در جهان هوشمند ما هیچ رویدادی تصادفی به وقوع نمیپیوندد. هر چیز که در مسیر زندگی سر راه شما قرار میگیرد؛ نکتهایست برای آموختن!
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
به دمی چراغشان را ز چه رو نمینشانی
بگذار کاهلی را چو ستاره شبروی کن
ز زمینیان چه ترسی که سوار آسمانی
دو سه عوعو سگانه نزند ره سواران
چه برد ز شیر شرزه سگ و گاو کاهدانی
سگ خشم و گاو شهوت چه زنند پیش شیری
که به بیشه حقایق بدرد صف عیانی
نه دو قطره آب بودی که سفینهای و نوحی
به میان موج طوفان چپ و راست میدوانی
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت
به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی
چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد
سفر درشت گردد چو بهشت جاودانی
تو مگو که ارمغانی چه برم پی نشانی
که بس است مهر و مه را رخ خویش ارمغانی
تو اگر روی و گر نی بدود سعادت تو
همه کار برگزارد به سکون و مهربانی
چو غلام توست دولت کندت هزار خدمت
که ندارد از تو چاره و گرش ز در برانی
تو بخسپ خوش که بختت ز برای تو نخسپد
تو بگیر سنگ در کف که شود عقیق کانی
به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی
که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی
خمش ای دل و چه چاره سر خم اگر بگیری
دل خنب برشکافد چو بجوشد این معانی
دو هزار بار هر دم تو بخوانی این غزل را
اگر آن سوی حقایق سیران او بدانی
#مولانا
#دیوان_شمس
@hooshmandy
پیش از روشنشدگی درد و رنج
وجود دارد.
پس از روشنشدگی فقط درد!
ضربالمثل #ذن
@hooshmandy
كوان هاى #ذن :
سرشت موجودات:
دوراهب روزی مشغول شستن کاسه هایشان در آب رودخانه بودند که متوجه شدند عقربی در معرض غرق شدن در اب است .
یکی از آنها به سرعت عقرب را از آب خارج کرده و در کرانه ی رودخانه قرار داد.
اما در حین بیرون آوردن ،دید که عقرب قصد نیش زدن او را داشته است.
راهب پس از نجات دادن عقرب باز مشغول شستن کاسه اش شد که دوباره عقرب در اب افتاد .
راهب برای بار دوم عقرب را از غرق شدن نجات داد ولی این بار هم نزدیک بود که عقرب او را نیش بزند .
دوست راهب با دیدن این صحنه رو به او به کرده و گفت :
" ای دوست چرا می خواهی عقربی را نجات دهی که سرشتش نیش زدن است ؟"
دوستش پاسخ داد :
" به همان دلیل که سرشت من نیز نجات دادن و یاری رساندن به دیگر موجودات است . "
@hooshmandy
"ناامیدی"
بیشتر بزرگسالان هنوز برای تأیید گرفتن از والدین خود زندگی می کنند. تلاش می کنند برای به دست آوردن عشقی که در کودکی دریافت نکردند. زندگی برای دیگری به یک راه منتهی می شود: پشیمانی.
مهمترین مهارتی که در بزرگسالی باید ایجاد شود، توانایی ناامید کردن است.
@hooshmandy
تفاوتی ندارد که من دنبال زندگینامه و احوال شخصی #مولانا و #حافظ یا فلان "عارف" باشم یا اینکه پیگیر قیمت بیمهٔ عضو مربوطهٔ خانم جنیفر لوپز باشم.
celebrity مورد تحسین من برد پیت و آنجلینا جولی و بیل گیتس باشد، یا شمس تبریزی و حافظ و #مولوی.
در هر دو صورت من یک ماهیت را دارم و به یک اندازه سطحی و پوچ هستم.
@hooshmandy
وقتی که توسط چیز دیگری فریب بخوری , ویرانی خیلی بزرگ نیست .
اما وقتی که بوسیله خودت فریب بخوری , او کشنده است.
هیچ دارویی وجود ندارد.
#شونریو_سوزوکی
#ذن
@hooshmandy
#باشو:
"غروب پاییز: لطفاً
نزد من بازگرد.
من نیز یک بیگانه ام."
#هایکو های باشو نظیر ندارند.
