🔅لینکدین همچنان در صدر موثرترین ابزارهای بازاریابی سازمانی
✅ از هنرمدیریت دیدن کنید:
@honaremodiriat
با پول نفت ایران کدام شرکت ها را می توان خرید؟
اپل (Apple)
گرانترین کمپانی دنیا با ارزش 725 میلیارد دلار، اپل نام دارد. در رابطه با ارزش این کمپانی بهتر است بدانید این مقدار بیش از 2 برابر ارزش کشور یونان است. با احتساب درآمد میانگین نفتی ایران چیزی حدود 52 سال زمان لازم است تا بتوان کمپانی اپل را تصاحب کرد!
گوگل (Google)
گوگل، بزرگترین کمپانی اینترنتی دنیا ارزشی معادل 345/849 میلیارد دلار دارد که اگر بخواهیم با میانگین درآمد فعلی نفتی ایران آنرا بخریم، زمانی معادل 25 سال نیاز خواهیم داشت. البته با این مقدار میتوانیم 125 تیم مثل منچستر یونایتد را نیز بخریم.
مایکروسافت (Microsoft)
کمپانی مایکروسافت در حال حاضر ارزشی معادل 333/524 میلیارد دلار دارد، برای خرید میبایست حدودا 24 سال و 10 ماه درآمد نفتی ایران را داشته باشیم. البته حساب بیلگیتس را از این کمپانی جدا کنید زیرا شخص بیلگیتس هماکنون سرمایهای معادل 80 میلیارد دلار دارد که چیزی معادل 6 سال درآمد نفتی ایران با قیمت کنونی است.
سامسونگ (Samsung Electronics)
سامسونگ بهعنوان بزرگترین تولیدکننده تلفنهمراه دنیا و یکی از برترین تولیدکنندگان لوازم خانگی ارزشی معادل 214/039 میلیارد دلار دارد که برابر با درآمد نفتی 15 سال ایران است. این کمپانی در سال 2014 درآمدی معادل 45/45 میلیارد دلار را داشته که حدود 3 برابر درآمد فعلی نفتی یک ساله ایران است
فیسبوک (FaceBook)
فیسبوک در سال 2015 توانست 29امین کمپانی با ارزش دنیا لقب بگیرد. فیسبوک هماکنون ارزشی معادل 183/860 میلیارد دلار دارد، این بهمعنی 13 سال درآمد نفتی ایران است.
اینتل (Intel)
بزرگترین کمپانی تولیدکننده پردازنده دنیا با اینکه اینروزها همچون گذشته قدرتمند نیست، اما با ارزش 148/094 میلیارد دلاری خود هنوز یکی از باارزشترین کمپانیهای دنیا محسوب میشود؛ برای تصاحب اینتل باید هزینهای معادل 11 سال درآمد نفتی ایران صرف شود.
والتدیزنی (Walt Disney)
دیزنی بهعنوان یکی از با سابقهترین کمپانیهای صنعت انیمیشن ارزشی معادل 178,267 دلار دارد که با درآمد نفتی 12 سال ایران برابری میکند. انیمیشن یخزده (Frozen) ساخته والتدیزنی با فروش یک میلیارد و 279 میلیون و 852 هزار و 693 دلار یکی از پرفروشترین انیمیشنهای تاریخ است.
کوکاکولا (Coca-Cola)
زمانی کمپانی کوکاکولا بهعنوان برترین برند تجاری دنیا شناخته میشد، با اینکه این لقب هماکنون در اختیار اپل است اما بازهم کوکاکولا با ارزش 177/142 میلیارد دلاری خود یکی از گرانترین کمپانیهای دنیا است. برای خرید کوکاکولا با درآمد نفتی ایران چیزی حدود 13 سال زمان لازم است.
تویوتا (Toyota Motor)
کمپانی ژاپنی Toyota بهعنوان یکی از با ارزشترین کمپانیهای خودرو ساز دنیا ارزشی برابر 238/924 میلیارد دلار دارد که برای خرید آن باید درآمد نفتی 17 سال ایران را بپردازیم. تویوتا هماکنون 339 هزار کارمند دارد و از 13 زیر مجموعه تشکیل شده است.
@honaremodiriat
🔅نمودار رشد درآمد بازاریابی محتوا در سالهای اخیر و پیش بینی رشد آن در سالهای آتی
💎بازاریابی محتوا را جدی بگیرید !
✅ از هنر مدیریت دیدن کنید:
@honaremodiriat
چگونه کارمندان را تشویق به انجام وظایفی فراتر از نقششان کنیم؟
هر روز کارمندان تصمیم میگیرند که آیا میخواهند برای مشارکت در موفقیت سازمانشان سنگ تمام بگذارند یا خیر. این تصمیم بسیار مهمی است؛ چرا که تحقیقات نشان میدهد زمانی که کارمندان تصمیم میگیرند که با کمک کردن به همکارانشان، داوطلب شدن برای به عهده گرفتن وظایف خاص، معرفی ایدهها و فعالیتهای جدید، شرکت در جلسات غیر اجباری، وقف ساعات اضافی برای تکمیل پروژه های مهم و ...، کاری بیش از نقشهای رسمی و تعریف شده سازمانی انجام دهند، شرکتهایشان کاراتر و مؤثرتر میشوند. در نتیجه، یک وظیفه مهم برای مدیران موفق، انگیزه دادن به کارمندانشان برای تعهد به اینگونه رفتارهاست؛ رفتارهایی که محققان آن را «رفتارهای شهروندی» یا citizenship behaviors مینامند.
اگرچه پیامدهای رفتارهای شهروندی در عملکرد سازمانی واضح است، اما دلالت های آن برای کارمندان مبهم است. از یکسو، بسیاری از کارمندان فعالیتهای شهروندی را انجام میدهند؛ چرا که نسبت به همتایان، ناظران و سازمانهایشان احساس تعهد میکنند و از سوی دیگر، کارمندانی وجود دارند که ممکن است تنها برای اینکه از طرف سازمان پذیرفته شوند، این کارها را انجام دهند. علاوه بر این، سنگ تمام گذاشتن برای سازمان، میتواند به دلیل استرس و درگیریهای کار-خانواده، انرژی کارمندان را خالی کند.
با فرض اهمیت رفتار شهروندی برای موفقیت سازمانی، بسیار مهم است که مدیران به کارمندان کمک کنند تا روشهای بهتری برای انجام کاری ورای وظیفه خود بیابند و به معنادار کردن کار کمک کنند. یک روش مؤثر برای انجام این کار چیزی است که ما آن را «دگرگون سازی شهروندی» مینامیم. در حالیکه «دگرگون سازی شغلی» به دنبال بازطراحی شغل از طریق تغییر جنبه های کار (دگرگون سازی وظیفه)، تغییر اعضای تیم کاری (دگرگون سازی رابطه) و تغییر طرز فکر افراد در مورد شغلشان (دگرگون سازی شناختی) است به گونه ای که در راستای نقاط قوت، انگیزه ها و علایق آنها باشد، دگرگون سازی شهروندی به این معناست که کارمندان میتوانند روشهایی را شکل دهند که فراتر از وظیفه خود عمل کنند؛ به طوری که نه تنها در سازمان همکاری کنند، بلکه شخصا از نقاط قوت خود به بهترین شکل بهره ببرند.
