heidar_hobbollah | Unsorted

Telegram-канал heidar_hobbollah - افکار و آراء حیدر حب‌الله

-

کانال رسمی معرفی آثار و آراء شیخ حیدر حب‌الله سایت: Http://Hobbollah.com یوتیوب: https://www.youtube.com/user/hobbollahcom توییتر: https://twitter.com/haidarhobbollah?lang=ar ارتباط: @Qasemi_mhdi @mostafamaar کانال عربی: @haidarhobbollah

Subscribe to a channel

افکار و آراء حیدر حب‌الله

بررسی علم امام به مرگ خویش توسط سم و اقدام به شرب آن

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

سؤال:
گفته می‌شود که ائمه علیهم‌السلام علم حضوری دارند و علم ایشان به امور غیبی، از سنخ همین علم حضوری است و یکی از مصادیق علم حضوریِ ایشان – اگر این تعبیر درست باشد – آگاهی به مکان و زمان و کیفیت شهادتشان است. سوالی که در اینجا به ذهن می‌رسد این است که با آگاهی از زمان و مکان شهادت خویش، چگونه در آن مکان حاضر می‌شوند؟ آیا اینکار اقدام به هلاکتِ خویش (و به تعبیرِ دیگر، اقدام به خودکشی) نیست؟

جواب
این اشکال، هم قدیمی است و هم جدید. حتی در برخی از سوالهای اصحاب ائمه علیهم‌السلام نیز وارد شده است و برخی از علماء از همان زمان‌های قدیم، متعرض این اشکال شده اند. برای فهم موضوع به صورت روشمند و علمی، برخی از تقسیمات ساده را ارائه می‌کنم تا به حل این مشکل نزدیک شویم:

گاهی می‌گوییم انبیاء و ائمه علیهم‌السلام علم به امور غیبی ندارند و از مرگ خویش نیز آگاه نیستند؛ در این فرض، جایی برای سؤال شما باقی نمی‌ماند و اشکال شما مرتفع می‌شود.

گاهی می‌گوییم اینان، عالم به غیب و نیز عالم به موت خویش – زمان و مکان و کیفیت آن – هستند؛ در اینجا اقوال و آراء و فرضیه هایی یافت می‌شود که نتایج مختلفی را جلوی روی ما می‌گذارند. مهمترین این فرضیه‌ها را ذکر می‌کنیم تا متوجه شویم اشکال شما بر کدام یک از آنها وارد است و بر کدام یک، وارد نیست...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@
heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

رویت حضرت مهدی و دوگانه دعوت علماء به سوی آن و تکذیب مدعیِ رویت

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

سؤال
شما حلی برای این مشکل دارید؟ عالمان دینی به ما می‌گویند اگر کسی چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله، مداومت بر عبادت و مواظبت بر تضرع و انابه داشته باشد و یا چهل شب جمعه در آن مسجد یا مسجد کوفه یا حائر حسینی به این کارها مشغول باشد و یا چهل شب از فلان شب در فلان مکان این کارها انجام شود می‌تواند به دیدار حضرت مهدی علیه السلام مشرف گردد. این کارها، در مکان‌ها فوق، بسیار شایع است. حال فرض کنید کسی این کارها و سختی‌ها را تحمل کند و به دیدار حضرت مهدی علیه السلام نائل آید و از ایشان هر چه خواست از مسائل دینی و … سؤال کند و ایشان جواب دهد؛ اگر این شخص به آنچه دیده و شنیده خبر دهد، فقهای ما فتوی به تکذیب وی می‌دهند و آنچه که مشاهده کرده و شنیده را حتی برای خودش حجت نمی‌دانند چه رسد به اینکه حجت باشد برای دیگران. چرا فقها بعد از اینکه وی را برای مشاهده‌ی حضرت مهدی علیه السلام تحریک کردند تکذیبش می‌کنند؟ آیا این، یک نوع دروغگویی و فریبکاری نیست؟ همچنین اگر این شخص، تشرف خود را علنی نکند باز هم مشاهده‌ی وی بر خودش حجت نیست و نمی‌تواند بر حسب فتاوای فقها، بر آن اعتماد کند. این تناقض را چگونه حل کنیم؟
جواب
چند مساله هست که باید از هم تفکیک شوند تا فهم و نتیجه گیری آسان گردد:

برای اینکه پرونده‌ی این بحث باز بماند باید فرض کنیم ملاقات با حضرت مهدی علیه السلام در عصر غیبت ممکن است. در غیر این صورت اصل سؤال شما بی معنی خواهد بود. چه بسا برخی از علمایی که مدعیان رویت حضرت مهدی را تکذیب می‌کنند دلیل معتبری داشته باشند مبنی بر اینکه ملاقات با حضرت مهدی در عصر غیبت ممکن نیست. برخی از علما و فقها – حتی در میان معاصرین – هستند که چنین دیدگاهی دارند. پس آن کسی که شما را به سوی ملاقات با حضرت مهدی تشویق و تحریک کرده – چه بسا – غیر از کسی است که شما را در این ملاقات تکذیب می‌کند و به دوری از این مسائل فرامی خواند.

برای اثبات مجرب بودن راه‌هایی که در متن سؤال ذکر کردید نمی‌توان به ملاقات فلان عالم با حضرت مهدی علیه السلام آنهم به خاطر استفاده از همین راه‌ها استناد کرد. زیرا مجرد تحقق یک یا دو مورد از این ملاقات ها، به معنی این نیست که این راه ها، شرعاً و عقلاً شیوه‌های عمومی و قابل اعتمادی برای مشاهده هستند؛ چون احتمال خصوصی بودن این راه‌ها نیز وجود دارد.

برای اینکه راه‌های مذکور را بتوان به عنوان شیوه‌های مورد اعتماد جهت مشاهده‌ی حضرت مهدی علیه السلام معرفی نمود باید دلیل عقلی یا علمی یا شرعی از قرآن یا سنت معتبر و موثق داشته باشیم. لذا هر کسی شما را به سوی اعتماد بر این راه‌ها فراخواند حق دارید که از وی...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

چگونه وسوسه اتفاق می­افتد؟ آیا شیطان، درون ما است؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش
به نظر شما این جمله که درون هر انسانی شیطانی است که او را وسوسه می­کند، چه معنایی می­تواند داشته باشد؟ آیا معنایش این است که درون من موجود دیگری وجود دارد که نامش شیطان است و افکار اشتباه و زشت را به من القا می­کند؟ آیا شیطان، در عالم دیگری مانند عالم مثال زندگی می­کند و تمام این فعالیت­های گسترده­اش در همان­جا اتفاق می­افتد؟ آیا می­توانیم وسوسه شیطان را اینطور تفسیر کنیم؟

پاسخ
واژه عربی وسوسه به معنای رساندن پنهانی یک اندیشه یا تصور به دیگری یا گمراه­کردن شخصی به صورت مخفیانه است و گویا نجوایی در گوش است. ما نمی­دانیم فرآیند تکوینی و نظام طبیعی وسوسه چگونه است. تنها چیزی که از متون دینی به دست می آید این است که شیطان می­تواند افکاری را در ذهن ما و امیالی را در روان ما برانگیزاند، و البته به این معنی نیست که شیطان درون ما لانه کرده است، بلکه ممکن است این موجود، بیرون ما باشد ولی قدرت این را دارد که تصوراتی را القا کند و امیال منحرفی را برانگیزاند.

لازم است به این نکته دوباره توجه کنیم که برخی از شیاطین، انسان­ها و جنیان هستند و پر واضح است که درون هر انسان، انسان دیگری نمی­تواند زندگی نمی­کند! خداوند تبارک و تعالی می­فرماید: « وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»[2] (انعام: 112) و می­فرماید: « مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَنَّاسِ الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»[3] (ناس: 4-6)

تاکنون صاحب­نظران، دربرابر پرسش از چیستی جن، دو پاسخ ارائه کرده­اند، پاسخ نخست از جانب برخی از متکلمان مسلمان و تعدادی از اندیشمندان هم­عصرما[4] مطرح شده است که طبق آن، جنیان موجوداتی جسمانی و لطیف هستند؛ پاسخ دوم را نیز صدرالدین شیرازی ارائه می­کند که ...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

تقلید در عقائد

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

سؤال:
نظر شما درباره‌ی تقلید در عقاید چیست؟ اگر تقلید در عقاید را تایید می‌کنید لطف کنید و دلایل و توجیهات خود را نیز بیان فرمایید و این اشکال را نیز در نظر داشته باشید که گفته می‌شود ما در امور شرعی تقلید می‌کنیم در حالی که یقین داریم این امور شرعی به خداوند متعال منتهی می‌شود ولی امور اعتقادی و تفصیلات آن، ضرورتا به خداوند متعال منتهی نمی‌شود. اگر شما این اشکال را قبول ندارید دلیل خود را بیان فرماید. با تشکر.

جواب:

اولا پاسخ به این سؤال، نیاز به بحث مفصلی دارد و پیشنهاد می‌کنم به امر پنجم از تنبیهات دلیل انسدادِ کتاب رسائل و فرائد الاصول نگاشته‌ی شیخ انصاری رجوع کنید؛ در عین حال به نظر من، تقلید در عقائد، واجب نیست بلکه حتی می‌توان گفت تقلید در عقاید اساسی و اصلی، بی معنی است مگر زمانی که قول و گفتار عالِمِ عقائد،[2] قانع کننده باشد. چون عقاید اساسی و اصلی – به حسب آنچه که قرآن کریم مطرح می‌کند – بر ایمان استوار است و ایمان، محصول و نتیجه‌ی تقلید از یک عالِمِ عقائدی بدون وجود تصدیق و ایمان در قلب نیست بلکه محصول همین تصدیقِ عمیق و اعتقاد است؛ و تقلید هم – فی حد نفسه و مطابق با معنای درست این کلمه – ایمان و تصدیق را به وجود نمی‌آورد؛ زیرا تقلید عبارت است از رجوع جاهل به عالم به گونه‌ای که برای جاهل، حتی بعد از تقلید، علمی حاصل نمی‌شود.

اما درباره‌ی تفصیلات و جزئیات عقائدی، اگر علم به آنها حاصل نشد دلیلی بر وجوب اعتقادِ به آنها و التزام تفصیلی به آنها وجود ندارد؛ از سوی دیگر نیز، طبق فرض، تقلید باعث نمی‌شود نسبت به موضوعی که مورد تقلید واقع شده علم پیدا کنیم؛ پس دلیلی نداریم که ثابت کند تقلید در این حالت واجب است. سیره‌ی عقلاء هم هنگامی الزام به رجوع جاهل به عالم می‌کند که در مرحله‌ی قبل، بر شخص جاهل، واجب شده باشد که به آنچه نمی‌داند عمل کند و چون جاهل، راهی برای عمل کردن از روی علم و آگاهی ندارد – چون جاهل است – این سیره وی را ملزم می‌کند (در صورتی که قصدِ احتیاط کردن نداشته باشد) به اهل خبره و متخصص رجوع کند. در مورد تفصیلات و جزئیات امور اعتقادی، دلیلی وجود ندارد که ثابت کند وصول و دستیابی به اینها به صورت تفصیلی – قطع نظر از وصول علمی و وصول احتمالی – واجب است. لذا جریان سیره و استناد به آن در این موارد بی معنی است. آنچه گفته شد اشکال در قلمرو و محدوده‌ی سیره نیست بلکه این نکته را توضیح می‌دهد که سیره در این موارد، موضوع ندارد. به همین دلیل است که می‌گوییم لازم نیست مردم وقتی مریض نیستند به پزشک مراجعه کنند. پس اول باید فرض شود که انسان، مریض است سپس فرض شود معالجه و درمان این بیماری واجب می‌باشد و پس از آن فرض شود که راهی برای علم به علاج این بیماری و نیز احتیاط در برابر این بیماری وجود ندارد تا پس از آن به این شخص بگوییم واجب است به طبیب رجوع کنی.

در رابطه با تفاصیل و جزئیات اعتقادی، علماء معتقدند قبل از علم به این تفاصیل و جزئیات، دلیلی وجود ندارد که انسان را ملزم به یادگیری آنها کند؛ تنها چیزی که وجود دارد این است که اگر انسان به این تفاصیل و جزئیات علم پیدا کرد باید اعتقاد به آنها داشته باشد. مثلا دلیلی نداریم که شناخت جزئیاتِ قیامت و اعتقاد تفصیلی به آنها را بر انسان واجب کند؛ به بیان دیگر، علم به این تفاصیل و جزئیات، از عقایدی نیست که یادگیری آنها واجب باشد؛ لذا وقتی نسبت به این جزئیات، آگاه نیستم لازم نیست تقلید کنم. به این نکته باید خوب دقت کرد؛ زیرا باعث شده افراد بسیاری اشتباه کنند؛ همان کسانی که برای اثبات لزوم تقلید در عقائد، به سیره‌ی عقلاء استناد کردند که به نظر من اشتباه و خطا است.

