hesekhobezendegi0 | Unsorted

Telegram-канал hesekhobezendegi0 - حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

4354

این کانال نه مذهبی است نه سیاسی اینجا تنها مکانی برای آرامش است🌺 @parivashkarimii ارتباط با ادمین Hesekhobezendegi

Subscribe to a channel

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

از دشمنی تا دوستی"یک لبخند"
از جدائی تا پیوند"یک قدم"

از توقف تا پیشرفت"یک حرکت"
از کینه تا بخشش"یک گذشت"

و از نفرت تا علاقه"یک محبت"است..
    مواظب این یکها باشیم.

موزیک زیبا #احسان_خواجه_امیری

شبتون بدون دلتنگی

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

و تو شباهت بسیاری با شب داری؛
آرام و زیبایی، و غمگین و ساکت.

#شبتون_بدوراز_دلتنگی

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

سعی کردم خودم را نبازم و به روی خودم نیاورم چه سوتی داده‌ام،
گفتم:
- ممنون زحمت افتادید،
مامان که گفتن همین نزدبک خونه کلینیک هست میریم نیاز نبود خاله‌اتون رو به زحمت بندارید...

- گفتم که کار فیزیوتراپ خیلی مهّمه می‌خوام که بی عیب انجام بشه!

- ممنونم از قول من هم تشکّر کنید و سلام برسونید.

انگار او هم فهمیده بود یه مرگم شده
چون با نگرانی که در صدایش موج می‌زد، پرسید:

- مطمئن باشم الان حالت خوبه؟

- بد نبودم، خوبم!
این که مزاحم شدم مامان اصرار داشتن تماس بگیرم ...

انداختم گردن مامان
البته دروغ نبود مامان هم از من بدتر نگرانش می‌شد.

حالا هم سرگرم خانم نظری بود وگرنه حتماً رسیدنش را پیگیری می‌کرد.
استاد هم تیزتر از این حرفها بود گفت:

- اونوقت خانوم موحد نپرسیدن چرا گریه می‌کنی؟!
« ای بابا ترا به روح مادرت بی‌خیال شو دیگه حالا یه غلطی کردم دیگه ول کن نیست »

جوابش را ندادم. به جایش گفتم:
- ببخشید مزاحم شدم.
سلام برسونید.

انگار حالم را درک کرد.

دیگر در آن رابطه چیزی نگفت، پرسید:
- کجا با این عجله؟
صبر کن ساعت فیزیوتراپی رو بگم!...
خاله این فیزیوتراپ رو تأييد کرد.
تماس گرفت باهاشون‌ جلسه اول رو فردا صبح ساعت ۱۱ وقت دادن،
کلینیک آتیه خودم میام میبرمت!

واقعاً سختم بود که به خاطر چنین مسئله‌ای از کار و زندگیش بماند.

صادقانه گفتم:
- به جون مامانم راضی نیستم
شما لطفاً آدرس رو بدید.
اونقدرام که فکر می‌کنید نابلد و دست و پا چلفتی نیستم.
مامان همراهم میاد
می‌تونیم از پسش بربیاییم..
.
- فکر کن خودم دلم می‌خواد بیام،
همین الآن اگه از مامانت خجالت نمی‌کشیدم میامدم
چون این دوساعت که ازت جدا شدم به کنار که دلم تنگ شده
تلفن الانت نمیدونی چی به روزم آورده که بی‌تاب دیدنتم.
فردا ۱۰ جلوی خونه‌ام....

« لعنت بهت لِیا، خاک بر سرت این چه گند افتضاحی بود زدی؟! »

چه خوب که چند فرسنگ دور بودیم.
و تماس تلفنی بود وگرنه باید زمین دهان باز می‌کرد
و مرا درسته همراه با همین ویلچیر می‌بلعید...

خوب که این‌جا نبود تا ببیند در زمستان عرق از سر و رویم جاری است‌.

دیگر نفهمیدم چطور خداحافظی کردم و او چه گفت.

تماس را که قطع کردم.
چند لحظه خیره به گوشی ماندم
دیگر صدای حرف از هال نمی‌آمد.
به پاها و دستم نگاه کردم.
چه خوب که گچ نداشت.
احساس سبکی می‌کردم
ولی طبق گفته‌ی دکتر حرکت دادنشان سخت بود.
سعی کردم پاهایم را زمین بگذارم
ولی حس می‌کردم در اختیار خودم نیستند.
برای همین دست از تلاش برداشتم.
صندلی را به سمت در اتاق بردم در را با احتیاط باز‌ کردم کسی در هال نبود.