اگرچه کارمندان میتوانند رفتارهای شهروندی خود را تغییر دهند، اما بطور ایده آل، آنها نه تنها نیازهای خودشان، بلکه نیازهای مدیران و همکارانشان را نیز در نظر خواهند گرفت. به این دلیل، ما مدیران را تشویق میکنیم که به کارمندانشان اجازه دهند تا بدانند چه نوع رفتار شهروندی برای کار گروهی آنها مهمتر است. مدیران باید بدانند اینکه از کارمندان بخواهیم به رفتارهای شهروندی بسیار زیاد متعهد شوند، میتواند زیان آور باشد. کارمندان باید در مورد اینکه چه نوع رفتارهای شهروندی با نقاط قوت، انگیزه ها و علایق آنها هماهنگ تر است، با مدیرانشان رک و راست باشند. به عنوان مثال، فروشندهای که نمیتواند تا پایان جلسات بنشیند، اما از فرصتها برای تربیت دیگران استفاده میکند، میتواند درخواست کند تا از کارهای تیمی ملال آور دور شود و در عوض، زمان اضافی برای مشاوره غیررسمی استخدامی های جدید بدست آورد.
اگرچه «دگرگون سازی شهروندی» یک ایده جدید است، لکن تحقیقات اولیه نشان میدهند که این کار باید به کارمندان و مدیران بطور یکسان منفعت برساند. اولا، اگر این مشاغل شامل وظایفی شود که با انگیزه های ذاتی کارمندان منطبق باشد و مشتمل بر وظایفی نباشد که کارمندان در آن احساس اجبار کنند، عملکرد شغلی بطور قابل توجهی بالاتر میرود. ثانیا، کارمندانی که میتوانند در رفتارهای شهروندی که با نقاط قوت و علایق آنها همگام است شرکت کنند، باید احساس استرس کمتری داشته باشند و از تلاش زیاد خسته نشوند.
با درک این نکته که همه شهروندان خوب شبیه هم نیستند و اجازه دادن به کارمندان برای سازمان دادن رفتارهای شهروندی شان متناسب با علایق و استعدادهای منحصر به فرد آنها، مدیران میتوانند همزمان رفاه کارمندان و بهره وری کار گروهی را بالا ببرند. در نهایت، دگرگونی شهروندی باید نیاز مدیران به استراتژی چماق و هویج را کاهش دهد. این کار نه تنها باید منابع مالی را حفظ کند، بلکه باید به کارمندان کمک کند تا باطنا (و نه برای پاداشهای مادی) به تلاش بیشتر تحریک شوند.
منبع: HBR
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
@honaremodiriat
واحد پول تومان از کجا امده است؟
واحد پول کشور "ایران" بر مبنای «دینار» بنا شده. دینار، واحد قدیمی پول روم و بعد امپراتوری روم شرقی بود و «دیناریوس» خوانده می شد. یک دیناریوس روم شرقی برابر با یک سکه نقره بود که وزنش در مواقع مختلف فرق می کرد. این واحد پول بعد از فتح اراضی روم شرقی به دست مسلمانان، از طرف اونها به عنوان نام واحد پول انتخاب شد و تبدیل شد به دیناری که امروزه هم در کشورهای عربی از آن استفاده می شود. به همین ترتیب، سلطنتها و حکومتهای ایرانی هم از دینار استفاده می کردند. اما به تدریج، در نتیجه تورم و بی ارزش شدن پول، احتیاج به واحدهای پولی بزرگتر پیش اومد. این واحدها همه بر مبنای دینار بنا شده بودند.
اولین واحد پولی، سکه صد دینار (صنار) بود که توسط سلطان محمود غزنوی ضرب شد و به اسم «محمودی» نامیده می شد. در همان زمان، شاهان سامانی ماورالنهر، سکه های نقره پنجاه دیناری ضرب کردند که «شاهی» نامیده می شد. در حقیقت، یک شاهی، نصف یک محمودی یا به عبارت دیگر، یک محمودی، دو شاهی بود. تا زمانهایی سکه های نقره مورد استفاده، شاهی و محمودی بودند. واحدهای دیگری مثل «قران» (هزار دینار) و تومان (10000) دینار، فقط واحد محاسبه بودند و عملا هیچ سکه ای به نام قران یا تومان ضرب نمی شد (کلمه تومان از لفظ مغولی تومان به معنی ده هزار است. نمونه اش رو در منصب «تومان باشی» می شود دید: فرمانده ده هزار نفر).
در دوره صفوی، شاه عباس شروع به ضرب یک سکه کرد به ارزش 200 دینار یا دو محمودی. این سکه به «عباسی» معروف شد و بسیار مورد استفاده قرار گرفت. در همین زمان، به علت رابطه پرتغال با ایران، سکه های پرتغالی در ایران رایج شد این سکه ها «رئال» نام داشتند (که هنوز هم واحد پول بعضی از مستعمرات سابق پرتغال، مثل برزیل است). این واحد پول، بر مبنای وزنش، مطابق 1175 دینار گرفته شد و در ایران به این اندازه خریده می شد.
سکه رئال پرتغال در ایران به عنوان ریال رواج پیدا کرد به این ترتیب دولت ایران دست به ضرب سکه های ریال زد که برای مبالغ بالا بکار می رفت. در اواخر قرن هجدهم میلادی، نادرشاه افشار هم یک نوع سکه به ارزش 500 دینار ضرب کرد که به اسم خودش «نادری» خوانده می شد، اما خیلی زود در فرهنگ عام به جای لفظ نادری، استفاده از لفظ «ده شاهی» (شاهی= پنجاه دینار: 500 دینار= ده شاهی) رواج پیدا کرد.
در طول سلطنت قاجار، سکه های مورد استفاده در ایران، شاهی، صنار، عباسی، و ده شاهی بودند، و در اواخر دوره قاجار، سکه های هزار دیناری و دوهزار دیناری هم ضرب شدند (یک قرانی و «دوزاری»). در ابتدای سلطنت پهلوی برای یکدست شدن واحد پول ایران، سکه های ریال بجای 1175 دینار به مبلغ 1000 دینار (مطابق قران) کاهش داده شدند و واحد پول «ریال» نام گرفت. در همان دوران پهلوی هم بعد از تورمهای اقتصادی مختلف و رواج پول کاغذی، اسکناسهای پنج ریالی و ده ریالی (یک تومانی) چاپ شدند.
تومان به عنوان واژهای كه امروز كاربردی بیشتر از ریال، واحد پول رسمی دارد، از واژه تركی به معنای دههزار وارد زبان فارسی شده است. تومان تا پیش از 1310 واحد پولی معادل با 10000 دینار بوده است. پیش از آن ،حدفاصل سالهای 1798 تا 1825 میلادی تومان واحدی معادل 8 ریال بوده است ، كه هر ریال خود معادل 1250 دینار میبوده. در این دوران یك قران واحدی برابر 1000 دینار یا یك دهم تومان بود. اما پس از سال 1932 میلادی، 1310 هجری شمسی هر تومان با 10 ریال معادل شد و از آن پس "تومان" ، عملا واحد پول غیر رسمی در زندگی روزمره ایرانیان شد.
@honaremodiriat
🔅کارمندان مشتاق 20 درصد کاراتر از سایر کارمندان هستند.
همچنین عملکرد شرکتهای دارای کارمندان مشتاق 202 درصد بهتر از سایر شرکتها میباشد.
✅ از کانال هنر مدیریت دیدن کنید:
@honaremodiriat
آیا شما ریسک سرمایهگذاری روی بیتکوین را میپذیرید؟
قیمت بیتکوین در وضعیت «الآن؟ ... یا الآن؟» است و خیلی از تحلیلهای مربوط به حبابی بودن این قیمت هنوز اتفاق نیفتادهاند.
