در جهان هوشمند ما هیچ رویدادی تصادفی به وقوع نمیپیوندد. هر چیز که در مسیر زندگی سر راه شما قرار میگیرد؛ نکتهایست برای آموختن!
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
بریان نخورم که هم زیانست
من نور خورم که قوت جانست
من سر نخوهم که باکلاهند
من زر نخوهم که بازخواهند
من خر نخوهم که بند کاهند
من کبک خورم که صید شاهند
بالا نپرم نه لک لکم من
کس را نگزم که نی سگم من
لنگی نکنم نه بدتکم من
که عاشق روی ایبکم من
ترشی نکنم نه سرکهام من
پرنم نشوم نه برکهام من
سرکش نشوم نه عکٓهام من
قانع بزیم که مکٓهام من
دستار مرا گرو نهادی
یک کوزه مثلثم ندادی
انصاف بده عوان نژادی
ما را کم نیست هیچ شادی
سالار دهی و خواجه ده
آن باده که گفتهای به من ده
ور دفع دهی تو و برون جه
در کس زنان خویشتن نه
من عشق خورم که خوشگوارست
ذوق دهنست و نشو جانست
خوردم ز ثرید و پاچه یک چند
از پاچه سر مرا زیانست
زین پس سر پاچه نیست ما را
ما را و کسی که اهل خوانست
#مولانا
@hooshmandy
من کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم
جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند
جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند
جمله شاهان پست پست خویش را
جمله خلقان مست مست خویش را
#مولانا
@hooshmandy
یک سیل عظیم از انبوه در و دکانهای باصطلاح معنوی که جز چرندیات و افزودن به توهم انسانها هیچ نتیجه و بهرهای ندارند، در جامعهٔ ایران راه افتاده.
بطرز عجیبی خرافهگرایی و صحبت دربارهٔ «انرژی»، «کائنات»، «فرشتههای ثروتآفرین»، «موجودات معنوی و غیر ارگانیک»، «هشیاری عالم هستی»، «عالم ماوراء»، «سفر روح»، و کلمات و اصطلاحاتی مشابه اینها در جامعه مثل مور و ملخ ریخته. همه هم از محتوی و جوهر بیبهره. نه تنها بیبهره، بلکه بسیار مخرب و مضر!
گردانندگان مجالس و دور همیهای اینچنین محتواهایی هم آدمهای شیاد عوامفریب، که از مردم از همه جا بیخبری که میل به درمان سردرگمیشان در زندگی را دارند، بهرهکشی میکنند.
هوشمند باشید
@hooshmandy
آسیبپذیری
آسیبپذیر بودن ضعف نیست.
این ذهن است که میخواهد همیشه در حاشیهٔ امن قرار گیرد.
در طلب «قرار» و امنیت است.
در حالیکه امنیت در نطلبیدن امنیت و قرار است!
مادامیکه ذهن در پی آسیبناپذیری و اقتدار و تسلط است، همیشه متزلزل و بیقرار و ناآرام و آسیبپذیر است.
وقتی به شفافیت و باز بودن و آسیبپذیری و صداقت اعتماد شود، احساس امنیت و آرامش و قرار باطن خواهد بود.
توکل بر حق بگمانم به همین معنیست.
هیچ تضمینی و هیچ امنیتی جز سپردن خود بدست حق، بدست جریان پویا و در حرکت ِ زندگی، وجود ندارد.
و هر چه غیر از اینست، وهم و خیال است. و باطل.
@hooshmandy
این همان است که
لائوتزو wei-wu-wei نامیده
(عمل از طریق بی عملی)
این همان است که
اساتید ذن می گویند.
نشستن در سکوت
بدون انجام هیچ کاری.
بهار می آید
و علف خودش رشد میکند.
به یاد بسپار »خودش« نباید
کاری انجام شود.
تو علف را
بالا نمیکشی که رشد کند.
بهار می آید
و علف خودش رشد میکند.
وقتی،
به زندگی اجازه دهی
به راه خود برود.
وقتی،
نمیخواهی هدایتش کنی.
وقتی،
نمیخواهی هیچ کنترلی
بر آن باشد.
وقتی،
دستکاری نمیکنی.
وقتی،
هیچ نظمی را بر آن
تحمیل نمیکنی.
این حالتِ
خود انگیختگی بی انضباطِ ناب، مدیتیشن است.
@hooshmandy
اگر بخواهى دنبال اسمان بگردى هرگز ان را نخواهى يافت
اسمان را كجا توانى يافت؟
هيچ جا
اسمان در همه جاست
و انچه در همه جاست
نمى تواند در جايى باشد
#اشو
#ذن_جاده_اضداد
@hooshmandy
شرح یک رباعی از #مولانا - #اکهارت تُله
«در جان تو جانی است، بجو آن جان را
در کوه تو کانی است، بجو آن کان را
صوفی رونده، گر تو آن می جویی
بیرون تو مجو، ز خود بجو تو آن را»
#مولانا
@hooshmandy
رتبه می خواهی چو خورشید از خلایق دور باش
سایه از همراهی مردم به خاک افتاده است
#صائب_تبریزی
@hooshmandy
"به تو نمیاندیشم"!
(کارت تولد یک ذنبودیست)
@hooshmandy
#صندوق
انسانها تصور می کنند اگر نوع طرز تفکرشون رو عوض کنند، مثلاً اگر از یک سیستم اعتقادی و فلسفی به سیستم دیگری کانورت کنند، تغییر کردهاند!
در صورتیکه فقط از این صندوق به اون صندوق رفتهاند!
