دوستدار آرامش و لبخند 💚 نوید بخش یك زندگی با نشاط 🌿 جملات الهام بخش برای داشتن حسی سبز...
*فتح بهشت*
این اثر جاودانه
«ونجلیس»
آهنگ ساز معروفه..
و کلام این آهنگ آنقدر زیباست
که موسیقی در برابرش سر خم میکند.
به ترجمه فارسی آهنگ توجه کنید.
بسیار زیباست
میگوید:
که بهشت در خانههای ماست!
@HesseSabzz🌿
زمانه گشت و دگر بر مدارِ بیمهریست
تو برمدار دل از مهر و چون زمانه مگرد
#هوشنگ_ابتهاج
@HesseSabzz🌿
خوب است زن شده ایم.
از همه ی خوبیهایش خوب تر اینکه ما زنها ، توی این دلندشت دنیا ، جان پناه داریم !
دیده ام که می گویم ! دنج پذیرایی نباشد و سرزمین گلدانها ، هر زن در آشپزخانه اش ، مطبخی دارد برای قوام آمدن رقص هایش،برای شور کردن ذرت های تنهایی اش، برای پختن دلتنگی هایش ، برای شستن دردهایش ...
دیده ام که می گویم ! زنها امپراطور دنج خودشان هستند . بعضی ها گوشه ای سوزن می زنند ،یا یکی از رو دوتا زیر یکی سر بنداز ، رج به رج می بافند.
زنها بلدند غصه هایشان را مثل موهای شان پشت گوش بیندازند و با کش محکم ببندند و در جان پناه شان آنقدر عطر دارچین راه بیندازند که دنیا فراموش شان شود.
انوقت دوستت دارم های نشنیده و نگفته شان را ، ببافند و بسابند و هم بزنند و بگذارند دم بکشد پلو زعفرانی شان ، و نجابت کنند باترس و پنهانی ...
زنها جان پناه داشتن بلدند ، همانقدر که جان پناه شدن را ...
محبوبه احمدی
@HesseSabzz🌿
🌴از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود.
پنج روز آخر اسفند را «پنجه» میگفتیم که از قدیمترین زمان از روزهای پرمعنای سال بود، زیرا میبایست مقدمات آمدن نوروز را فراهم کند.
این نوروز بههرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانهتکانی، سایر نظافتهای گاهبهگاهی نیز که در طی سال نشده بود، میشد:
چراغها و لامپاها، سماور و شیشههای پنجره و ظرفهای مس را میدادند سفید کنند.
همهی گوشههای دوردست منزل رُفته میشد. رختهای بهاری را میشستند و روی بند میانداختند و آنگاه تهیهی خوراکیهای خاصّ نوروز بود.
شیرینی که بهآن «حلوا» میگفتند، البته از شهر آورده میشد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که میبایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آنچه که در مجموع «آبکرده» میگفتند
یعنی میوههای خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگهی شفتالو و زردآلو که در آب خیس میشد.
از این «آبکرده» رسم بود که یک لیوان به هر مهمانی که وارد خانه میشد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقلات گرمیشان میکند و نوشابهی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود.
بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچهای روی آن که در آن میزدند و توی نیمکاسه یا لیوان برای تازهوارد میآوردند..
یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغالکِش -که از شهر میرسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود.
عطارها میدادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزانقیمتی که از شیرهی انگور و مغز گردو درست میشد بیاورند که بهمصرف عید فقیرترها میرسید، زیرا آنها دسترسی به خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروان پیش از شب عید، کاروان مخصوصی بود.
علاوه بر آن، مقدار اضافهتری قند و چای و ادویه و پارچه با خود میآوردند:
شیرینکنندهی کام و نونوارکنندهی کسانی بود که در دِه دستشان بهدهنشان میرسید.
شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کمتر از آنچه بدن احتیاج داشت، بهآن میرسید. به چربی (بهعلت وجود گوسفند) کم و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر بهشمار میرفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.
پنج روز «پنجه» در خانهی ما کارهای عید تهیّه میشد.
نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین
شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» میخواندند.
طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اول زایمان، شیر بز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر بهمصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گلهی خویشاوندان برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید بهبهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش بههمان اندازهی مناسک مذهبی واجب شمرده میشد.
