honar_eteraz | Unsorted

Telegram-канал honar_eteraz - هنر و ادبیات اعتراض

2916

@Honar_Eteraz

Subscribe to a channel

هنر و ادبیات اعتراض

انیمیشن «تعادل»

محصول آلمان / ۱۹۸۹

کارگردان: کریستف لنستاین و ولفانگ لنستاین

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

«پرنده می‌داند»

خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
به خواب می ماند
پرنده در قفس خویش
خواب می‌بیند.
پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد
پرنده می داند
که باد بی نفسی است
و باغ تصویری ست
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند.
ای صبح!
ای بشارت فریاد!
امشب خروس زا
در آستان آمدنت
سر بریده اند!


«هوشنگ ابتهاج»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

این  شب‌ها
پر بار تر از آن است
که به آغوش خواب‌‌ و
بی  خبری  بگذرد
بیا به تماشای رقص کولی‌ها برویم
که بی خانمانی شان را
بی واهمه
از هر چه شب و تاریکیست
با افروختنی زیبا
جشن می گیرند
یا برای دیدن دره‌ی خفاش‌ها
و ببینیم چگونه
خون‌های مکیده
به غریزه‌ی درمانده‌ شان را
به نهال‌های ترس مان
تزریق می‌کنند 
  بیا   تا  بیآساییم به سایه‌ای
که پشتش به آفتابیست

این زمان که
اصالت کولی های غریب
آشنا ترین است
بیا  
در یک شبگردی پر اضطراب
آگاه 
به ابتدای روز  راه یابیم 

«شهین راکی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

هنر گرافیتی در حمایت از فلسطین
اثر: «بنکسی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

هنر گرافیتی در حمایت از فلسطین

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

هنر گرافیتی در حمایت از فلسطین

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

امروز گرفتار بلا شده‌ام
به قدری که توان اندیشیدن به آن را نداری.
کناروگوشه‌ها همهْ بسته شده،
باران نیز در حال باریدن است
این چیز معقولی نیست!راهی پیش رو نیست!
نام و شرح‌حالم یادداشت شده
و در حال فاش شدنم!
افزون بر این‌ها
روی سینه‌ام
راهزنی با ریش‌های کثیفش در حال گذار و بازرسی‌ست.

گرفتار شده‌ام
مردی را در کوچه با تیر زده‌اند
آدرس من در جیبش پیدا شده،
گرفتار شده‌ام
طپانچه‌ام را در آبخانه جا‌گذاشته‌ام،
از هرسو که نگاه کنی ناسازگاری و منافات،
از هر سو که نگاه کنی ابلهانه!

گرفتار بلا شده‌ام،
هنگتم زاده‌شدن
به رویم خون پاشیده،
خواب‌هایم نیمه‌تمام مانده‌اند
گرفتار شده‌ام
سالیان سال بی‌قاعده‌وقانون زیسته‌ام
به هرجا که بروم چاره‌ای دیگر نیست
به هرکجا که بروم
چاره‌ای ندارم و اشتباهی‌ام!

ای دختر گندم‌گون!
تو را
به قدری که در باورت نگنجد
دوست داشتم...
در اشک‌های نمکینم
که بر پلک‌هایم می‌جنبند
چیزی به اسم خیانت نیست!
چه می‌کنی وقتی که این محاصره تنگ‌تر شود؟
فعلا خدانگهدار گلِ وحشی من
یک بازرس با گلوله‌ی قانونی‌اش در حال نزدیک شدن است،
گرفتار بلا شده‌ام...


«یوسوف هایال اوغلو»
برگردان: فرید فرخ زاد

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

ترکیب خلاقانه‌ی عکسها

برشِ کوتاهی از زندگی انسان معاصر

اثر: اوگور گالنکوس هنرمند اهل ترکیه‌

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

آن ها دشمن اميدند، عشق من
دشمن زلالي آب
ودرخت پرشكوفه.
دشمن زندگي در تاب و تب.
آن ها برچسب مرگ بر خود دارند
- دندان هايي پوسيده و گوشتي فاسد_
بزودي مي ميرند و براي هميشه مي روند
آري عشق من
آزادي
نغمه خوان
در جامه نوروزي
بازوگشاده مي آيد
آزادي در اين كشور...

