𝗗𝗥.𝗛𝗘𝗡𝗚𝗔𝗠𝗘𝗛 𝗗𝗘𝗥𝗔𝗞𝗛𝗦𝗛𝗔𝗡 𝗗𝗘𝗡𝗧𝗜𝗦𝗧-𝗣𝗢𝗘𝗧 🖇 جراح ، دندانپزشڪ نويسنده و شاعر مجموعه آثار بچاپ رسيده؛ 📚👇🏻 📕ردپاى گم شدهاى ڪه رو به دريا رفته بود... 📘پـا به پـاى بــاران 📙زنے بـا همهٔ حرفھايش 📲|insta : instagram.com/dr.hengamehderakhshan
حتما جایی،فضایی
یا سیارهی دیگری هست
که آدمها
دلتنگ اگر باشند
پر بکشند
خوشحال
پر...
و هیچکس،
از هیچکس نپرسد
چرا؟
کجا؟...
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
تلفن زنگ زد
وصدای آژیر آمبولانس در کوچه پیچید
بیمارستانهای قدیمی
یک خوبی بزرگ دارند
درختهایشان قدیمیست
پنجرههایشان بزرگ
بایک حیاط وسیع...
میشود
برای تمام آنها که به خانه برنمیگردند
از ته دل فریاد کشید
وبا صدای بلند
های
های
گریست...
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
۱۶/۱/۱۳۹۹
🖤🖤🖤
براى آخرين جمعه ى سال
يك فاتحه بخوان
يك شاخه گل پر پر كن
با گلاب سنگ مزارش رابشور،
جمعه ى پردردى بود
راحت شد.
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
ترانه هايت
ماه را گم كرده بودند..
شاعرى سوت زنان
شعرهايت را زمزمه ميكرد...
خيابان تاريك بود
#گورخواب ها منتظر بودند
و من
چه ناباورانه
به سنگفرش خيابان خيره بودم....
هزار وچهارصد و شصت روز
صبر كرده بودم
كه يك روز بيشتر ببينمت....
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
#افشين_يدالهى
اولین گلی که بدون بهار آمده بود
همانقدر تنها بود
که من...
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
باران بى وقفه مى بارد
و مرا ،
به روزهايى مى برد
كه بى وقفه ،دوستت داشتم
چه بارانِ تندى
کمی صبرکن...
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
شانههایت را به خاک سپردم
چشمهایم را به دریا
حالا
در انتظار باد نشستهام
با آتشی در آغوش...
#هنگامه_درخشان
@hengamehDR
نه اينكه اين دريا را نمیشناسم
نه...
خيال تو
غرقم میكند...
#هنگامه_درخشان
از کتاب:زنی با همه حرفهایش
#انتشارات_تهران
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
دردها ى بزرگ
زخم هاى عميق
عشق هاى بى بديل
روح هاى سِتُرگ
و قلب هاى پراحساس را
جهانى كردند...
و نامش را
#روز_زن گذاشتند.
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
#روز_جهانى_زن
مبارك🌺
#ويدئوكليپ_شعرگرافى🎞✍🏻
بيــدار شــو
ساعت از نيمههاى صبح
گذشته است
فقـط
ڪمى مـانـده
تـا غروب
خــورشيـد
دلش مىخـواهـد
صبـحهـاى زيـادى
بــا تــو بــاشـد
بيــدار شــو🙋🏼♀️
#هنگامه_درخشان
•|♡|•t.me/hengamehDR
•|insta : instagram.com/dr.hengamehderakhshan
سپاس از خوانش زیبای هنرمند ارجمند جناب #احمدی🙏🏻🙏🏻🙏🏻
Читать полностью…صبح میشود، جمعه هست
ظهر میشود، جمعه هست
عصر میشود، جمعه هست
شب
شب
شب...
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
آدم عجيبى شدهام
برف كه مىبارد
دلم باران مىخواهد
نسيم كه مىوزد
طوفان
دريا كه مىروم
جنگل
اما
#نوروز را نگهدار
دلم مىخواهد
بيشتر بماند...