البته اعتقاد اجمالی به تفصیلات و جزئیاتِ عقائد واجب است؛ به این صورت که بگویم من به تمام تفصیلات و جزئیات قیامت که در قرآن و سنت آمده اجمالا..‌.

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

منشأ خطا در جنیان و انسان

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
درگیری قوای باطنی انسان در موارد حُسن و قبح و اموری که بایستی انجام شوند و کارهایی که نباید انجام شوند، سبب اصلی خطاهای انسان است، حال منشأ خطای جنیان چیست؟

پاسخ:
آنطور که از متون دینی برداشت می­شود جنیان همانند انسانها، هم افراد صالح دارند و هم ناصالح؛ و به احتمال زیاد – با توجه به نصوص دینی- در این مساله نیز با ما تفاوتی نداشته باشند. برای اثبات این ادعا، به روش دیگری جز جمع آوری شواهد از متون دینی دسترسی ندارم.

ماجرای آدم و ابلیس بر این مطلب دلالت دارد که ابلیس – که از جنیان به شمار می­رود- گرفتار همان اشتباهاتی شد که انسان گرفتار آن­ها می­شود. برای مثال او باور کرده بود که آتش برتر از خاک است، خود را برتر و مقدم می­دانست، به انسان حسادت می­کرد و … . پس متون قرآنی به ما نشان می­دهند در مساله خطا و انحراف و هدایت، جنیان نیز مخلوقاتی شبیه ما هستند.

حتی هنگامی که قرآن از جنیانی سخن می­گوید که به تلاوت قرآن توسط پیامبر ما صل الله علیه و آله گوش می­دادند، در ادامه توضیح می­دهد که آن­ها نیز مانند ما از این آیات بسیار متأثر می­شدند، به سوی قوم خود باز می­گشتند و در مورد شنیده­هایشان سخن می­گفتند، بدون اینکه قرآن به تفاوت­های آن­ها با ما در این امر اشاره­ای داشته باشد. همچنین سوره جن اوضاع جنیان را مانند اوضاع و حالات ما تبیین می­کند، مانند اینکه میان آن­ها افرادی کودن و کم عقل وجود دارد، ، برای آن­ها حق و باطل، خلط می­شود و نمی­توانند حق را تشخیص دهند، عده­ای از آنان باور نمی­کنند که قیامتی در پیش است و اینکه میان آن­ها هم افرادی ظالم زندگی می­کنند و هم افرادی عادل.

به همین ترتیب داستان حضرت سلیمان هم به ما نشان می­دهد که جنیان نیز با ظواهر امور سر­و­کار دارند و در نتیجه مانند انسان اشتباه می­کنند، برای مثال با اینکه حضرت سلیمان بر روی تخت خود از دنیا رفته بود آن­ها نفهمیدند تا آن که از طریق دابة الارض (موریانه) متوجه شدند.

در کنار همه این­ها می­بینیم که مخاطب آیات قرآنی، هم انسان­ها هستند و هم جنیان و بدون هیچ تفاوتی برای هر دو طیف از موجودات هم از پاداش سخن می­گوید و هم از مجازات، هم از ستایش و هم از تقبیح، که همه اینها به ما نشان می دهد آن­ها امت­هایی شبیه به ما هستند. به این آیات دقت کنید:

«وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليم وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُون يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي‏ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرين»[2] (انعام: 128-130) بنابراین جنیان و انسان ویژگی­هایشان برابر است، به یکدیگر گوش می­دهند، زندگی در دنیا آن­ها را نیز فریب می­دهد، خداوند آن­ها را هم می­ترساند و به آن­ها هشدار می­دهد و تمام این مطالب تشابه شدید انسان و جنیان را در عوارض نفسانی، روحی و سلوکی نشان می­دهد.

اینکه در قرآن از حور العینی سخن به میان می­آید که دست انسان­ها و جنیان[3] به آن­ها نرسیده است تا حدودی نشان می دهد حتی امیال غریزی آنها مانند انسان است؛ و این باعث می­شود هر دو را از یک زاویه مشاهده کنیم. افزون بر همه این موارد شواهد قرآنی دیگری نیز وجود دارد که شباهت میان انسانها و جنیان را نشان می­دهد.

با این­همه نمی­توانیم به شکلی قطعی ماهیت ساختار جسمی و روحی آن­ها را کشف کنیم و به جوهر و ذات آن­ها راه یابیم. این­ها فقط معیارهایی بودند که تشابهات میان آن­ها و انسان­ را در نمودهای عقلی، سلوکی و روانی نشان می­دادند. این شباهت­ها آن­جا به اوج خود می­رسد که بگوییم جنیان آفریده­هایی مادی هستند و مجرد از ماده نیستند و نهایتا از ماده­ای تشکیل شده­اند که بدون ابزار قابل مشاهده نبوده و با حواس ظاهری نمی­توانیم آنها را درک کنیم که عده­ای از فیلسوفان، متکلمان، مفسران و پژوهشگران نیز همین نظر را دارند.

در این مختصر بیش از این نمی­گنجید و تفصیل بحث محل دیگری را می­طلبد.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

آیا علم می تواند از طریق تجربه، موجودی مانند انسان را خلق کند؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
به عنوان مثال اگر به جسم انسان نگاه کنیم، می­بینیم مجموعه­­ای از اعضا آن را ساخته­اند، اعضا از مجموعه‌ای از بافت­ها، بافت­ها از سلول­ها، و سلول­ها از مجموعه ذراتی که با نظمی خاص با هم تعامل دارند، مانند کربن، هیدروژن و … ایجاد شده­اند. علم جدید با ابزارهای خود چیز دیگری غیر از این­ها نیافته است. پس اگر فرض کنیم که علم جدید روزی عملا بتواند به ذراتی چون کربن و هیدروژن و … مسلط شود و به گونه­ای فیزیکی بتواند نظم خاصی را میان آنان استوار سازد (مانند نظمی ذرات اجسام موجودات زنده) و اینگونه بتواند سلول­هایی را تولید کند و سپس با سلول­ها بتواند بافت­هایی را ایجاد کند و همین‌گونه پیش برود در این صورت آیا می­تواند موجود زنده­ای بیافریند؟ منظورم این است که آیا عقلا این امر ممکن است؟ البته معلوم است که در تمام اینها، چیزی از عدم به عرصه وجود نمی آید بلکه ایجاد تغییراتی در موادی است که در دست داریم. و آیا اساسا پاسخ به این پرسش از حیث فلسفی ممکن است یا برای پاسخ به این سوال، باید منتظر تجربه عملی باشیم تا پاسخ خود را بدهد؟

پاسخ:
در این فضایی که شما مطرح کردید، هر چیزی ممکن است! ولی فهم این مساله طبق اصول فلسفی، به گونه ای است که در ادامه ذکر می کنم. البته با توجه به اینکه فیلسوفان پیرامون حقیقت روح، اختلاف نظر دارند جوابهایی که می دهند نیز متفاوت خواهد بود:

نخست) اگر بخواهیم روح را از منظر افلاطونی نظاره کنیم – که قرنهای زیادی حتی بر اندیشه اسلامی و نیز دکارتی مسلط بود – نتیجه ای که می گیریم سلبی خواهد بود. در این دیدگاه، همواره انسان در قالب دوگانه­ روح-ماده مشاهده می­شود که اتحادشان یا از طریق اتحاد ماده و صورت است و یا آنطور که دکارت می­اندیشید اراده­ای برتر...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

بطون قرآن و کثرت خوانش­ها، مدیریت جهانی حضرت مهدی

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:

برخی از علما معتقدند اندیشه بطون قرآنی، تطبیقی از اندیشه تعدد خوانش­های دینی به شمار می­رود و دلیل اینکه شیعیان، اولین کسانی% بودند که پیرامون کثرت خوانش­های دینی نظریه پردازی کردند این است که آنان به برخورداری قرآن از بطون مختلف باور دارند. همچنین به باور آن­ها دلیل نیازمندی به معصوم این است که فقیه هیچ­گاه نمی­تواند به تمامی زوایای دین مسلط شود؛ نه بدین معنی که اگر معصوم ظاهر شود بهتر است؛ بلکه بدین معنی که اکنون نیز فقیه نیازمند معصوم ع است. بنابراین اکنون نیز به دلیل ناکافی بودن نصوص به­جای مانده، معصوم علیه السلام به فقها در رسیدن به افکار و اندیشه ها، کمک می کند؛ زیرا که معصوم حاضر است و غیبت او منافاتی با حضور او ندارد بلکه تنها به معنای عدم ظهور اوست. نظر شما چیست؟

پاسخ:

در رابطه با این پرسش می­توان به نکاتی اشاره کرد:

نخست: این سخن که اندیشه­ بطون قرآنی زمینه­ساز اندیشه کثرت خوانش­هاست سخن صحیحی است ولی این ارتباط، تنها در پرتو یکی از تطبیقات نظریه تعدد خوانش­های دینی – یعنی تعدد طولی – قابل فهم است نه همه تطبیقات آن. بنابراین اگر شخصی نظریه تعدد خوانش­ها را قبول داشته باشد و آن را حتی در خوانش­های کاملا متباین و یا دارای تباین جزئی (عموم و خصوص من وجه) بپذیرد، اندیشه بطون قرآنی نمی­تواند مقدمه­ای برای پذیرش همه آن­ها باشد و فقط با خوانش­هایی سازگار است که از جهت عمق و ژرفا با یکدیگر ناهمسان هستند.

دوم: سلفی­ها، فقط شیعه را طرفدار اندیشه بطون قرآنی می­دانند، ولی چنین سخنی، تهی از واقعیت است؛ چرا که با ملاحظه تاریخ می­یابیم چنین اندیشه­ای را بسیاری از متصوفه، فیلسوفان و متکلمان اهل سنت و دیگر مذاهب پذیرفته بودند. پس این سخن که تنها شیعه پذیرای این اندیشه بوده است با واقعیت تاریخی سازگار نیست.

سوم: احتیاج ما...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

رابطه­ میان توقیفی بودن نام­های خداوند و نام­هایی که فیلسوفان برای خداوند انتخاب می کنند

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
این بار اول است که نامه­ای را خدمت شما ارسال می­کنم، از شما می­خواهم که تحملم کنید و با این عقل ناقصم همراهی کنید. اما پرسش من: مشهور است که نام­های خداوند توقیفی هستند. آیا کار فیلسوفان اشتباه نیست که با وجود این توقیفی بودن نام‌های خداوند، نام­های دیگری چون واجب الوجود را به خداوند نسبت می­دهند؟ آیا با اینکه می­دانند این نام­ها در شرع نیامده است کارشان ایرادی ندارد؟

پاسخ:
توقیفی بودن نام­های خداوند که برخی آن را از آموزه­های مسلم دینی می­دانند، با ترجمه کردن این نام­ها به زبانی دیگر ارتباطی ندارد. البته عده­ای هستند که ترجمه­ این نام­ها را نیز در چارچوب همین قاعده می­بینند. برخی معتقدند­ دلیل جدائی ابوالحسن اشعری از معتزلیان اختلافش بر سر همین قاعده بود و از پافشاری بر آن کوتاه نمی­آمد. به نظر می­رسد که این قاعده در نگاه اول می­تواند معانی و مقاصد متمایزی را در خود گنجانده باشد:

معنای نخست: این معنی از دل مباحث کلامی-فلسفی سر برآورده است. طبق این دیدگاه معنای قاعده فوق این است که جز خود خداوند هیچ کس از نام­های او مطلع نیست، و هر نامی مانند واجب الوجود و ضرورت ازلیه که انسان به خداوند نسبت می­دهد، معلوم نیست که از نام­های خداوند باشد و اسامی و نام­های ابداعی انسان می­تواند دارای معنایی باشد که نقصان و عیبی را به خداوند نسبت می­دهند در حالی که خداوند از هر نقص و عیبی منزه است. پس در اینجا توقیفی بودن هیچ ارتباطی با جواز­ یا حرمت شرعی ندارد، بلکه منظور این است که نام­های سزاوار خداوند را جز از طریق متون دینی نمی­توانیم به دست آوریم و این خداوند و پیامبران او هستند که نسبت به این نام­ها داناترند. بنابراین تنها اوصافی که در متون دینی آمده است را می­توانیم نامی از نام­های خداوند بدانیم.

طبق بازشماری علامه­ طباطبایی نام­هایی از خداوند که در قرآن...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.