«ناظم حكمت»
ترجمه:احمدپوری

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

شعری برای جبهه ی آشپزخانه


در یخچال را باز می کنم
می بینم
سرد و خالی است یخچال
سرما
با خلوت و سپیدی اش
چشم انداز های برفی شمال را به یاد می آورد
برهوتی سرد
که هیچ چیز در آن نمی روید.

اگر باز هم اینجا قیمت بالا برود
همه جا برف خواهد بارید
عصر یخبندان ارزش ها فرا می رسد
چشم اندازی با یخچال های خالی
سردمان خواهد شد
خیلی سردتر از اکنون
نمی دانیم چه خواهیم خورد
نه در آشپزخانه
نه در یخچال.

چه فکر ظریفی
- تصمیم بگیر خواننده!
شاید این شعر به یاری ام بشتابد
اما
حالا یا فردا
برای سرخ کردن گوشت
ماهیتابه را آماده خواهم کرد
اگر خون در رگهایم یخ نزند
وقتی که قصاب
قیمت گوشت را اعلام می کند!

«یورگن تئوبالدی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

رهسپار وظایفی بی‌شمار
از سر نومیدی گرد هم آمده‌ایم
ما، ما که فراهم آمده‌ایم
در رویاها یکبار
با امیدهای پدید آمده
از رنج مشترک
یا رنجور و مجروح
یا شعف فیروزمندی
دشمن تنها دشمن خانگی است.


فدریکو گارسیا لورکا»
برگردان: کمال محمودی


@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

..بیهوده مرگ
به تهدید
چشم می‌دَرانَد:
ما به حقیقتِ ساعت‌ها
شهادت نداده‌ایم
جز به گونه‌ی این رنج‌ها
که از عشق‌های رنگینِ آدمیان
به نصیب برده‌ایم
چونان خاطره‌یی هریک
در میان نهاده
از نیشِ خنجری
با درختی...

«احمد شاملو»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

" مادام و موسیو شیل "

نوشته ی " ری . داگلاس . بردبری "

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

بر لب هزار بُغض
در دل هزار درد
نَفَس دست در گریبانِ مرگ
خزنده تا خورشید
تا لالایی چراغِ انتظار...

آه که آفتاب را
رویایی بود پریشان
قد کشیده تا اِنکارِ گالیله
دستی اگر بر مدار زمان بود
از لبخندهای آینه سکوت نمی چید

کفاره ی کدام آفرینشی
بانوی خوش نشین شعر و واژه
که ساعتت روی قرار دشنه و شیون خفته است
و انتظار رویای آفتاب را
به سایه‌ها می‌فروشد


«مظفر امینی بروجنی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

من هم می‌توانستم
مثل تمام زنان
آینه‌بازی کنم
می‌توانستم قهوه‌ام را در گرمای تخت‌خوابم
جرعه‌جرعه بنوشم
و وراجی‌هایم را از پشت تلفن پی بگیرم
بی آنکه از روزها و ساعت‌ها
خبری داشته باشم.
می توانستم آرایش کنم
سرمه بکشم
دل‌ربایی کنم
و زیر آفتاب برنزه شوم
و روی امواج مثل پری دریایی برقصم
می‌توانستم خود را به شکل فیروزه و یاقوت درآورم
و مثل ملکه‌ها بخرامم
می‌توانستم
کاری نکنم
چیزی نخوانم و ننویسم
و تنها با نورها و لباس‌ها و سفرها سرگرم باشم
می‌توانستم
شورش نکنم
خشمگین نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنج‌ها فریاد نزنم
می‌توانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همه‌ی زندانی‌ها با زندان کنار بیایم
من می‌توانستم
سوالات تاریخ را نشنیده بگیرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من می‌توانستم
آه همه‌ی غمگینان را
فریاد همه‌ی سرکوب‌شدگان را
و انقلاب هزاران مرده را ندیده بگیرم
اما من به همه‌ی این قوانین زنانه تف انداختم و خیانت کردم
و راه کلمات را برگزیدم...