صدای استکان و بشقاب از آشپزخانه می‌آمد.

به دنبال صدا وارد آشپزخانه شدم
مامان چای دم کرده بود.
حتماً برای خانم نظری..

مامان با دیدنم پرسید:
- چرا از اتاق بیرون نیومدی؟
حالا خانوم نظری فکر می‌کنه عمدی بوده!

- بی‌موقع اومده بود منم حوصله نداشتم!...
حالا چیکار داشت؟

- چند باری خودش و علی‌رضا، آقای مهرابی رو دیدن که این‌جا رفت و آمد داره
فکر کردن خبریه!
می‌گفت ما اول خواستگاری کردیم
گفتید فعلاً تصمیم نداره ازدواج کنه!
از زیر ذره‌بین دیگران بودن بدم می‌آمد

برای همین گفتم:
مگه نونوایی اومده زنبیل گذاشته؟
اون موقع تصمیم نداشتم
حالا دارم موردش رو هم خودم انتخاب می‌کنم
به خانم نظری و پسرش چه مربوطه؟

مامان دست از بشقاب‌ها کشید،
جلوتر آمد و گفت:
- یعنی تو با ازدواج کردن مخالفت نداری؟


مامان به وقتش مچ‌گیر خوبی بود.
مرا در منگنه‌ی جواب گذاشت

گفتم:
- نمی‌دونم هنوز،
کلی گفتم!

یه جوری جواب می‌دادید که دیگه در این‌مورد چیزی نگه...

دوباره سر کارش برگشت و گفت
:
- عزیزم مگه با مردم دعوا داریم؟!
منم بهش گفتم حالا که خبری نیست
تا قسمت چی باشه؟

- به هر حال خوشم نمیاد کسی تو زندگیم دخالت کنه...

صدای زنگ گوشیم بلند شد.
حرفم را با مامان نیمه گذاشتم
و به اتاقم رفتم گوشی را برداشتم
مهسا بود.

بعد از مراسم عقدش ارتباط‌مون کمتر شده
کلاس هم نمیرم که ببینمش،
فقط گاهی در حد همین تماس تلفنی و پیامک از حال هم خبر داریم
.
قبل از این فکر می‌کردم همین مهسا برایم کفایت می‌کند
ولی از وقتی ازدواج کرد فهمیدم
هیچ دوستی آن قدر ماندگار نیست که بتواند تمام لحظات تنهایی آدم را پر کند.

برای من که با بقیه‌ی دوستانم در حد یک سلام علیک معمولی بودم
کم رنگ شدن ارتباطم با مهسا تنهایم کرده بود.
جواب دادم:

- سلام عروس خانوم
صدای شاد و پر نشاطش در گوشی پیچید:

- سلام به خودت، خوبی ؟
خاله مهتاب چطوره؟

هنوز هم حرف زدن با مهسا برایم شادی آور بود.
با اینکه کمتر از هم خبر داشتیم
ولی همان حس خوب در موردش همیشه با من همراه بود.

در جواب احوالپرسیش گفتم:

- ممنونم خوبیم، شما خوبید؟
آقا بردیا، مامان اینا خوبن؟

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

می عاشقانه
بانو حمیرا
به کنار لاله و گل

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

این تصاویر ساخته هوش مصنوعی نیست

اینجا جزیره هرمز است

وطنم زیباست

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

حتی راه رفتن با کفش‌های یکی دیگه هم دلیل خوبی برای قضاوت نیست؛
راه و کفش یکیه اما پاها نه، دل رفتن نه،
دلهره‌ها و فکرهای وسط راه نه، زخم‌هایی که
زیر هر قدم پنهون شده نه، یکی نیست.
پس مراقب باش🤫

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

مثل باران بهاری که نمی‌گوید کِی
بی‌خبر در بزن و سرزده از راه برس…

حسین_منزوی

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

به آدمهـا
به خاطرِ سـهمشان از شادی حسادت نکنید
چرا که سهمِ غـمِ آنها دیده نمی شود!

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

اجرای قطعه بختیاری  (می نا بنوش)  با صدای مسلم علیپور و ماندانا خضرائی در کنسرت امریکا

اثری از زنده یاد مسعود بختیاری 

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

"گِله کردن" یعنی تو عصبانی هستی، ولی میل به آشتی داری.