@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

آیا مقاماتی که اصحابِ سلوک ادعا می‌کنند واقعیت دارد؟

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
نظر شما درباره‌ی شیوه‌ی سیر و سلوکی که طلاب علوم دینی به آن می‌پردازند چیست؟ آیا در ورایِ مقاماتی که طرفدارانِ این شیوه، ادعا می‌کنند حقیقتی وجود دارد؟ فرض کنید از یک شیوه‌ی صحیح و سالم – به ضمیمه‌ی علوم حوزوی و به همراهِ آگاهیِ کافی – تبعیت می‌کنیم بدونِ اینکه به دستورالعمل‌ها و سلوک‌های خارج از مکتب اهل بیت علیهم‌السلام مشغول شویم؛ آیا چنین کاری، انسان را به این مقاماتِ معنوی می‌رساند؟ چگونه بین این مقامات و وهم و خیال، تمییز دهیم؟

جواب:
سیر و سلوک، شیوه‌ای است که با تبعیت از شریعت و التزام به ارزش‌های اخلاقی و روحی و ارتباطِ دائمی با خداوند متعال حاصل می‌شود. این ارتباطِ دائمی، شامل همه‌ی انواع ارتباط می‌شود همچون نماز و دعا و ذکر و مناجات و مراقبت و محاسبه و دیگر مواردی که علماء گفته‌اند و نصوص قرآنی و حدیثی نیز درباره‌ی آنها وارد شده است. با توجه به خصوصیاتِ هر شخص، گاهی هم این سیر و سلوک، نیازمند راهنمایی یک استاد است. البته مساله‌ی ضرورتِ استاد، یکی از مسائل معروف و مورد اختلاف می‌باشد.

اما اینکه آنچه نقل می‌کنند حقیقت و واقعیت دارد چندین بار گفته‌ام که برای من، وجودِ علومِ حضوریِ کشفی و حقیقی به آن مساحت و وسعتی که عارفان ادعا می‌کنند ثابت نشده است. البته وجودِ کشفِ صوری – آنگونه که خودشان نامیده‌اند – ممکن است.[2]

اما تمییز و تفکیک بین این مقامات و کشفیات از یک سو و وهم و خیال از سوی دیگر، از نظر عارفان، واضح است. زیرا آنچه که عارفان می‌گویند از سنخ علوم حضوری است و نه صورت‌های ذهنی و خیالی و یا یک رؤيا در خواب و یا بیداری. کشف حقیقی – آنگونه که مردم تصور می‌کنند – رویتِ ملائکه نیست؛ کشف حقیقی بسیار عمیق‌تر از دیدنِ ملائکه می‌باشد و در واقع، نوعی اتحاد با خودِ معلوم است؛ حال، این معلوم هر چه می‌خواهد باشد. دقیقا مانند آنچه شما درباره‌ی خود و وجودِ خود احساس می‌کنید. غیر از اینها، کشفیاتی هستند صوری که البته قوه‌ی خیال نیز در آنها دخالت دارد و حتی ممکن است وهم نیز داخل آن شود. این چیزی است که آنها می‌گویند.

حال اگر ادعاهای عرفاء، برای کسی، به تجربه و یا برهان، ثابت نشد و البته برهان و دلیلی هم بر بطلانِ وجودِ کشف حقیقی و معنوی نیافت، در این صورت نباید این ادعاها را انکار کند بلکه آنها را در حالتِ امکان و احتمال نگه دارد تا اینکه – بر نفی و یا اثباتِ آنها – دلیلی قطعی بیابد و یا به مرتبه‌ی کشف و ذوق عرفانی برسد.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

از طریق لینک زیر می‌توانید کتاب «خوانشی انتقادی از استخاره» را از نمایشگاه مجازی کتاب تهیه نمایید.

https://book.icfi.ir/book/466632/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D9%87

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

دلیل نگرانی برخی از علماء و متفکرین از عرفان و تصوف

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
دو رویکرد در برابر عرفان یافت می‌شود: یکی از آنها، عرفان را تایید می‌کند که بارزترین شان، صدر المتالهین شیرازی و امام خمینی و علامه طباطبایی و … است؛ و دیگری، در تعارض با عرفان قرار دارد مانند مکتب شیخیه و مکتب تفکیک. سوال من این است که مگر عرفان تا چه اندازه، بر عقائد – حتی عقائدِ مذهبی – تاثیر دارد که باعث شده، مخالفانِ عرفان، تا حدِ طردِ آن پیش رفته و حتی احیانا به تکفیر هم برسند؟ آیا عرفان باعث می‌شود چیزی از عقائد – مخصوصا عقائد مذهبی – کنار گذاشته شود؟ اگر ممکن است در جواب خود، مثال نیز بزنید. از تلاش‌های شما سپاس گذارم.

جواب:
شاید بتوان مهمترین دلائلِ نگرانیِ برخی علماء مسملین از عرفان و افکار عرفانی را در سه قسمتِ «نتایج»، «روش» و «سلوک» خلاصه نمود. این سه مورد را به صورت مختصر، بیان می‌کنم:

عده ای از فلاسفه و عرفاء، افکار و آرائی دارند که به نظر مفسرین و محدثین و فقهاء، بر خلافِ عقائد دینی‌ای است که صراحتا توسط نصوص بیان شده‌اند؛ مانند نظریه‌ی معاد روحانی که مخالف با صریحِ صدها آیه و روایت می‌باشد و یا نظریه‌ی قدیم بودن عالَم که از نظر فقهاء و مفسرین، مخالف با بسیاری از نصوص دینی است؛ و نیز این نظریه که «آخرت، باطن دنیاست» و «هیچ انتهای زمانی برای دنیا نیست» و یا نظریه‌ی «جبر علّی» که برخی متکلمین و فقهاء، از این نظریه، چنین فهمیده‌اند که خداوند را تبدیل به ابزاری فاقد اراده می‌کند.
شاید بیشترین نگرانی، درباره‌ی نظریه‌ی «وحدت وجود» ابراز شده باشد؛ نظریه‌ای که ابهامات زیادی به همراه آن دارد. هر چقدر هم که بعدها عرفاء نظریه‌ی وحدت وجود را پیچاندند و تقریرهای متعددی از آن بیان کردند، اما در عین حال، فقهاء و محدثین و مفسرین از این نظریه چنین فهمیدند که غیر از خداوند متعال، چیزی وجود ندارد و لذا همه‌ی خلائق، چیزی غیر از خداوند متعال نیستند؛ و این نظریه، در واقع، انکارِ تمامِ صفات فعلی خداوند متعال است و حتی انکارِ عقاب و ثواب – به همه‌ی معانی آن – و ابطالِ تمام منظومه‌ی معارف دینی ...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

بررسی ارزش دعاء صنمی قریش

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال
نظر شما درباره‌ی دعای «صنمی قریش» چیست؟

جواب:
این دعا در کتاب «المحتضر» تالیف شیخ الحسن بن سلیمان الحلی است. وی در قرن نهم هجری زندگی می‌کرد. او در این کتاب می‌نویسد:«روایت شده که امیر المومنین علیه السلام در قنوتِ نمازش، چنین می‌گفت: اللهم العن صنمی قریش …».[2]

وی در جای دیگری از این کتاب می‌گوید:«از جمله مواردی که دلالت می‌کند بر منافق بودن و مومن نبودِ آنها، دعایی است از امیر المومنین که در قنوت نمازش شنیده شده است. ایشان در قنوت نماز چنین دعا می‌خواند:اللهم (صل علی محمد و آل محمد و) العن صنمی قریش و جبتیهما و طاغوتیهما و إفکیهما و ابنتیهما و اللَّذَین خالفا أمرک … ».[3]

امروزه معروف است که مصدر و منبع این دعا، شیخ ابراهیم کفعمی (905 هـ) است. وی می‌گوید:«این دعا را بخوان که از علی علیه السلام روایت شده است: اللهم صل علی محمد و آل محمد و العن صنمی قریش و جبتیها و طاغوتیها و إفکیها و ابنیهما (و ابنتیهما) اللذین خالفا امرک و أنکرا وحیک و جحدا إنعامک و عصیا رسولک و قلّبا دینک و حرّفا کتابک و أحبّا أعدائک و جحدا آلاءک و عطّلا أحکامک و أبطلا فرائضک و ألحدا فی آیاتک و عادیا أولیاءک و والیا أعداءک و خرّبا بلادک و أفسدا عبادک. اللهم العنهما و أتباعهما و أولیاءهما و أشیاءهما و محبّیهما؛ فقد أخربا بیت النبوة و ردما بابه و نقضا سقفه و إلحقا سماءه بأرضه و عالیه بسافله و ظاهره بباطنه، و استأصلا أهله و أبادا أنصاره، و قتلا أطفاله، و أخلیا منبره من وصیّه، و وارث علمه، و جحدا إمامته، و أشرکا بربّهما، فعَظِّم ذنبهما، و خَلِّدهما فی سقر، و ما أدراک ما سقر، لا تبقی و لا تذر. اللهم العنهم بعدد کل منکر أتوه، و حقّ أخفوه، و منبر علوه، و مومن أرجوه، و منافق ولّوه، و ولیّ آذوه، و طرید آووه، و صادق طردوه، و کافر نصروه، و إمام قهروه، فرض غیّروه، و أثر أنکروه، و شرّ آثروه، و دم أراقوه، و خیر بدّلوه، و کفر نصبوه، و إرث غصبوه، و فیء اقتطعوه، و سحت اکلوه و خمس استحلّوه و باطل أسّسوه و جور بسطوه و نفاق أسرّوه و غدر أضمروه و ظلّ نشروه و وعد أخلفوه و أمان خانوه و عهد نقضوه و حلال حرّموه و حرام أحلّوه و بطن فتقوه و جنین أسقطوه و ضلع دقّوه و صکّ مزّقوه و شمل بدّدوه و عزیز أذلّوه و ذلیل أعزّوه و حقّ منعوه و کذب دلّسوه و حکم قلبوه. اللهم العنهم بکلّ آیة حرّفوها و فریضةٍ ترکوها و سنة غیّروها و رسوم منعوها و أحکام عطّلوها و بیعة نکسوها و دعوی أبطلوها و بیّنة أنکروها و حیلة أحدثوها، و خیانة أوردوها و عقبة ارتقوها و دباب دحرجوها و أزیاف لزموها، و شهادات کتموها و وصیة ضیّعوها. اللهم العنهما فی مکنون السرّ و ظاهر العلانیة لعنا کثیرا أبدا دائما دائبا سرمدا، لا انقطاع لأمده، و لا نفاد لعدده، لعناً یغدو اوله و لایروح آخره، لهم و لأعوانهم و أنصارهم و محبّیهم و موالیهم و المسلّمین لهم، و المائلین الیهم، و الناهضین باحتجاجهم و المتقدمین بکلامهم، و المصدّقین بأحکامهم – سپس چهار مرتبه بگو: اللهم عذّبهم عذاباً یستغیث منه أهل النار. آمین رب العالمین».[4]

محدث نوری (1320 هـ) و علامه مجلسی (1111 هـ) از کفعمی در البلد الامین از عبد الله بن عباس از علی علیه السلام نقل می‌کند که ایشان دعای «صنمی قریش» را در قنوت نماز می‌خواند. و فرمود: کسی که این دعا را می‌خوانَد همچون کسی است که به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله در بدر و احد، هزار هزار تیر انداخته است.[5]

علامه مجلسی می‌گوید: دعای «صنمی قریش» بین شیعه...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

صحت ادعیه‌ی موجود و کیفیت تعامل با آنها

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
ادعیه زیادی در کتاب‌هایی همچون اقبال و مفاتیح الجنان و … آمده که به ائمه علیهم السلام نسبت داده شده است. آیا این ادعیه، ثابت و معتبر هستند؟ آیا زمان‌های خاصی برای آنها وارد شده است مانند دعای کمیل در شب جمعه و یا دعای عهد و ندبه و … ؟ علاوه بر این که مشاهده می‌کنیم سطح این دعاها، متفاوت است؛ آیا انسانِ عادی که مبتلی به گناهان است می‌تواند خواستارِ کمال انقطاع به سوی خداوند باشد آنگونه که در مناجات شعبانیه آمده است؟ امیدوارم به سوال من پاسخ دهید و کیفیت تعامل با ادعیه را نیز بیان فرمایید. متشکرم.

جواب:

اولا بسیاری از دعاهای موجود در مصادرِ حدیثی و کتاب‌های دعا – و چه بسا بیشترِ آنها – از نظر سندی و با توجه به بحث رجالی و توثیق تاریخی، ضعیف هستند؛[2] زیرا برخی از کتاب‌ها که مصادرِ این ادعیه محسوب می‌شوند مشکلاتِ متعددی دارند؛ مهمترینِ این مشکلات، این است که کتاب‌های فوق، اسانید و منابعی را که این دعاها از آن منابع گرفته شده، حذف کرده‌اند. در کتاب‌هایی که این ادعیه را آورده‌اند می‌بینیم که نه از أسنادِ این ادعیه خبری هست و نه از منابعی که این ادعیه را از آنجا نقل کرده‌اند. مثلا کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی (460 هـ) اینگونه است.