اخیراً مقالهای از بلومبرگ را دیدم که به نظر میرسد در تحلیل وضعیت موجود میتواند راهگشا باشد. آنطور که بلومبرگ ادعا کرده، حدود 1000 نفر در دنیا 40% از کل بیتکوینهای موجود را در اختیار دارند. از این نکته، میشود موارد زیر را نتیجهگیری کرد:
شکستن حباب قیمت بیتکوین (اگر واقعاً حبابی در کار باشد) توسط این 1000 نفر کار پیچیدهای نیست. این افراد میتوانند به سادگی تمام یا بخشی از ذخیرهی بیتکوین خود را به دیگران بفروشند؛ موضوعی که با توجه به دشواریهای معدنکاوی (mining) بیتکوین، میتواند باعث برهم خوردن عرضه و تقاضا شده و باعث کاهش قیمت شود.
اما آیا چنین عرضهای اتفاق خواهد افتاد؟ جواب منطق معمول اقتصادی به نظر من که منفی است. حداقل دو علت را میتوان برای این نظر منفی استدلال کرد. علت اول، کاهش ارزش بیتکوینهایی است که در دست خود این افراد وجود دارد. فرض کنید تعدادی از این افراد تصمیم بگیرند بخشی از دارایی بیتکوینیشان را بفروشند. این اتفاق، احتمالاً باعث کاهش قیمت بیتکوین خواهد شد که به معنی کاهش داراریی فروشندههاست. پس احتمالاً با فروش عمدهای روبرو نخواهیم بود و اگر فروشی در کار باشد، بصورت جزئی است که قدرت بر هم زدن بازار مثل حالت فروش عمده را ندارد.
علت دوم بعید بودن فروش عمده توسط «نهنگها» (دارندگان عمدهی بیتکوین) ذات معاملات بیتکوین است. در بیتکوین (مانند هر محصول دیگر بر پایهی زنجیره بلوک) تمام افراد به جزئیاتی از تمام معاملات دسترسی دارند. پس اگر عدهای تصمیم به فروش عمده گرفته و این کار باعث کاهش ارزش شود، شناسایی آنها برای همه ممکن است. آیا اگر شما نهنگ بودید، ریسک کاهش اعتبارتان در بازار یا حتی به خطر افتادن جانتان با چنین تصمیمی را قبول میکردید؟
تا از موضوع نهنگها دور نشدهایم این را هم باید گفت که با توجه به اینکه عدهای بخاطر داشتن دارایی بیتکوینی زیاد به هرحال میتوانند روی ارزش آن تأثیر بگذارند (هرچند در بالا استدلال شد که این کار بعید است)، شاید بتوان نتیجه گرفت که بیتکوین یا ارزهای مشابه آن آنقدر که از دور به نظر میرسند بدون کنترل نیستند. از کنار این موضوع، به آرامی میگذریم.
نکتهی دیگری که نباید آن را فراموش کرد، به ذات غیرمتمرکز بیتکوین بر میگردد: هیچ قانون معاملاتی محکم و همهگیری در مورد بیتکوین وجود ندارد؛ پس همانطور که ارزش بیتکوین با چنین سرعتی بالا میرود، ممکن است با سرعت بیشتری پایین بیاید و هیچ مکانیسم حمایتکنندهای در مورد خریداران بیتکوین (یا لااقل آن دستهای که ماینر حرفهای نیستند و بیتکوین را برای سرمایهگذاری میخرند) برای کاهش سریع ارزش آن (مشابه آنچه در بورس میبینیم) وجود نخواهد داشت.
به بیان دیگر، ریسک سقوط ارزش بیتکوین، بخاطر غیر قابل کنترل بودن آن اصلاً پایین نیست.
با وجود این نکات، آیا شما ریسک سرمایه گذاری روی بیت کوین را میپذیرید؟
میثم زرگرپور
https://www.bloomberg.com/news/articles/2017-12-08/the-bitcoin-whales-1-000-people-who-own-40-percent-of-the-market
@honaremodiriat
برای شادکردن همکارانتان تلاش کنید
وجود اطرافیان شاد در محیط کار باعث شادی شما میشود. هر چه شما به افراد شاد نزدیکتر باشید، درصد بالاتری از شادی و انرژی مثبت ناشی از آن، نصیبتان میشود. در نتیجه، بهرهوری هم به نحو چشمگیری افزایش مییابد. با این همه، این احتمال وجود دارد که همیشه افراد شاد در اطرافمان نباشند؛ چرا که شادترین همکاران نیز روزهایی بد و سخت دارند و متکی بودن به آنها برای شاد کردن خود کافی نیست. بنابراین، ما همیشه باید بکوشیم با تشویق دیگران به شاد بودن، بر شادی خودمان بیفزاییم.
واقعیت این است که تلاش برای شاد کردن دیگران، حتی اگر موجب شادی آنها نشود، اثری مثبت و شادی بخش بر خود شما دارد. تحقیقات علمی دانشمندان جاکی از آن است که هنگامیکه در حال خنداندن و روحیه دادن به دیگران هستید، مادهای به نام «ایندورفینز» وارد جریان خونتان میشود که از آن بهعنوان «ماده شیمیایی که در ما احساس خوشی و سرزندگی پدید میآورد» یاد میشود. پس، خیلی خوب است که همگان بیشتر مشوق و تولیدکننده شادی باشند تا مصرف کننده و گیرنده شادی.
هزاران راه برای شادتر کردن دیگران وجود دارد از جمله: تعریف و تمجید از آنها، اعطای هدیههای کوچک و ارزان قیمت، داستان تعریف کردن، انجام کار گروهی، پیشنهاد روشهایی برای مقابله با استرس بهویژه در پروژههای سخت و گوش فرا دادن به مشکلات دیگران. این فهرست را میتوان تا بی نهایت ادامه داد و این، یک واقعیت است که هر چه برای شادتر کردن دیگران بیشتر تلاش کنید، شادی بیشتری نصیب خودتان خواهد شد.
منبع: Work Happy Now
مترجم: سید حسین علوی لنگرودی
@honaremodiriat
🔅شانس موفقیت مدیرعاملهایی که از بیرون سازمان وارد شده اند، دوبرابر آنهایی است که درون سازمان رشد کرده اند!
💎توجه کنید که یک نگاه نو تا چه حد می تواند تاثیر گذار باشد!
@honaremodiriat
۱۰ رفتار غیرحرفهای که از متقاضیان کار سر میزند
بخش اول:
۱. انتخاب یک عکس نامناسب برای حساب کاربری لینکداین. عکسی که برای حساب کاربری انتخاب میکنید، باید رسمی، تکی و واضح باشد و تمام صورتتان در آن مشخص باشد. (از عکسی که مثلا در جشن عروسی گرفتهاید، استفاده نکنید)
۲. عدم پاسخدهی به ایمیلهای مرتبط با کاریابی. اگر برای چند روز در دسترس نیستید و نمیتوانید به پیامهای کارفرمایان یا آژانسهای کاریابی پاسخ دهید، آنها را در جریان بگذارید.
۳. استفاده از رزومهای که غلط املایی یا نگارشی داشته باشد یا قالببندیاش نامناسب باشد. اگر خودتان قلم خوبی ندارید، از کسی که در این زمینه مهارت دارد بخواهید رزومهتان را ویرایش کند.