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

اگر میخوای حالت خوب بشه
و کارهات خوب بشه و درامدت خوب بشه
باید چند بار این فایل را گوش بده و با خدا صحبت کن و ازاش راهنمایی بخواه و خودتم تلاش کن...
ان شاالله بهترین حال و بهترین خودت بشی
التماس دعا

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

لازمه اینارو امروز بدونی:

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

مستند دف
داستان خانواده ای روشندل که با ساختن دف معیشت زندگی خود را بدست میاورند
بااجرای گروه دفنوازی به سرپرستی استاد سید بها الدین حسینی
کارگردان بهمن قبادی
سال ساخت(۸۲)

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

🗝مجتبی تمسکی


♦️عشق یک احساس عمیق و زنده است که هر فردی به شیوه‌ای خاص آن را ابراز می‌کند.

♦️گاهی اوقات ممکن است با افرادی مواجه شویم که توانایی یا مهارت لازم برای بیان عشق و احساسات خود را ندارند.

♦️این افراد به دلایل مختلفی ممکن است عشق کمتری بدهند؛ شاید به خاطر تجربه‌های گذشته، تربیت خانوادگی یا حتی شخصیت درون‌گرای خودشان باشد.

♦️بیایید با محبت و درک، به یکدیگر فرصتی بدهیم تا یاد بگیریم و رشد کنیم

ممنونم ک با گذاشتن♥️عشق بی قید و شرط رو جاری میکنید

#مراقبه_آگاهی
#عشق
#درک متقابل
#کنار هم بودن
#مقابل هم نبودن⛔️

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

🌎 جهان انعکاس باورهای توست

💠 اگر باور داری کار پیدا کردن سخت است جهان به تو ثابت میکند کار پیدا کردن سخت است.

💠 اگر باور داری هر روز فرصت ثروتمند شدن بیشتری بدست می آوری جهان به تو ثابت میکند که هر روز راههای زیادی برای ثروتمند شدن ایجاد میشود.

💠 اگر باور داشته باشی که زندگی سخت است جهان به تو ثابت میکند که زندگی واقعا سخت است.

بنابراین جهان انعکاس باورهای ماست و چیزهایی را در دایره تجربیاتمان قرار میدهد که ما آنها را باور داریم...

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

الهـی
یـاورمان بـاش
تامحتاج روزگار نباشیم
همدممان باش
تا که تنهای روزگـار نباشیم
کنارمان بمان
تا که بی کس روزگار نباشیم
وخدایمان باش
تا بنده این روزگار نباشیم

شبتون بخیر
آرامش شب نصیبتون

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

همه خوب، سلام می‌رسونن...
امروز قرار بود گچات رو باز کنی، کردی؟

نگاهی به پاهایم انداختم و گفتم:
- آره عصر باز کردم ...

- مبارکه...

- ممنون، حالا تا راه بیفتم طول داره...

- با فیزیوتراپی و ورزش زود راه میفتی!

- ممنونم، تا کی کلاس داریم ...

- دو جلسه دیگه مونده
دکتر ضیغمی که این جلسه درسش تموم شد.
دو جلسه باقیمونده حل تمرین و اجرای برنامه‌هاست میریم سایت ...

شاید حداقل جلسه آخر کلاسا رو بتونم بیام...

- همه‌ی استادا مشکلت رو می‌دونن
لازم نیست بیای
درست رو از ماها که میریم بهتر می‌خونی و بلدی تمریناتم که حل می‌کنی،
از ما بهترون تحویل استادا میده غمت برا چیه؟

از تعبیری که برای سامین کرد خندم گرفت،
گفتم:
آقا بردیا هنوز نتونسته تو رو آدمت کنه؟

- آدم چیه؟
ما مرز فرشته‌ها رو هم رد کردیم.
تازه با بردیا که افتادم چیزای بهتر و بیشتری یاد گرفتم،
ببینمت میتونی از وجودم فیض ببری...

کمی دیگر به شوخی و خنده گذشت،
خدا حافظی کردیم.
تماس را قطع کردم
به هال رفتم.
مامان عینک زده بود و رومیزی می‌بافت.

مرا که دید پرسید :
کی بود ؟

مهسا، سلام رسوند.

سلامت باشه،....
.از استاد مهرابی چه خبر؟
نگفت رسیده؟

- چرا رسیده،
راستی مامان برای فردا ۱۱ صبح وقت گرفتن خاله‌شون انگار کارمند همون کلینیکه،
چون زود وقت دادن.
فردا ۱۰ میاد دنبالم....