همۀ مرشدان #ذن، هایکو نوشته اند، اما بنظر میرسد که باشو عمیقتر از هر کس دیگری در طبیعت ذوب و ادغام میشود.
غروب پاییز: لطفاً
نزد من بازگرد.
من نیز یک بیگانه ام.
او دارد میگوید « درست همانند تو، در این دنیا ما همه بیگانه هستیم.»
ما معمولاً موضوع را فراموش میکنیم.
و هر کسی را مسلم می پنداریم.
آیا هرگز درمورد آن فکر کرده اید؟
این ده هزار بودا [ منظور جمع حاضر است] همه بیگانه هستند.
ما سعی میکنیم فراموش کنیم که همه بیگانه هستند.
ازدواج و دوستی ایجاد میکنیم، سعی میکنیم خود را به یکدیگر معرفی کنیم: فقط برای اینکه این احساس را که هر کسی یک #بیگانه است، فراموش کنیم.
این احساس ما را به شدت میترساند که ما توسط بیگانگان احاطه شده ایم. همۀ خانواده ها، کلوبها، ادیان و ملتهای ما فقط یک فرصتی هستند برای اینکه ما این حقیقت را که همه بیگانه هستند، پنهان کنیم.
ذن تلاشی است برای اینکه شما را کاملاً هشیار سازد که یک بیگانه هستید.
این امر شما را از اجتماع رهایی می بخشد.
به شما احساسی از خود بودن میدهد. به شما آگاهی ای بسیار عمیق میبخشد که شما در این دنیای عجیب، توسط بیگانگان احاطه شده اید.
این امر، معانی ضمنی بسیار عمیقتری دارد. اگر شما بتوانید درک کنید که هر کسی یک بیگانه است، همۀ انتظارات شما خواهد افتاد.
شما کیستید که انتظار داشته باشید؟ یک شوهر انتظارات خاصی از همسر دارد.
او این حقیقت را فراموش کرده است که همسرش یک بیگانه است.
ما فقط در راه، همدیگر را ملاقات کرده ایم، کمی صحبت کرده ایم، با هم قدم زده ایم و این حقیقت را فراموش کرده ایم که ما هنوز بیگانه ایم.
ما حتی خودمان را نمی شناسیم، چگونه میتوانیم دیگران را بشناسیم؟
اما در سطح، ما سعی میکنیم آشنایی ایجاد کنیم و این تصور ترسناکِ تنها بودنِ خود را فراموش کنیم. همسر، بچه، اجتماعات خدماتی... ما می خواهیم به جایی وابسته باشیم.
ما نمی خواهیم در آزادی عمیق، در زیر آسمان، تنها بایستیم و با خورشید و باران برقصیم.
نه! ما فقط یک جای گرم و نرم در میان جمعیت می خواهیم.
ما می خواهیم در جمعیت ناپدید شویم. آنجا گرمتر احساس میشود.
بدون دلیل نبود که مسیح مردم را گوسفند می نامید و خودش را چوپان می خواند و هیچ کسی مخالفت نمیکرد. این عجیب است: مسیح مصلوب شد، اما هیچ کسی با هیچ یک از تعالیمش مخالفت نکرد و هیچ کس با او بحث و استدلال نکرد.
بنظر میرسد واقعیت این است که مردم آنرا در عمق وجودشان قبول کرده بودند که چیزی جز گوسفند نیستند.
آنها به یک جمعیت در اطراف خود نیاز دارند.
آنها نمیتوانند به تنهایی در قلمرو ناشناخته سفر کنند.
هیچ کسی برنخاست که به مسیح بگوید : «تو داری به ما توهین میکنی.
تو داری خودت را چوپان میکنی و ما را گوسفند.»
اینکه هیچ کسی مخالفت نکرد، این نکته را روشن میسازد که مردم احساس میکردند که او درست میگوید.
«ما نیاز به یک جمع داریم.»
باشو دارد میگوید: «غروب پاییز، لطفاً نزد من بازگرد - تو تنها غریبه در اینجا نیستی- من نیز یک بیگانه ام.»
osho
@hooshmandy
توضحات بيشتر در مورد مديتيشن #ناتاراج
رقصنده را فراموش کن، مرکز نفس را فراموش کن؛ رقص شو.
این مدیتیشن است.
