالح خواهد بود و نیز آخر الزمان مالِ آنها است و در آخر الزمان دولت حق و عدل تشکیل میشود.
این مجموعه، فرضیههای تفسیری که در متن سوال خود به آنها اشاره کردید را میتواند پشتیبانی کند. این مجموعه از آیات و روایات، ناظر به شخص خاصی نیست بلکه از یک حالت و پدیده سخن میگوید و البته ممکن است این حالت و پدیده به وسیلهی شخص معینی محقق شود که مهدی نام دارد و با اوصافی همچون پسر امام حسن عسکری و حجة ابن الحسن و یا پسر مریم بتول و یا هر وصف دیگری شناخته میشود. همچنین ممکن است این حالت از طریق رشد عقول و یا از هر راه دیگری محقق گردد.
مجموعه دوم: عبارت است از نصوص دینیای که دربارهی یک انسان سخن میگوید که رهایی و خلاص انسانها به وسیلهی او محقق میشود. در این نصوص دینی، اشارهای به اسم، نَسَب و قوم و طایفهی این شخص نمیشود.
مجموعهی سوم: نصوصی است که اشاره به شخصی میکند که یکی از افراد امت اسلام بوده و البته مهدی نام دارد.
مجموعهی چهارم: نصوصی است که میگوید این مهدی، از نسل حضرت زهراء سلاماللهعلیها است.
مجموعهی پنجم: نصوصی است که میگوید این مهدی از اولاد حسین بن فاطمه علیهما السلام است.
مجموعهی ششم از این نصوص، این شخص را امامی معرفی میکند که در پی دیگر امامان میآید. داخل همین مجموعه، چند مجموعهی دیگر از نصوص وجود دارد مانند روایاتی که میگوید این مهدی، از نسل امام صادق علیه السلام است و یا روایاتی که میگوید از نسل امام رضا علیه السلام است و … .
مجموعهی هفتم، نصوصی است که تصریح میکنند مهدی از نسل امام حسن عسکری است و البته اشاره نمیکند که این مهدی، فرزند امام حسن عسکری است و یا از نسل ایشان است که با چند واسطه به این امام میرسد.
اما مجموعه هشتم نصوصی است که دلالت میکند بر این که حضرت مهدی، فرزند بلافصل امام حسن عسکری است و به تعبیر دیگر، مهدی، از نسل حضرت امام حسن عسکری نیست بلکه فرزندِ خود امام عسکری و بدون واسطه، فرزندِ ایشان میشود و البته متولد هم شده است.
در داخل این مجموعهها باز هم مجموعههای حدیثی دیگری که مفید و مهم هم هستند یافت میشوند مانند مجموعه هایی که میگویند زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نمیماند و یا مجموعه هایی که موضوع غیبت را مطرح میکنند در مقابل این تفکر که مهدی متولد شده و البته از دنیا رفته و سپس مبعوث میشود تا مردم را قبل از وقوع قیامت، نجات دهد و … .
این مجموعههای هشت گانه و دیگر مجموعههایی که آنها را حمایت و پشتیبانی میکند به همراه فرضها و امکانها و احتمال هایی که پیرامون آنها قابل تصور است باید مورد مداقه و کنکاش قرار گیرند و شایسته است میزان اطلاعاتی که از آنها قابل تحصیل است سنجیده شود. همچنین لازم است بررسی شود آیا این مجموعههای مذکور، در بین ادلهی شرعی، معارضی دارند یا خیر؟ ...
این، همان روش صحیحی و درستی است که در بررسیِ حدیثی و تاریخیِ موضوع مهدویت باید رعایت شود.
....
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
#کتاب 📚
🔶 فقه المصلحة
🔹حيدر حب الله
🔹تعداد صفحات: 654 صفحه
🔹نشر: دار روافد، بيروت، لبنان
🔹چاپ اول- ۲۰۱۹ میلادی
🔹دانلود PDF
سخن از مصلحت در منظومهی علوم اسلامی یکی از چالشیترین مباحث دوران مدرن است که فقه را در مقابل سوالات مهمی قرار میدهد.
در این نگاه، فقه خود را در مقام پاسخ به واقعیتهای زندگی میبیند و باید به مصالح و غایات و مقاصدی که ورای نصوص احکام وجود دارد بیاندیشد.
طرفداران اجتهاد مصلحتی و مقاصدی معتقدند که روش آنها فقه همراه با عقلانیت است بدون اینکه از تعبد عبور کند و میتواند به انسجام داخلی بین احکام جزئی فقهی کمک کند و در رفع تعارض بین برخی احادیث یاری رساند.
این کتاب اصول اساسی در فقه مصلحت را مورد واکاوی قرار میدهد تا بتواند عناصری را کنار هم قرار دهد که به عنوان مدخلی برای حرکت به سمت یک نظریه تفسیری برای نصوص و احکام دینی مورد استفاده قرار گیرد که هم بر لفظ و هم بر معنا تکیه دارد.
این کتاب قواعد اجتهاد مصلحت را مورد بررسی قرار میدهد تا بتوان از آن برای تکوین یک منهج اجتهادی برای فهم نصوص بهره برد.
این کتاب مدخلی برای نظریه نویسنده پیرامون «مقاصد شریعت» است.
@heidar_hobbollah
#مقاله
تحلیل و ارزیابی نظریهی اجتهاد سنتی در پاسخ به سوال ثابت و متغیر
📝 حیدر حبالله
به قلم: سعید نورا و مصطفی مهدوی
🔸طرفداران فقه سنتی در دفاع از توانمندی شریعت در پاسخ به تمام نیازهای مادی و معنوی انسان به عناصر مختلفی همچون اجتهاد، وجود عناوین ثانویه، اطلاقات و عمومات در نصوص و… تمسک جستهاند هرچند ارائهی این عناصر به عنوان پاسخی در اشکال ثابت و متغیر به شکل منسجم امری نو باشد اما تحقیق و پژوهش پیرامون عناصر تشکیل دهندهی آن دارای پیشینه ای بسیار قوی به امتداد اجتهاد اسلامی است؛ نسلهای مختلفی از فقها در تکمیل عناصر این نظریه کوشیده اند تا توانسته اند آن را به شکل بنیانی مستحکم عرضه کنند.
🔸هر یک از عناصر این نظریه، قسمی از مفروضات فقه اسلامی به شمار میروند و شایسته ی بحث مستقلی هستند که از حوصله و هدف بحث حاضر خارج است. تمام همت ما در این مطالعه و بررسی به صرف نظر از صحت یا عدم صحت این عناصر آن است که بدانیم آیا این نظریه توانسته است بین شمولیت و سؤال ثابت و متغیر توفیق حاصل کند یا خیر؟ آیا عناصری که در اینجا مطرح شده است در تثبیت میدانی شمولیت تأثیرگذارند یا برخی از آنها ارتباطی به بحث شمولیت ندارند؟ بنابراین در این بحث صحت این عناصر را پیشفرض میگیریم و تنها از میزان موفقیت آنها در همگامی شریعت با واقع سخن خواهیم گفت.