لذا انسان می‌تواند این دعاها را بخواند اما نه به نیتِ ورود[3] و نه به نیتِ انتسابِ آنها به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام. در واقع، شیوه‌ی تعامل با این ادعیه به شکل زیر خواهد بود...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

آیا شیاطین فقط در اهل بیت علیهم السلام تشکیک می‌کنند؟

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
روایتی با این محتوی نقل می‌شود که کار اصلیِ شیاطین، تشکیک در حقانیت اهل بیت علیهم السلام است. امام سجاد علیه السلام از حضرت زینب سلام الله علیها چنین نقل کرده‌اند که ایشان فرمود: وقتی ابن ملجم – لعنه الله – پدرم را مضروب ساخت و من آثار مرگ را در چهره‌ی پدرم دیدم … به من گفت: گويا تو را مى‌بينم كه به همراه بانوان حرم در شهرهاى اين سرزمين به شكلى ناپسند به اسارت برده مى‌شويد در حالى كه نگران هستيد كه مردم شما را از روى زمين برچينند؛ تو را توصيه مى‌كنم كه در آن هنگام صبر پيشه سازی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلائق را از کتمِ عدم به عرصه‌ی وجود آورد، در آن وقت بر روی تمام زمین، دوستان خدا، فقط شما و شیعیان و دوستان شما هستند و برای خداوند متعال، ولیّ و دوستی به غیر شما و شیعیان شما نخواهد بود؛ هنگامى كه پيامبر اسلام (ص) ما را به این حدیث خبر داد فرمود: ابلیس در آن زمان از خوشحالى پرواز مى‌كند و با شيطان‌هاى ديگرش زمين را مى‌گردند در حالى كه او به آنان مى‌گويد: اى شيطان‌ها! طلب خود را از ذريۀ آدم گرفتم و مايۀ نابودى آنان را فراهم ساختم و بدبختى را بر آنان هموار كردم. مگر آنان را كه با اين گروه همراه باشند. پس سعى خود را به كار گيريد تا مردم در این خانواده – اهل بیت – شک کنند و آنان را وادار به دشمنی با ایشان کنید و آنها را به گمراهی – نسبت به حقانیتِ اهل بیت و شیعیانِ آنها – راهنمایی کنید تا اینکه گمراهیِ مردم و کفرِ آنها، مستحکم گردد و هیچ کس از آنها نجات نیابد. آرى! شيطان دروغ‌گو، در اين خصوص راست گفته است! اگر كسى شما را دشمن دارد، هيچ كار نيكويى از او پذيرفته نخواهد شد؛ و اگر كسى شما را دوست بدارد، گناهان كوچك (غير كبيره) به او ضررى نمى‌رسانند.

زائده ادامه می‌دهد: اما سجاد علیه السلام پس از اینکه این حدیث را فرمود، به من گفت: این حدیث را بگیر و قدرِ آن را بدان که اگر در طلبِ آن یک سال سفر کنید باز هم کم است. (یعنی اگر بیش از اینها هم در طلبِ این حدیث، تلاش کنی باز هم کم است).[2]

این روایت از نظر سندی و متنی تا چه اندازه صحیح است و بر چه چیزی دلالت دارد؟

جواب
در ابتدا لازم است اشاره کنم این حدیث، کامل نیست؛ روایتِ کاملِ آن، بیش از این مقداری است که نقل کردید. همچنین باید به این نکته نیز توجه کنیم که این حدیث – آنطور که برای من مشخص شده – فقط و فقط، یک مصدر و منبع دارد که همان کتابِ کامل الزیارات است و بقیه‌ی کتاب ها، از کتاب کامل الزیارات، این حدیث را نقل می‌کنند.

ولی نکته‌ی مهمتر اینکه، حدیثِ فوق، از اصلِ خودِ کتابِ کامل الزیارات – تالیفِ ابن قولویه قمی که شخص ثقه و جلیل القدری است – نمی‌باشد بلکه به این کتاب اضافه شده است و کسی که این کار را انجام داده...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

امام صادق علیه السلام و لعن برخی از خلفاء و همسرانِ پیامبر پس از هر نماز

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال
نظر شما درباره‌ی این روایت چیست که کلینی با ذکرِ سند، از حسین بن ثویر و ابی سلمة السراج نقل می‌کند که این دو نفر گفتند:«سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ يَلْعَنُ‏ فِي‏ دُبُرِ كُلِ‏ مَكْتُوبَةٍ أَرْبَعَةً مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْبَعاً مِنَ النِّسَاءِ: ابوبکر و عمر و عثمان و معاویة و عایشة و حفصة و هند و ام الحکم أخت معاویة؟[2] نظر شما درباره‌ی کسانی که با استناد به امثال چنین روایاتی، صحابه و همسرانِ پیامبر صلی الله علیه و آله را در عصر حاضر لعن می‌کند چیست؟

جواب
روایتِ مذکور به این شیوه که نقل کردید وارد نشده است. در کتاب الکافی این روایت بدین صورت آمده است:

محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن محمد بن اسماعیل بن بزیع عن الخیبری عن الحسین بن ثویر و أبی سلمة السراج قالا: «سمعنا اباعبدالله علیه السلام و هو یلعن فی دبر کل مکتوبة اربعة من الرجال و أربعا من النساء، فلان و فلان و فلان و معاویة، و یسمّیهم، و فلانة و فلانة و هند و أمّ الحکم و أخت معاویة».[3]

شیخ طوسی این روایت را با سندِ خود به محمد بن یحیی و البته با حذفِ اسمِ «الخیبری» در آن سند، ذکر کرده است.[4]

اما علامه مجلسی در بحار الانوار، این روایت را از کتاب التهذیب و الکافی به گونه‌ی دیگری نقل می‌کند:

«عن الحسین بن ثویر و أبی سلمة السراج قالا: سمعنا اباعبدالله علیه السلام و هو یلعن فی دبر کل مکتوبة اربعة من الرجال و اربعا من النساء: التیمی و العدوی و فلان و معاویة … . یسمّیهم و فلانة و فلانة و هند و أم الحکم أخت معاویة».[5]

فیض کاشانی این روایت را به همین شکل، البته فقط از کتاب «التهذیب» نقل می‌کند[6] که شکلِ صحیح این روایت، به همین صورت است که امروزه در کتاب «التهذیب» وجود دارد. روایت فوق به همین شکلِ دوم، در کتابِ «الکافی» که امروزه در دست ماست وجود ندارد.

علامه مجلسی در مرآة العقول، در حاشیه‌ای بر روایتِ مذکور در «الکافی» می‌نویسد:

«این روایت، مجهول است؛ شیخ طوسی آن را در کتاب التهذیب نقل کرده و «الخیبری» را از سندِ آن ساقط نموده که در نتیجه، اصحاب، این روایت را صحیح شمردند. ظاهرا این شخص از قلمِ خودِ شیخ طوسی افتاده است و یا اینکه ناسخانِ کتاب «التهذیب» – همانطور که در المنتقی ذکر شده – از ذکر نام این راوی، غفلت کرده‌اند. مولف کتاب «المنتقی» می‌نویسد: برخی از اصحاب، گمان کرده‌اند این خبر صحیح است – کما اینکه از ظاهر روایت هم، چنین بر می‌آید که روایتِ صحیحی است – اما بعد از تفحص و جستجو، متوجه می‌شویم که این روایت، ضعفِ آشکاری دارد؛ زیرا کلینی این روایت را از محمد بن یحیی از محمد بن الحسین از محمد بن اسماعیل بن بزیع از «الخیبری» از ابن ثویر و ابی اسلمة نقل می‌کند و این، دقیقا همان سندی است که شیخ طوسی در التهذیب نقل می‌کند با این تفاوت که واسطه‌ی بین اسماعیل بن بزیع و ابن ثویر را ذکر نمی‌کند. وجودِ این شخص در سندِ روایت، صحتِ آن را زیر سوال می‌برد؛ زیرا این شخص، مجهول است و به نظر می‌رسد به احتمالِ قوی، نامِ این شخص، سهواً از قلمِ شیخ طوسی افتاده است؛ با این وصف، روایت فوق، مشکل دارد. در کتاب فهرستِ شیخ طوسی[7] چنین آمده که «محمد بن اسماعیل بن بزیع، کتابِ حسین بن ثویر را با واسطه‌ی «الخبیری» روایت می‌کند». شاید با ضمیمه کردنِ این مطلب به روایتی که کلینی در کتاب الکافی نقل می‌کند ضعفِ سندیِ این روایت، ثابت شود. المازری می‌گوید:«آنچه از نظر لغت، مشهور است و از نظر روایی، معروف شده، تعبیرِ «دبر کلّ صلوة» – به ضمّ دال و باء –است». المطرزی می‌گوید: «… اما معروف است که دبر به معنیِ آخر اوقاتِ نماز و … ، با فتح خوانده می‌شود». منظور از کنایه‌های مذکور در اول روایت، همان سه نفر به ترتیب است و منظور از دو کنایه‌ی آخر: عایشه و حفصه هستند».[8]

مرحوم مجلسی، اصل این حاشیه را – همانطور که خود ایشان تصریح می‌کنند – از شیخ حسن العاملی، مولف کتاب منتقی الجمان[9] گرفته است.

اگر به سند این روایت، نگاه کنیم متوجه نامِ «ابو سلمة السرّاج» می‌شویم. وی مجهول الحال است اما مجهول بودنِ او، ضرری به سند نمی‌زند زیرا در عرضِ او، «حسین بن ثویر» قرار دارد که ثقه و مورد اعتماد است. پس سندِ این روایت از این ناحیه، مشکلی ندارد. مشکل اصلی در «الخیبری» است. اسمِ او، «الخیبری بن علی الطحان الکوفی» است که نجاشی درباره‌ی وی می‌گوید: «خیبری بن علی الطحان کوفی، مذهبش ضعیف است. احمد بن الحسین این مطلب را گفته است. درباره‌ی مذهب وی گفته می‌شود که اهل غلو بوده است.خیبری از حسین بن ثویر از اصبغ نقل می‌کند و در زمان حسین ثویر، کسی به غیر از خیبری، از اصبغ، نقلِ روایت نمی‌کرد».[10]
ابن غضائری می‌گوید...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

آیا نظریه غیبت حضرت مهدی عج، تاثیرات سلبی بر فعالیتهای سیاسی شیعیان داشته است؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
برخی می­گویند که مساله غیبت حضرت مهدی عج و ظهور ایشان، تأثیرات سلبی بر فعالیت­ سیاسی شیعیان جعفری داشته است و این امام خمینی (قدس سره) بود که مذهب را از رکود و رخوت نجات داد. در قبال این نظر چه موضعی دارید؟ آیا می­توانم ادعا کنم این ادعا با اینکه صحیح است ولی باعث نمی شود اصل تفکر غیبت را صحیح ندانیم؟ چون چه بسا افکار و اندیشه های صحیحی که پیامدهای سلبی اندکی دارند. مانند اینکه گفته می شود خداوند متعال، همه گناهان را می آمرزد ولی همین آموزه باعث شده برخی از مردم، توبه خویش را به تاخیر بیاندازند. آیا این رفتار ناصحیح از سوی مردم، اصلِ آن آموزه درباره پذیرش توبه توسط خداوند را زیر سوال می برد؟ از حضرت­عالی می­خواهم که مسئله را توضیح دهید.

پاسخ: مسئله امام مهدی – چه بگوییم قرن­ها از تولد ایشان می­گذرد و چه تولد او را به آینده موکول کنیم و همچنین با صرف نظر از کیفیت ظهور و شیوه حکم­رانی ایشان – هیچ ارتباطی با خیزش مردم یا – بر عکس – رکود و تنبلی و وارفتگی آنان ندارد. اصل این اندیشه با مساله نهضت و قیام در تنافی نیست. آنچه باعث می شود این مساله، مرتبط با انفعال عقل سیاسی در عصر غیبت مرتبط گردد – علاوه بر اسباب تاریخی و شرایط خارجی – دو عامل است:

عامل نخست: که یک عامل کلامی است یعنی همان تعریفی از مفهوم امامت که در گذشته میان متکلمان شیعه رواج داشته است. متکلمان شیعه، امام را رئیس دین و دنیای مردم می­دانستند و به همین دلیل می بینیم که در استدلال بر امامت و بر عصمت، بر این مساله تمرکز می کنند که شخصِ غیر معصوم و یا شخصی که از جانب خداوند، نصی بر امامت او نیست نمی تواند امام مسلمین باشد. در این مرحله از اجتهاد کلامی و هنگامی که امام، غایب است به طور طبیعی، عقل شیعی به این نتیجه می رسد که نمی توان نقش امام در اداره جامعه را – با تمام ابعاد وسیعش یعنی اداره سیاسی و اجتماعی و … – به شخص دیگری سپرد؛ زیرا چنین کاری در واقع نوعی تناقض است بین «نظریه امامت و ادله ی آن» و بین «تجربه‌ای که در عصر غیبت رخ خواهد داد».

