4354
این کانال نه مذهبی است نه سیاسی اینجا تنها مکانی برای آرامش است🌺 @parivashkarimii ارتباط با ادمین Hesekhobezendegi
باده فروش
#هایده
@Hesekhobezendegi0
۱۹اردیبهشت:راه ما
خداوندا بمن کمک کن تا در برابر هر کسی که مرا بخاطر باورهایم سرزنش می کند و احساس شرم می دهد بایستم.بمن کمک کن تا به معنویت مورد نظر خود برسم.به راهی بروم که به سود و صلاح من باشد.بمن کمک کن تا به معنویت بالاتری دست پیدا کنم.
@Hesekhobezendegi0
مرحوم باغچه بان وثمینه باغچه بان
امروز ۱۹ اردیبهشت ماه، زادروزِ روشنگرِ تاريكى‌ها، جبارِ باغچه‌بان است؛
بزرگمردی که راهِ ارتباط با دیگری را برایِ ناشنوایانِ عزیزِ هم‌وطن گشود.
او بنيان‌گذارِ نخستین کودکستان و مدرسه ناشنوایانِ ایران در تبریز؛ و نخستين مولف و ناشرِ كتابِ كودک بوده است.
مزارِ باغچه‌بان در گمنامى است؛ جايى حوالىِ چشمه‌علىِ شهرِرى، در حياطِ خانه اشترى‌ها.
روحش شاد و یادش مانا🌹
@Hesekhobezendegi0
Dance 💃🕺
Charlie Chaplin
هنر اگرچه نان نمی شود،
اما شراب زندگیست
✍ #ژان_پل_سارتر
@Hesekhobezendegi0
محمود درویش
من تورا همانطور دوست داشتم
که آرزو می کردم یکی مرا
دوست داشته باشد...
@Hesekhobezendegi0
Dance 💃🕺
Charlie Chaplin
هنر اگرچه نان نمی شود،
اما شراب زندگیست
✍ #ژان_پل_سارتر
@Hesekhobezendegi0
صبح 19 اردیبهشت
رادیو مرسی
@Hesekhobezendegi0
💥 برشی از یک کتاب
زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:
شنا یاد بگیرید!
همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب!
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید ...
کتاب " قانون توانگری "
نویسنده " کاترین_پاندر "
@Hesekhobezendegi0
مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
📕 الف
✍🏻 پائولو كوئلیو
@Hesekhobezendegi0
احتیاج به ناممکن دارم ،
دنیا به این صورت که هست
مرا راضی نمی کند ...
البر کامو
@Hesekhobezendegi0
🎵ماه پیشونی
بانو #گوگوش
@Hesekhobezendegi0
پيش از آنكه زندگيت به مقصدى كه ميخواهى برسد، ذهنت بايد به آن مقصد برسد
«سلام صبح بخیر»
@Hesekhobezendegi0
باید زنده بمانیم.
هنوز هم باران هست.
راه، رویا،
روشنایی هست.
شب فقط استعاره است،
شب هرگز دشمن کسی نبوده است.
ما در ستایش زنده ماندن
به شادمانی رسیده ایم.
ما زنده می مانیم،
ما باید زنده بمانیم.
باران خوب است،
بوسه خوب است؛
بوسیدنِ بی پایانِ در تو شدن،
با تو شدن، از تو شدن.
خورشیدهای بی شماری
در چشم های من مخفی مانده اند،
ما طلوع خواهیم کرد.
صبح نزد من است.
من نزد توام،
تو نزد زندگی
ما نباید بمیریم،
رویاها بی مادر می شوند.
سیدعلی_صالحی
@Hesekhobezendegi0
Life gets so much better
when you don't give a fuck about what someone thinks about you,
and your inner peace is more important than proving your point.
زندگی وقتی خیلی بهتر می شود که در مورد اینکه کسی در موردت چه فکری می کند غافلگیر نمی شوی ....
و آرامش درونی ات مهم تر از اثبات حرفت است......
@Hesekhobezendegi0
کتاب صوتی جای خالی سلوچ ۱۸
@Hesekhobezendegi0
صدای جادویی بانوی بی همتا
مهستی عزیز
@Hesekhobezendegi0
به بهانه روز دختر ❤️🌿❤️
ازاده رمضانی🌱
❤️ من دخترم را رها صدا میزنم
🍃🌹🍃
روزی اگر دختری داشته باشم ،
اجازه می‌دهم موهایش را بلند کُنَد و بریزدشان روی شانه‌هایش...