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
#پرسش
کراماتی که در کنار قبور انبیاء و اولیاء، پیکر و یا آثار ایشان رخ میدهد.
📝 حیدر حبالله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
🔹در رابطه با جوابی که به سوال قبلی دادید گفتید: «.... چه بسا آن کرامتی که به عنوان شفای یک مریض نقل میشود محصول یک حالت نفسانی و درونی خود مریض – از نظر علمی و منطقی – باشد که بر بیماری وی در کنار فلان قبر تاثیر گذاشته است.»
چرا این حالت نفسانی در کنار فلان قبر و در حال زیارت حاصل شد نه در مکان دیگر؟
پاسخ:
🔸من دائما از کسانی که کرامات و مسائل عجیب و غریب را فقط به جامعهی دینی و مذهبیِ خاصی نسبت میدهند میپرسم چگونه امور خارق العاده و عجائب و خوابهای عجیبی را که در مکانهایی خارج از چارچوب مذهبیِ آنها و یا حتی خارج از چارچوب دینیِ آنها رخ میدهد تفسیر میکنند؟ به عنوان مثال، در میان مسیحیان، قدیس شدن یک نفر، مشروط به این است که یک یا دو کرامت از وی دیده شود و برای اثبات کرامت، راههای مشخصی هم دارند و همچنین قدیسهای زیادی هم در میان آنها وجود دارند و پاپ ژان پل دوم که چندی پیش به عنوان قدیس، اعلام شد نیز آخرینِ آنها نیست. آیا تمام این قصهها، دروغ است؟ اگر قصههای مسیحیان درباره کراماتشان را جمع کنیم حجم انبوهی خواهد شد؛ آیا تمام اینها دروغ هستند؟ اگر تمام اینها دروغ هستند چرا احتمال نمیدهیم تمام قصههای ما هم دروغ باشد؟ اگر برخی از این قصهها درست باشد چگونه وقوع این کرامات را برای اشخاصی که از نگاه مسلمین – به تعبیرِ رایج – کافر هستند تفسیر میکنیم؟
....
🔸به نظر من این قضیه و امثال آن، مسالهای صرفا اعتقادی نیست بلکه احتیاج به بررسی علمی دارد و باید نمونههای زیادی را از اماکن و جاهای مختلف دنیا جمع آوری کرده تا مورد بررسی روشمند و علمی قرار گیرند.
مقصود من از تمام مطالب فوق، این بود که بعد از اطمینان نسبت به وقوع فلان حادثه و – مثلا – شفای مریض، باید به بررسی احتمالات پیرامون آن بپردازیم؛ اگر احتمالِ تاثیر عاملِ غیبی در این شفا گرفتن، تقویت شود و نسبت به دیگر احتمالات، ترجیح یابد، آنجاست که به نتیجهی مطلوبِ خود رسیدهایم؛ در غیر این صورت – یعنی وقتی احتمال علت غیبی در تحقق شفای مریض، ترجیح پیدا نکرد – باید همان احتمالی که به آن رسیدیم را ذکر کنیم و یا اینکه توقف نموده و تا زمانی که با روش علمی، به نتیجه نرسیده ایم هیچ یک از فرضیهها را بر یکدیگر ترجیح ندهیم؛
....
🔸در حال حاضر، من طرفدار ورود علوم طبیعی و انسانی در بسیاری از این امور هستم و اینکه نظریات این علوم در این عرصهها، معتبر شمرده شوند. از جملهی این امور، سالم باقی ماندن اجساد بعد از گذشت سالها از زمان دفن شان است. برخورد ما غالبا با این پدیده ها، به صورت تک بُعدی است و فقط از یک جنبه به آنها میپردازیم در حالی که شایسته است به دادههای علمی مرتبط با این مساله نیز مراجعه کنیم؛ چه بسا تفسیر و تبیین دیگری برای این پدیده – سالم ماندن جسم میت – وجود داشته باشد که مربوط به طبیعت خود جسم یا خاک یا منطقه و یا محیط خشک آن و یا هوای سرد و یا حتی شکل هرمی قبر و … باشد – البته وجودِ عامل دینی در این طور اتفاقات به عنوان یکی از عوامل را انکار نمیکنیم – و به همین دلیل میبینیم پدیده هایی اینچنینی (یعنی سالم ماندن جسد میت) در شهرهای مختلفی یافت میشوند؛ حتی برخی از کاتولیکها اجساد برخی از خودشان را نگه میدارند. در بسیاری از نقاط عالَم، آرامگاه هایی هستند که این مساله را به نمایش گذاشته اند.
...
🔸نتیجه اینکه میزان و معیار ورودِ صحیح در چنین قضایا و وقایعی این است که:
۱. با تجهیزات و ابرازهای شناساییِ مختلفی به سراغ این وقایع برویم و از تمام علوم دینی و غیر دینی که به نوعی مرتبط با این مسائل است کمک بگیریم.
۲. این مسائل و وقایع را در مقیاس جهانی تحلیل کنیم نه منطقهای و محلی؛ و این واقعیت را درک کنیم که بسیاری از این وقایع، پدیدههایی هستند که در تمام دنیا، اتفاق افتادهاند. اگر اینگونه به مسائل نگاه کنیم آنها را بهتر و مطمئنتر بررسی خواهیم کرد.
۳. از سلامت روش و شیوهای که برای تحلیل این وقایع استفاده میکنیم مطمئن باشیم. اما نتیجه هر چه که باشد تسلیم آن خواهیم بود؛ چه این نتیجه به نفع اعتقادات دینی ما باشد و چه نباشد. حساسیتی که بر آن تاکید کردم در مرحلهی نتایج نیست بلکه در مرحلهی روش است که باید مورد لحاظ قرار گیرد.
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
#مقاله
مشخصات نظریهی فراغ و قوانین بالادستی شریعت (نظریه محمدمهدی شمس الدین)
📝 حیدر حبالله
به قلم: سعید نورا و مصطفی مهدوی
🔸محمدمهدی شمس الدین در بازه ی زمانی (1936 ـ 2001م) میزیسته است. او یکی از علمای معروف در دنیای عرب است. شمسالدین سهم زیادی در ارائهی افکار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تاریخی و فقهی داشته است. متأسفانه شخصیتی با این حجم از آثار و فعالیت تا به امروز در حوزههای علمیه جز در موارد محدود، شناخته شده نیست. او بیش از 30 عنوان کتاب و تعداد زیادی مقاله را به جامعهی علمی تقدیم کرده است.
...
🔸او در موضوع بحث حاضر مقالهای را به رشتهی تحریر درآورده است که در اواسط دههی اخیر از قرن گذشته در مجلهی منهاج بیروت و سپس در کتاب «الاجتهاد و الحیاة» و بعد از آن در کتاب «الاجتهاد و التجدید فی الفقه الإسلامی» به چاپ رسیده است. مطالب آن مقاله به همراه برخی از نکات دیگر که در بقیه مباحث او نسبت به گسترهی شمولیت شریعت آمده است را در ادامه ارائه میکنیم.