چنان عمیق
برقص که کاملاً فراموش کنی که « تو » می رقصی.
و احساس کن که تو خوِدِ رقصی! جدایی باید
ناپدید شود؛ آنگاه به مدیتیشن تبدیل می شود. اگر جدایی باشد، تبدیل به تمرین می شود: خوب و
سلامت بخش است، اما نمی توان این را معنوي نامید . این تنها رقصی ساده است. رقص خودش
خوب است- تا جایی که می رود، خوب است. بعد از آن احساس تازگی و سرزندگی می کنی. اما
این نیز هنوز مدیتیشن نیست. رقصنده باید برود، تا تنها رقص برجا بماند.
پس چه باید کرد؟ در رقص تمام و کمال باش، زیرا جدایی تنها زمانی می تواند وجود داشته باشد که
تو در آن تمام و کمال حضور نداشته باشی. اگر کنار بایستی و رقص ، جدایی می
ماند: تو رقصنده اي و می رقصی. آنگاه رقصیدن تنها یک عمل است، کاري است که انجامش می دهی؛
وجودت در آن نقشی ندارد. پس با تمام وجود درگیرش شو؛ در آن حل شو. کنار نایست، . مشارکت کن!
بگذار رقص به راه خود جاري شود؛ چیزي را به آن تحمیل نکن. به جاي آن، دنبالش کن، بگذار رخ
دهد. این یک عملکرد نیست، بلکه یک رخداد است. در حالت جشن و سرور بمان. تو کار خیلی
جدي اي انجام نمی دهی؛ تنها بازي می کنی، با انرژي زندگی ات بازي می کنی، با انرژي زیستی ات
بازي می کنی، به آن اجازه بده تا به راه خود برود. درست مانند وزش باد و جریان رود- تو دنبال
می کنی و می وزي. احساسش کن.و بازيگوش باش.
#اشو
@hooshmandy
✨ همسو بودن با هستی از نگاه #ذن
از استاد بزرگ ذن، "#جوشو" سوال شد که "اساس آموزش شما چیست؟"
او گفت: "وقتی هوا گرم است، گرم است.
و وقتی هوا سرد است سرد است."
شخصی که این سوال را مطرح کرد فیلسوف بزرگی بود.
به استاد ذن گفت: "آیا با من شوخی میکنید؟ این چه نوع فلسفهای است؟"
جوشو گفت: "این تمام آن چیزی است که من به شاگردانم آموزش میدهم؛ در هر شرایطی فقط در زمان حال زندگی کنید. وقتی که گرم است، عکس آن چیزی را که هست آرزو نکنید."
🔅 خواستن معنایش این است که وقتی که گرم است، شما میخواهید سرد باشد و یا وقتی که سرد است، میخواهید گرم باشد.
میل و آرزو یعنی همین.
و شما چیزی را میخواهید که وجود ندارد.
آرزو یعنی خواستن چیزی که بر خلاف واقعیت است.
🔅 از استاد ذن دیگری سوال شد: "چگونه زندگی میکنید؟
راز شادی و سرور دائمی شما چیست؟"
او گفت: "رازی در کار نیست.
تنها یک پدیده طبیعی است؛ هرگاه احساس گرسنگی میکنم، میخورم و هرگاه احساس خستگی میکنم، میخوابم.
🔅 این یعنی بدون آرزو زندگی کردن. این لحظه به لحظه زندگی کردن است، بدون هیچ برنامه و نقشه و بدون اینکه انسان بخواهد ارادهی خویش را بر عالم هستی تحمیل کند.
یک انسان واقعاً طبیعی و عاری از خشونت کسی است که ارادهی خویش را بر طبیعت تحمیل نمیکند.
او همه چیز را همانگونه که هست میپذیرد و همیشه از اینکه هر چیزی که پیش میآید با خود گنجی به همراه دارد، دچار حیرت میشود.
🔅 ولی شما همواره به دنبال چیزهای دیگری هستید و از آنچه که پیش میآید هرگز احساس رضایت نمیکنید، خواستههایتان عملی نمیشوند، زیرا این هستیِ عظیم وظیفه ندارد خواستههای شما را تحقق بخشد.
میتوانید در جهت موافق و یا مخالف آن حرکت کنید.
اگر با آن در تضاد باشید، در جهنم زندگی میکنید
و اگر با آن همسو باشید، در بهشت زندگی میکنید.