۴. غیبت در جلسه مصاحبه بدون اطلاع قبلی.
این اتفاق، بدترین و غیرحرفه ای ترین موضوعی است که بشدت به برند شخصی و حرفه ای شما آسیب میزند.
۵. حضور در جلسه مصاحبه، بدون آمادگی، یا پرسیدن سوالات ابتدایی مثل «شرکت شما در چه زمینهای فعالیت میکند؟»
پیش از مصاحبه به وبسایت شرکت بروید و درباره آن اطلاعات کسب کنید. سوالاتی را که قصد دارید از مسوول مصاحبه بپرسید، آماده کنید. اگر درباره شرکت تحقیق کنید با اعتماد به نفس بیشتری در مصاحبه حاضر خواهید شد.
منبع: سایت دنیای اقتصاد
@honaremodiriat
سه درس مهم که Chris Myers برای یادگرفتنشان تلاش بسیاری کرده است.
آقای Chris Myers موسس کسب و کار نوپای BodeTree که در حوزه مالی است، میباشد.
نکته اول : Focus on the Pain Points
ارزش پیشنهادی شما به مشتریان باید نیازها واقعی مشتریان را حل کند، اگر بر روی مشکلاتی وقت بگذارید که مشتریان هدف شما آن را در اولویت ندارند، مسیرتان اشتباه است.
نکته دوم : Stay lean
به جای اینکه باارزش ترین منابع خود(زمان و انرژی) را صرف پیدا کردن سرمایه گذاران کنید، بر روی محصول تمرکز کنید. از روشهای خلاقانه برای جذب اقبال مشتریان و توجه رسانه ها استفاده کنید.
نکته سوم : Don’t follow the herd
فرضیات خودرا به چالش بکشید. برای مثال اگر بخش مشخصی از جامعه را به عنوان مشتریان اولیه خود در نظر گرفته اید و اقبال به محصول نشان نمی دهند به جای تغییر مداوم محصول با چالش کشیدن این بخش از مشتریان، شاید بخشی از مشتریان را پیدا کنید که محصولات ایده آلشان باشد.
@honaremodiriat
هفت تکنیک برتر برندسازی برای استارتآپها
داشتن محصول باکیفیت بسیار مهم است، اما اهمیت بازاریابی آن محصول برای مشتریان هم کمتر از خود محصول نیست. از طرفی اگر برند مشخصی نداشته باشید شرکت شما ممکن است قبل از آنکه حتی محصول خود را وارد بازار کنید با شکست مواجه شود. خوشبختانه برندسازی بسیار سادهتر از آن است که اکثر مردم فکر میکنند، بهخصوص اگر به توصیههای کارآفرینان با تجربه عمل کنید.
ما نظر هفت کارآفرین را درباره تکنیکهای برتر برندسازی جویا شدیم. شما هم میتوانید با کمک گرفتن از این توصیهها کاری کنید که استارتآپتان از یک شرکت نهچندان شناختهشده به یک شرکت زبده در بازاریابی تبدیل شود. در قسمت زیر میتوانید توصیههای این کارآفرینان را مطالعه کنید:
1. درشکه را جلوی اسب نبندید
سوزان اسمیت، از شرکت Social Impact Architects
بسیاری از شرکتها، بهاصطلاح درشکه را جلوی اسب میبندند و قبل از آنکه به استراتژی فکر کنند، به تاکتیکها فکر میکنند. لازم است ارزش پیشنهادی خود را واقعا بشناسید و مطمئن شوید هر فعالیتی که انجام میدهید در راستای آن ارزش است. همچنین باید اطمینان حاصل کنید که تاکتیکهایتان ارزش بالایی دارند و حرفهای به نظر میرسند. استارتآپها معمولا برای بازاریابی بودجه زیادی در نظر نمیگیرند، درحالیکه بهتر است فعالیت کمتری انجام دهید و بهجای آن بیشتر هزینه کنید تا بتوانید در اولین برخورد خود تأثیرگذاری خوبی داشته باشید.
2. هوای مشتریان را داشته باشید
وانیسا نوربرگ از شرکت Metal Mafia
کمهزینهترین راه برای اینکه همه درباره برند شما حرف بزنند این است که روی تجربهی مشتریان تمرکز کنید. کار سادهای به نظر میرسد، اما بسیاری از شرکتها مشتریان را در اولویت قرار نمیدهند و این مایه تعجب است. اگر مشتریان احساس کنند که به آنها توجه میشود، با دیگران درباره شرکت شما صحبت میکنند. نظرات مثبت، تقدیرنامهها و ارجاعات مشتریان، تبلیغات اصیل و واقعی هستند و بیشتر از هر روش دیگری توجه همگان را جلب میکنند.
3. از ابزار بازاریابی مجدد و هدفگیری بر اساس علایق در فیسبوک استفاده کنید
مارسلا د ویوو از شرکت Gryffin
آگهیهای تبلیغاتی فیسبوک به کسبوکارهای کوچک فرصت میدهند تا به مخاطبان جدیدی (بر اساس علایقشان) با قیمتهایی قابل مدیریت (در مقایسه با Google AdWords) دسترسی پیدا کنند. اگر کمپینهای تبلیغاتی فیسبوک بهدرستی اجرا شوند میتوانند CPC (هزینه هر کلیک) کمتری با نرخ تبدیل بالاتر به دنبال داشته باشند. اگر شاخص عملکرد را برندسازی در نظر بگیریم، باید گفت فیسبوک میتواند کسبوکار شما را مقابل چشم افراد بیشتری قرار دهد و اگر در کنار فیسبوک از بازاریابی مجدد هم استفاده کنید، میتوانید بلافاصله در معرض دید مخاطبان قرار گیرید.
4. شعار داشته باشید
دریان باو از شرکت At Men’s Style Lab
شعار، نسخه گستردهتری از برند است و دقیقا نشان میدهد شما چه جایگاهی دارید. این شعار به مشتریان و همچنین به کارمندان شما نشان میدهد که فلسفه شرکت شما چیست. شعار ما در شرکت Men’s Style Lab ایجاد سبک لباس پوشیدن به روشی ساده است. این شعار، ارزش اصلی شرکت ما نیز هست. اگر کارهایی که ما انجام میدهیم به کاهش زحمت و دردسر مردم برای انتخاب سبک لباس کمک نکند، نشان میدهد ما دیگر به تجربه مشتری (برند) فکر نمیکنیم و درواقع وقت و انرژی خود را تلف میکنیم.
5. منسجم باشید
مایکل موگیل از شرکت Crisp Video Group
اگر میخواهید برندسازی خود را به روش خاصی انجام دهید، انسجام خود را (از نظر فونت، رنگ و سبک نوشتاری) در تمام روشهای برندسازی حفظ کنید.
6. ارائه آسانسوری خود را آماده کنید
شایلن دوِر از شرکت Chatter Buzz
زمانی که برای اولین بار شروع به تبلیغ استارتآپ خود میکنید، بهترین راه، تبلیغ شفاهی یا دهانبهدهان است. برای این کار ابتدا باید از خودتان شروع کنید. وقتی در رویدادها و نمایشگاههای مختلف شرکت میکنید تا شبکهسازی کنید، باید یک ارائه آسانسوری منسجم برای مشتریان و مصرفکنندگان مختلفی که قصد جذب آنها را دارید آماده کنید.