...
🔸به طور خلاصه میتوان گفت، شمس الدین از طرفی شمولیت و فراگیری شریعت را به رسمیت میشناسد و از طرفی دیگر سعی میکند پایبندی خود نسبت به بنیانهای کلامی و اصولی در نزد عدلیه یا حداقل مشهور ایشان (اعتقاد به تخطئه و تبعیت احکام از مصالح و مفاسد در متعلقات) را حفظ کند. او در کنار پایبندی به موارد مذکور، به انعطاف پذیری شریعت ایمان دارد و با نسبی دانستن تعداد زیادی از نصوص شریعت در کنار پذیرش هیمنه ی عناوین ثانویه ویژگیهای اساسی نظریه ی خود را پایهگذاری میکند و در این زمینه با نظریه صلاحیتهای ولی امر که از جانب بسیاری از جریانهای اسلامی مطرح شده است به مخالفت برمیخیزد.
🌐متن کامل این مقاله را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
تقلید در عقائد
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
نظر شما دربارهی تقلید در عقاید چیست؟ اگر تقلید در عقاید را تایید میکنید لطف کنید و دلایل و توجیهات خود را نیز بیان فرمایید و این اشکال را نیز در نظر داشته باشید که گفته میشود ما در امور شرعی تقلید میکنیم در حالی که یقین داریم این امور شرعی به خداوند متعال منتهی میشود ولی امور اعتقادی و تفصیلات آن، ضرورتا به خداوند متعال منتهی نمیشود. اگر شما این اشکال را قبول ندارید دلیل خود را بیان فرماید. با تشکر.
جواب:
اولا پاسخ به این سوال، نیاز به بحث مفصلی دارد و پیشنهاد میکنم به امر پنجم از تنبیهات دلیل انسدادِ کتاب رسائل و فرائد الاصول نگاشتهی شیخ انصاری رجوع کنید؛ در عین حال به نظر من، تقلید در عقائد، واجب نیست بلکه حتی میتوان گفت تقلید در عقاید اساسی و اصلی، بی معنی است مگر زمانی که قول و گفتار عالِمِ عقائد،[2] قانع کننده باشد. چون عقاید اساسی و اصلی – به حسب آنچه که قرآن کریم مطرح میکند – بر ایمان استوار است و ایمان، محصول و نتیجهی تقلید از یک عالِمِ عقائدی بدون وجود تصدیق و ایمان در قلب نیست بلکه محصول همین تصدیقِ عمیق و اعتقاد است؛ و تقلید هم – فی حد نفسه و مطابق با معنای درست این کلمه – ایمان و تصدیق را به وجود نمیآورد؛ زیرا تقلید عبارت است از رجوع جاهل به عالم به گونهای که برای جاهل، حتی بعد از تقلید، علمی حاصل نمیشود.
اما دربارهی تفصیلات و جزئیات عقائدی...
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
نقشهی راه اولیه برای موضوع توسل به انبیا و اولیا
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
در قضیهی توسل به پیامبر و اهل بیت ایشان، دغدغهی ذهنی زیادی دارم. آیا میتوانید برای من نقشه و چارچوبی را به تصویر بکشید که اختلاف در این موضوع را مشخص کند؟ این مساله در نزد بسیاری از ما تبدیل به معضلی شده و در منطقهی ما (آذربایجان) بین جریانات مختلف، نزاع بزرگی پیرامون این موضوع، درگرفته است. از شما تشکر میکنم.
جواب:
موضوع توسل از موضوعاتی است که پیوسته در نظر من، آکنده از بی نظمی در تحقیق میباشد. همین مساله به طور مکرر باعث شده برخی از امور در نزد بسیاری از مردم با یکدیگر خلط شوند و منجر به انتقال از یک تفکر به تفکری دیگر گردد در حالی که بین این دو تفکر هیچ ارتباط ضروری و ملازمهای وجود ندارد. با توجه به شعبهها و شاخههای متعددی که این موضوع دارد، اشارهای به چاچوب اصلی این بحث از نگاه خودم میکنم؛ از خلال این چارچوب، خطاهای روشی که از سوی برخی در هنگام بررسی و فهم این موضوع رخ داده، روشن میگردد. همچنین تفصیلات این بحث نیز واضح خواهد شد که نیازی به ذکر آن نخواهد بود.
می توان موضوع توسل را در ضمن دو محور اساسی بررسی کرد....
🌐 ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
آیا درخشندگی صورت حضرت زهرا سلاماللهعلیها و خیاطی دیگران در پرتو این نور صحیح است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
در روایتی تاریخی آمده که عایشه همسر پیامبر (ص) میگفت ما با کمک نور فاطمه خیاطی میکردیم و نخ را در سوزن میگذاشتیم. آیا این حدیث صحیح است و از نظر تاریخی ثابت شده و آیا از کتابهای اهل سنت نقل شده است؟
جواب:
در رابطه با نور وجه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها تعدادی روایت وارد شده است. منظور نور ایشان در زمین است نه نور آن حضرت در آسمان و در ابتدای خلقت.
این روایات عبارتند از:
روایت اول: حدیثی است که شیخ صدوق دربارهی علتِ زهراء نامیده شدن دختر پیامبر نقل میکند و میگوید:
پدرم از سعد بن عبدالله از جعفر بن سهل الصیقل از محمد بن اسماعیل الدارمی از شخصی دیگر از محمد بن جعفر الهرمرانی از ابان بن تغلب نقل میکند که میگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردمای پسر رسول خدا، چرا زهراء سلام الله علیها، زهراء نامیده شد؟ حضرت فرمود:«براى اينكه نور حضرت فاطمه روزى سه مرتبه براى امير المؤمنين على بن ابى طالب جلوه مىكرد: نور او به هنگام اقامه نماز صبح در حالى كه مردمان در خواب بودند، چنان مىدرخشيد كه سفيدى آن داخل خانههاى مدينه مىگرديد و فضاى خانهها را روشن مىنمود، آنان از اين نور تعجّب مىكردند و به سوى رسول خدا مىشتافتند تا درباره منشأ آن نور سؤال كنند، و رسول خدا آنها را به جانب خانه حضرت فاطمه متوجه مىكرد، و هنگامى كه آنان به سوى خانه ايشان نگاه مىكردند مىديدند كه فاطمه در محراب عبادت قرار گرفته و نورى از محراب ساطع مىشود، و آنگاه در مىيافتند كه نور مذكور همان نورى است كه از فاطمه ساطع مىگردد. هنگامى كه ظهر فرا مىرسيد و فاطمه آماده نماز مىگرديد نور زردى از چهره وى ساطع مىگرديد و داخل خانههاى اهل مدينه مىشد به طورى كه در و ديوار خانهها، و لباس و رنگ ايشان همه به زردى مىگراييد، پس هر گاه از آن نور میپرسیدند، رسول خدا آنها را روانه خانه فاطمه مىكرد و آنان مىديدند كه دختر پيامبر در ميان محراب مشغول عبادت است و اين نور از وى ساطع مىگردد. و هنگامى كه آفتاب غروب مىكرد چهره فاطمه به سرخى مىگراييد و نور قرمزى از او ساطع مىشد و فاطمه از اين امر خوشحال گرديده شكر خدا را به جاى مىآورد، پس آن نور داخل خانههاى مردم مىگرديد و تمام آنها را سرخفام مىنمود، مردم مدينه از اين امر تعجّب مىكردند و در باره آن با يكديگر به گفتگو مىپرداختند و هر كس نظرى مىداد، بنا بر اين نزد رسول خدا مىآمدند و علّت آن را جويا مىشدند و رسول خدا ايشان را به سوى خانه فاطمه مىفرستاد و آنها مىديدند كه فاطمه در محراب به عبادت ايستاده و آن نور از صورت وى ساطع مىگردد و مىفهميدند كه منشأ آن نور از كجاست. پس آن نور در چهره فاطمه باقى بود تا زمانى كه حسين عليه السّلام از وى متولّد گرديد و آن نور به او منتقل شده و به ما رسيده است و همچنان در نزد ما خواهد بود، امامى بعد از امام ديگر، تا قيامت فرا رسد».[2]
دربارهی این روایت، چند ملاحظه وجود دارد...