«سعاد الصباح»
ترجمه:م شکیب

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

نامه ای از زندان/بیژن جزنی

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

" گیله مرد "

نوشته ی " بزرگ علوی "

در سه قسمت . قسمت اول

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

رود قصیده‌ی بامدادی را
در دلتای شب
مکرر می‌کند
و روز
از آخرین نفسِ شبِ پُر انتظار
آغاز می‌شود.
و اکنون سپیده‌دمی که شعلهٔ چراغِ مرا
در تاقچه بی‌رنگ می‌کند
تا مرغکانِ بومیِ رنگ را
در بوته‌های قالی از سکوتِ خواب برانگیزد،
پنداری آفتابی‌ست
که به آشتی
در خونِ  من طالع می‌شود.

اینک محرابِ مذهبِ جاودانی که در آن
عابد و معبود و عبادت و معبد
جلوه‌یی یکسان دارند:
بنده پرستشِ خدای می‌کند
هم از آنگونه
که خدای بنده را

همهٔ برگ و بهار
در سرانگشتانِ توست.
هوای گسترده
در نقره‌ی انگشتانت می‌سوزد
و زلالیِ چشمه‌ساران
از باران و خورشیدِ تو سیراب می‌شود.

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه‌ی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌یی بیهوده می‌خوانید. ــ
چرا که ترانهٔ ما
ترانه‌ی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست.
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطرِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است.

بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو می‌آورم
از معبرِ فریاد‌ها و حماسه‌ها.
چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه‌‌ای
ظریف و کوچک و عاشق است.
ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیتِ خویش غَرّه‌ای
به خاطرِ عشقت! ــ
ای صبور! ای پرستار!
ای مؤمن!
پیروزیِ تو میوه‌ی حقیقتِ توست.
رگبارها و برف را
توفان و آفتابِ آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی.
باش تا میوه‌ی غرورت برسد.
ای زنی که صبحانه‌ی خورشید در پیراهنِ توست،
پیروزیِ عشق نصیبِ تو باد!

از برای تو مفهومی نیست
نه لحظه‌‌ای:
پروانه‌ای ست که بال می‌زند
با رودخانه‌یی که در گذر است. –
هیچ چیز تکرار نمی‌شود
و عمر به پایان می‌رسد:
پروانه
بر شکوفه‌یی نشست
و رود
به دریا پیوست.

«احمد شاملو»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

هنر گرافیتی در حمایت از فلسطین
اثر: «بنکسی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

هنر گرافیتی در حمایت از فلسطین

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

" من تشنه معصومیت هستم "

نوشته ی " رومن گاری "

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

تحول

تا دیروز با سر می‌اندیشید
و با چشم‌ها  می‌دید
و با حنجره آواز  می‌خواند.

تا موسیقی گام‌هایش
یکنواخت بر خاک ، بر ماسه ، بر آسفالت
می‌ریخت

از کفش‌های خود غافل بود
و می‌دانست که با پاهایش
راه می‌رود.

وقتی
نُتی از موسیقی رفتن گم می‌شد
او به گم شدن میخی  می‌اندیشید
و وقتی که یک  نُت ارزش خود را
تا نُت  لنگه‌‌ی دیگر گسترش می‌داد‌
او به جدایی تخت از کفش
می‌اندیشید
و آنگاه بر سکه‌های ته جیبش‌
و
وظیفه‌هاشان
و اینکه باید وظیفه‌ها تغییر کنند .

اما امروز او با پوتین‌های سنگینش‌
می‌اندیشد
و با پاشنه‌هایش  می‌بیند 
و با ضربه‌های منظم گام‌هایش آواز
می‌خواند.

