honar_eteraz | Unsorted

Telegram-канал honar_eteraz - هنر و ادبیات اعتراض

2916

@Honar_Eteraz

Subscribe to a channel

هنر و ادبیات اعتراض

گفت: فقرِ مطلق کدام است
و کدام فقر-
نِـسبی‌ست؟
فقرهای دیگری هم هست
اما
در پاسخ‌ات می‌گویم:
من و تو کار می‌کنیم
کارگریم
و در بهترین حالت، هر ماه
دستمزدِ مصوب را
دریافت می‌کنیم
دستمزدی که به خورد وُ خوراکِ ما هم نمی‌رسد!
پس
در دره‌ی این زندگی...
فقیر و گرسنه‌ایم؛
در خبرها شنیده‌ای
ژاندارمِ منطقه، اسرائیل!
در اجرای نسل‌کشی
منهای بمب‌باران
راهِ ورودِ غذا
به غزه را-
بسته است؟
گفت: آری
هجومِ گرسنگان قابلمه به دست را
به سمتِ دیگ‌ها
شکستنِ حصار
و لقمه‌لقمه غذای ریخته بر خاک را
که بچه‌ها می‌خورند
در خبرها دیده‌ام؛
گفتم: آن‌ها
مثل ما
فقیر و گرسنه‌اند!
اما
چون وضعِ ما نسبت به آن‌ها
بهتر است؟!
به فقرِ ما
و گرسنگیِ ما
نسبی می‌گویند
به فقر
و گرسنگیِ آن‌ها-
مطلق.

«فلزبان»


t.me/Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

🎬 فیلم کوتاه

شاید وقتی دیگر

فیلمی از «کریس بارتون»
محصول : ۲۰۱۳

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

ﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ی ﺯﺍﻭﯾﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯽ
ﺍﻣﺎ ﻧﯿﻤﺴﺎﺯ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﮐﺮﺩ
ﻣﺮﺯ‌ﻫﺎ ,
ﻣﺮﺯ‌ﻫﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ
ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ,
ﺩﺭ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ
ﻭ ﻧﻘﺸﻪ‌ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﻣﻌﺘﺎﺩﻧﺪ ..

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻟﮏ ﺩﻭﻟﮏ
ﻣﯽ‌ﮔﺬﺭﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺭﻭﺭﻭﮎ‌ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ
ﺑﻪ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺗﯿﻠﻪﻫﺎ ﺭﻓﺖ
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ؛
ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﻣﯽ‌ﮔﺮﯾﺪ
ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ
ﺗﺮﺣﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ‌ی ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺍﺳﺖ !
ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺍﺑﺮ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ
ﺁﯾﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﯾﺮﺕ ﺳﺒﺰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ
- ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻔﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﻘﺪﻩ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺧﯿﺲ ﻣﯽﮐﻨﯽ


«شهرام شاهرختاش»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

تمام ساعت را می ترسم
لباسهایم حتی می ترسند
و دستهایم از دستهایش می ترسند
چرا نترسم آخر، چرا نترسم؟
چراغ سبز تخیل،
کنار خرمن پنبه ست
که گر بگیرد در من، تمام گردم من؛
و آفتاب تموز است در نهایت اوج
که گر بگیرد در برف، برف های تمیز
که گر بگیرد در من، تمام آب شوم؛
و کهکشان غریبی است
بدور خلوت هذیانی شبانه ی من
که گر بگیرد در من، تمام کاه شوم
و شب که راه بیفتم
صدای نرمی از آن جویبار بی مانند
به من، به لحن غریبی، که چون عبور نسیمی است،
عبور چلچله ای ، بال بال شب پره ایست
سکوت وار صدا می زند:
نگاه کن!
درون خلوت هذیانی شبانه ی تو
دو پای نیمه کج از آفتاب می آید
دو پای نیمه کج از آفتاب می آید
خدای من، همه جا روشن است!
و شب، شبانه ترین شب، چو صبح صادق و صالح شکفته بر آفاق
دو پای نیمه کج از آفتاب می آید!