🌐ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
#جلسهی_پنجم
ارائهی کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» اثر استاد حب الله
حاوی:
✅ فخر رازی و نظریهی مقاصد
✅ تکمیل نظریه مقاصد توسط آمدی:
الف. رابطهی حکم با مقصد آن
ب. استفاده از مقاصد در ترجیح متعارضین و متزاحمین
@heidar_hobbollah
رویت حضرت مهدی و دوگانهی دعوت علماء به سوی آن و تکذیبِ مدعیِ رویت
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
شما حلی برای این مشکل دارید؟ عالمان دینی به ما میگویند اگر کسی چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله، مداومت بر عبادت و مواظبت بر تضرع و انابه داشته باشد و یا چهل شب جمعه در آن مسجد یا مسجد کوفه یا حائر حسینی[2] به این کارها مشغول باشد و یا چهل شب از فلان شب در فلان مکان این کارها انجام شود میتواند به دیدار حضرت مهدی علیه السلام مشرف گردد. این کارها، در مکانها فوق، بسیار شایع است. حال فرض کنید کسی این کارها و سختیها را تحمل کند و به دیدار حضرت مهدی علیه السلام نائل آید و از ایشان هر چه خواست از مسائل دینی و … سوال کند و ایشان جواب دهد؛ اگر این شخص به آنچه دیده و شنیده خبر دهد، فقهای ما فتوی به تکذیب وی میدهند و آنچه که مشاهده کرده و شنیده را حتی برای خودش حجت نمیدانند چه رسد به اینکه حجت باشد برای دیگران. چرا فقها بعد از اینکه وی را برای مشاهدهی حضرت مهدی علیه السلام تحریک کردند تکذیبش میکنند؟ آیا این، یک نوع دروغگویی و فریبکاری نیست؟ همچنین اگر این شخص، تشرف خود را علنی نکند باز هم مشاهدهی وی بر خودش حجت نیست و نمیتواند بر حسب فتاوای فقها، بر آن اعتماد کند. این تناقض را چگونه حل کنیم؟
جواب:
چند مساله هست که باید از هم تفکیک شوند تا فهم و نتیجه گیری آسان گردد:
ادامهی پاسخ را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
تفسیر مهدویت بنابر نظریهی علمای ابرار
حیدر حب الله
ترجمه: محمد رضا ملایی
سوال[1]: مهدویت و غیبت بنا بر نظریهای که ائمه علیهمالسلام را علمای ابرار میداند – و امروزه نیز برخی اینگونه میاندیشند – چگونه تفسیر میشود؟
جواب:
نمیخواهم به اسم رویکردی که امروزه نظریهی علمای ابرار را انتخاب کرده اند صحبت کنم چون نمیخواهم به آنها چیزی نسبت دهم که نمیگویند؛ ولی از این مساله، فقط یک تحلیل صِرف ارائه میدهم. به نظر میرسد این نظریه تعصب زیادی روی این دو – یعنی مهدویت و غیبت – ندارد. در عین حال ضرورتا مسالهی مهدویت و غیبت را نفی نمیکند. زیرا عناصر اصلیای که نظریهی مزبور بر آنها نهاده شده و محور عقیدهای این نظریه را تشکیل میدهند عبارتند از:
۱. نفی عصمت مطلق و قبول عصمت نسبی. یعنی امام علیه السلام بین انسانها، کمترین اشتباه را میکند نه اینکه ابدا خطا نمیکند؛ همچنین خطاهای او گاهی در حوزهی شئون دینی اتفاق میافتد در عین حال گفتارش بر تمام مردم حجت است زیرا خطای وی در گفتارش احراز نشده است.
۲. نفی علم به غیب و ولایت تکوینی. ائمه علیهمالسلام بشر هستند که امور غیبی را نمیدانند مگر به مقدار بسیار محدود. هیچ ولایتی بر عالَم تکوینی ندارند و وسائط در فیض الهی نیز نیستند و زندگی آنها بر معجزهها و کرامات نهاده نشده است.
۳. نفی علم لدنّیِ غیر اکتسابی برای ائمه علیهم السلام. یعنی ائمه علیهمالسلام نیز علوم خود را – همچون انسانهای دیگر – از طریق پیامبر صلیاللهعلیهوآله و نیز از طریق کتابها و صحیفه هایی که توسط پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر ایشان املاء شده است فراگرفته اند.[2] کتابهایی همچون جامعه و مصحف فاطمه و … . هر کدام از ایشان علم خود را از پدرش به شکل طبیعی و غیر ماورایی فراگرفته است. البته این نوع فراگیری منافاتی با حصول برخی الهامات برای ایشان ندارد.
۴. نفی نص پیشینی بر ائمه علیهمالسلام؛[3] بلکه هر امام توسط امام قبل از خود معین و مشخص میشود؛ چون امام بعدی در نظر امام قبلی، افضل برای زمانهی پیش روست و تمام صفات امام را دارا میباشد.