در این دوره می­بینیم که علما از پذیرش مناصب و مسئولیت­هایی شانه خالی می­کردند که از نظر آن­ها وجود چنین مناصبی، دلیل بر ضرورت امامتِ معصوم بود. بنابراین تصدی­گری در شئون سیاست عمومی، تشکیل دولت و … را صرفا در دوران ظهور امام زمان موجه می­دانستند، از این جهت که طبق نظر آنان تصدی این مناصب، اساسا از وظایف، ویژگی­ها و دلایل وجود امام معصوم و همچنین نیاز به او است.

به مرور از نفوذ این عامل در تأثیر گذاری بر ابعاد سیاسی و اجتماعی شیعه، کاسته ­شد به ویژه در عصر اخباریان و صدراییان (از قرن یازدهم هجری)، که تغییر و تحول جدی در مفهوم امامت با استناد به برخی نصوص حدیثی موجود در کتاب شیعه رخ داد. مفهوم امامت در این دوره، بیشتر از آنکه متاثر از مفاهیمِ اجتماعی و اداری و سیاسی و دینی باشد تحت تأثیر مفاهیم وجودی قرار گرفت. از این پس، ضرورت امامت، منحصرا ناشی از ریاست دین و دنیا نبود، بلکه این منصب، اداره تکوینی عالَم را نیز فرا گرفت و نفس وجود امام برای قیامت تکوینی عالَم نیز ضروری تلقی گردید.

پیش از این هم سویه­هایی از این مفهوم جدید، در میان آثار متکلمان...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

چگونه عقل، اصالة الوجود را اثبات می کند وفلاسفه، اصالة الماهیة را برمی گزینند؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
چرا با وجود اینکه براهین عقلی اصالت وجود را اثبات می­کنند صدرالمتألهین مدت­ها از پیروان اصالت ماهیت بوده و پس از آن دوره و با کنار گذاشتن این ادعا، اصالت وجود را می­پذیرد؟ یا اینکه استادِ او چطور تا پایان عمر دست از اصالت ماهیت بر نمی­دارد؟ مشکل کجاست و چگونه می­توان آن را برطرف کرد؟ کدام یک از این دو ادعا حقیقت دارد؟

پاسخ:
وجود دلیل عقلی بر یک مطلب، به این معنی نیست که آن دلیل عقلی برای همه علماء نیز واضح و آشکار است. این دوگانه را تنها در فلسفه نمی­بینیم، بلکه در هر علمی آن را مشاهده می­کنیم. پس چه­چیزی باعث شده که چنین پرسشی به ذهن ما خطور کند؟ شاید اشتباه نباشد اگر بگوییم که این نوع تربیت ما است که چنین پرسش­هایی را تولید می­کند. ما با این تصور و اندیشه رشد کرده­ایم که ممکن نیست برخی امور از چشمان علمای بزرگ ما پنهان بماند. این تربیت، صحیح نیست؛ ممکن است برخی از ادله، از چشم عالِم بزرگی مخفی بماند در حالی که شاگردان و یا محققین نوپا، متوجه آن ادله شده باشند. سرگذشت بسیاری از افکاری که تبدیل به نظریاتی بزرگ شده اند اینگونه بوده که افرادی ناشناس، آن افکار را مطرح کرده­اند که در زمان خودشان به سردی از آن­ها استقبال شد و علما هم به راحتی از کنار آن­ها عبور کردند و حتی صاحب­ آن فکر و ایده، به بی­سوادی متهم شده­ است. ولی با مرور زمان کسانی پیدا می شوند که اینگونه افکار را مورد توجه قرار داده و به یاری آنها می شتابند و آنها را زنده می کنند.

با توجه به مطالب فوق، چه اشکالی دارد که در ابتدا، ادله عقلیِ اصالت وجود نتوانسته باشد ملاصدرا را قانع کند ولی به تدریج متوجه خطای خود شده و بعدا این ادله را پذیرفته باشد؟ این نظریات، از امور بدیهی نیست که تمام انسان ها متوجه و ملتفت آنها باشند. البته، متأسفانه افرادی هم پیدا می­شوند که سعی می‌کنند ادعاهایی را برای ما به عنوان امور بدیهی معرفی نمایند که از نظر خودشان، با دلیل قطعی برای آنها ثابت شده است. چه بسیار مسائلی که برای زید بدیهی است و آن­ها را به راحتی می­پذیرد در حالی برای عمرو به شدت پیچیده و غامض است و یا حتی ممکن است عمرو چیزی را که دقیقا در مقابل و نقیض مطلب زید است بدیهی بداند. این، همان منطق عقل و خرد در طول تجربیاتی است که در طول تاریخ از سر گذرانده است. پس تا زمانی که دست از تقلید فیلسوفان برنداریم – و لو با کنار گذاشتنِ بُعدِ عرفانیِ فلسفه‌ی آنها – نه تنها به فیلسوفی ممتاز مبدل نمی­شویم بلکه توان پژوهش­ فلسفی خود را نیز از دست می­دهیم.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

معنی بتریه چیست؟ آیا روایاتی که در ذم آن­ها وجود دارد صحیح هستند؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش
معنی بتریه چیست؟ روایتی با این مضمون پیرامون این فرقه وجود دارد که: «لو ان البتریة صف واحد ما بین المشرق و المغرب، ما اعز الله بهم دینا»[2]. اعتبار این روایت از حیث سندی و مضمونی چقدر است؟

پاسخ
در قرون نخست، مذهب زیدیه از چند فرقه تشکیل شده بود که برخی تعداد آن­ها را شش فرقه می­دانند ولی مهمترین و بارزترین آن­ها عبارت­اند از:

جارودیه، که به زیاد بن منذر ابو­جارود منتسب هستند.
سلیمانیه که نام دیگرشان جریریه است و به سلیمان بن جریر رقی منتسب هستند.
بُتَریه، آن طور که تصریح کرده­اند حرف باء در این واژه با صدای ضمه خوانده می­شود که منتسب به کثیرالنوا و حسن بن صالح هستند. سالم بن حفصه، حکم بن عتیبه، سلمة بن کهیل، هارون بن سعید العجلی، ابی المقدام ثابت بن هرمز الحداد، مهمترین چهره­های این فرقه زیدیه هستند.
بتری­ها تقدم علی علیه السلام را باور دارند و معتقدند که بعد از پیامبر خدا او بایستی خلافت را در دست می­گرفت و شکی ندارند که او برتر از ابوبکر و عمر بن خطاب است، ولی با این وجود اعتقاد دارند که خلافت ابوبکر و عمر صحیح بوده است و خود امام علی علیه السلام هم آن را تأیید کرده و با این قضیه کنار آمده­اند.

به همین دلیل بتریه را از نزدیک­ترین فرقه‌های زیدیه به....

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

مزاج ایرانی و غلو در تشیع و تکامل نظریه امامت!

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
مباحثی همچون عصمت مطلق یا علم مطلق امام یا ولایت تکوینی که از ظاهر قرآن کریم و فضای عمومی آن نمی­توانیم دلیلی در تأییدشان بیابیم، میان شیعیان رواج یافته است. نظر شما پیرامون این دیدگاه چیست که شیوع این موضوعات را متأثر از طبیعت و مزاج ایرانی می داند که از یک سو به شدت مشتاق مباحث پیچیده فلسفی است و از طرف دیگر میل روحی شدیدی به اسطوره­شناسی و مبالغه دارد؟ ادعا شده که این دیدگاه ها بعد از رواج تشیع در ایران، ظاهر شده اند.

پاسخ:
ما گاهی درباره دیدگاه رسمیِ کلام شیعه سخن می گوییم (متون کلامی) و گاهی درباره متون روایی (متون و نصوص حدیثی):

اگر قصد ما بررسی روایات این موضوع است، برای مثال در کتاب حدیثی اصول کافی مشاهده می­کنیم که روایاتی در تأیید هر دو نگاه وجو دارد و نمی­توانیم بگوییم که اصول کافی فقط تصویری غیر مبالغه­آمیز (طبق بیان شما) از مسئله امامت را ارائه کرده است؛ بلکه در این متون، شواهد و روایاتی می­یابیم که از هر دو طرف حمایت می­کند.
البته کتاب­هایی هستند که محتوایشان آکنده از مضامین عرفانی است؛ ولی به ­هیچ­ وجه معلوم نیست که این کتاب­ها با این نسخه و محتوایی که اکنون در دسترس ما هستند در آن زمان­ها هم وجود داشته­اند؛ از این جهت که در آن زمانها، نزاع سنگینی در این موضوع وجود داشت. به عنوان مثال در رابطه­ با کتاب بصائر الدرجات که یکی از کتاب­های مهم و اساسیِ در شکل گیری مفهومِ جدید امامت است مباحث و مناقشات بسیاری مطرح شده و پرسش اساسی در رابطه با این کتاب آن است که آیا همین نسخه­ای که در دسترس ما قرار دارد در گذشته هم وجود داشته است؟ زیرا آنطور که مطرح شده قدیمی ترین نسخه­ای از آن که دردسترس ما قرار دارد متعلق به قرن دهم هجری ( عصر صفوی است) است و علمای گذشته، این روایات را از کتاب بصائر نقل نکرده اند. به همین دلیل، من تنها به محتوای کتاب اصول کافی استناد کردم؛ چرا که نسبت آن روشن است و اگر کتابی چون بصائرالدرجات را هم در کنار امثال اصول کافی قرار دهیم میراثِ حدیثی ما در این زمینه بسیار گسترش خواهد یافت.

اما هنگامی که بخواهیم موضع رسمی شیعه (متون کلامی) را بررسی کنیم، با مراجعه به تاریخ می­توانیم رشد چشم­گیر این مقولات را از زمان صفویه به بعد ملاحظه کنیم. در این دوره اگر تعبیر درستی باشد، اکثریت جمعیتی شیعه از عرب به غیر عرب جابه­جا می­شود. شهید مطهری نیز – هنگام نقد این دیدگاه که شیعه ­ایرانی عکس العمل ایرانیان به حملات عمربن­خطاب به سرزمینشان است – به این مطلب اذعان می­کند؛ چرا که از نظر ایشان تا اواسط دوره صفوی، اکثر شیعیان فارس نبودند، و این اکثریت از این زمان شکل گرفته است[2].
پس چنانچه به کتب متکلمان شیعه­ که پیش از این دوره زندگی می­کردند مراجعه کنیم یعنی متکلمانی چون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، حلبی، حمصی، علامه حلی، محقق حلی و… (حتی اگر از مکتب قدیم قم مانند اشعری، صدوق، ابن ولید و مکتب کلامی نوبختیان چشم پوشی کنیم) سیطره این فهمِ خاص از امامت را نمی­یابیم، بلکه در اندیشه کلامی آنان، امامت عبارت بود از نظامِ اداره زیست دنیوی در معاش، دین، تطبیق شریعت، حفظ اسلام و مسلمین و … .

منظور من این نیست که چنین مقولاتی اساسا وجود نداشته است؛ ولی هر فردی که به این کتب کلامی مراجعه نماید و به تعریف آن­ها از امامت در ده قرن اول هجری قمری توجه کند، فورا تفاوت در توصیفات، مفاهیم، آراء و فضای عمومی را درک می­کند. اما از دوره صفویه به بعد، همه چیز دگرگون می­شود، چرا که با مقایسه میان عرفان ابن عربی و آثاری که علمای شیعه در این چهار قرن به­جا گذاشته­اند، مشاهده می­کنیم که طبیعت صوفیانه و عرفانی به فضای کلامی شیعه تزریق شده است.