نمی‌دونم چطور می‌شه محبت‌هاشون رو جبران کرد.
خدا مادرش رو بیامرزه.
باید از پدرش هم تشکّر کنم.

بازم بهشون گفتم مزاحم نمی‌شیم آدرس بده خودمون میریم
ولی قبول نکردن!

ایشالا بی حرف پیش ،
جلسات فیزیوتراپی که تموم شد.
یه سبد گل و کادو می‌گیریم می‌ریم خونشون
تا از زحماتش در حضور پدرش تشکّر کنیم ...

مامان درست می‌گفت.
این کار واقعاً لازم بود برای همین گفتم:
- فکر خوبیه موافقم!

مامان خندید و گفت:
خیلی مایلم سامیار رو ببینم،
طفلک چه بد شانسی بوده که مادرش رو موقع تولد از دست داده...

من هم در مورد دیدن سامیار درست حس مامان را داشتم
چون با تعریف هایی که گاهی سامین می‌کرد مشخص بود باید پسر جالبی باشد.
مثل مامان به خاطر از دست دادن مادرش برایش متأسف بودم...

خندیدم و گفتم:
-همین طور که خودتون گفتید خوب که شدم ازشون وقت می‌گیریم برای تشکّر میریم خونشون...

بعد از کمی گفتگو با مامان خوابم گرفت به اتاق رفتم...

دیگر کارم شده بود چک کردن گوشی،
منی که اصلاً طرف گوشی نمی رفتم
حالا مدام در حال پیگیری بودم گوشی را برداشتم
همان‌طور که انتظارش را داشتم از طرف سامین برایم پیام نسبتاً طولانی آمده بود
با این مضمون:

" امروز برام روز خیلی خوبی بود هم به خاطر این که گچ پا و دستت رو باز کردی
و هم به این دلیل که فهمیدم همون طور که من تو رو دوست دارم تو هم منو دوست داری
ولی به زبون نمیاری‌
در اولین فرصت برای خواستگاری اجازه می گیریم،
دوست ندارم این‌جوری ادامه بدیم
همین که من اهلش نیستم و مطمئنم تو هم میلی به این‌طور زندگی نداری،
می‌دونم الانم داری سرخ و سفید می‌شی
برای همین انتظار جواب ندارم
من اون چیزی که باید و منتظرش بودم رو فهمیدم
چیز دیگه‌ای برام مهّم نیست.
شبت بخیر قشنگم خوب بخوابی
"
پیامش را چند بار خواندم
هر بار از قبل مشعوف‌تر می‌شدم.
در جوابش فقط یک

شب بخیر کوتاه گفتم...
چون سین شدن پیامش مشخص بود.
بنابراین صورت خوشی نداشت بی جواب می‌ماند.

پایان پارت 42
ادامه دارد

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

خطاب به تمام خستگان جهان:
باشد که اشک بعدیِ شما، اشك شوق باشد.

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

صبروتلاش شاه کلید موفقیت است

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

یه حس خوب تقدیم شما دوستان

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

روزتون پر از آرامش ❣

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

صبح   20 تیر

رادیو مرسی

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

جمعه تون زیبا و شاد
امروزتان پراز شادی
الهی امروز
خونه هاتون پربرکت
رابطه هاتون
پراز رنگ های زیبا
وجودتون سلامت
دلتون پر اميد
و لحظاتتون سرشاراز
عشق و شادی باشه

تقدیم با بهترین آرزوها
آدینه تون زیبا در کنار عزیزانتون

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

چقدر خوش قلب بودن🥰

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

🎻🪘امروز حال دلتو بااین آهنگ خوب کن
فرخ صبا آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
ای آفتاب روشن و ای سایه همای
ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی

هنرمندان عزیزمان
جنابان
افتتاح🎶مجد🎶یا حقی
#گوینده بانو فخری نیکزاد
#موسیقی_ایرانی

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

او آمد و برای اولین بار دنیا به ساز من رقصید.

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

ترانه فولک ارمنی
- فاطمه مهلبان

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

آدینه خوش
شادی_حق_ماست
موزیک_ویدئو

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

تصور کن وقتی داری کتابی رو میخونی
راهی برای برگشتن به صفحه‌ی قبل وجود نداشت؛
چقد با دقت تک تک صفحات رو میخوندی؟
اون #کتاب_زندگیه....

@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…

حس خوب زندگی: Hesekhobezendegi

ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان

بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان

# مولوی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Hesekhobezendegi0

Читать полностью…
Subscribe to a channel