🌐 متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید
@heidar_hobbollah
تروریستی که به صحیح بودن کار خود یقین دارد آیا در نزد خداوند معذور است؟
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
حکمِ کسی که قطع و یقین به صحیح بودن کاری دارد در حالی که آن عمل، مخالفِ حکم واقعی خداوند است چیست؟ مثلا تروریستی که قطع دارد آنچه انجام میدهد صحیح و صواب است آیا در مقابل خداوند متعال، معذور است؟
جواب:
اگر قطع و یقینی که بر اساس آن، شخص قاطع شروع به انجام کاری میکند، مُوَجَّه بوده و از دادهها و اطلاعات روشمند و منطقی به دست آمده باشد این چنین قطعی، حجت است – حتی اگر خطا باشد – و میتوان بر اساس آن در پیشگاه خداوند، عذر آورد. دقیقا همچون فقیهی که در احکام حدود و قصاص، در موارد مختلفی فتوی به قتل میدهد و بعد از مدتی برای وی کشف میشود که قطعِ او به حکم ظاهری یا حکم واقعی، صحیح نبوده است؛ این چنین فقیهی، در پیشگاه خداوند معذور است البته در صورتی که در بررسی مقدماتِ بحث خویش، بین خود و خداوند، کوتاهی نکرده و یا نَفسِ او بر سر یک نتیجهی معین که دلیل قانع کنندهای هم ندارد و حجت نمیباشد با او به منازعه برنخواسته باشد. علی رغم اینکه وی معذور است امکان دارد فتاوای او به قتل تعداد زیادی از مردم بیانجامد. همین وضعیت در مورد مقلدین چنین فقیهی نیز وجود دارد که به فتاوای وی عمل کردند؛ همان فتاوایی که از منظر آن فقیه، در شرعِ خداوند بر مکلفین و مقلدین، حجت بود.
همین حالت در بارهی قاضی نیز وجود دارد. وی احکام جزایی و جنایی و مدنی و … بسیاری صادر میکند و چه بسا پنجاه درصد آنها با واقع منطبق نبوده و وی هم متوجه این موضوع نباشد و این اتفاق باعث گردد به بسیاری از مردم ظلم شود و یا حتی تعدادی از اشخاص، به دلیل احکامِ اشتباه او اعدام گردند؛ او تا زمانی که کوتاهی نکرده باشد معذور است. البته اثبات کوتاهی او، نیازمند دلایلی است که بررسی آنها در نزد دستگاههای قضاییِ مربوط به بازرسی و محاسبه صورت میگیرد ولی پی بردن به کوتاهی و تقصیر او برای خداوند متعال، نیازمند چنین دلایلی نیست زیرا که وی اعلم و آگاه تر به همه چیز است و هر انسانی بر نفس خویش آگاهی کامل دارد.
لذا گاهی معذور بودنِ انسانِ قاطع را هنگامی که قطع وی منجر به قتل انسانِ دیگری شود غریب میشماریم؛ ولی چنین چیزی، امر ممکنی است و میتواند واقعیت داشته باشد. شما گاهی، یک نفر را در حالتی مشاهده میکنید که شک ندارید قصد قتل شما را کرده است و به همین دلیل، مبادرت به زدن او میکنید تا از خود دفاع نمایید و در این میان، آن شخص را میکشید. بعدا مشخص میشود که وی اصلا قصد کشتن شما را نداشت. شما در اینجا در پیشگاه خداوند متعال، معذور هستید هر چند یک نفر را بی گناه کشته اید و هر چند اولاد وی را یتیم نموده اید. ولی آنچه در معذور بودن شما مهم میباشد این است که شما مرتکبِ تقصیر و کوتاهی در مقدماتِ کار خویش نشدهاید و این چیزی است که خداوند آن را میداند و خود شما هم با مراجعه به نفس خویش، به صورت صادقانه و شفاف، آن را وجدان میکنید.
🌐 متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
@heidar_hobbollah
#جلسه_چهارم
🔺ارائهی کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» اثر استاد حب الله
✅ حاوی:
1. ادامهی سیر تاریخی نظریهی مقاصد با شاگرد جوینی یعنی جناب غزالی
2. تبدیل تقسیم خماسی جوینی به تقسیم ثلاثی
3. فراتر نرفتن از حدس و تخمین در عرصهی تطبیق مقاصد سه گانه بر احکام
4. شیوهی عبور غزالی از اشکال بنای شریعت بر اساس تفریق مؤتلفات
5. جایگاه نظریهی غزالی در مقایسه با روایات نهی از قیاس
@heidar_hobbollah
#جلسه_سوم
🔺ارائهی کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» اثر استاد حب الله
✅حاوی:
1. پس زمینهی طرح نظریهی مقاصد توسط جوینی
2. طرح نظریهی مقاصد توسط جوینی در دل فضای منحط اجتماعی سیاسی مسلمانان آن دوران؛ دیدگاه دکتر عبدالمجید صغیر
3. طرح نظریهی مقاصد توسط جوینی در دل مباحث فقهی اصولی؛ دیدگاه استاد حب الله
4. ولادت مقاصد از دل مباحث تعلیل قیاسی
5. پذیرش انتساب نظریهی مقاصد به جوینی
6. طرح مقاصد پنجگانه شریعت توسط جوینی و تبدیل آنها به سه مقصد توسط نسلهای بعد «ضروریات، حاجیات، تحسینیات»
@heidar_hobbollah
✅ ارائهی کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» اثر استاد حیدر حب الله
✅ جلسهی اول: مقدمهی کتاب
✅حاوی:
🔹علت ورود متفکران به این نظریات (اجتهاد مقاصدی و مناطی)
🔹انواع مطالعاتی که در این نظریات انجام شده
🔹تفاوتهای سه نظریهی اجتهاد مقاصدی، مناطی و عللی
🔹پیوستگی نظریات سهگانه
🔹وجه فقهی و اصولی نظریهی مقاصد
🔹اهداف کتاب
🔹فصول چهارگانهی کتاب
🔸ارائه دهنده: مصطفی مهدوی
@heidar_hobbollah
#پرسش
فلسفهی غیبت حضرت مهدی علیه السلام و چگونگی ارتباط با ایشان
📝 حیدر حبالله
ترجمه: محمّدرضا ملايی
سوال:
🔹فلسفه غیبت حضرت مهدی علیه السلام چیست؟ چگونه میتوان با ایشان در عصر غیبت ارتباط برقرار کرد؟
پاسخ:
🔸 بعد از مطالعهی نظریاتی که پیرامون فلسفهی غیبت گفته شده، به صراحت میگویم که من شخصا، هیچ تفسیر عقلانی قانع کنندهای در رابطه با هدف از پدیدهی غیبت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف نیافتم. به عبارت دیگر من برهانی بر چرایی این غیبت نمیتوانم اقامه کنم.
...