7. خودتان باشید
کیسی پتری از شرکت Crowd Surf
وقتی من و شریکم این شرکت را راهاندازی کردیم، ابتدا سعی میکردیم بزرگترین سرمایه خود را از دیگران مخفی کنیم. این سرمایه چیزی نبود جز علاقهای دیوانهوار و شدید به موسیقی. نمیخواستیم مردم فکر کنند ما غیرحرفهای یا بیشازحد هیجانزده هستیم؛ اما یک روز متوجه شدیم که اتفاقا این باعث میشود ما خاص باشیم و بنابراین از همان روز تصمیم گرفتیم در جلسات تبلیغاتی، خودمان باشیم. همان موقع بود که کسبوکارمان کمکم رونق گرفت.
روزنامه کسب و کار
@honaremodiriat
🔅گذار از سازمانهای سنتی به مدرن
1. هدف به جای سود
2. شبکه به جای سلسلهمراتب
3. تفویض اختیار به جای کنترل
4. آزمایش به جای برنامه ریزی
5. شفافیت به جای حریم خصوصی
@honaremodiriat
خوب باشیم یا عالی؟
فرض کنید اعداد از 1 (بسیار ناراضی) تا 7 (بسیار راضی) نشان دهنده میزان رضایت مشتریان است.
دو طرح بهبود رضایت مشتریان داریم یکی ناراضی ها (1، 2، 3) را به راضی (4) بدل می کند و دیگری راضی ها (4، 5 ،6) را به بسیار راضی (7) ارتقا می دهد؛
بسیاری مدیران طرح اول را بر می گزینند؛ ولی آمار و ارقام نشان می دهد طرح دوم تا 9 برابر سودآورتر است!
منبع:رهیافت
پی نوشت: این آزمون نشان می دهد در فضای رقابتی امروز، شرکتهایی که برای طیف محدودی از مشتریان، عالی باشند، بسیار موفق از شرکتهایی هستند که برای طیف گسترده تری از مشتریان، صرفا خوب باشند.
@honaremodiriat
پنج سوال ساده که میلیاردرها هر روز از خود میپرسند
۱. آیا در جایگاه شغلی درستی هستم؟
اگر برای کارتان اشتیاق نداشته باشید، برای غلبه بر موانع و مشکلات عادی که زندگی در مسیر موفقیتتان قرار میدهد نیز انگیزهی لازم را نخواهید داشت. حتی اگر کارتان را با شور و شوق زیادی شروع کرده باشید، ممکن است اشتیاق شما بهتدریج کمرنگ و درنهایت محو شود. به همین دلیل بسیار مهم است که خود و انگیزهتان را بهطور مرتب بررسی کنید. اگر حس میکنید اشتیاقتان نسبت به کار کم شده است و بیانگیزه هستید، ممکن است بهمنظور افزایش انرژی و انگیزهتان برای کسبوکار به یک تغییر نیاز داشته باشید. پیداکردن یک موقعیت شغلی که واقعا به آن علاقه دارید، به شما انگیزهی قوی و ذهنیت لازم برای موفقیت را خواهد داد.
۲. آیا از اشتباهاتم درس میگیرم؟
بیشتر الگوهای موفقیت تعداد زیادی شکست دارند. این کاملا طبیعی است و اصلا ایرادی ندارد. با این حال مسئلهی مهم این است که شما از اشتباهاتتان درس بگیرید و بهندرت اشتباهی را دوبار تکرار کنید. هنگامیکه به مانعی برخورد میکنید، زمانی را به ارزیابی آن اشتباه اختصاص دهید و ببینید که چه چیزی باید تغییر کند و چگونه میتوانید از تکرار آن در آینده جلوگیری کنید. سعی کنید از هر شکستی در مسیر موفقیتتان درس بگیرید و به دلیل آن اشتباه پی ببرید.
۳. آیا من دائما حدومرزهایم را گسترش میدهم؟
برای آنکه موفق شوید، باید دائما حد و مرزهایتان را گسترش دهید، نه اینکه همیشه با یک سرعت و در یک مسیر همیشگی حرکت کنید. مطمئن باشید افرادی که واقعا در حرفهی شما موفق هستند، دائما در حال پیشروی هستند و محدودهی تواناییهایشان را گسترش میدهند. درنظر گرفتن اهداف جدیدتر و جسورانهتر و تلاش برای دستیابی به آنها، اشتیاق شما را شعلهور نگه میدارد و باعث میشود در راه رسیدن به موفقیت تا آنجا که میتوانید تلاش کنید. از موانع حرفهای و شغلی عبور کنید و همیشه به دنبال دستیابی به غیرممکنها باشید.
۴. راهکارهای درازمدت من چیست؟
درحالیکه خودتان را به چالش میکشید، باید در مورد راهکارهایی که به شما امکان برنامهریزی کارآمدتر و دقیقتری میدهد، بیندیشید. اگر سعی دارید سریعتر و بهتر کار کنید، باید به فکر روشهایی باشید که به شما در انجام این کار کمک میکنند. بنشینید و نقشهای آماده کنید که شما را از جایی که هستید، به جایی که میخواهید بروید، خواهد رساند. در نقشهای که میکشید، احتمال شکست را نیز درنظر بگیرید. این شکستها درصورتیکه از آنها درس بگیرید، در مسیر دستیابی به موفقیت مانند میانبر عمل خواهند کرد.
۵. آیا هنوز باور دارم که میتوانم این کار را انجام دهم؟
مهمترین جزء موفقیت، ایمان به خودتان و آن چیزی است که سعی دارید به آن برسید. حتی والاترین اهداف شما نیز بدون باور به خودتان و اطمینان از آنکه واقعا میتوانید به آنها برسید، هیچ ارزشی ندارند. به چشمهایتان در آینه نگاه کنید و از خودتان بپرسید که آیا شور و اشتیاق شما متناسب با اهداف و آرزوهایتان است؟! مهارت و چگونگی انجام یک کار فقط بخش کوچکی از نبرد شما در مسیر موفقیت است. اگر به توانایی انجام کاری باور نداشته باشید، نمیتوانید دیگران را متقاعد کنید که از عهدهی آن برمیآیید. قبل از آنکه انتظار داشته باشید دیگران شما را باور کنند، باید اول به خودتان ایمان داشته باشید.
@honaremodiriat
🎙 دومین سمینار تخصصی مدیریت فروش و مذاکرات سازمانی (B2B)
✅به همراه پنل و 6 کارگاه تخصصی
✅زمان: چهارشنبه 6 دی - پنجشنبه 7 دی
📶 www.evand.ir/B2B
☎️ 66510922 ، 66521537
🆔 @UT_CM
چطور از مدیریت موارد کوچک دست برداریم ؟
۱. زمانی را برای توضیح دقیق ، راهنمایی و مشخص کردن توقعاتی صرف کنید که برای بدست آوردن بازدهی و سودمندی به روی برخی از کارها تعیین کرده اید و از ابتدای امر باید کار را به گونه ای انجام دهید که مدیریت شما، حالت تحمیلی بر روی کارکنانتان نداشته باشد و با سوال پرسیدن مطمئن شوید آیا زیر دستان شما انتظارات شما را به وضوح درک کرده اند یا نه .
۲. با خودتان قرار بگذارید که چه مدت برای چک کردن کار کارمندانتان منتظر بمانید. واقعا این هدف بزرگی است !