#هنگامه_درخشان
#نوروزمان_به_روز
@hengamehdr
وامسال
بهار حرف تازه ای نداشت.
نه باران همان باران است
نه باغ همان باغ
تا بهار بعدی
فعلا...
#هنگامه_درخشان
🔥☀️
آتش زدى
آتش گرفتى
آتش شدى ...
حالا،
وقتِ پريدن است ...
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
هزاروسیصد و بیاسفند
میرود
تا بهار برگردد...
درست مثل قطاری
که تند تند میرود
وتو خیال میکنی
جاده برمیگردد...
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
باران بى وقفه مى بارد
و مرا ،
به روزهايى مى برد
كه بى وقفه ،دوستت داشتم
چه بارانِ تندى
کمی صبرکن...
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
خدای آبها
نشسته کنار خدای نور
دستش را به آب میزند
آب تا ماه بالا میرود...
ماه سردش میشود...
خداینور
به ستاره فرمان میدهد
ستاره باباد سفر میکند
به ماه میرسد
ماه گرمش میشود
چشمهایش را باز میکند
به زمین نگاه میکند...
خدای زمین نشسته
کنار خدای من ...
نه به آب دست میزند
نه به ماه
نه ستارهمیفرستد
نه باد...
گرمم میشود
سردم میشود
خدا فقط
نگاه
نکاه میکند...
#هنگامه_درخشان
@hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
۱۳۹۹/۱۲/۲۰
مجموعه آثار چاپ شدهام،
تا این روزهای پایانی قرن...
گاهی برای خوندن
گاهی برای شنیدن
و گاهی هم برای رسیدن به اون حس مشترک
با من همراه شدید...
برای همه کسانی که دوستشون دارم و تو پیچ اصلی زندگی با هم پیچیدیم
آرزوی سلامتی و شادی و سرافرازی دارم
برای همه اونایی که سهمی از حضور و وجودشون رو نه در ذهنم ونه در قلبم دارم
باز آرزوی
سلامتی و آرامش روح و روان دارم که بیآسیب اونها حتما ما هم در آرامش بیشتری خواهیم بود...
اسفندتون
پر از شکوفههای بهاری🌸🌼🌺
۱۳۹۹/۱۲/۲۰
تهران
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
#زنى را ديدم؛
با دستهاى ماهوتی
چشمان ابريشمى
قلبی شیشهای...
مشغولِ ديدنِ
#مغزهاى_زنگ_زده
بود...
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
به رازهاى بزرگِ آفرينش فكر نمى كنم
به چرايى خلقت،
و اينكه چرا تو،
اشرف ِمخلوقاتى!
من #زنم
#زنى كوچك،
با چاهى بزرگ،
كه خوب مى داند
با رازهاى، سر به مُهرش
چه كند...
#هنگامه_درخشان
@hengamehdr
#روز_جهانى_زن
مبارك🌺
برف به برف
حرف...
سرمابه سرما
حدیث...
در گلوی باغچه نشسته است
کوکوی پیر
پشت پنجره میخواند
تنها یک زمستان مانده تا بهار...
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
#شعرگرافى🖼✍🏻
#هنگامه_درخشان
•|♡|•t.me/hengamehDR
•|insta : instagram.com/dr.hengamehderakhshan
راه افتادی
اتاق به اتاق
شانه هایت میلرزید
چوبخط برداشته بودی
به شمارش معکوسِ پروندهها...
درخواست میدادی:
ما داریم کم میشویم
ما آدمیم
آدمهایی با مغزهای فرار
که حالا فرق ویروس و منحوس را
نمیدانیم...
میگویند بهشت آمده زیرپایتان
و شهادت شده پاداشتان ،
اگر که دیگر نباشید...
اقرار میکنم:
بی حضورتان ،خانههامان
چادرهای بی اکسیژن است
برهوتی از سکوت وجهنم...
شعر و صدا:
#هنگامه_درخشان
/channel/hengamehDR
instagram.com/dr.hengamehderakhshan
#کرونا
#کادر_درمان
#محافظان_سلامت
#مردم_بیپناه
#فقر
#تحریم
#صلح
باند پیچی دستم تموم شد.