«رضا براهنی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

سرود «خون ارغوان‌ها»

شعر: سعید سلطان‌پور
باز تنظیم و رهبر ارکستر: مهرداد بران
اجرا: گروه کُر بهار

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

از خرِ شیطان پیاده شدیم
و آشتی کردیم/ با خیابان‌هایِ از هرچه بگذریم
و از هرچه بگذریم/ گذشتیم
          - مطب من تعطیل بود
          - داروخانه‌ی من هم      - بیمارستان‌ها همه از روی دست یک‌دیگر
و چند قدم بعد کسانی که ناگهان دیدیم                        
و نترسیدیم
          
      - رئیس بیمارستان منم        
- بیمارهای سابق   صدتخت‌خوابی منم
- دیوانه‌های زنجیری سابق هم منم
   - و منم همْ- همهٔ آن‌ها

آن‌گاه
اسامی هولناک/ از روی خاک برچیده شدند
                     مرگ و مرض برای چه؟
و خدا فرمان داد که زیباتر شویم
                         وَ شدیم
از توصیف‌های تکراری/ خلاص شویم
                                 وَ شدیم
و گرفتار کُفرِ لیوتار و دریدا نشویم
                         وَ شدیم
و کمی هم شاعرتر شویم
    وَ من شدم/ چنان‌که شدم من


«علی باباچاهی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

"همسر قاضی"

نوشته ی "ایزابل آلنده"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

چرا که همه‌چیز پیش از آن‌که شعر شود،
باید از دلم بگذرد،
باید با غریوی به بالا، بگردانمش،
و در سپیده‌دم مکانش دهم،
چهره به چهره‌ی آسمان.
همه چیز باید از خونم بگذرد،
از استخوانم،
از نفسم،
از خونِ دلم.
زیرا من شاعرم،
نه سازنده‌ی واژه‌گان زیبا.
شاعری هستم
عاشقِ ‌همه‌آنان که نه عشق دارند و نه نان،
آنان که می‌روند و هرگز نمی‌رسند،
آنان که گاه لبخند می‌زنند،
آنان که گاه رؤیا می‌پرورانند،
آنان که گاه از دستشان سلاحی می‌روید و
می‌روند تا برای زندگی بمیرند.
خلاصه این‌که:
من شاعری بودم، انقلابی، هستم و خواهم بود.
بر مزار من، خواهید دید،
مشتی خواهد شکفت.


داردو سباستیان دورنزورو
مترجم بهرام قدیمی

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

عکاس : رنه بوری

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

اجرای خیابانی در شهر اترختِ هلند برای کشتار هزاران کودک در غزه

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

از جنگ بی شکوه
احساسی اندک دارم
اما آنچه به تمامی در می یابم
عشقی ست که آرزوی همگان است

از کشمکش های دایمی
احساسی اندک دارم
اما آنچه به تمامی در می یابم
آرزوی با هم بودن است

از جنگ فقط برای آنکه جانی به در برم
احساسی اندک دارم
اما آنچه به تمامی در یافته ام
چیزی ست که در این بازی نهفته

«مارگوت بیکل»
ترجمه: احمد شاملو ، محمد زرین بال

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

"به امید دیدار"

نوشته ی "آلبرتو موراویا"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

آمده ام باد بیاموزدم،
چگونه رودخانه را بجنبانم؛
آمده ام سنگ بیاموزدم،
چگونه بر او رویش کنم؛
آمده ام ریشه بیاموزدم،
چگونه به دلِ خاک ره یابم؛
آمده ام گل بیاموزدم،
چگونه شعرم را بیارایم؛
آمده ام پرنده بیاموزدم،
چگونه نگاهم را به پرواز درآورم.
آمده ام تا این آتش شعله ور عشق میهن در خود بگیردم.
من اینجا در میان این عشق انبوه،
بی تشویشم،چون راستی؛
من این جا در میان این بن بست دود و ترس،
آسوده ام، چون رقص آزادی.


«شیرکو بیکس»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

"سگ ولگرد"

نوشته ی "صادق هدایت"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

باران را به خانه دعوت کردم
آمد ، ماند ،‌ و رفت
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود

آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد ، ماند ، و رفت
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود

درخت را به خانه دعوت کردم
آمد ، ماند ، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود

تو را به خانه دعوت کردم
تو ، زیباترین دختر جهان
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم

«شیرکو بیکس»


@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

" یک روز عالی برای کانگورو‌ها"

نوشته ی " هاروکی موراکامی"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

📕 کتاب


«رهپوی خورشید»