این پدیده می­تواند دلایل مختلفی داشته باشد و تحلیل­های بسیاری هم در این زمینه وجود دارد. با توجه به اینکه اکنون ممکن نیست تمامی این موارد را بررسی کنم، تنها دو تصویر مختلف در تحلیل این موضوع را ارائه خواهم کرد:

تصویر نخست: این جریان در قرن‌های نخستین هم وجود داشته است ولی به این دلیل که علم کلام امامیه متاثر از رویکردهای عقلیِ معتزله بود شاهدِ رشد این مقولات نیستیم و در نتیجه، تفسیرِ وجودی از امامت به نفع تفسیر دینی و مدیریتی از امامت، عقب نشینی کرد و این رخداد می­تواند ناهمخوانی متون حدیثی و متون کلامی را تا حدودی تفسیر کند. به همین دلیل می­بینیم که در آن زمان متکلمان شیعه با تکیه بر...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

تاملی در گزاره‌ی «معجزه اثبات نمی­کند که پیامبر از جانب خداوند مبعوث شده است»

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
دلایل پیامبریِ پیامبران به واسطه معجزات، تنها اثبات می­کند که در پس این معجزه‌ها موجود برتری وجود دارد ولی ضرورتا به این نتیجه نمی­انجامد که آن موجود، همان خالق و صانعی است که الله نام دارد. چگونه می توان اثبات کرد خداوند سبحان همانی است که پیامبری را فرستاده است و معجزه­ای را در اختیار او قرار داده است؟

پاسخ:
اگر به فرایندی که متکلمان مسلمان برای اثبات بعثت پیامبران از طریق معجزه به آن اتکا می­کنند بیاندیشیم، می­یابیم که این فرایند بر این فرض استوار است که میان معجزه و وجود خداوندی که صاحب معجزه را فرستاده، رابطه­ای منطقی وجود دارد. یکی از دلایلی که برای اثبات این رابطه­ منطقی به کار می­گیرند این است که اگر معجزه­ای در اختیار شخصی قرار بگیرد که واقعا پیامبر نیست مردم به گمراهی کشیده می‌شوند؛ زیرا از نظر آنان چنین عملی از دست یک انسان بر نمی­آید و در نتیجه عقل نظری و عملی، آنان را – به گونه­ای منطقی و واقعی- به این اندیشه وامی­دارد که معجزه در دستان این فرد محقق نمی­شود مگر اینکه خداوند این امکان را برایش فراهم کرده باشد. به هر حال این معجزه به عنوان یک دلیل به مردم ارائه شده است. بنابراین با این دلیل در دادگاه عدل الهی حجت خواهند داشت.

طبق این ارتباط منطقی که متکلمان مسلمان آن را پذیرفته­اند – که خود، مبتنی بر این اصل است که به هیچ وجه کار زشتی از خداوند سر نمی­زند و تحریک مردم به بی­راهه یکی از همین اعمال زشت به حساب می­آید… – طبق این قاعده، دیگر فرقی نمی­کند که خود خداوند این معجزه را در اختیار این فرد (که پیامبر نیست) قرار داده باشد یا اینکه به یکی از مخلوقات خود، اجازه دهد که این معجزه را در اختیار چنین شخصی قرار دهد؛ چرا که بنا بر هر دو فرض –چه اینکه خود خداوند این معجزه را در اختیار شخص مذکور قرار داده باشد یا به مخلوقی از مخلوقات خود، این تمکن و اجازه را بدهد که به آن شخص، قدرت خارق‌العاده­‌ی معجزه را بدهد- کسانی را که از این فرایند خبر نداشته­اند فریب داده و آن­ها را از نظر منطقی به بیراهه کشانده است (لطفا به این کلمه­ منطقی توجه کنید). به عبارت دیگر گمراهی آن­ها منطقی و حاصل عقل سلیم نظری و عملی آنها است البته که در کنار این عقل، فطرت اصیل آنان نیز که خداوند به آن­ها بخشیده است و از طریق آن با انسانها به قضاوت می نشیند نیز چنین نتیجه ای را به دنبال خواهد داشت؛ به این دلیل که خواهند گفت در هر صورت این خداوند است که چنین امکانی را برای مدعی نبوت فراهم کرده است و فرقی نمی کند...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

لذتهای بهشت، حقیقی است یا مجازی و اعتباری؟

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

سؤال:
آیا در بهشت نیز خوردن و نوشیدن و نکاح وجود دارد یا اینکه این تعبیرات، مجازی هستند و حکایت از مسائلی دیگر دارند؟

جواب:
ظهور و بلکه صراحت نصوص قرآن و سنت این است که چنین لذتهایی، در بهشت وجود دارند ولی از این نصوص، استفاده نمی‌شود که نعمتهای دیگری از سنخ تعالی و رفعت مقام در بهشت نیست. وجهی برای خروج از محدوده‌ی دلالیِ نصوص قرآنی و حدیثی در این رابطه وجود ندارد مگر اینکه ادله‌ی عقلی قطعی وجود داشته باشد که ثابت کند وجود چنین نعمتهایی – مانند اکل و شرب و نکاح – در بهشت محال است. در ادله‌ی برخی از فلاسفه که منکر معاد جسمانی هستند چنین دلیل‌های عقلی ارائه شده که البته در جای خود، مورد مناقشه واقع شده است.

اما تعجب و غریب شمردن این نعمتها در بهشت و اینکه حکمت چنین لذتهایی در بهشت را نمی‌فهمیم نمی‌تواند برای کنار گذاشتن دلالت این نصوص دینی – که در توصیف وقایع آخرت به صورت مفصل بیشترین نقش را ایفا می‌کنند – دلیل و توجیه کافی‌ای باشد.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

پیامبر و فراموشی رخداد­های پیش از این عالم

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
روشن است که پیامبر ما صل الله علیه و آله وسلم معصوم بوده­اند، و به هیچ وجه نه خطا کرده­اند، نه اشتباه و نه اینکه در چیزی دچار فراموشی شده­اند… . طبق روایات و آیات قرآنی، ایشان پیش از این جهان خلق شده بودند مانند روایتی که در کتاب فضائل الشیعة آمده است به سند صاحب کتاب از ابی سعید خدری که می­گوید: «كنا جلوسا مع رسول الله ص إذ أقبل إليه رجل فقال يا رسول الله أخبرني عن قوله عزوجل لإبليس‏ أستكبرت‏ أم‏ كنت‏ من‏ العالين‏ فمن هو يا رسول الله الذي هو أعلى من الملائكة فقال رسول الله ص أنا و علي و فاطمة و الحسن و الحسين كنا في سرادق العرش نسبح الله و تسبح الملائكة بتسبيحنا قبل أن يخلق الله عزوجل آدم بألفي عام فلما خلق الله عزوجل آدم أمر الملائكة أن يسجدوا له و لم يأمرنا بالسجود فسجد الملائكة كلهم إلا إبليس فإنه أبى و لم يسجد فقال الله تبارك و تعالى‏ أستكبرت‏ أم‏ كنت‏ من‏ العالين‏ عنى من هؤلاء الخمسة المكتوبة أسماؤهم في سرادق‏ العرش فنحن باب الله الذي يؤتى منه بنا يهتدي المهتدي فمن أحبنا أحبه الله و أسكنه جنته و من أبغضنا أبغضه الله و أسكنه ناره و لا يحبنا إلا من طاب مولده.»و هم چنین مانند روایتی که قبیصة بن یزید جعفی روایت می­کند که: «دخلت على الصادق جعفر بن محمد ع و عنده الدوس بن أبي الدوس و ابن ظبيان و القاسم الصيرفي فسلمت و جلست و قلت يا ابن رسول الله قد أتيتك مستفيدا قال سل و أوجز قلت أين كنتم قبل أن يخلق الله سماء مبنية و أرضا مدحية أو ظلمة و نورا قال يا قبيصة لم سألتنا عن هذا الحديث في مثل هذا الوقت أ ما علمت أن حبنا قد اكتتم و بغضنا قد فشا و أن لنا أعداء من الجن يخرجون حديثنا إلى أعدائنا من الإنس و إن الحيطان لها آذان كآذان الناس قال قلت قد سألت عن ذلك قال يا قبيصة كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم بخمسة عشر ألف عام فلما خلق الله آدم فرغنا في صلبه فلم يزل ينقلنا من صلب طاهر إلى رحم مطهر حتى بعث الله محمدا ص فنحن عروة الله الوثقى من استمسك بنا نجا و من تخلف عنا هوى لا ندخله‏ في باب ضلال و لا نخرجه من باب هدى و نحن رعاة شمس الله و نحن‏ عترة رسول الله ص و نحن القبة التي طالت أطنابها و اتسع فناؤها من ضوى إلينا نجا إلى الجنة و من‏ تخلف‏ عنا هوى‏ إلى‏ النار قلت لوجه ربي الحمد» یا مانند روایتی که شیخ صدوق در کتاب معراجش از طریق مشایخ خود نقل کرده است که سند آن به ابن عباس می­رسد. ابن عباس می­گوید: « سمعت رسول الله ص و هو يخاطب‏ عليا ع يقول‏ يا علي إن الله تبارك و تعالى كان و لا شي‏ء معه فخلقني و خلقك روحين من نور جلاله و كنا أمام عرش رب العالمين نسبح الله و نقدسه و نحمده و نهلله و ذلك قبل أن خلق السماوات و الأرضين …يا محمد كتبت اسمك و اسمه على عرشي من قبل أن أخلق خلقي محبة مني لكما و لمن أحبكما و تولاكما و أطاعكما فمن أحبكما و أطاعكما و تولاكم…»و البته این حدیث طولانی تر از این است که دراینجا آوردیم.

پرسش من این است که آیا پیامبر خدا صل الله علیه و آله در طول زندگی خود، پیش از اینکه به پیامبری برانگیخته شود و وحی به او نازل گردد این رخدادها را به یاد داشته؟ آیا در آن­هنگام، تمام این حوادث را – از زمان آفرینش خود در هیئتی نورانی تا روزهای پیامبری و اینکه چه اتفاقاتی برای پیامبران پیش از او روی­داده است – به یاد داشتند؟ پرسشم از این جهت است که به هیچ وجه پیامبر خدا دچار فراموشی نمی­شود و شاهد این ادعا می­تواند این آیه از قرآن کریم باشد که «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً»(نساء: 41) پس پیامبر نسبت به تمامی این گواهان (پیامبران) گواهی می­دهد و این مطلب هیچ دلیلی ندارد مگر اینکه شخصیت معنوی او در تمامی مکان­ها و زمان­ها حضور داشته باشد… اگر بگویید که ایشان چیزی را فراموش کرده­اند که فراتر از عالم تکلیف و وظیفه است پاسخ می­دهیم که عالم فراتر از تکلیف، مهمترینِ عوالم است چرا که بر باقی عوالم تأثیر می­گذارد. آنطور که خداوند می­فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ» (اعراف: 172) یادآوری این پیمان­ها و عهد­ها در این عالم تأثیرگذار هستند، و اگر این عهدها و پیمانها در معرض فراموشی قرار گیرند خاصیت خود را از دست داده و اعتبار آنها تضعیف خواهد شد و در این صورت، وقوع چنین رخدادهایی در عوالم قبل از تکلیف بیهوده خواهد بود! و خداوند از انجام هر کار لغو و بیهوده ای، مبرّی است … برای همین از شما می­خواهم که پاسخ دهید. خداوند شما را جزای نیک دهد

پاسخ این پرسش را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

حقیقی بودنِ کشفیاتِ عرفاء و اختلافاتِ میان آنها

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
پرسشی به ذهنم می‌رسد که برای طرحِ آن، ابتدا باید دو مقدمه را عرض کنم تا مقصودم واضح شود:

مقدمه‌ی اول: معروف است که عرفاء در شناختِ حقائق الهی و حقائق جهان هستی، بر کشف و شهود اعتماد می‌کنند ولی برای اثباتِ آن ادعاها و یا حقائقی که برای آنها منکشف شده، از عقل استفاده می‌کنند؛ زیرا عرفاء هیچ ارزشِ معرفتی برای عقل قائل نیستند و آن را به کار نمی‌گیرند مگر برای اثباتِ آنچه که در مکاشفات خود، بدان رسیده‌اند؛ کسی که شیرینی چیزی را چشیده باشد دیگر نیاز به تعریفِ آن شیرینی ندارد و یا اینکه نمی‌تواند آن مزه را برای دیگران تعریف کند. اگر هم چنین کاری ممکن باشد در واقع به وسیله‌ی چیزی که شبیه مزه‌ی شیرینی است – و نه خودِ مزه‌ی شیرینی – می‌توانند آن را برای دیگران، توصیف کنند.

مقدمه‌ی دوم: شیخ اشراق – شیخ شهاب الدین سهروردی – برای رسیدن به معارفی که ارائه کرده، از مکاشفات و ریاضت نفس استفاده می‌کند و از طریقِ پیمودنِ تدریجیِ آن حقائقِ الهی، معرفت و شناختِ تام و کاملی برای وی نسبت به احکام وجود و … حاصل می‌شود؛ و بر همین اساس، قائل به اصالت ماهیت و اعتباری بودنِ وجود می‌شود. صدر المتالهین نیز در ابتدایِ حیات خود، به تبعِ استادش میرداماد، قائل به اصالت ماهیت بود. اما همین صدر المتالهین می‌گوید وقتی مشغول ریاضت نفس شد و از عالَم، کناره گرفت و مکاشفات را همچون وسیله‌ای برای شناختِ حقائق وجود و هستی و معارف الهی، به کار گرفت از رأی اولش – یعنی اصالت ماهیت – عدول کرد. وی می‌گوید: وقتی نفس خود را مشغولِ عبادات و ریاضت‌های روحی کردم و خداوند، از علم خودش به من عنایت فرمود و بر عالَمِ حقیقت، مطلع شدم برایم واضح شد که اصالت با وجود است و نه ماهیت.