مطالب فوق بدین معناست که آنچه تا کنون پیرامون فلسفه غیبت ایشان گفته شده – تا آنجا که من اطلاع دارم – فقط فرضیاتی است برای اینکه مسالهی غیبت را امری عقلانی معرفی کند؛ و الا اینها فرضیاتی نیستند که بر مدعای خود، برهانی اقامه کرده باشند. لذا فرضیهی معقولی نزدیک تر از دو فرضیهی زیر وجود ندارد:
1️⃣ وجود حضرت مهدی علیه السلام – حتی اگر از دیدگان غائب باشند – ضرورتی تکوینی است و اگر ایشان وجود نداشته باشند عالَم، منهدم میشود. لذا غیبت ایشان مرتبط به امور اجتماعی یا بشری نیست. این فرضیه، مبتنی بر نظریهای همچون ولایت تکوینی عام است که من شخصا آن را قبول ندارم. علاوه بر اینکه قائلین به نظریهای همچون ولایت عام تکوینی، ملزم به ولادت حضرت مهدی و غیبت ایشان نیستند بلکه – با توجه به روایاتی که دربارهی خلقت نوری ائمه علیهمالسلام وارد شده و تفسیری که از صادر اول و واسطههای در فیض الهی دارند – معتقدند ایشان، قبل از خلقت عالم، موجود بودند. در اینگونه افکار، فرقی نمیکند که حضرت مهدی به عالم ناسوت در دنیا نازل شده و یا اینکه هنوز در عالم ملکوت باقی باشند. لذا این فرضیه، در نهایت میتواند وجود حضرت مهدی علیه السلام را ثابت میکند ولی هیچ تبیینی از چرایی آمدن حضرت مهدی به ناسوت و عالم دنیا و سپس غیبت ایشان ارائه نمیدهد. به این نکته خوب دقت کنید.
2️⃣غیبت حضرت مهدی علیه السلام فقط برای مرتبط کردن مردم به یک امر موجود، ضرورت دارد. در این حالت، تاثیر غیبت ایشان، به نوعی روحی و روانی و اعتقادی است. این بیان نیز فقط یک فرضیه است که دلیل عقلیای آن را پشتیبانی نمیکند. زیرا ایجاد و تحقق این ارتباط نفسی و روحی، به وسیلهی چیزی که بعدا محقق میشود نیز ممکن بود. مثلا ما با قیامت ارتباط عمیقی داریم در حالی که هنوز واقع نشده است. پس ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام نیاز به وجود ایشان و سپس این غیبت ندارد.
البته شکی نیست که ارتباط با چیزی که الآن حاضر است و میتوانید آن را مخاطب خود قرار دهید آثار نفسی خاصی دارد که نمیتوان خوب بودن آن را انکار کرد؛ ولی اینکه یقین داشته باشیم – از نظر عقلانی – که غیبت برای این هدف رخ داده، ادعایی است که نیاز به دلیل دارد.
🔸 اما اینکه سبب غیبت حضرت مهدی علیه السلام، محافظت ایشان از قتل است میتواند یک سببِ معقول برای یک برههی زمانیِ خاص باشد؛ زیرا بعد از گذشت آن برههی زمانی، دیگر دلیلی برای ادامهی این غیبت وجود نخواهد داشت و حتی – به حسب طبیعت اشیاء – بعید است که ترس از قتل حتی بعد از گذشت آن دورههای زمانیِ خوفناک، باقی بماند.
البته اگر نصوص و روایات معتبری وجود داشته باشد و بر این موارد تصریح کند برای ما حجت خواهد بود و به آن روایات متعبد خواهیم بود حتی اگر وجه عقلیای برای مضمون آنها نیابیم. ولی چنین ادلهای نیز وجود ندارد.
به همین دلیل به نظر من تفسیر معقول و منطقی و برهانی تا کنون برای چرایی غیبت – تا آنجا که من اطلاع دارم – وجود ندارد. لذا مسلمانی که وجود حضرت مهدی علیه السلام و ولادت ایشان و سپس غیبت آن بزرگوار برایش ثابت شده، باید به تمام اینها متعبد و مومن باشد و تصدیق کند ...
🔸 اما آنچه که امروزه رواج یافته که هر گاه صحبت از ائمه علیهمالسلام و فضائل ایشان میشود خود را بی نیاز از دلیل میدانند و به یک خواب و یا قصه و یا حدیث ضعیفی و یا حتی اطمینان قلبی که معلوم نیست از کجا آمده اکتفا میکنند خطر بزرگی است که سلامت بنیان عقاید دینی و مذهبی را تهدید میکند. بر ما لازم است دائما در تمام امور، دلیلی عقلی و یا نقلی را به داوری بطلبیم و در مقابل آن خاضع باشیم.
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
#پرسش
ابن عربی، شیعه است یا سنی؟
📝 حیدر حبالله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
🔹 آیا محی الدین بن عربی، نسبت به شیعه، دیدگاه متعصبانه و مغرضانهای دارد؟ میدانیم کسانی از پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام، به شدت بر محی الدین میتازند و حمله میبرند. ابن عربی، عباراتی دارد که به نظر میرسد – آنگونه که مخالفانِ وی میگویند – مخالف عقیدهی تشیع است. این عبارات را چگونه تفسیر کنیم؟ نظر شما دربارهی شخصیتِ ابن عربی چیست؟ برخی از علماء به قدری، منزلت وی را بالا میبرند که گویی تالی تِلوِ معصوم است و برخی دیگر، چنان وی را میکوبند که گویی در نهایت کفر و زندقه به سر میبرد!!
پاسخ:
🔸گروهی – همچون بیشتر عرفاء و صوفیانِ شیعی – معتقدند ابن عربی، شیعه بود. از معاصرین، کسانی همچون آقای یزدان پناه – یکی از اساتید فلسفه و عرفان – چنین عقیدهای دارند. در مقابل، عدهای همچون سید جعفر مرتضی العاملی، معتقدند وی ناصبی است. من بررسی مبسوطی پیرامون شخصیت ابن عربی و مذهبش انجام ندادم و لذا نمیتوانم در این باره اظهار نظر کنم. الآن نیز فرصت کافی برای مراجعهی مفصل در این رابطه ندارم. اما معروف است وی عباراتی دارد که به شکلهای متفاوتی قابل بازخوانی و تفسیر است. برخی از عباراتِ وی، به نفعِ فرضیهی شیعه بودنش است همچون سخنانِ او دربارهی اهل بیت علیهم السلام و نیز امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و ختم ولایت و … . برخی دیگر از عباراتِ او، فرضیهی سنی بودنش را تقویت میکند؛ مانند سخنانی که دربارهی سه خلیفهی اول دارد و یا تعابیرِ وی از شیعه و آنچه وی در آنها میبیند و … .
🔸برخی نیز از نسخههای متعددی برای کتابهای ابن عربی سخن میگویند که به صورت خطی در بعضی کتاب خانههای دنیا مخصوصا در ترکیه موجود است و صحبت از این است که تحریفات و تغییراتی در کتابهای این شخص صورت گرفته تا وی را غیر شیعه جلوه دهند. همچنین برخی از شیعیان، از این سخن میگویند که وی در تقیه به سر میبرده و اینگونه سعی در تفسیرِ کلماتِ او دربارهی خلفاء دارند.