✍ ترجمه‌ی سعید سلطانپور

به کوشش حبیب فرشباف

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

به یاد هزاران‌ کودک قتل‌عام شده در غزه

ما کودکان گنهکار
با زانوانِ خسته
پاهای تاول زده
گرسنه و تشنه
زیربارشِ بمب‌ها
خمپاره‌ها
موشک‌ها
نفس زنان می‌دَویم
در جاده‌های پُر از سرباز
از شمال به جنوب
از جنوب به شمال

سلامه‌ی کوچک، همپای ماست
با عروسک خون‌‌آلودش
و زخمِ چرکِ گلوگاهش
عقیله اما نیست،
زیر آوارِخانه گُم شده‌است
مثل همبازی‌ام حارث،
مادرم با چهره‌ی غبار گرفته
انگار آتش گرفته است!
میانِ بتون‌های فرو‌ریخته می‌چرخد
وَ زار می‌زند:
صدای نفس‌های دخترم را می‌شنوم
صدایش را می‌شنوم

برادرم حنظله را دیروز،
ترکش خمپاره برد
من مانده‌ام با سلاله خواهرکم
می‌دویم، با پدر بزرگمان عدنان
در جاده‌های نا امن
بی آب و دانه
بی‌سرپناه و مرهمِ زخم
بی‌سایه دستی مهربان
می‌دَویم
می‌دَویم نفس زنان
از شمال به جنوب
از جنوب به شمال

ما کودکانِ گناهکار فلسطینی‌،
به فرمانِ فاتحِ بی‌لبخند،
همچنان می‌دَویم،
زیر بارش ِبمب‌ها
خمپاره‌ها
و موشک‌ها
با همکلاسانِ مدرسه‌ی ویران
وهمسالانِ گریان
با پدرانمان؛
آن‌ها که نای دویدن‌شان هست
با مادرانِ رنج
با کوله بارها‌یِ پُر از خالی
مدام اما کَم می‌شویم!
مدام اما گُم می‌شویم!
در سرزمین نفرین شده
در سرزمین ویران....


«حسن حسام»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

داستان شب🌺

" مدل"

نوشته ی "اسکار وایلد"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

«دوست غریب من»
 
اگر چون گذشته مسیر من به سوی تو هموار بود
اگر مارهای افعی کشنده
بر سر هر مسیری عربده نمی‌کشیدند 
و برای خانواده و ملت‌ام گور نمی‌کندند
و آتش و مرگ نمی‌کاشتند
 
و اگر امروز شکست ،
با خواری و ننگ، خاک سرزمین‌ام را
سنگباران نمی‌کرد
و اگر قلبم را  که می‌شناسی
چون گذشته  بود
و خونش بر دشنه‌ی خواری و شکست نمی‌ریخت
و اگر من، چون گذشته ها ،
به خاندان و کاشانه و عزت‌ام فخر می‌فروختم و ناز می‌کردم
  
اگر چنین بود ، بی شک اکنون کنار تو بودم
و کشتی زندگی‌ام  بر ساحل عشق تو ، لنگر می‌اندخت

بی شک (امروز) چون دو جوجه کبوتر بودیم …



«فدوی طوقان» / شعر مقاومت فلسطین
برگردان : زهرا ابومعاش

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

از افتادن درختی
- اتّفاق می‌افتد !
که پرنده پر می‌ریزد
زمین پا سست می‌کند
..و کوه کمر می‌شکند !
گیج می‌خورند ابرهای در هم
که در کجای این خاک تاریک ببارند.
آه ، خراب ِ دریای به مَد نشسته می‌شود
- حال رود.‌‌...

چه از آوند ِ علف می‌ریزد ؟!
چه از ریشه‌ی زخمی ِ در اعماق ؟!
که شاخه‌ها تاب نمی‌آورند حتا برگی را.
هنگام آن که
- سایه‌ی آفتاب‌خورده‌ای
چاشت خیالش را
مائده می‌بندد به تیغ ِ طلوع....

فصل فصل
دفتر به دفتر می‌سوزد
- شاعر
از افتادن درختی
که ساده اتّفاق می‌افتد.....


«گویا فیروزکوهی»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

ترانه «La Llorona»

با اجرای «Lila Downs»

زیر نویس فارسی

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

ازمجموعه‌ی عکس
"انتظار برای مجازات اعدام"

عکاس : صادق سوری

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

سرود «عمری در کار…»

برخیز! ای رود طغیان برخیز!
برخیز! چون موج طوفان برخیز!