آدابی که در کبوده بهکار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دستنخوردهتر داشت؛ مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آنست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم بهتن شده بود.
بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد. همه دم بهروشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثناء بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم.
چه انتظار خوشی بود
📚 روزها
✍🏻محمدعلی اسلامی ندوشنه
@HesseSabzz🌿
لیلا فروهر و شهره آغداشلو
"من زن ایرانیم "
من زن ایرانیم اهل تمدن زاده ی پارس ♥️
@HesseSabzz🌿
♡
رفیق و یار خوب تمام ماجراست
دنیا خوش است و
مال عزیز است و
تَن شریف...
لیکن رفیق بر همهچیزی مقدم است
شیخ اجل سعدی از غزل ۷۶
@HesseSabzz🌿
🌺نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار...🌸
🌱حال و هوای تجریش در آستانهی سال نو🌱
@HesseSabzz🌿
❤️
تولستوی یه جمله قشنگ داره که میگه:
«همه چیز برای کسی که می داند چگونه صبر کند، به موقع اتفاق می افتد!»
آروم باش، ببین، بشنو، بگذر، خرده نگیر و یادت بمونه که گاهی صبر خودِ تلاشه..
@HesseSabzz🌿
🎶🕊
نفسِ عمیقی بکش
و به نفس کشیدن ادامه بده
و با هر نفس
نزدیکتر و نزدیکتر و نزدیکتر بیا؛
به واقعیتی که در آن،
ما "هر دو" میتوانیم
عشقِ دوجانبهمان،
هستی دوجانبهمان
و وجود یگانه مان را
در عشق، نور و خنده،
تجربه کنیم.
ما در "خانه" به تو خوشآمد میگوییم.
𝕃ιғ𝕖 ιѕ ѕн𝕠𝕣т. ℍυɢ 𝕖α𝕔н
𝕠тн𝕖𝕣 α 𝕝ιтт𝕝𝕖 тιɢнт𝕖𝕣.
زندگى كوتاهه.
همديگه رو کمی محكمتر بغل كنيد.!
@HesseSabzz🌿
یه دیالوگی بود میگفت:
اكه پيش كسى گريه كردى و بازهم
تورو آدم قوى دونست، اگه پيش كسى
لحظه ای خشمگين شدى و بازم تورو
آدم مهربونى دونست، رهاش نكن.
به همين قشنگی!
@HesseSabzz🌿
من صدای نفس ِ باغچه را میشنوم...
#سهراب_سپهری
بهار نزديكه.....،
@HesseSabzz🌿
🌱♡🌱
آهنگ بهار دلنشین یا بهار آرزو، یکی از تصنیف های بهاری وموسیقی کلاسیک ایرانی و از ترانه های مشهور فارسی با شعری از بیژن ترقی است که نخستین بار در اوایل دهه ۱۳۳۰ با آهنگسازی روح الله خالقی و خوانندگی غلامحسین بنان اجرا شد و از معدود موزیک های خاطرهانگیزی است که تا کنون جاذبهٔ خود را در میان مردم حفظ کردهاست. این نوای بهاری سالها بعد توسط خوانندگانی چون سالار عقیلی و علی زند وکیلی نیز بازخوانی شدهاست.
نوازنده فلوت : افسانه_خردیار
#موسیقی_نوروز
@HesseSabzz🌿
🌱💚🌱
گفته بودند از پسِ هر گریه،
آخر خندهایست
این سخن بیهوده نیست.
زندگی مجموعهای از اشک و لبخند است
خندهیِ شیرینِ فروردین
بازتابِ گریهیِ پُربارِ اسفند است.
ای زمستان
ای بهار
بشنوید از این دلِ تا جاودان امیدوار:
گریهیِ امروزِ ما هم
ارغوانِ خنده میآرد به بار...