مقاومت کنید که تا وقتی 60 – 70 درصد از زمان نگذشته است، کار را بررسی نکنید. در عین حالی که شما نیاز دارید زمانی را برای تمرکز به کارهای شخصی خود اختصاص دهید، این تاکتیک می تواند پیام شفافی برای کارکنانتان داشته باشد که چقدر به آن ها اعتماد دارید .
۳. دست آخر هم یا آن ها را به ادامه کار تشویق می کنید یا بالعکس آن ها را متوقف خواهید ساخت.
در این هنگام می گویید که اجازه بدهید اول کار را ببینم یا ببینم که چطور انجام شده ! تصمیم گیری بر روی این امر می تواند مفید باشد و در عوض ارزیابی را هم ساده تر خواهد ساخت !
مثلا، بپرسید شما خوب هستید؟ آیا کارها را پیگیری می کنید؟ یا کاری هست که من به شما کمک کنم؟ افراد کمالگرا ، گاهی اوقات می خواهند که روی برخی شرایط کنترل مطلق داشته باشند . علی رغم اینکه شما یک متخصص هستید و درکارتان برای کارکنانتان خیلی مفید هستید، باید بدانید که زیر دستانتان نیاز به کمی فضای بیشتر دارند تا آن ها هم بتوانند احساس آزادی داشته باشند. این موضوع به آن ها احساس خوب و شایسته بودنی را می دهد که باعث بالا رفتن کیفیت کارشان میشود.
@honaremodiriat
🔅یک تصویر پرمفهوم که قصد دارد نشان دهد عظمت برند مرسدس بنز و جایگاهش در جهان، نتیجه یک کار تیمی دقیق، منظم و هدفمند بوده است.
@honaremodiriat
برای یک مرد آسونه که یه دختر ۴۵_۵۵ کیلویی رو بلند کنه! و برای مرد دیگه ای این خیلی سخته که یه سیلندر گاز ۱۵ کیلویی رو حمل کنه!
"علاقه تو هر کاری مهم ترین نکته است"
@honaremodiriat
ترکیه چگونه موفق شد؟
همواره دولت مردان ما از کشورهای منطقه و ترکیه سخن می گویند و تمایل دارند از این کشور ها به خصوص ترکیه جلو بزنند ،اما به نظر می رسد که شناخت کافی از این کشور ، دستاورد هاو دلایل رشد آن در دست آنها نیست۰مطالب ذیل با همکاری چند استاد و مشاور از دانشگاه های ترکیه نوشته شده است،امیدوارم سرآغاز بحث ها و عملکرد سازنده در کشور ما باشد.
اطلاعات کلی و آشنایی با کشور ترکیه :
ترکیه «هفدهمین» اقتصاد بزرگ دنیا است و «هشتصد و پنجاه میلیارد»دلار تولید ناخالص داخلی دارد.
«سومین» تولید کننده بیسکویت در دنیا است و«هفتمین» در لوازم خانگی است و۰۰۰
متوسط سنی افراد آن ۳۱ سال و نرخ رشد تولید ناخالص آن «۵ درصد» است و همانند ایران ۸۰ میلیون نفر جمعیت دارد.
دلایل موفقیت ترکیه
البته بحث بر سر دلایل می تواند بسیار مفصل و طولانی تر از نوشته ذیل باشد که منتخبی از آن را برای شما در ذیل آورده شده است:
قابلیت مدیریت در شرایط پیچیده:
ترکیه «اقتصادِ باز» را سال هاست تمرین می کند و شرکت ها در طول زمان با کالاهای وارداتی به رقابت و مبارزه پرداخته اند۰تحقیقات نشان داده است که «علت اینکه امروز ترکیه دارای ۱۳ شرکت بین المللی است ، به سبب آموزش ها ،مبارزات و توانمندی هایی است که برای رقابت با کالاهای وارداتی انجام داده اند.»
این مبارزه علمی واجرایی و همیشگی با کالاهای وارداتی آنها را توانمند ساخته است که پیچیده فکر و عمل کنند۰برای مثال شرکت های ترک،هر کجا وارد می شوند تحقیقات بازار وسیعی انجام میدهند،مراکز تحقیق و توسعه خود را راه اندازی می کنند ،خبره های صنعت و دانشگاه را به خدمت می گیرند و بر تکنولوژی های روز به میزان بالایی سرمایه گذاری می کنند.
یادگیری فرهنگ بین المللی
شرکت های ترک یاد گرفته اند که شرکت های بین المللی در راستای یادگیری و تعامل بین المللی شکل می گیرند و اینگونه علاوه بر حل معضل بیکاری،ارز آوری وسیعی کرده اند۰ترک ها نیز به تنوع و گوناگونی افکار و عقاید احترام گذاشته وآنرا به جای تهدید برای رشد،فرصت گونه می بییند.
ترک ها،خبره ها را در سطح بین المللی جذب کرده و پرورش می دهند۰شرکت های ترک،ارزیایی عملکرد سنگینی را در سطح شرکت و دپارتمان و افراد دارند و پرسنل را تشویق و راهنمایی و همسو می کنند تا به اهداف بلند شرکت دست یابند۰
تصمیمات سریع و با کیفیت
ترک ها به اخذ تصمیمات مناسب در زمان کوتاه شهرت دارند و آن کلید موفقیت در بازارهای نوظهور می دانند.
ترک ها به لطف «دپارتمان های استراتژی و مدیریت ریسک»خود،تحلیل و تدوین و پیاده سازی استراتژی را همواره انجام داده و تصمیم گیری درست را عادت وار انجام می دهند.
روحیه کارافرینی و تفکر راجع به آینده:
بیشتر شرکت های ترک،چشم انداز مشخصی دارند،آنها به آینده فکر می کنند و دقیقا میدانند که ۵ سال دیگر کجا هستند.ترک ها روحیه کارافرینی بسیار بالایی را در خود ایجاد کرده اند۰ کار و تلاش برایشان یک ارزش است تا یک وظیفه و اجبار .
تفکر طراحی:
ترک ها علاوه بر طراحی محصول،به طراحی کل «تجربه مشتریان» می پردازند۰آنها نیاز مشتریان را به درستی با انجام تحقیقات بازار می فهمند و تجربه منحصر بفردی را برای آنها طراحی می کنند و از مشتری فیدبک گرفته و اصلاح می کنند.
دکتر آرش خلیلی نصر
عضو هیات علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف
@honaremodiriat
رمز موفقیت یا شکست پلتفرم های کمیسیون محور چیست؟
چنانچه به دنبال راه اندازی استارت اپ با مدل دریافت حق کمیسیون Commission-Based هستید، متن زیر را حتما مطالعه کنید.
این بخش را با یک مثال شروع میکنم. تقریبا سه سال پیش، استارت آپی به اسم Spotnight با هدف کمک به کاربر در پیدا کردن بهترین ایونت های شبانه براساس مدل دریافت حق کمسیسون، راه اندازی می شود.
در نظر داشته باشید که این نوع مدل درامدی بسیار مورد توجه فاندرهاست چرا که خیلی سریع می تواند شروع به کار کند و فقط کافی است شما عرضه را به تقاضا وصل کنید.
این استارت اپ در ابتدا توانست حجم کوچک اما با ارزش بالایی از کاربر را جذب کند، اما رشد واقعی چنین استارت آپی نیاز به صرف هزینه زیاد در رابطه با جذب هر کاربر دارد. چرا که نه تنها رقبای مشابهی در این بازار دقیقا همین بیزنیس را داشتند، بلکه کسانی که ایونت را باید روی پلتفورم میگذاشتند ( تامین کنندگان سرویس- بخش عرضه)، بدون نیاز به شبکه Spotnight میتوانستند ایونت خود را به فروش بگذارند.