"سعید سلطانپور"

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

اجرای خیابانی در شهر اترختِ هلند برای کشتار هزاران کودک در غزه

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

رؤیای تاریک...

تو همواره اسرارآمیزی و غافلگیر کننده،
و با هر روزی که می‌گذرد مرا بیشتر اسیر می‌کنی،
اما ای دوست جّدی من، احساس من به تو
نبرد آتش و آهن است.
باز می‌داری مرا از سرودن و خندیدن،
از دعا کردن در کلیسا،
اما تنها ترس من
از دست دادن عشق توست.
و دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد.
نه آوازی نه ترانه‌ای،
و من روز از پس روز،
چون بیگانه‌ای در آسمان و زمین زندگی می‌کنم.
گوئی تو راه روحم را
به بهشت و دوزخ بسته‌ای...

«آنا آخماتووا»
ترجمه: احمد پوری

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

«غزل برای دلاوران»

شعر و صدای: «سعید سلطان‌پور»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

آغاز شد سحابی خاکستری
و ماه من هنوز
چشم مرا به روشنی آب می‌شناسد .
چتری گشوده داشته است این سحرگاه که درهم پیچیده است
و لا به لای خاطره ابری‌اش 
ستاره و ماه .
هر کس به سوی مردمکی پناه می‌گیرد
کز پشت پرده‌هایی نخ نما فرا می‌خواند .
همزاد چشم‌های توام در باز‌تاب آشوب
که پس‌ زده‌ست پشت درهای قدیمی را و نگران ست.
آرامشی نمانده که بر راه شیری بگشاید .
و روشنای بی‌تردیدت
از سرنوشتم اندوهگین می‌شود
دنیا اگر به شیوه‌ی چشم تو بود
پهلو نمی‌گرفت بدین اضطراب .
یک شب ستاره
از پنجره گذشت و به گیسویمان آویخت
و سال‌هاست که این در گشوده است به روی شهاب
امشب شهاب از همه شب آشناتر ست
چل سال بی قراری و ماهی که پس زده‌ست پشت دری‌ها را تا بلرزد
در چله‌ی پریشانی .
امشب دری میان دو دریا گشوده است
سیل شهاب می‌ریزد در اتاق
طغیان چشم بر می‌آید تا سحابی
اکنون ستارگانی که دست می‌گذارند بر پیشانی‌ام
و می‌هراسد پوست  در لرزش عرق
چشمان ناگزیرم را بر می‌گیرم
از کفش‌های مرگ که آغشته است به خاکستر 
و رد پایش را تا چار راه سرگردان دنبال می‌کنم
زاده شدن به تعویق افتاده است
در پرده‌ی زمخت و چروکیده‌ای نهان مانده‌ست
رؤیای آبی جنینی که می‌تابد
از نازکای صورتی پلک
پیش گرفته است دوباره
این جفت بر جنین .
از پرده‌ها فرود می‌آید ماه
وز شاخه‌های بید می‌آویزد
و لای سنگ و بوته و خاکستر
آرامش زمین را سراغ می‌گیرد از باد .
شاید صدای گنجشکی
از شاخه‌ی سپیده نیاید
شاید که بامداد
خو کرده است با خاموشی .
چشمان بسته‌ام را اما می‌شناسم
و زیر پلک‌هایت
بیداری من است که بی‌تابم می‌کند .
تا عمر در نگاه تو آسان شده ست
از چشمم آستان گدازانی کرده‌ام
که آسوده از شد و آمد خاکستر
بگشوده است بر لبه‌ی باد .
می‌گردم و شتابم
از گردش زمین سبق می‌برد .
می‌ایستم برابر خاکستر
تا گیسویت به شانه‌ی مهتاب بگذرد .


«محمد مختاری»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

📕 متن ادبی

«بازگشت به ناکجاآباد»

✍ امیرپرویز پویان

@Honare_Eterazi

Читать полностью…

هنر و ادبیات اعتراض

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس
و لیک؛
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.

نگران با من استاده سحر.
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر،
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند.

نازک آرای تن ساق گلی
که به جان اش کشتم
و به جان دادم اش آب،
ای دریغا!
به برم می‌شکند.
دست‌ها می‌سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می‌پایم
که به در کس آید.

در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می‌شکند.

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها،
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می‌گوید با خود:

غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.


«نیما یوشیج»

@Honare_Eterazi

Читать полностью…
Subscribe to a channel