آنقدر در بغل می‌گیرمش،
و نوازش می‌کنم دستها و پاهایش را،
که دلش هرگز هوای آغوشِ هیچ غریبه‌ای را نداشته باشد ...
شانه‌ای از بلور می‌خرم برایش،
و تار به تارِ گیسوانش را می‌بافم،
تا دلش نگیرد از بی محلّیِ آدمهای یخ‌زده ...
یک روز صدایش میزنم رها ،
تا بداند دلش فقط باید برای خودش باشد...
برای خودش شور بزند...
روزِ دیگر نسترن و نرگس ،
تا بداند با یک گُل هم بهار می‌شود ،
تا زمستان راهِ قلبش را پیدا نکند ...
یک روز،
گندم می‌خوانمش تا بداند برکتِ خانه است، و اگر برود ،
همۀ اشتیاقِ مرا با خودش می‌بَرَد ...
یک روز سحر می‌شود،
تا یاد بگیرد پایانِ تمامِ شبها را در خودش بیابد نه در دستانِ دیگران ...
یک روز،
الهه و صنم می‌خوانمش،
تا همیشه بداند پرستیدنی‌ست...
یک روز خورشید است و یک شب مهتاب...
نیمه شب،
افسانه است و دست نیافتنی ....
صبح هم ،
عسل جان می‌خوانمش تا با شنیدنِ این اسم،
از دهانِ آن که قَدرش را نمی‌داند،
دست و پایش را گم نکند ...
پائیز که شد،
صدا می‌زنمش باران و حتماً می‌برَمش روی برگهای زرد و نارنجی،
که راه برود،
برقصد و ذوق کند از لحظه به لحظۀ زنده بودن‌هایش...
آنقدر می‌خوانَمَش بانو جان و خاتون جان،
که باور کُنَد دختر بودن، چقدر شیرین است.
اگر دوست داشتنِ خودت را بیشتر از همۀ دنیا بلد شده باشی...
تمامِ داستانهای هزار و یک شب را برایش می‌خوانم،
تا یادش بماند شهرزادِ قصّه گو بودن خوب است امّا فقط برای پادشاهی که دروازه‌ی سرزمینِ دلش را،
فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد...
روزی اگر دختری داشته باشم،
حتماً به او خواهم گفت که تا آدمش را پیدا نکرده،
قدرِ بهشتِ خانه‌اش را بداند ...
"حوّا شدن این روزها ،
تقاصِ عجیبی دارد ...."
آری....
من دخترم را "رها " صدا میزنم ....
@Hesekhobezendegi0
مرد نکونام، نمیرد هرگز..
19 اردیبهشت ماه، زادروز جبارباغجه بان، معلم مهربان باغچه اطفال، فرخنده باد
جبار باغچه بان اولین معلم گلهای خاموش
بنیان‌گذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز و همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران است.
@Hesekhobezendegi0
"فقط تو"
🎙 #مارتیک
من از آنانم،
کسانی که می‌میرند
وقتی که عاشق می‌شوند...
✍ #محمود_درویش
@Hesekhobezendegi0
"پژمان جمشیدی" و "آزاده صمدی"
در موزیک ویدیو
"بیست هزار آرزو"
🎙 #محسن_چاوشی
ای که به هنگام درد، راحتِ جانی مرا
وی که به تلخیِ فقر، گنجِ روانی مرا
آن‌چه نَبُردست وَهم، عقل ندیدست و فهم
از تو به جانم رســــید، قبله از آنی مرا
از کَرَمَت من به ناز، می‌نگرم در بقا
کی بِفَریبد شَــها، دولتِ فانی مرا
✍ #مولانای_جان
@Hesekhobezendegi0
دل به نادانی بدادم در کف عیاره ای
دلگشایی، جانفزایی، غم بری، غمخواره ای
گلرخی، شکّرلبی، سنگین دلی، سیمین بری
سرو قدّی ، لاله خَدّی ، مشتری رخساره ای
دلفریبی، جانستانی، کج سری، عشوه گری
بیوفایی، پُر جفایی، کین کشی، خونخواره ای
شوخ چشمی، سرکشیّ و ناوک اندازی بُتی
دلپذیری، زیرکی، مستکبری، هُشیاره ای
خوشنوایی، خوش لقایی، خوش وصالی همچو ماه
ماهرویی، مهوشی، مَه چهره ای، مَه پاره ای
تیز فهمی، دور بینی، دلبری، رامشگری
راست طبعی، غمگساری، مونسی، دلداده ای
ای نظامی گلرخی را هان چرا گفتی چنین ؟
چون نداری یادگار از روی او نظّاره ای...