🔸در مراجعهی اولیه به کلمات این شخص، چنین به ذهنم رسید که ممکن است وی قائل به امامت روحی و معنویِ اهل بیت علیهم السلام باشد و بین این نوع امامت از یک سو و امامتی که شیعه به آن اعتقاد دارد – یعنی امامت سیاسی و عام و بلافصل بعد از رسول الله (ص) – از سویِ دیگر، ملازمهای نبیند و در نتیجه وی، شیعه به معنی صوفیانه است نه شیعه به معنیِ کلامی. این فرضیه به نظر من خیلی محتمل است و به نظرم میتواند بیشتر عبارات او را که در نگاه اول، متهافت و متعارض است تفسیر کند. هر چند الآن، به طور قطعی نمیتوانم این نظریه را قبول کنم زیرا امکانِ مراجعه به تمام عبارات وی را فعلا ندارم.
🔸اما اینکه چه نظری دربارهی ابن عربی دارم باید بگویم ابن عربی مانند هر عالِمِ دیگری است که نه معصوم است و نه تالی تلوِ معصوم؛ و نه مشرک و منافق و کافر است. بلکه وی دیدگاه عمیقی دربارهی وجود دارد که دیگران میتوانند دیدگاه وی را نپذیرند و یا آنکه با وی موافق باشند. در هر صورت، این مساله، تابعِ اطلاعاتی است که یا خودِ او ارائه میکند و یا توسط پیروان مکتب او و یا طرفدارانِ تصوف فلسفی و فلسفهی صوفیه – پس از وی – در قالبهای دیگر ارائه میشود؛ یعنی کسانی همچون ابن ترکه اصفهانی و صدر الدین قونوی و قیصری و صدر الدین شیرازی و … . من معتقدم باید این شیوهی تعامل با اشخاص را کنار گذاشت؛ شیوهای که یا به صورت تعظیم و تقدیس و اسطوره از افراد یاد میشود و یا به صورتِ طرد و اسقاط و تحقیر و سخیف شمردن و هیچ انگاشتنِ آنها جلوه گر میشود. همچنین مهم است که قبل از کافر خواندن و یا مسلمان نامیدنِ عرفاء، شیوهی آنها در تعبیرِ از آنچه در سر دارند را بفهمیم. این موضوع، تتمهای دارد که در مناسبتهای دیگر انشاء الله دربارهی آن سخن خواهیم گفت.
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
#پرسش
ملاحظاتی پیرامون روش صحیح در اثبات کرامات
📝 حیدر حبالله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال:
🔹در جواب سوال قبلی به نظر رسید که تفسیرها و تبیینهایی را که مسلمین برای کرامات ارائه میدهند به نفع توجیهاتِ علمی و … به حاشیه راندید. سوال من این است که آیا آنچه که در جواب سوال پیشین گفتید بر دو مورد زیر هم تطبیق میشود.
الف) استجابت دعا و شفای مریضیهای لاعلاجی که پزشکان از آن قطع امید کردهاند
ب) و یا شخص مریضی که به هر دلیلی نمیتواند از نظر پزشکی، خود را معالجه کند ولی در عین حال همین مریض و اطرافیانش، به دعا و تضرع به سوی خداوند متعال – در مکه، یا مسجد النبی و یا هر مسجد یا مکان دیگری – پناه میبرند و آن مریض هم در مدت کوتاهی شفا میگیرد به گونهای که اعتقاد این مریض و اطرافیانش این است که به برکت دعا و تضرع به سوی خداوند متعال، شفا یافته اند.
.... برای بیشتر مخاطبین شما – در جواب سوال پیشین – اینگونه تصور شد که شما بر احتمالات دیگر تاکید داشته و از تبیین و تفسیر دینیِ کرامات، غفلت کردید. بگذارید این گونه سوال کنم:
شخص مسلمان – ترجیح میدهم بگویم کسی که ایمان به خالق دارد – چگونه ثمرات و نتایج دعاهای خود را مخصوصا در آنچه که متعلق به حاجات دنیوی است شناسایی کند؟ فرقی نمیکند که این دعاها در حالت شدت و سختی باشد و یا در آسایش. آیا نصوص دینی معتبر، در این رابطه، اطلاعاتی به ما ارائه میدهند؟ آیا از نگاه دین، تعامل با این قضایا به صورت دقیق و فلسفی – مثل علاقه بین علت و معلول – پسندیده است؟ ....
پاسخ:
🔸ابتدا تشکر میکنم از شما بابت این مطالب ارزشمندی که فرمودید. ملاحظاتی چند در رابطه با آنچه گفتید وجود دارد که مایلم به آنها اشاره کنم:
من به هیچ عنوان تفسیر و تبیین دینی را به نفع توجیهاتِ علمی، به حاشیه نراندم. بله، دین به وجود کرامات، اذعان دارد ولی نمیگوید این مصداق خاص یا آن مصداقِ دیگر، کرامت است و یا حالتی است که غیب در آن نقش دارد. دین، در مصادیق، دخالتی نمیکند مگر از طریق متن و نص آنهم به صورت مستقیم. مانند اینکه دین از طریق یک نص، به صراحت بگوید آنچه با عصای موسی علیه السلام رخ میدهد معجزه است. در اینجا ما قبول میکنیم که دین به صورت مستقیم و قطعی، تفسیری را برای واقعهای خاص ارائه کرده است.
اما در وضعیتی کنونی که از آن صحبت میکنیم – و بیشتر وقایع امروزی اینگونهاند – ما هستیم و یک پدیدهی خارجی که دین در مورد آن هیچ تفسیری ارائه نکرده و نص مستقیمی دربارهی آن وارد نشده است. مثلا از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآله هیچ خبر قطعی و معتبری به ما نرسیده که بگوید خونی که از درخت معروف در قزوین خارج میشود خون امام حسین است و این، کرامتی برای سید الشهداء است.
....
🔸فکر نمیکنم از کلام من، ترجیح احتمالات غیر دینی فهمیده میشود. آنچه از کلام من قابل فهم میباشد این است که احتمال تفسیر دینی از اینگونه وقایع بدون ابطال احتمالات دیگر، ترجیحی ندارد. این، نکتهای بسیار علمی و منطقی است و در رابطه با ترجیح احتمالات غیر دینی نیز وضعیت به همین منوال است. فکر نمیکنم مسالهی عجیبی را در رابطه با روش و منهج گفته باشم.
به نظر میرسد که شما در پی این هستید که در این مسائل، با تسامح برخورد شود و اینگونه دقتهای علمی در علت و معلول را وارد این قضایا نکنیم در حالی که این گونه مسائل ذاتا به چنین دقتهای عقلی مرتبط است. اینگونه مسائل از سنخ فهمِ متن نیست تا به عرف و لغت رجوع کنیم بلکه مسالهای بسیار علمی است. چرا وقتی یک واقعه و اتفاق به نفع ماست باید نسب به آن با تسامح برخورد کرد ولی اگر به نفع دیگران بود حق این تسامح را ندارند؟ به اعتقاد من هیچ کس حق تسامح در این گونه مسائل را ندارد بلکه باید بر روشهای علمی – به معنی عام کلمه – تکیه کنیم. البته در این گونه مسائل به دنبال یقین برهانی ارسطویی نیستم بلکه یک یقین علمی که از تراکم و تجمیع احتمالات به دست آمده باشد را نیز کافی میدانم که این مساله را هم در جواب سوال قبلی و هم در اینجا، تذکر دادم.