جنگل در زیر پاهایش فرو می‌ریزد‌
و خانه ها در برابر  جرقه‌ی چشمانش‌
با زیباترین شعله‌ها می‌سوزند 
و انگشتش که در رویای ماشه فرو رفته است
از همه سو فریادهایی‌ می‌شنود 
که از حنجره‌ی زخم‌های نوشکفته 
بر می‌آید
و همه‌ی پا برهنگان
در گرداگرد او سر فرود می‌آورند
و پیشانی را بر محراب پوتین‌های او
می‌گذارند

و مادرش در خانه
به کفش های دیروز او نگاه می‌کند
و از میان هاله‌ی اشک
جای خالی زندگی را می‌بیند 
و زیر لب می‌گوید:
" پستان من  گلوله ها را شیر داد
و دامنم‌ حماقت را پرورد
با این گناه
خاک هرگز مرا نخواهد پذیرفت.
پسرم ، به خانه‌ات برگرد ،
و قهرمانی را در پیش پای فرمانده
بر زمین تف کن
من کفش‌های تو را
با نگاه‌ها
و لبخندهای‌ کهنه‌ی دختر همسایه
برق انداخته‌ام

«خوزه آمادو لوپز»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

معنای سادگی

پشت چیزهای ساده پنهان می شوم که پیدایم کنی
اگر هم پیدایم نکنی، خود چیزها را پیدا می کنی
لمس می کنی هرآنچه را که من لمس می کنم
و اینچنین نقش دست هایمان یکی می شود…

ماه بلند اوت در آشپزخانه می تابد
همچون ظرفی مسین
خانه خلوت را روشن می کند و سکوت خانه را به زانو در می آورد
همیشه سکوت زانو زده می ماند.

هر واژه گریزی ست
به دیداری معوق
واژه آن دم حقیقی ست که بر دیداری پای بفشارد...

«یانیس ریتسوس»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

" فال و تماشا "

نوشته ی " محمد علی جمالزاده "

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

🎬 انیمیشن کوتاه

"پله ها"

کارگردان: Stefan Schabenbeck
محصول لهستان، 1969

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

" بازجوئی "
اثری از بیژن جزنی ( زندان قم )

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

«تا آستان دلتا»

شعر و صدا: «سعید سلطان‌پور»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

بار دیگر درباره‌ی مرگ

همسرم
زندگی ام
"پیرایه"ام
به مرگ می اندیشم
رگ های قلبم بیشتر می گیرد...

روزی در بارش برف
یا شبی
یا
در هرم نیمروزی
کدامیک از ما اول خواهد مرد؟
چگونه؟
کجا؟
برای آن که می میرد
واپسین صدای پیش از مرگ
چه طنینی دارد؟
واپسین رنگ؟
و برای آن که می ماند
نخستین تکان
نخستین حرف
نخستین غذایی که می چشد؟

شاید دور از هم خواهیم مرد
خبر
آسیمه سر خواهد رسید
یا کسی به کوتاهی خبر خواهد داد
و بازمانده را تَرک خواهد کرد
و بازمانده
در میان جمعیت گم خواهد شد.

می بینی، زندگی این است...
وتمامی این اگرها
در کدامین سال از قرن بیستم
چه ماهی
چه روزی
چه ساعتی؟

همسرم
زندگی ام
پیرایه ام
به مرگ می اندیشم
به عمری که می گذرد.
غمگینم
آرامم
و سرافراز
هر کدام که پیشتر بمیریم
به هر گونه ای
در هر کجا
تو و من
می توانیم بگوییم
که همدیگر را دوست داشتیم
و برای زیباترین هدف انسانی جنگیدیم
می توانیم بگوییم:
"ما زیستیم...."

«ناظم حکمت»
ترجمه: احمدپوری

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

چندان ز گوشه های قفس خواندیم
کز پاره های زخم، گلو بسته است
ای دست انقلاب
مشت درشت مردم
گُل‌مشت آفتاب
با کشورم چه رفته است...

«سعید سلطان پور»
بخشی از شعر "با کشورم چه رفته است"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

همه شب
گل‌های شیپوری
در حیات خانه
دم گرفته
می‌زنند/ می‌خوانند/ می‌رقصند
و
قیامتی بر پا می‌کنند
تا
همه صبح
بهار
در وقت چرت زدن اسرافیل
خود را آرایش تازه کند

«رضا عابد»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…
Subscribe to a channel