🔅 این تعریف من از بهشت و جهنم است:
حرکت در جهت جریان هستی، بهشت،
و حرکت در جهت مخالف آن جهنم است.
#اشو
@hooshmandy
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او رویِ نیاز است
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تَکَبُر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرمِ راز است
شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَمِ جانان
کوته نتوان کرد که این قِصه دراز است
بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی
رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است
در کعبهٔ کویِ تو هر آن کس که بیاید
از قبلهٔ ابرویِ تو در عینِ نماز است
ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
#حافظ
@hooshmandy
هیچ کس نمی تواند کاسه گدایی ات را پر کند !
سوال کننده : چرا انسان همواره از لحظه تولد تا لحظه مرگ می خواهد
که دوستش بدارند واگر چنین محبتی را دریافت نکند احساس می کند اعتماد به نفس ، استحکام و ارامش اطرافیان را ندارد؟؟
#کریشنامورتی: ایا فکر می کنید دوستان و اطرافیان چنین شخصی سرشار از اعتماد به نفس هستند
انها ممکن است بخرامند و باد به غبغب بیاندازند اما شما کم کم در خواهید یافت پشت نمایش اعتماد به نفس
این افراد اغلب گنگ و تو خالی و متوسط اند
انها به هیچ وجه اعتماد به نفس واقعی ندارند
حال ببینیم ما چرا ما می خواهیم دوستمان داشته باشند؟
ایا شما نمی خواهید والدین ؛معلم و دوستانتان شما را دوست داشته باشند ؟
و اگر فردی جا افتاده هستید ایا مایل نیستید guru همسرتان و یا فرزندانتان دوستتان بدارند ؟
چرا این اشتیاق جاودانه برای دوست داشته شدن وجود دارد ؟
به دقت توجه کنید : شما می خواهید دوستتان بدارند چون خودتان عشق
نمی ورزید !!
اما لحظه ای که عشق بورزید همه چیز تمام می شود یعنی دیگر در پی این نیستید که کسی شما را دوست دارد یا نه!
📌مدامی که شما طلب #عشق کنید یعنی عشق در شما وجود ندارد
اگر احساس عشق نکنید یعنی فردی زشت و ظالم هستید
بنابراین مردم چرا باید دوستتان داشته باشند؟؟
بدون عشق شما چیز مرده ای هستید و وقتی چیز مرده طلب عشق کند
بی فایده است
لذا اگر قلبتان سرشار از عشق باشد هرگز نمی خواهید کسی دوستتان بدارد
هرگز ظرف گدایی تان را پیش کسی دراز نمی کنید تا ان را پر کند
تنها یک فرد تو خالیست که می خواهد پر شود
و قلب تو خالی هرگز با دویدن به دنبال معلمان روحانی و یا جستجو کردن
عشق به طریق مختلف پر نمی شود
#کریشنامورتی
از کتاب #نارضایتی_خلاق
فصل ۲۵
صفحه ۲۸۱
@hooshmandy
جمله خلقان سخرهٔ اندیشهاند
زاین سبب خستهدل و غمپیشهاند
#مثنوی_معنوی
#مولانا
@hooshmandy
شرح اُشو بر "مولوی و شعری از او:"
هم آینه ایم و هم لقائیم همه
سرمست پیاله ی بقائیم همه
هم دافع رنج و هم شفائیم همه
هم آب حیات و هم سقائیم همه
#مولانا
#اشو
@hooshmandy
#اشو:
به جهانهستی اعتماد کن و ابداً نگران نباش.
تو به مدت ۹ ماه در شکم مادرت بودی و شغلی نداشتی، با این وجود زنده ماندی.
برای دریافت خوراک دست و پایی نداشتی، بازهم زنده ماندی.
هیچ راهی برای نفسکشیدن نداشتی، بااین حال زنده ماندی.
تا وقتی که نُه ماه را گذراندی در شکم مادرت بودی: چگونه زنده ماندی؟ خواستهات چه بود؟
چه ارادهای تو را زنده نگه داشت؟
سپس از درون مادر بیرون آمدی و به محض زادهشدن، شیر مادر کاملاً آماده بود، چه کسی این را اراده کرده بود؟
چه کسی خواسته بود که برای زنده ماندنت شیر آماده باشد؟
این خواستِ که بود؟
وقتی که از زهدان مادر بیرون آمدی، چه اتفاقی افتاد؟
هرگز در درون مادر تنفس نکرده بودی و نفسهای مادرت تو را زنده نگه داشته بود. ولی به محض اینکه از شکم مادر بیرون آمدی، بیدرنگ نفس کشیدی.