....
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
#مقاله
امر به معروف و نهی از منکر و مساله نشر تشیع
📝 حیدر حبالله
ترجمه: علی الهی خراسانی، کاظم شیروی، محمدرضا ملایی
🔸فقها و متکلمان مسلمان در موضوع امر به معروف و نهی از منکر بین نظر و عمل و به تعبیر دیگر بین عقیده و فکر از یک طرف و شرع از طرف دیگر تفاوتی قائل نشدهاند؛ فقط متعرض این مطلب شدهاند که امر به معروف و نهی از منکر در حالات اختلاف اجتهادی بین دو طرف، واجب نیست. در عین حال متفکر معاصر حسن حنفی، امر و نهی را متوجه افکار ندانسته بلکه از شئون افعال میداند؛ به تعبیری دیگر معتقد است امر و نهی مختص به امور عملی و شرعی است نه امور نظری؛ در این صورت امر و نهی، مبدأ و اصلی برای حقوق مدنی و متعلق به افعال ظاهری است و ارتباطی به اندیشه ندارد و موجب سلب آزادی آن نمیشود.
به نظر میرسد انگیزه حنفی از طرح چنین نظریه ای، مراقبت از آزادی اندیشه و اجتهاد در مسائل نظری است.
🔸امر و نهی، دو عنوانی هستند که محصور در حدودِ معناییِ دو صیغهی امر و نهی – إفعل و لاتفعل – نبوده بلکه اصطلاحی عرفی عربی برای تعبیر از دعوت عملی و اصلاحی هستند. خواهیم گفت که در اسلام مرتبه «ید» و قهر و زور در امر به معروف و نهی از منکر نداریم مگر اینکه منظور از این مرتبه و مفاهیم، مفهومِ دینیِ دیگری مانند جهاد و یا قصاص و یا حدود باشد و برای این مفاهیم شروط خاصی است که شامل تمام حالات مواجههی با معصیت و انحرافات عقائدی نمیشود. به همین دلیل محصور نمودن فریضهی امر به معروف و نهی از منکر را به حوزه عمل و فعل قبول نداریم بلکه معتقدیم این فریضه هم حوزه عمل و هم حوزه اصلاح مفاهیم و اندیشه را در برمیگیرد.
🔸مسالهی «گسترش مذهب» و «نشر دادن هر مذهبی، تسوط پیروانش» ذیل قانون دعوت به خیر و تواصی به حق قرار میگیرد. لذا هر مذهبی (مانند شیعه وسنّی) حق دارد بلکه واجب است – مطابق معتقدات خود – دیگران را به مذهب و فکر خود بخواند البته تا وقتی که عنوانی ثانویای عارض بر این دعوت نشود و این، امری واضح است. اما گاهی نسبت به نشر مذهب و گسترش مکتب، با منع مواجه میشویم. دو عنصر زیر میتواند منشأ این منع باشد:
🔸روایاتی که از گسترشِ تشیع، منع میکنند
در کتابهای شیعی روایاتی وارد شده که گاهی از آنها استظهار میشود که باید فرهنگ انتشار مذهب و گسترش مکتب – که کتاب و سنت و عقل آن را تایید میکند – محدود کرد. با توجه به اهمیت این مساله در عصرحاضر و نیز با توجه به اینکه اکثر فقها، متعرض این بحث به صورت علمی نشدهاند این روایات را به تفصیل مورد بررسی قرار میدهیم؛
🌐متن کامل این مطلب را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah
تنزّه از اوصافِ نفرتافزا و بررسی لزومِ آن برای امامان
📝 حیدر حبالله
ترجمه: محمدرضا ملایی
🔹سوال:
آیا امام علیه السلام نیز مشمول قانون «منزّه بودن از اوصاف مشمئز کننده» است یا اینکه این قانون، مختص به انبیاء است؟ دلیل این سوال، مسالهی شهادت امام حسن علیه السلام توسط همسرش است؛ زیرا ما میبینیم که همسر امام حسن علیه السلام، به امید رسیدن به یزید، ایشان را مسموم کرد؟
🔸پاسخ:
اولا قانون «تنزّه از اوصاف و چیزهای مشمئز کننده» اختصاصی به انبیاء ندارد بلکه شامل هر کسی میشود که از جانب خداوند به سوی مردم، مبعوث شده است. این قانون میگوید خداوندِ حکیم، وقتی کسی را برای هدایت مردم به سوی حق میفرستد نباید کسی را انتخاب کند که در او، صفاتی وجود داشته باشد که مردم را از وی دور کند .... علمای علم کلام، با توجه به نظریهی حکمت الهی و عقلانی بودن فعل خداوند، همین مفهوم را بر قضیهی نبوت و امامت تطبیق کردند؛
...
ثانیا معنای این نظریهی عقلانی، این است که شروط نبی و امام از جهت مسالهی اوصاف مشمئز کننده – نه از جهت عصمت و علم که این دو، جهات دیگری هستند و فعلا محل بحث ما نمیباشند – پیرو فرهنگ جامعهای است که نبی و یا امام به سوی آنها مبعوث میشوند. به اعتقاد من برخی از علمای علم کلام اسلامی در تعامل با این نظریه – نبودن اوصاف مشمئز کننده در رسول و امام – دچار اشتباه شده و آن را مطلق انگاشته اند و به همین دلیل، تفاوتهای فرهنگی جوامع مختلف را نادیده گرفتند. به عنوان مثال، فرض کنید – این، یک مثال است – در جوامع عربی، شخص زنازاده، از نظر اجتماعی مورد طرد واقع میشود به گونهای که اگر شخص زنازاده به عنوان پیام رسان به سوی آنها بیاید همین مساله، مانع قبول دعوت وی خواهد شد و یا این کار، یک انتخاب غیر حکیمانه از سوی شخص ارسال کننده، تلقی میشود؛ ولی آیا این مساله باعث میشود تا به طور مطلق بگوییم که همهی پیامبران باید طهارت مولِد داشته باشند و زنازاده نباشند؟
...
ثالثا من وجهِ استنادِ شما به قضیهی همسر امام حسن علیه السلام را نمیفهمم؛ زیرا در این قضیه، صفت ناشایست و نفرت زایی – در امام حسن علیه السلام – وجود نداشت. اینکه یک زن از امام علیه السلام خوشش نیاید و به دنبال ازدواج با یزید باشد به معنی وجود صفات نفرتزا در امام – به گونهای که حتی همسرش را از وی فراری دهد – نیست؛
🌐متن کامل پرسش و پاسخ را از اینجا بخوانید.
📌 فایل پیدیاف این مطلب را از اینجا و فایل Word را از اینجا دانلود کنید.
مباحث و آراء «شیخ حیدر حبالله» را میتوانید از مسیرهای زیر پیگیری کنید:
سایت| اینستاگرام| توییتر| یوتیوب| فیسبوک| تلگرام عربی
@heidar_hobbollah