سوال من این است که اگر مصدر و منبعِ معرفت در نزد عرفاء، یکی است و همان کشف و شهود می‌باشد پس چرا اقوالِ آنها متناقض است و ملاصدرا، قائل به اصالت وجود و اعتباری بودنِ ماهیت می‌شود و شیخ اشراق، قائل به اصالتِ ماهیت و اعتباری بودنِ وجود می‌شود؟ آیا سبب این تناقض، خروج از عالم کشف و رجوع به واقعیتِ مادی است و از این جهت است که معنای کشف شده را نمی‌توانند به طرف مقابل، برسانند؟ به عبارت دیگر، آیا تعاریف در تبیینِ مقصود، قاصر و ناکارآمد هستند؟ با این توضیح که هم شیخ اشراق و هم ملاصدرا، معارفِ شهودیِ خود را به گونه‌ای بیان کردند که گمان می‌کنند مطابق با کشفی است که با فیض الهی – به حسب تعبیر خودشان – برای شان حاصل شده است. و به همین دلیل، اقوالِ آنها در این موضوع، با هم متفاوت شده است. به عنوان مثال، می‌توان به الفاظ قرآن مثل کرسی و عرش و لوح اشاره کرد که همه‌ی آنها الفاظی مادی هستند ولی این الفاظ، نمی‌توانند واقعیتِ حقیقیِ معنای خود را به ما منتقل کنند و لذا هر آنچه که بیان می‌کنند در واقع، یک معنیِ مجازی است برای رساندنِ معنای خود به اذهان مردم؛ و الا این الفاظ، قاصر از رساندنِ ذاتِ حقیقت به ذهن بشر هستند؛ چون اصلا تصورِ آن ممکن نیست. به همین دلیل است که در فهمِ این الفاظ، اختلاف نظر است. برخی این الفاظ را به حسب همان ظاهرشان می‌فهمند – مانند ابن تیمیّه و پیروان او – و برخی هم همچون امامیه و متعزله، این الفاظ را به تاویل می‌برند. از طرفی، عرفاء که بر عالم ملکوت، اطلاع دارند چرا نمی‌توانند از خلالِ مکاشفاتِ خود، پی به طریقه و روشی ببرند تا مشاهدات و افکارِ خود را به مردم منتقل کنند؟ به عبارت دیگر، چرا از مکاشفاتی که دارند برای یافتنِ شیوه‌ای جهت ارتباط واضح و سالم با مردم و انتقالِ اطلاعات خود بدون هیچ ابهامی به آنها، کمک نمی‌گیرند؟ همانطور که برای شناختِ اصالت و یا اعتباری بودنِ ماهیت و وجود، از همین ریاضت‌های نفسی و مکاشفات استفاده می‌کنند. آیا سبب این حالت، بی میلی آنها نسبت به دنیا است از این جهت که برای آنها مهم نیست که این حقائق به دست کسی برسد؟ آیا بی میلی آنها به دنیا بدین خاطر است که هر کس بر حقائق الهی، اطلاع یابد نسبت به دنیا و آنچه در آن است بی رغبت می‌شود؟

پاسخ این سوال را می‌توانید از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

معنای دعوتِ عرفاء و فلاسفه‌ی صدرایی به پیراستن از علومِ ظاهری و عقلی

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
مقصودِ صدر المتالهین از پیراستن و پاک شدن از افکار نظری در این عبارتی که به وی نسبت داده شده، چیست؟ اگر لطف بفرمایید با عباراتی ساده، جواب این سوال را بدهید ممنون خواهم شد. به صدرالمتالهین چنین نسبت داده شده که وی می‌گوید:
«نفس انسانی تا زمانی که از حجاب‌های علم تقلیدی – که منشأ این علم، کلامِ علمای ظاهر است – خلاص نشود و تا زمانی که از افکار نظری – که توسط منطق عقلی با أداتِ وهم و خیال تولید می‌شود – پیراسته نگردد نمی‌تواند در علوم الهیه – و حتی همه‌ی علوم – بصیرت پیدا کند و هیچ گاه استعدادی برای قبولِ فتوحات الهی نخواهد داشت».

**جواب:*
عرفاء و متصوفه و نیز پیراوان حکمتِ متعالیه، معتقدند ابزارهای کسبِ معرفت، متعدد است:

یکی از این ابزارها، حواس است که شهوات مختلف به وسیله‌ی آنها، سربرمی آورد. پیروانِ عرفان و حکمت متعالیه معتقدند زندگی در عالم محسوسات، انسان را نسبت به معرفتِ حقیقی، تا سطح بسیار منحط و نازلی، پایین می‌آورد؛ زیرا این عالم،ما را به ماده و مادیات، مرتبط می‌کند و عالم ماده از نظر عرفان و حکمت متعالیه، پایین‌ترین و نازل‌ترینِ عوالم است و آن را عالَمِ «فِرَق و تلاشی»[2] نامیده‌اند. لذا هر کسی که فقط در جستجویِ علم به عالَمِ ماده، از طریقِ مادیات و حواس مادی، باشد از نگاهِ ایشان، در خسارت محض به سر می‌برند.

یکی دیگر از ابزارهای حصولِ معرفت، نصوص دینی است که مجتهدین و مفسرین از طریقِ آنها، سعی در شناختِ حقیقت دارند و لذا تلاش می‌کنند از خلالِ همین نصوصِ موجود در قرآن و سنت و آنچه از سَلَف به جای مانده، مبدأ و معاد و نبوّت و حقائق وجود و انسان و زندگی را کشف کنند.

عرفاء معتقدند این شیوه برای رسیدن به حقیقت، راهِ خوبی برای عوام است ولی انسان را به معرفتِ حقیقی نمی‌رساند مخصوصا اینکه تفسیرِ متون و نصوص دینی، از امور ظنی هستند که خطا و احتمالِ اشتباه در آنها وجود دارد.

عقل – و آنچه که زیر مجموعه‌ی آن محسوب می‌شود مانند فکر و نظریات – نیز از دیگر ابزارهای حصولِ معرفت است. عقل تلاش می‌کند تا از طریقِ تأمّل در مفاهیم و افکار و جمع آوریِ معلوماتِ نظری و مرتب نمودنِ آنها و سپس ارزایابی و قضاوت میانِ‌شان، به حقیقت برسد.

بسیاری از عرفاء به این عقل، احترام می‌گذارند اما در عین حال، معتقدند این عقل...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

موضعِ عرفاء شیعه در برابر آموزه‌های عرفان و تصوف

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
معروف است که عرفانِ شیعی، از تصوف منشعب شده است. سوال من این است که آیا عرفاء شیعه، هر آنچه در این عرفانِ صوفیانه آمده را قبول می‌کنند بدون اینکه مثلا آن را نقد کرده و یا با آن معارضه و مخالفت کنند و یا حداقل، آن را مطابقِ عقائد خود، سر و سامان می‌دهند؟ یا اینکه عرفاء شیعه، فقط اکتفا به نقل و شرحِ آموزه‌های عرفان صوفیانه می‌کنند و نه بیشتر؟ در اینجا منظور من فقط عرفاء است و نه محدثین و فقهاء.

جواب:
لازم است به چند نکته توجه کنیم:
اصولا عرفاء معتقدند علوم‌شان، بر اساس کشف و شهود است. کشف و شهود در نزد آنها، مهمتر و خالص تر از ادله‌ی عقلیه و نیز ادله‌ی نقلیه‌ای است که در بسیاری از موارد – همانطور که مشهور است – مبتنی بر ظن و گمان می‌باشد. لذا نمی‌توان از آنها خواست تا عرفانِ خود را بر اساسِ فلان عقیده، تنظیم کنند. چنین درخواستی شبیه این است که از علم پزشکی بخواهیم خود را با عقیده به نبوت، همساز و تنظیم کند! هر علمی، معیارهای خاص خود را دارد؛ لذا وقتی در صدد محاجّه و مناقشه با عرفاء هستیم باید معیارهای علمیِ آنها و نیز میزانِ کارآیی و صحتِ این معیارها را مورد مناقشه قرار دهیم؛ نه اینکه بر اساسِ تعارض یا عدمِ تعارضِ شیوه‌ی آنها با یک عقیده‌ی خاص، به مناقشه با آنها برخیزیم. عقائد، از نتایجِ بحثِ علمیِ کامل است و لذا متفرع بر چنین بحثی می‌باشد و نه بر عکس. شما بعد از ارزیابیِ اطلاعاتِ مختلفِ علمی – که مرتبط با موضوعاتِ عقائدی است – عقائدِ خود را سر و سامان داده و انتخاب می‌کنید حال یا بر اساس نصوص دینی و یا ادله‌ی عقلی و یا بر اساس شهود قلبی و یا هر مصدر معرفتی دیگر. ولی امروزه وقتی با کسی مواجه می‌شویم که برای یک ایده و اندیشه، دلیلی ارائه می‌کند در مقام نقدِ او، می‌گوییم حرف و ادعایِ تو، بر خلاف عقیده است. چنین برخوردی، اشتباه و غیر روشمند است. معیارِ حق و باطل، عقیده نیست بلکه از نظر معرفتی، ادله‌ی آن عقیده است که می‌تواند معیار حق و باطل باشد. لذا وقتی با دلیلی مواجه می‌شویم که معارض با ادله‌ی یک عقیده است باید درباره‌ی آن بحث کنیم نه اینکه از آن دلیلِ معارض، روی برگردانیم با این توجیه...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

بررسی و ارزیابی روایتی که امام علی علیه السلام را نفس خداوند متعال معرفی می‌کند

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
لطف بفرمایید صحتِ این زیارت و معنی آن را برای ما بیان فرمایید:

«السَّلَامُ‏ عَلَى‏ نَفْسِ‏ اللَّهِ‏ تَعَالَى الْقَائِمَةِ فِيهِ بِالسُّنَنِ وَ عَيْنِهِ الَّتِي مَنْ عَرَفَهَا يَطْمَئِنُّ السَّلَامُ عَلَى أُذُنِ اللَّهِ الْوَاعِيَةِ فِي الْأُمَمِ وَ يَدِهِ الْبَاسِطَةِ بِالنِّعَمِ وَ جَنْبِهِ الَّذِي مَنْ فَرَّطَ فِيهِ نَدِمَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مُجَازِي الْخَلْقِ وَ شَافِعُ الرِّزْقِ وَ الْحَاكِمُ بِالْحَقِّ بَعَثَكَ اللَّهُ عَلَماً لِعِبَادِهِ فَوَفَيْتَ بِمُرَادِهِ وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْكُمْ فَالْخَيْرُ مِنْكَ وَ إِلَيْكَ عَبْدُكَ الزَّائِرُ لِحَرَمِكَ اللَّائِذُ بِكَرَمِكَ الشَّاكِرُ لِنِعَمِكَ قَدْ هَرَبَ إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ رَجَاكَ لِكَشْفِ كُرُوبِهِ فَأَنْتَ سَاتِرُ عُيُوبِهِ فَكُنْ لِي إِلَى اللَّهِ سَبِيلًا وَ مِنَ النَّارِ مَقِيلًا وَ لِمَا أَرْجُو فِيكَ كَفِيلًا أَنْجُو نَجَاةَ مَنْ وَصَلَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ وَ سَلَكَ بِكَ إِلَى اللَّهِ سَبِيلًا فَأَنْتَ سَامِعُ الدُّعَاءِ وَ وَلِيُّ الْجَزَاءِ عَلَيْنَا مِنْكَ السَّلَامُ وَ أَنْتَ السَّيِّدُ الْكَرِيمُ وَ الْإِمَامُ الْعَظِيمُ فَكُنْ بِنَا رَحِيماً يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».[2]

جواب:
تنها مصدر و منبع این زیارت، کتاب «المزار»[3] تالیفِ محمد بن جعفر مشهدی است. وی در قرنِ ششم هجری، از دنیا رفته است. آنچه که شما در متن سوال نقل کردید بخشی از اعمالِ خاصِ زیارت امیرالمومنین علیه‌السلام است. مشهدی در کتاب «المزار»، خواندنِ این دعا را با زیارت مرقد امیرالمومنین شروع می‌کند و می‌گوید:

«الباب 12: التوجه الی مشهد امیر المومنین علیه السلام؛ فاذا أردت الخروج من الکوفة و التوجه إلی امیر المومنین صلوات الله علیه، فاحرز رحلک، و توجّه و أنت علی طهرک و غسلک و علیک السکینة و الوقار و تقول … ».[4]