✍ #نظامی_گنجوی
@Hesekhobezendegi0
باید اون بيشعوری باشي كه همه مواظبن براش سوتفاهم نشه، نه اون مهربونی كه هركسی به خودش اجازه ميده دلتو بشکنه!
پ.ن: اگر در جامعه قراره زندگی کنی اینم یه جور تمرین بی‌عملیه واسه دلسوز و مهربونا
@Hesekhobezendegi0
سلام✋ صبح به خیر.....
روزتان باشکوه ومهروصفا
@Hesekhobezendegi0
ما به آرزوهایمان
یک روز زیبا بدهکاربم
لحظہ بہ لحظہ زندگیتون سرشار از عشـــــق
@Hesekhobezendegi0
Keep your head up,
live life how you want,
don't care what others think.
سرت رو بالا بگیر،
اونطور که می خوای زندگی کن،
اهمیتی نده که دیگران
چه فکری می کنند.
@Hesekhobezendegi0
#Googoosh
🎵ماه پیشونی
بانو #گوگوش
شعر: #ایرج_جنتی‌عطایی
آهنگ و تنظیم: #واروژان
#رنگارنگ
@Hesekhobezendegi0
گاهی هم به خودت سر بزن!
حالِ چشمهایت را بپرس
و دستی به سر و روی احساست بکش؛
رو به روی آیینه بایست و
تمام تنهایی ات را محکم در آغوش بگیر
وَ با صدای بلند به خودت بگو که
"تو" تنها داراییِ من هستی؛
بگو که با همه ی کاستی های جسمی و روحی،
تو را بی بهانه و عاشقانه دوست دارم؛
برای خودت وقت بگذار، با مهربانی دستت را بگیر
و به هوای آزاد ببر، نگذار احساس تنهایی کنی،
نگذار ابرهای سیاه، چشمهایت را از پا دربیاورد...
مطمئن باش، هرگز کسی دلسوزتر از تو
نسبت به تو پیدا نخواهد شد…
@Hesekhobezendegi0
#دوقسمت صدونوزده وصدوبیست
📝پری
به احترام مردم روستا یه لباس محلیه خیلی خوشگل خریده بودم که شب بپوشم مهمونا همه با لباسهای خوشگل و خوش رنگ و پر زرق و برق پوشیده بودن جشن تو باغ پدر حامد برگزار شد و تقریبا همه ی اهالی روستا مهمون بودن و شام خوشمزه و مفصلی که تهیه دیده بودن رو خوردن شیخ محل صیغه ی محرمیت خوند برامون البته منو حامد محرم بودیم اما به خاطر اینکه ضایع نشه دوباره خونده شد کلی کادوهای خوشگل گرفتم از پارچه های قشنگ پر زرق و برق با شال و شنل و کفش و گلیم کوچیک و....خیلی خوشحال بودم چون بالاخره بعد از سالها سختی و هجران تونسته بودم آدم درسته زندگیم رو انتخاب کنم و علیرغم همه ی دردسرهایی که کشیدم رسیدنه به حامد برام ارزشمند بود و ارزش این همه سختی رو داشت ،سفر یک روزه ی ما یک هفته طول کشید و منو حامد با خیال راحت و فکر رها شده از اتفاقاته بد گذشته همراهه خانواده راهی تهران شدیم ،طبق برنامه ی تعیین شده رفتیم دنبال آزمایش و کمی خرید و ....تا مراسم عقد و عروسیمون رو یکجا بگیریم و بریم سوی زندگیه خودمون ،البته من راضی بودم همینجوری عقد کنیم و. بریم زیر یه سقف اما خانواده ی حامد میگفتن نه ما باید کل فامیل روبرای عروسیه حامد دعوت کنیم ،و جشن مناسب و مفصلی بگیریم ،در هر حال اونا برای پسرشون آرزو داشتن و منم مخالفتی نداشتم بالاخره جواب آزمایشها اومد و منو حامد مهیای عروسی شدیم ،هزینه ی جشن رو پدرم با پدر حامد شریک شد و گفت چون ما هم می‌خواستیم مراسم عقد بگیریم و الان یک جا شده ،پس مجلس عقد و عروسیشون با هر دوتاییمون ،پدر حامد بعد از کلی نه ،تعارف قبول کرد ،من از مراسم عروسی خاطره ی خوبی نداشتم به همین خاطر از شب قبلش فشارم پایین بودوبدنم تب میکردومی‌لرزید هر چند حامد دلداری م میدادومی‌گفت قربونت برم هیچ مشکل یااتفاق بدی قرار نیست پیش بیاد،من کنارت هستم ،خودم حواسم