چه کسی به تو آموزش داد؟
قبلاً تنفس نکرده بودی و هیچ آموزشی هم ندیده بودی، چه کسی نفسکشیدن را به تو آموخت؟
سپس چه کسی آن شیر را که نوشیدی هضم کرد؟
چه کسی آن شیر و آن خوراک را به مغز استخوان تو رساند؟
چه کسی تمام روندهای زندگیات را به تو بخشیده و آن را اداره میکند؟
وقتی که خسته هستی چه کسی به تو آسودگی میدهد؟
و وقتی خوابت تمام میشود چه کسی تو را بیدار میکند؟
چه کسی این ماه و ستارگان را اداره میکند؟
چه کسی این درختها را سبز نگه میدارد؟
چه کسی گلها را با اینهمه رنگ و عطر خوراک میدهد؟
آیا فکر میکنی که آن یکتا که چنین کائنات وسیعی را اداره میکند، از اداره کردن زندگی کوچک تو ناتوان است؟
قدری فکر کن، قدری تعمق کن.
فقط این نظم عظیم را در دنیا نگاه کن: هیچکجا خطایی وجود ندارد، همه چیز به خوبی پیش میرود و هرچیزی سرِ جای خودش است.
تو فقط بخش کوچکی از این دنیا هستی.
از کِی به این توهم رسیدی که من باید خودم جداگانه زندگیم را اداره کنم؟
در این برداشت اشتباه است که تمام اختلالها و شکستها و مصیبتها را برای خودت ایجاد کردهای.”
@hooshmandy
دستورالعمل #مدیتیشن #ناتاراج :
ناتاراج رقص است، این مدیتیشن کاملی است.
سه مرحله دارد، در کل 65 دقیقه است.
مرحله ي اول: 40 دقیقه
با چشمان بسته طوري برقصید که گویی اختیارتان را از دست داده اید. به ناخودآگاهتان اجازه دهید
کنترل را کاملاً به دست بگیرد. حرکاتتان را کنترل نکنید . اجازه بدهيد بدنتان هر جور دوست دارد با موزيك حركت كند و تبديل به رقص شود.
مرحله ي دوم: 20 دقیقه
چشمانتان را بسته نگه دارید، فوراً دراز بکشید. ساکت و ساکن بمانید.
مرحله ي سوم: 5 دقیقه
با شادي و در جشن برقصید و مديتيشن خود را جشن بگيريد.
@hooshmandy
چه خوش است پیش زلفت سر شکوه باز کردن
گله های روز هجران به شب دراز کردن
همه روز در خیالم که شب دگر بیاید
تو و ناز ها که داری ، من و آن نیاز کردن
درِ دل کنون نشاید به همه فراز کردن
تو به خانه ای ، نشاید در خانه باز کردن
به تکلمی دهانت بگشود عقده هایم
چه خوش است کشف معنی بر اهل راز کردن
سر کوی دلبر من به حریم کعبه ماند
که به هر طرف کنی رو بتوان نماز کردن
بجز از حدیث زلفت که به عمر می سرایم
همه عمر در ملالم ز سخن دراز کردن
بگذار تا که مظهر ز تو کام دل بگیرد
تو هزار جای داری ز برای ناز کردن
#مظهرـهمدانی
@hooshmandy
بدون پذیرش این واقعیت که همه چیز تغییر میکند، نمیتوانیم به آرامش کامل برسیم. هرچند که این موضوع امری حقیقی است اما متاسفانه پذیرش آن برای ما سخت است. از آنجا که ما نمیتوانیم حقیقت ناپایداری را بپذیریم پس در نتیجه رنج میکشیم. در واقع علت رنج ما عدم پذیرش همین حقیقت است.
همه چیز تغییر میکند و چیزی وجود ندارد که به آن بچسبید. این مهمترین تعلیم بوداست.
استاد #ذن
شونریو #سوزوکی
@hooshmandy