بنابراین این استارت آپ به همراه استارت آپ های مشابه خودش پس از چندسال شکست خوردند.
نکات راهبردی:
اگر بازار پتانسیل انحصار نداشته باشد یا حداکثر در دست دو رقیب باشد، هر چقدر هم که سرویس عالی طراحی شده باشد، شکست می خورد.
اما چرا بعضی از استارت آپ های بزرگ در بازار باقی می مانند و بقیه از بین می روند؟
یک مقایسه بین موارد موفق و شکست خورده در استارت آپ های بازار محور، نشان میدهد که در استارت آپ های موفق، تامین کنندگان سرویس با پلتفرم کاملا قفل می شوند، یعنی کاملا برای رشد خود به پلتفرم وابسته می شوند!
در مقابل، در marketplaces هایی که شکست می خورند، تامین کنندگان آن سرویس به تنهایی هم می توانند کار کنند و نیازی به پلتفرم نیست.
بر فرض مثال، یک کارگر منزل موفق، مستقیما بدون نیاز به marketplaces بهترین مشتریان خود را دارد و نیازی به هیچ پلتفرمی ندارد.
یعنی هر چقدر تامین کنندگان یک سرویس یا بخش عرضه بیزینس، به تنهایی موفق باشند، کمتر به marketplaces نیاز دارند.
چقدر این مسئله حیاتی است؟
ببینید در این مدل استارت آپ ها مثل اسنپ، Airbnb ...که یک طرف عرضه و یک طرف تقاضا را به هم وصل میکند، نه تنها رقابت بین خود استارت آپ های مشابه پیش میاد ( اسنپ، تپسی، ماکسیم...)، بلکه حتی با خود تامین کنندگان موفق هم باید رقابت کنند.
اگر شما از سرویس اسنپ استفاده میکنید، نمیتوانید یک اپلیکیشن مینی اسنپ طراحی کنید و راننده ها را جذب کنید، چرا که سمت تقاضای بازار یعنی رانندگان، بصورت کامل با این اپ کار میکنند و جذب مجدد رانندگان هزینه بسیار زیاد و سرمایه به شدت بالایی را می خواهد. این یعنی شما با این اپ قفل شدید.
بنابراین چنانچه marketplace را برای استارت آپ خود ارزیابی می کنید، از خود بپرسید که :
آیا قادر هستید (بصورت قانونی) موفق ترین تامین کنندگان سرویس (بخش عرضه) را با پلتفرم خود قفل کنید؟
قفل شدن یعنی: رانندگان اسنپ/ اوبر/... به صورت فزاینده ای احساس میکنند که می خواهند که همانند یک کاربر تمام وقت از مزایای آن استفاده کنند و فقط با این اپ کار کنند.
بنابراین، با وجود اینکه برای استارت آپ های بازارمحور (Marketplace) آینده خوبی به نظر میرسد، اما برای صنعتی که نمیشود در آن بصورت انحصاری کار کرد، موفقیتی در پیش نخواهد بود.
منبع: snacks4es
@honaremodiriat
مقاله کوتاه (تجربه مشتری از دل تجربه کارکنان بدست می آید)
مترجم: مریم مرادخانی
هر روز تعداد فزایندهای از شرکتها به مزایای استراتژیهای مشتریمحور پی میبرند: درآمدهای بیشتر، هزینههای کمتر و وفاداری مستحکمتر مشتریان و کارکنان. به همین علت، سازمانها در حال ایجاد دگرگونی در تجربه مشتری و اصلاح تعاملات مستقیم میان مشتری و کارکنان هستند، اما متاسفانه بسیاری از این شرکتها از ضرورت «مشارکت کل سازمان» در ایجاد این دگرگونیها غافلند.
در این مقاله، کارکنان سازمان به دو بخش خط مقدم (front-line) و پشت صحنه (back office) تقسیم میشوند. گروه اول، کسانی هستند که مستقیما با مشتری در ارتباطند و گروه دوم، عملیاتهای پشتیبانی را بر عهده دارند مثل واحدهای فناوری اطلاعات یا منابع انسانی. همانطور که میدانید، رضایت مشتری تا حد زیادی تحت تأثیر عملکرد کارکنان خط مقدم و نحوه تعامل آنها با مشتری است، اما سوال اینجاست که عملکرد کارکنان خط مقدم تحت تأثیر چه عواملی است؟ به اعتقاد ما، کارکنان خط مقدم هیچ فرقی با مشتریان ندارند. آنها در واقع «مشتریان داخلی» سازمان هستند که از خدمات واحدهای پشتیبانی و کارکنان پشت صحنه استفاده میکنند. هر چه رضایت این کارکنان از خدمات همکارانشان در بخشهای پشتیبانی بیشتر باشد، عملکرد آنها بهتر خواهد بود و در نتیجه، خدمات بهتری را به مشتری ارائه خواهند کرد.
اصلاح و ایجاد تغییر در عملیات پشتیبانی و تبدیل آنها به عملیات خدماتی فوقالعاده، به شما کمک میکند برنامههای مشتریمحوری را در سراسر سازمان گسترش دهید و نسبت به ادامهدار بودن این برنامهها اطمینان حاصل کنید. با دگرگونی این عملیات، فرهنگ خدمت رسانی جدیدی شکل خواهد گرفت و مشتریمحوری در تمام لایههای سازمان نفود خواهد کرد. ایجاد این تغییرات و بکارگیری اصول تکریم و احترام به مشتری در مورد کارکنان، مشارکت کامل و بلندمدت کارکنان را به دنبال خواهد داشت. در شرکتهای پیشگام در زمینه مشتریمحوری ازجمله شرکت دیزنی، ایجاد یک تجربه به یاد ماندنی برای مشتری با ترسیم یک چشمانداز آغاز میشود که اصلیترین لازمه آن، وجود کارکنانی مشتاق و پرانرژی است که بتوانند تجربه تک تک مشتریان را به یک سفر خوشایند تبدیل کنند.
پیش از تعهد نسبت به مشتری، نسبت به کارمندان خود متعهد باشید. منطقی که پشت این ایده قرار دارد بسیار قدرتمند است. تجربه به ما نشان داده است که شرکتهای بزرگ و موفق برای دستیابی به یک مزیت رقابتی، علاوه بر تمرکز بر مشتریان خارجی، بر مشتریان داخلی (کارکنان خط مقدم) نیز تمرکز میکنند. البته، انجام این کار به هیچوجه آسان نیست. دو تا سه سال طول میکشد تا این برنامهها در تمام سطوح سازمان به اجرا دربیایند و تجربه مشتریان داخلی دگرگون شود.
این اقدامات را با برنامههای «رضایت کارکنان» که معمولا از طریق واحدهای منابع انسانی اجرا میشوند اشتباه نگیرید. ایجاد یک فرهنگ خدمت رسانی واقعی در میان کارکنان واحدهای پشتیبانی، نیازمند «حمایت رهبران ارشد، تعیین اهداف شفاف و جاهطلبانه و تخصیص منابع» است. اما، خبر خوب این است که میتوانید این برنامهها را همزمان با برنامههای تجربه مشتری پیش ببرید؛ چرا که هر دو مکمل و تقویتکننده یکدیگر هستند. تحقیقات ما نشان میدهد که ایجاد دگرگونی در تجربه مشتری، میزان رضایت مشتری را بین 15 تا 20 نمره افزایش میدهد، باعث کاهش 15 تا 20 درصدی هزینهها میشود و مشارکت کارکنان را تا 20 درصد افزایش میدهد.