به همه چیز هست ،یادت نرفته که من خودم قلدر محله بودم هنوزم کسی جرات نمیکنه سمت من بیاد هرچندمن اون کارها رو کنار گذاشتم اماخاطر مردم هست پس نگرانی ت بیمورده،هیچ اتفاق بدی نمیفته،تازه مابلافاصله بعدازمراسم عروسیمون راهییه مشهد هستیم و میریم پابوس امام رضا ع که کمکمون کنه بتونیم آبرومندزندگی کنیم ،حرفهای حامد دلم روگرم میکرداماخب ازدرون اضطراب داشتم،حامدصبح منوجلوی در آرایشگاه پیاده کرد و خودش هم برای گل زدن به ماشین وآماده شدنه خودش رفت آرایشگر تمام سعی خودش روکردو زمان اومدنه حامدرسید حامد هم حسابی به خودش رسیده بودوکلی با اون کت شلوار مشکی زیباترشده بود اومد نزدیک وآروم درگوشم گفت خوشگل که بودی الان دیگه چی شدییییی؟خندیدم وگفتم تو هم همین طور به خاطر مهمونهای زیادی که حامد ایناداشتن یه باغ بزرگ اجاره کرده بودن و همه اونجا جمع بودن ،طبق عادت همه ی عروس دامادهاما عکسهامون رو گرفتیم و رفتیم باغ،تمام مدت خدا خدا میکردم مراسم زودترتموم بشه و همه به سلامتی برگردن خونه هاشون،خطبه ی عقد که جاری شد حامد دستهای یخ زده ی منوگرفت و گفت نگرانه هیچی نباش همه چیز تحت کنترله،حامد وقتی جواب بله رو از من شنیدوامضاهارو‌زدیم لبخندی به من زدوگفت تموم شد پری دیگه تا آخر عمر باید منو تحمل کنی ،خدا رو شکر مجلس به خوبی برگزار شد و بعد از پایان مجلس حامدبه خانواده ها گفت که ما میرویم سفربین کف و دست وشادیه فامیل منوحامد به سمت مشهد حرکت کردیم حامدنگاهی به من کردو شنلی که روی سرم بودروکنار کشید و گفت من یه چمدون لباس برداشتم واسه تو هم گذاشتم تو مسیر یه جا نگه میدارم لباست روعوض کن وشروع کردبه خوندن
ای آرزوی من!
تو آن همای بخت منی کزدیاردور
پر پر زنان به کلبه من پرکشیده ای
بر بامم ای پرنده عرشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان
ای آنکه همچومن
یک آشیان گرم محبت ندیده ای
با من بمان که من
یک عمربی امید
همراه هر نسیم به گلزار عشق ها
در جستجوی یک گل خوشبوشتافتم
می خواستم گلی که دهدبوی آرزو
اما نیافتم شب های بس دراز
با دیدگان مات برمرکب خیال نشستم امیدوار
دنبال یک ستاره فضا راشکافتم
می خواستم ستاره امید خویش را
امانیافتم
بس روزهای تلخ
غمگین ونامراد
همراه موجهای خروشان وبی امان
تا عمق بی کرانه دریا شتافتم
شاید بیابم آن گهری راکه خواستم
اما نیافتم
امروزیافتم
گمگشته ای که درطلبش عمرمن گذشت
اما کنون نشسته مراروبرو تویی
آنکس که بودهمره بادسحر منم
آن گل که داشت بوی خوش آرزوتویی
دیگر شبان تیره نپویم درآسمان
تو آن ستاره ای که نشستی به دامنم
همراه موج، دردل دریا نمیروم
تک گوهرم تویی که شدی زیب گردنم
ای آرزوی من!
توآن همای بخت منی کزدیاردور
پرپرزنان به کلبه من پر کشیده ای
بر بامم ای پرنده ی عرشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان
ای آنکه همچو من
یک آشیان گرم محبت ندیده ای
نوشین لبی که جان به تنم میدمدتویی
عمر منی که تاب وتوان داده ای به من
بامن بمان که روشنی بخت من زتوست
آری تویی که بخت جوان داده ای به من
ای دوست!
دراز‌نای شب‌اندوهان را
ازمن بپرس
که در کوچه‌ی عاشقان
تا سحرگاه
رقصیده‌ام..
نصرت_رحماني
به امید فرداهایی روشن
اجرایی زیبا اهنگ مجیک تکنیک
@Hesekhobezendegi0
کتاب صوتی جای خالی سلوچ ۱۷
@Hesekhobezendegi0