همین زیارت را نیز علامه مجلسی (1111 هـ) به شکل مختصر نقل می‌کند و در ابتدای نقلش می‌نویسد:«29. الکتاب العتیق الغرویّ: زیارة صفوان الجمّال لأمیر المومنین علیه السلام … ».[5]

اما درباره‌ی معنیِ روایت:

برخی از شیعیان معتقدند بر اساسِ آیه‌ی مباهله، علی بن ابیطالب علیه السلام، نفس و جانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و بلکه نفسِ خداوند متعال است؛ همانطور که در برخی از روایات نیز چنین آمده است:«السلام علی نفس الله العلیا، و شجرة طوبی، و سدرة المنتهی، و المثل الأعلی».[6]

رویکردهای صوفیانه و عرفانی و فلسفه صدرائیِ متاخر در نزد شیعه، سعی می‌کردند تاویلاتی برای این تعابیر بیابند؛ مانند اینکه علی علیه السلام، نفسِ خداوند متعال در مقامِ فعل است؛ یعنی چون پیامبر و اهل بیت ایشان، صادرِ اول...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

بررسی حدیث و دعاء «ناد علیا مظهر العجائب»

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:

آنگونه که در کتاب الخصائص الفاطمیة ج 2 ص 236 آمده است، چنین نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله، در جنگ احد، ابیاتی را شنید:
در غزوه‌ی احد، وقتی سید کائنات مجروح شد وصورت نورانی‌اش، به خون خضاب گردید و منافقان به سوی مدینه، فرار کردند و سلطانِ ولایت به تنهایی از رسول الله صلی الله علیه و آله دفاع می‌کرد و اذیت مشرکان را از ایشان دور می‌نمود، جبرئیل نازل شد و گفت: یا رسول الله بگو:

نادِ علیا مظهر العجائب * تجده عونا لک فی النوائب

کل غمّ و همّ سینجلی***** بولایتک یا علی یا علی یا علی

مانند همین نقل، در کتاب بحار الانوار ج 20 ص 73 و نیز شجرة طوبی ج 2 ص 280 و مستدرک سفینة البحار ج 5 ص 452 و ج 10 ص 19 آمده است. این نقلِ قول از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، تا چه اندازه صحیح است؟

آیا حدیثِ «ناد علیا مظهر العجائب» بر ولایتِ تکوینیِ امام علی علیه السلام دلالت می‌کند و نیز آیا این حدیث، به ما اجازه و یا حتی دستور می‌دهد که به ایشان توسل کنیم؟

جواب:

درباره‌ی این حدیث، می‌توان در دو مرحله سخن گفت:
مرحله‌ی اول: بررسی مصادر این حدیث و نشانه هایی که تاکید بر صدورِ آن دارند. وقتی به این حدیث، نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم اولین مصدری که برای ما این حدیث را نقل کرده و الآن در دسترس ماست شیخ کفعمی (905هـ) در کتاب المصباح ص 182 و 183 است. ولی کفعمی این حدیث را بدین صورت آورده است:

وَ مِمَّا ذُكِرَ لِرَدِّ الضَّائِعِ‏ وَ الْآبِقِ‏ تَكْرَارُ هَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ‏[2]

نَادِ عَلِيّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ‏ * تَجِدْهُ عَوْناً لَكَ فِي النَّوَائِبِ‏

كُلُّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَيَنْجَلِي‏ *
بِوَلَايَتِكَ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا عَلِي‏[3]

کفعمی ادعا نمی‌کند این کلام به وسیله‌ی جبرئیل نازل شده و یا شأن نزولِ آن، جنگ أُحُد بوده است. حتی اساساً آن را به یکی از پیامبران و یا اوصیاء هم نسبت نمی‌دهد. دقیقا همین کار را نیز فیض کاشانی (1091 هـ) در کتابِ «الرسائل ج 13 ص 69» و نیز علامه مجلسی در «زاد المعاد: 561» انجام می‌دهد آنهم هنگامی که درباره‌ی شیوه‌های برگرداندنِ گمشده و مفقود و غائب، سخن می‌گویند.

اما علامه مجلسی شبیه همین حدیث را یک بار دیگر در کتابِ «زاد المعاد، مفتاح الجنان: 429 و 430» ذکر می‌کند البته...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

اشکالات حدیث کساء

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
آیا حدیث کساء، صحیح است؟ آیا مضمونِ این حدیث – در برخی از فقراتِ آن – با ویژگی‌های توحید منافات ندارد؟ مانند:«و عزّتي و جلالي إنّي ما خلقت سماء مبنيّة و لا أرضا مدحيّة، و لا قمرا منيرا، و لا شمسا مضيئة، و لا فلكا يدور، و لا بحرا يجري، و لا فلكا تسري، إلّا لأجلكم‏ و محبّتكم‏».[2] همچنین اجازه‌ی جبریل از رسول الله صلی الله علیه و آله بعد از اینکه از خداوند متعال، اجازه گرفته است؛ آیا واقعا ممکن است پیامبر، جبرئیل را رد کند با اینکه خداوند به جبرئیل اجازه داده است؟

جواب:
قطع نظر از صحت یا عدم صحت این حدیث[3] باید بگویم عبارتی که در متن سوال به آن اشاره کردید منافاتی با توحید ندارد. اگر خداوند، خلائق را خلق کند تا او را عبادت نمایند آیا این، منافاتی با توحید دارد؟ هرگز؛ اینکه خلقِ مخلوقات به خاطر برترین بندگان و متقیان – به صورت مطلق – باشد چه منافاتی با توحید دارد؟ آیا چنین چیزی باعث می‌شود انسان به دو واجب الوجود و یا دو خالق و یا دو مُدَبِّر برای عالَم هستی، اعتقاد پیدا کند و یا موجبِ پرستش کسی غیر از خداوند – و کلاً اعتقاداتی از این دست که منافات با توحید در اعتقاد و یا سلوک دارد – می‌شود؟

البته در اینجا باید بین دو چیز تفکیک کرد:

اینکه بگوییم این جمله، صحیح نیست و موافق با دیگر نصوص دینی – از قرآن و سنت – نمی‌باشد و این خود، یک بحث است.
و اینکه بگوییم این جمله، با توحید منافات دارد و این، بحثی دیگر است.
به همین دلیل است که بارها گفته‌ایم که خطای اعتقادی، مساوی با شرک و کفر نیست. واقعا برای من، واضح نیست که جمله‌ی فوق، با اصول توحید، تنافی داشته باشد؛ همان اصولی که انبیاء آنها را آورده‌اند و قرآن کریم بر آن تصریح می‌کند. اما آیا این جمله، با واقعیت و نصوص قرآن و … در غیر از مساله‌ی توحید و شرک، منافات دارد یا خیر؟ این یک موضوع دیگری است که بحث مستقلی را می‌طلبد.

اما اینکه جبرئیل بعد از اجازه گرفتن از خداوند متعال، یک بار دیگر از پیامبر اجازه می‌گیرد...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

روایاتی که تشویق به ارتباطاتِ دوستانه با برخی از پیروان دیگر مذاهب می‌کنند

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال:
آیا می‌توانید درباره شیوه‌ی ارتباط مسلمین با یکدیگر، روایاتی را از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان برای ما نقل کنید که ثابت می‌کند باید ارتباطات مسلمین با یکدیگر، مسالمت آمیز و دوستانه و برادرانه باشد؟ منظورم آن روایاتی است که غالبا توسط کسانی نقل می‌شود  که دیگران را به ارتباطاتِ اجتماعی پسندیده میانِ پیروان مذاهب با یکدیگر، دعوت می‌نمایند.

جواب
در این رابطه روایات زیادی وجود دارد و به برخی از آنها اشاره می‌کنم که برخی از آنها، از نظر سندی معتبر هستند. البته بررسی تفصیلیِ آنها در محل خودش باید انجام شود. برخی از این روایات، مستقیما به ارتباطِ پیروان مذاهب با یکدیگر مربوط می‌شوند؛ روایاتی هم هستند که درباره‌ی ارتباطِ مسلمان با مسلمان سخن می‌گویند و برخی از پژوهشگران، از این روایات، حُسنِ ارتباط پیروان مذاهب با یکدیگر را فهمیده‌اند با این استدلال که عنوان مطرح در این روایات، عنوانِ مسلمان است و نه عنوان مومن.[2] در هر صورت برخی از این روایات را ذکر می‌کنم:
1.معاویة بن وهب می‌گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: رفتار و کردارِ ما در میانِ خودمان و قوم و قبیله‌مان و نیز با مردمانی که میانِ آنها زندگی می‌کنیم چگونه باید باشد؟ ایشان فرمود: نسبت به آنها امانت دار باشید و در منازعاتی که با هم دارند – به نفع و یا علیهِ آنها – شهادت دهید و از مریض هاشان، عیادت کنید و در تشییع جنازه‌ی آنها حاضر شوید.

2. ابی اسامة زید الشحام می‌گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود: به هر کس که فکر می‌کنید مطیع من است و گفتارِ مرا رعایت می‌کند....

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.


@heidar_hobbollah

Читать полностью…

افکار و آراء حیدر حب‌الله

تناولِ غذای مومن و منعِ پزشکی از انتقالِ امراض

حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال[1]:در کتاب وسائل الشیعه و چه بسا در دیگر کتب حدیثی، قسمتی وجود دارد تحت عنوان «استحباب الشرب من سور المومن تبرکا».[2] در ذیل این عنوان، مجموعه روایاتی ذکر شده مانند این حدیث از عبدالله بن سنان که می‌گوید امام صادق علیه السلام فرمود:«فی سور المومن شفاء من سبعین داء».[3] و یا روایتی از محمد بن اسماعیل به صورت مرفوع که در آن چنین آمده است:«من شرب سور المومن تبرکا به خلق الله بینهما ملکا یستغفر لهما حتی تقوم الساعة»[4]. در حدیثِ «اربعمائة» چنین آمده است:«سور المومن شفاء».[5] سوال من این است که این احادیث تا چه میزان – از نظر سندی و متنی – صحیح هستند؟ آیا مضمونِ اینها با علومِ پزشکی نوین، در تعارض نیست؟ حتی در روایاتِ دیگری، بر دوری و اجتناب از هر آنچه که – حتی به صورت احتمالی – باعث بیماری می‌شود تاکید شده است. برخی می‌گویند اگر دین، از دمیدن در طعام و نوشیدنی‌ها نهی می‌کند[6] پس چگونه استفاده از باقیمانده‌ی نوشیدنیِ یک مومن را مستحب می‌داند در حالی که نمی‌دانیم آن مومن، مریض است یا نه؟! تنها چیزی که از وی می‌دانیم این است که مومن است. اگر این روایات، صحیح باشند و با علمِ قطعی نیز در تعارض نباشند سوال دیگری مطرح می‌شود و آن اینکه منظور از مومن در این روایات، چه کسی است؟ آیا صفات و و ویژگی‌هایی دارد که در روایاتِ ذکر نشده باشد؟ مانند نظافت و … ؟

جواب: روایاتِ مرتبط با این موضوع، به شکل زیر است:

روایتی صحیح[7] از عبدالله بن سنان از امام صادق که می‌فرماید:«فِي سُؤْرِ الْمُؤْمِنِ شِفَاءٌ مِنْ‏ سَبْعِينَ‏ دَاءً».[8] مهمترین روایت در این موضوع، همین روایت است که بر اساس آن، علماء فتوی داده‌اند نوشیدن و تناولِ باقیمانده‌ی غذا و نوشیدنی مومن، مستحب است.
روایتی است به صورتِ مرفوع[9] از محمد بن اسماعیل که البته «مضمره»[10] است:«مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ رَفَعَهُ قَالَ: مَنْ شَرِبَ سُؤْرَ الْمُؤْمِنِ تَبَرُّكاً بِهِ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ بَيْنَهُمَا مَلَكاً يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ».[11] این روایت، مرسل است.[12] علاوه بر اینکه، سند این روایت به خاطرِ وجودی «السَّیَّاری» ضعیف است. علماء علم رجال، این شخص را تضعیف کرده‌اند. همچنین در این روایت، نامِ امام ذکر نشده و نمی‌دانیم از کدام امام، چنین عبارتی نقل شده است.
عین این حدیث در کتابِ «الاختصاص» – که منسوب به شیخ مفید است – بدین صورت آمده:

قال رسول الله صلی الله علیه و علی آله و سلم: «مَنْ شَرِبَ مِن سُؤْرَ أخیهِ تَبَرُّكاً بِهِ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ بَيْنَهُمَا مَلَكاً يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ».

حدیثِ فوق که طبقِ نقلِ «الاختصاص»...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah

Читать полностью…
Subscribe to a channel