منبع: مکنزی
@honaremodiriat
۱۰ رفتار غیرحرفهای که از متقاضیان کار سر میزند
بخش دوم:
۶. تغییر عقیده درباره حقوق درخواستی. وقتی از شما میپرسند «حقوق درخواستی شما چقدر است؟»، اگر مطمئن نیستید، درباره آن شغل بیشتر سوال بپرسید، سپس حقوق مورد نظرتان را اعلام کنید. اگر مبلغی را اعلام کردید، دیگر نباید نظر خود را عوض کنید.
۷. مطرح نکردن مسائل مهم در مراحل اولیه مصاحبه. اگر در روزهای مشخصی از هفته باید به کلاسی بروید یا برنامه خاصی دارید، حتما با کارفرما در میان بگذارید.
۸. بدگویی از کارفرمای قبلی. اگر شرکت سابق خود را با دلخوری ترک کرده باشید، ممکن است وسوسه شوید و از رئیس سابقتان بدگویی کنید. اما با تخریب کارفرمای قبلی، در واقع شخصیت خود را نزد مسوول مصاحبه زیر سوال میبرید.
۹. اشاره به ضعفها و نارساییها. متقاضیان تازهکار معمولا عادت دارند در تمام جلسه، درباره ناتوانیهای خود صحبت کنند. مثلا میگویند: «ایرادی ندارد اگر اکسل بلد نباشم؟» یا «من در این زمینه تجربه ندارم». بهعنوان یک متقاضی کار، لازم نیست نقطه ضعفهایتان را بیان کنید. اجازه بدهید کارفرما شما را ارزیابی کند. اگر از نظرشان مشکلی در پیشینه شما وجود داشته باشد یا سوالی داشته باشند، خودشان مطرح خواهند کرد.
۱۰. استفاده از واژههایی مثل «سختکوش» برای توصیف خود. بعضی از متقاضیان یاد گرفتهاند بگویند: «من سختکوشم» یا «من خیلی زود یاد میگیرم». نیازی نیست برای دریافت یک شغل، خودتان را کوچک کنید یا التماس کنید. هیچ رویکردی نمیتواند تا این حد اعتماد کارفرما نسبت به شما را از بین ببرد.
منبع: سایت دنیای اقتصاد
@honaremodiriat
⭕️سفره ایرانیان در دهه اخیر کوچک شده.
مصرف سالانه بسیاری از مواد غذایی اصلی در ایران، از جمله گوشت، ماهی، نان، برنج و شیر بین ۳۰ تا ۵۰ درصد پایین آمده.
بی بی سی
@honaremodiriat
🔅هرگاه برای صعود کارکنان تان قلاب گرفتید، می توان شما را رهبر سازمانی نامید.
آنان که برای صعود، پایشان را روی شانههای کارکنان شان میگذارند، لایق نام رهبر سازمانی نیستند.
@honaremodiriat
مردم دریل 4 اینچی نمی خواهند، سوراخ چهار اینچی می خواهند!
توصیه می شود برای آنکه کمک موثرتری به مشتری کنید در همان ابتدا او را چرا باران کنید. آنقدر بپرسید که به مشکل واقعی او پی ببرید.
یکی از اساتید دانشگاه هاروارد (تد لویت) در مقاله ای تحت عنوان نزدیک بینی در بازاریابی که چندین بار جایزه دریافت کرده است, نوشت:
"مردم دریل های 4 اینچی نمی خواهند، آنها سوراخ های چهار اینچی می خواهند."
پیتر دراکر استاد نوآوری، نیم قرن پیش در کتابی نوشت:
مشتری به ندرت چیزی را می خرد که فروشنده فکر میکند به او می فروشد.
موارد فوق به یکی از بزرگترین مشکلات افراد نوآور اشاره میکند که در واقع درک خواسته ها و نیازهای برآورد نشده مشتری است.
اسکات دی آنتونی در کتابی تحت عنوان نوآوری سناریوی جالبی را در این خصوص بیان میکند:
این دریل را برای چه خریده اید؟ می خواهم یک سوراخ ایجاد کنم.
چرا می خواهید یک سوراخ ایجاد کنید؟ می خواهم یک تابلو از آن آویزان کنم.
چرا می خواهید تابلو آویزان کنید؟ می خواهم اتاق نشیمن زیباتر شود.
چرا می خواهید اتاق نشیمن زیباتر بنظر برسد؟ فلان فامیلم دفعه قبل که اینجا بود اظهار نظر بی ادبانه ای در باره این اتاق کرد و من نمی خواهم این موضوع تکرار شود...
نتیجه: سوالات ساده می توانند به نگرش های موثرتری منتهی شوند. هدفِ حرکت از راه حل به سمت مشکل بسیار ارزشمند است چرا که هم راه حل را آشکارتر میکند و هم ممکن است شما راه حل بهتری به مشتری پیشنهاد دهید...
قبل از ارایه راه حل به مشتری مساله اصلی وی را شناسایی کنید.
@honaremodiriat
🔅مقایسه شرکتهای بزرگ جهان در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۱۶
افول شرکتهای انرژی و بانکی و رشد شرکتهای فناوری اطلاعات
تنها ۳ شرکت از لیست قدیمی در لیست جدید هم هستند.
@honaremodiriat
🔅آنچه که "انجام میدهی" بسیار تاثیر گذارتر است از آنچه که "میگویی"
استیون کاوی
@honaremodiriat
صراحت لهجه داشته باش
برای کساني که حاشيه مي روند حداقل وقت و حوصله را به خرج دهید. شما هرقدر مقامتان بالاتر برود تحمل تان نيز کمتر مي شود. رك و صريح باشید و همين را هم از ديگران انتظار داشته باشید.
زماني که شما وارد اصل مطلب نمي شويد و حاشيه مي رويد و تلاش مي کنيد ارتباط برقرار نماييد، حالت هاي زير به وجود آيد:
مردد به نظر مي رسيد
شرح اطلاعات اصلي را فراموش مي کنيد
خودتان را براي حمله آماده می کنيد زيرا آسيب پذير به نظر مي رسيد
چاله اي براي خود میکنید که بيرون آمدن از آن دشوار است و ...
اگر قبل از صحبت کردن سعي کنيد لحظاتي را صرف فكر کردن درباره معناي آنچه لازم است بگوييد، صرف فكر کردن درباره آنچه طرف ديگر احتمالاً خواهد گفت و صرف فكر کردن درباره احساس هر دو طرف بكنيد. يقيناً نتيجه بسيار بهتری به دست می آوريد.
زماني که شاد، عصباني، يا در حالتي بين اين دو هستيد با صداي نرم و خوش آهنگ صحبت کنيد.
لازم است هنگام کار برخود مسلط باشید، درست همان گونه که در ارتباط برقرار کردن بايد صريح باشید صدايتان نيز بايد صريح باشد. اگر به گونه ای صحبت کنيد که نشان دهيد شايسته گفت و شنود هستيد، اشخاص مهم تمايل پيدا می کنند با شما سخن بگويند.
در نوشتن هم کامل صريح و روشن بنويسید. در يك يا دوجمله خواننده را از چگونگی امر آگاه سازید و موضوع را خلاصه و زمينه را آماده کنید.
@honaremodiriat