@HesseSabzz🌿
✍️متولدین این سالها،کاملا واقعی هستند:ونسل تکرار نشدنی تاریخ ایرانند
۱۳۲۰تا ۱۳۳۰
۱۳۳۰_ ۱۳۳۱_ ۱۳۳۲_ ۱۳۳۳_ ۱۳۳۴
۱۳۳۵_۱۳۳۶_۱۳۳۷_۱۳۳۸ _ ۱۳۳۹
۱۳۴۰ _ ۱۳۴۱ _ ۱۳۴۲ _ ۱۳۴۳ _ ۱۳۴۴ ۱۳۴۵ _ ۱۳۴۶ _ ۱۳۴۷ _ ۱۳۴۸ _ ۱۳۴۹
۱۳۵۰ _ ۱۳۵۱ _ ۱۳۵۲ _ ۱۳۵۳ _ ۱۳۵۴
۱۳۵۵ _۱۳۵۵ _ ۱۳۵۶ _ ۱۳۵۷ _ ۱۳۵۸
۱۳۵۹ _ ۱۳۶۰ _ ۱۳۶۱ _ ۱۳۶۲ _ ۱۳۶۳
۱۳۶۴ _ ۱۳۶۵ _ ۱۳۶۶_ ۱۳۶۷
مسنترین شما ۷۳ سال و کوچکترین شما۳۵ سال دارد.
میدونید ما کی هستیم..؟
ما نسلی هستیم که..
بزرگ و تربیت شدیم که پدر بعد از ناهار،
ساعتی برای چرت زدن دارد...
در نتیجه هیچکدام از ما جرأت نمیکردیم در خانه با صدای بلند صحبت کنیم.
ساعت دیدن تلويزيون ۶ بعد از ظهر بود، بعد هم كارتون تام و جری..
بعد سريال و اخبار و بعد هم ساعت ۱۰ خواب،
آخرین وقت بیدار ماندن ساعت ۱۰ بود.
ما نسلی هستیم که..
به خاطر چوب معلم از نظر روانی فرو نمیریختیم،
از نظر وضعیت خانوادگی دچار بحران نمیشدیم،
ما در وقت مسافرتها با پرستار بچه تربیت نشدیم و دلمان جز به مادرانمان به کسی دیگری دلبسته نبود..
ما نسلی هستیم که..
با موبایل وارد مدارسمان نشدیم و از حجم برنامههای درسی مدرسه،حجم کیف مدرسه و فراوانی تکالیف گلایه نمیکردیم.
ما نسلی هستیم که..
پدر و مادرمان به ما درس یاد نمیدادند و تکالیفمان را برایمان نمینوشتند،
بدون کلاس خصوصی برای همه دروس یا کلاس تقویتی قبول میشدیم،
درس ها فقط برای ۳ ماده درسی عربی، انگلیسی و ریاضی بود.
بدون قول و قرار و جوایز خانواده برای قبولی و آوردن رتبه،
درس میخواندیم.
ما نسلی هستیم که..
برای حل جدول کلمات متقاطع، شناخت صاحب تصویر و بیرون آمدن درست از مسیر مارپیچ،
سخت تلاش میکرد.
ما نسلی هستیم که..
با خوشحالی برای هواپیما دست تکان میداد..
با قیافه به کاپیتان سلام میکرد.همدیگر را برای سالم به خانه رسیدن در کوچه های قدیمی و تاریک بدرقه میکردیم.
نه از اتفاقات غافلگیرانه کوچه ترسی داشتیم،
نه دزد و جانی و خائن به وطن سد راهمان میشد.ما نسلی هستیم که..
زندگی روزمرهمان خیلی اتوماتیکوار رخ می داد.
نظم و ترتیب در صف صبحگاهی میایستادیم و با تمام انرژی سرود ملی را میخواندیم..
سرِ شب روی پشت بامها میخوابیدیم..زیاد حرف میزدیم..
زیاد قصه میگفتیم..
خیلی میخندیدیم..
با شادی به آسمان نگاه میکردیم..
ما با هم صحبت میکردیم ولی در مورد هم صحبت نمیکردیم.
ما نسلی هستیم که..
در درون خود هیبت و وقاری برای پدر و مادرمان احساس میکردیم،
معلم و خانواده هیبتی داشتند و حتی به هفت همسایه آنطرفتر احترام میگذاشتیم.پول توجیبی؛
رازها و لقمهی غذایمان را با دوست خود تقسیم میکردیم.
تقدیم به کسانی که آن لحظات زیبا را زندگی کردند..
نسلی که با فرهنگ، اخلاق و ادب، رشد و زندگی کرده بود.