نشستم جلوی آینه،یه کرم ضد کبودی مالوندم گوشهی کبود چشمم،بهتر شد
بعد افتادم به خواهشوتمنا که دخترم با اون دستهای کوچکش ،گوشهی سمت راست کتفم رو تا میتونه فشار بده بلکه یه کمی از اون دردهای به هم تنیده در طی سالها کار سخت ومدام تو دهان مردم رو باز کنه...
باز نشد ،اما دلم نیومد بهش نگم ،مادر چقدر خوب بلدی دردم رو کم کنی.
برگشتم رو کاناپه ،یه کم گوشی رو پایین بالا کردم،برای کسایی که خیلی دوست دارم چندتا قلب رنگی و گیف و شکلکای جورواجور فرستادم ،واسه اونا که با این چیزا شاد نمیشند هم چند تا نقطهچین.
حیف ،حیف دیگه مدتهاست دستم به کاغذ نمیره ،رفتم تو آشپزخونه ،دخترم با شنیدن صدای ظرفا از تو اتاق ،داد میزنه مامان :تو دستت درد میکنه پس چرا باز تو آشپزخونهای؟گفتم خوبم مادر...
اما مادر نمی دونه نصف مغزم در حال جوشیدنه و باید یه جوری سردش کنم و آشپزخونه پناهگاه اول و آخرم تو خونهاست.نهکه کتاب وکتابخونه و اتاق خالی نباشه نه...ولی این اداها دیگه این روزا خیلی دلم رو وا نمیکنه ،یه جور تنبل ذهنی ،فکری و احساسی شدم ،دلم یه دلِ سیر خواب و بیفکری میخواد اما از خواب هم میترسم ،خوابام عجیب غریب شدن ،پر از حادثهها و آدمای جورواجور،از بمب باران گرفته تا گم شدن تو جنگل و فرار از دست کیف قاپها و گاه گداری هم پرواز تو ابرا...
حالم تو آشپزخونه بهتره
قاطی کردن سبزیا رو با گوشت و مزه مزه کردن مدام غذای در حال جوش رو دوست دارم،یک کم ترشش میکنم ،یه کم شیرین
اخرش هرچی میشه دخترم دوست داره...
میشینیم مثل یه کتاب قدیمی ازش حرف میزنیم و میخوریم.
دوستم زنگ میزنه ،تاکید میکنم بعدا بهت زنگ میزنم ،بعدا یعنی بعد از غذا
بعد از حرفای خوب مادر و دختری دور میز،بعد از روشن کردن زیر چایی
بعداز...این همه بهانه خوب و قشنگ و پر از احساس که تو آشپزخونه موج میزنه...
دخترم میگه مامان خاله منتظر تماست هست.
میگم باشه ،بذار سرفرصت
فرصت یعنی داشتن لحظههایی که مال خودت هست ،و میتونی تمامش رو خرج اون چیزی کنی که ته دلت میخواد و من دلم میخواد سر فرصت بشینم و حرف بزنم.دخترم داره به حرفام گوش میده ،بعد با اون کلمات همیشه مهربونش میگه ،مامان خوشبحالت چقدر دوستای خوبی داری.گفتم چطور ؟
گفت بعد از این همه سال هر وقت بادوستات حرف میزنی خوشحال میشی...
بعد با تعجب دستم رو دوباره نگاه میکنه که باند پیچی کردم .
چرا اینقدر سفت بستی ؟
گفتم خوب میشه دیروز سر پیچ ماشین جلویی یکهو مسیرش رو عوض کرد و راننده بدجوری پیچید و من صندلی جلو رو با دستم زیادی فشار دادم که هنوز درد میکنه.
اما گذشتیم
از پیچ اصلی به سلامت گذشتیم...
راستی دوستم!
ما ادمای بعد از از اون پیچیم
که با هم پیچیدیم
من و تو و همهی اونا که دوستشون داریم...
#هنگامه_درخشان
۱۳۹۹/۱۲/۸
@hengamehdr
instagram.com/dr.hengamehderakhshan