یاد آن روزهای پاک و ناب بخیر.💙🌻
@HesseSabzz🌿
قصه ای گذشت ،
شیرین تر از هزار و یک شب ،
لحظه ها رقصیدند سرمست از عطر طرب
روز به پایان رسید اما خاطره اش جاودان موند.....📽
هزارویک_شب
عرفان_طهماسبی
@HesseSabzz🌿
غمین باد آن که او شادت نخواهد
خراب آنکس که آبادت نخواهد
💚🤍❤️
«نظامی گنجوی »
«خسرو و شیرین »
@HesseSabzz🌿
« باشد که سال نو
را با “حالی نو” تحویل کنیم. »
@HesseSabzz🌿
"زیباترین روحیه ی سنّتی ِ ما، عشق به بهار و نوروز است .
و ما مردم, علی رغم ِ این همه مصیبت و مصیبت زدگی,
چه استعدادی برای زندگی و شادمانی داریم ...."
#محمود_دولت_آبادی
@HesseSabzz🌿
سال ۸۹ بود؛ تازه موسیقی رو شروع کرده بودم. استادی داشتم میانسال؛ کسی که افتخار شاگردیش رو داشتم و برای مدتی کنارِش بودم. سالها گذشت، ما جوونتر شدیم و استاد، سالخوردهتر. مدتها بود که هیچ خبری ازش نداشتم.
تا اینکه دیروز، بعد از سالها، ویدیویی ازش دیدم. این بار اما دیگه خبری از اون تصویر آشنای قدیمی نبود؛ عصایی در دست داشت و چهرهای خستهتر و سالخوردهتر. توی یک لحظه تمام خاطرات ۱۵ سال پیش دوباره برام زنده شد. یه حس عجیبی که ترکیبی از نوستالژی (Nostalgia: دلتنگی شیرین برای گذشته) و دلتنگی بود.
استاد من آدمی بود که براش فرقی نداشت روی استیج کنسرت باشه یا کنار هنرجوهاش توی خیابون آواز بخونه؛
اون با موسیقی نفس میکشید.
از قدیم میگفتن خوشحالی سن و سال نمیشناسه؛ فقط یه دلِ شاد میخواد. شاید دقیقا همون زندگی ایی باشه که همیشه ازش حرف میزدن.
استادم « #عطا_یعقوبیان »
#پارسا_هروی
@HesseSabzz🌿
ما باید یاد بگیریم که
در ابتدا خودمون رو با همه ی زیبایی ها و نواقصمون دوست داشته باشیم.
اگر ما نتونیم خودمون رو دوست داشته باشیم، نمی تونیم به طور کامل توانایی خودمون رو برای دوست داشتن دیگران بذاریم
یا پتانسیل خلق عشق رو نمی تونیم داشته باشیم.
@HesseSsbzz🌿
♡
آدمی که با خودش مهربان است، اشتباه های خود را می پذیرد و جلو میرود.
خودش را قضاوت نمی کند.
می داند زندگی مسیری پیش رونده است،
که هر لحظه آن تجربه ای برای بزرگ تر شدن است.
@HesseSabzz🌿
اسفند،
بوی هفت سين خاطرت را می دهد
سيب سرخ لبانت ...
سکّه ی مطلّای نگاهت ...
سمنوی شيرين دهانت ...
سبزه ی پيراهنت ...
سماق عشقت ...
سنجد مانده بر دست هايت ...
دور آيينه بندان صورتت ...
آيه آيه مهر از حديث نورانی قلبت، بانو!
که مرا به معراج خواستنت، کشانده
در عيدانه ی لبخندهايی، که
بوسه ريخته اند!
شعری که
حجم کتاب دلتنگی ام را، پر کرده
هر چه از توست ...
از دوست داشتنت ...
#عرفان_یزدانی
عشق ذات انسان است
همانطور كه تابيدن،
ذات خورشيد است
خورشيد نمیتابد
تا زمين از او قدردانى كند
نمیتابد تا گلها رشد كنند
خورشيد میتابد براى تابيدن
تو هم عشق بورز
که عشق ورزيدن طبيعت توست
همراهان جان هیاهوی پرندگان خوشبختی
شادیبخش هرروزتان
برگ برگ زندگیتان سبز و سبز🌱🌺
@HesseSabzz🌿