گر ز صندوقی به صندوقی رود
او سمائی نیست، صندوقی بود!
#مولانا
@hooshmandy
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهشان از باد باشد دمبدم
حملهشان پیداست و ناپیداست باد
آنک ناپیداست هرگز گم مباد
#مولانا
@hooshmandy
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد
صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بُوَد گر مِحَکِ تجربه آید به میان
تا سِیَهروی شود هر که در او غَش باشد
خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رُخ که به خونابه مُنَقَّش باشد
نازپروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد
غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد
دلق و سجادهٔ حافظ بِبَرَد بادهفروش
گر شرابش ز کفِ ساقی مَهوَش باشد
@hooshmandy
@hooshmandy
مهم ترین انتخابی که میکنید دانشگاهی که میروید نیست، خانهای که در آن زندگی میکنید نیست، یا شغلی که برمیگزینید نیست. کسی است که عمرتان را با او میگذرانید.
نیکول لپرا
هنگامیکه شما
شخص عزیزی را که
دوست میداشتید از دست میدهید،
برایش گریه میکنید.
ولی
آیا اشکهای شما
بهخاطر خودتان نیست؟
آیا
واقعاً بهخاطر کسی است
که مرده است؟
آیا
تاکنون بهخاطر دیگران
گریه کردهاید؟
آیا
هرگز برای پسرتان
که در جبههٔ جنگ کشته شده
گریه کردهاید؟
واقعاً گریه کردهاید؟
آیا
آن اشکها
بهدلیل دلسوزی و ترحم
به «خودتان» و «پسر خودتان» است
یا واقعاً بهخاطر این است که
«یک انسان» کشته شده است؟
اگر
به علت ترحم به خودتان اشک میریزید،
باید گفت که اشکهای شما
به هیچ عنوان معنائی ندارد،
زیرا شما به «خودتان» اهمیت میدهید.
اگر
گریهٔ شما
بهدلیل این است که
کسی که روی آن مقدار زیادی
سرمایه گذاری کردهاید، از بین رفته است،
باید اذعان کرد که
این عاطفه و مهر محبت نیست.
گریه کردن برای خود
کار سادهای است.
ظاهراً
گریه شما
حاکی از تاثر شماست،
اما قلب شما برای او متاثر نشده است،
بلکه به علت ترحم به خویش
متاثر شده است.
#کریشنامورتی
#رهایی_از_دانستگی
@hooshmandy
آسیبهای دوران کودکی باعث میشود افرادی که به شما عشق واقعی میدهند را کنار بزنید و دنبال افرادی باشید که باعث میشوند برای دوست داشته شدن به تقلا بیفتید.
If you even have this awareness, you’re already on your healing journey.
Nicole LePera
اگر تنها همین آگاهی را داشته باشید، در حال حاضر در سفر شفابخشی خود هستید.
نیکول لپرا
@hooshmandy
عصبانیتت به تومیگوید کجا حد و مرزهای تو مورد تجاوز قرار گرفته است، کجا نیازهایت نادیده گرفته شده، یا الگویی سوءاستفادهکننده از تو در حال شکلگیریست.
نیکول لپرا
«عشقی باش که در پیاش هستی»
@hooshmandy
این حکایت بشنو از صاحب بیان
در طریق و عادت قزوینیان
بر تن و دست و کتفها بیگزند
از سر سوزن کبودیها زنند
سوی دلاکی بشد قزوینیی
که کبودم زن بکن شیرینیی
گفت چه صورت زنم ای پهلوان
گفت بر زن صورت شیر ژیان
طالعم شیرست نقش شیر زن
جهد کن رنگ کبودی سیر زن
گفت بر چه موضعت صورت زنم
گفت بر شانه گهم زن آن رقم
چونک او سوزن فرو بردن گرفت
درد آن در شانهگه مسکن گرفت
پهلوان در ناله آمد کای سنی
مر مرا کشتی چه صورت میزنی
گفت آخر شیر فرمودی مرا
گفت از چه عضو کردی ابتدا
گفت از دمگاه آغازیدهام
گفت دم بگذار ای دو دیدهام
از دُم و دُمگاه شیرم دَم گرفت
دُمگه او دَمگهم محکم گرفت
شیر بیدُم باش گو ای شیرساز
که دلم سستی گرفت از زخم گاز
جانب دیگر گرفت آن شخص زخم
بیمحابا و مواسایی و رحم
بانگ کرد او کین چه اندامست ازو
گفت این گوشست ای مرد نکو
گفت تا گوشش نباشد ای حکیم
گوش را بگذار و کوته کن گلیم
جانب دیگر خلش آغاز کرد
باز قزوینی فغان را ساز کرد
کین سوم جانب چه اندامست نیز
گفت اینست اِشکمِ شیر ای عزیز
گفت تا اشکم نباشد شیر را
گشت افزون درد کم زن زخمها
خیره شد دلاک و پس حیران بماند
تا بدیر انگشت در دندان بماند
بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد
گفت در عالم کسی را این فتاد؟
شیر بیدُم و سَر و اِشکم کی دید
اینچنین شیری خدا خود نافرید
ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس گبر خویش
کان گروهی که رهیدند از وجود
چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
هر که مُرد اندر تن او نفس گبر
مر ورا فرمان برد خورشید و ابر
چون دلش آموخت شمع افروختن
آفتاب او را نیارد سوختن
گفت حق در آفتاب منتجم
ذکر تزاور کذی عن کهفهم
خار جمله لطف چون گل میشود
پیش جزوی کو سوی کل میرود
چیست تعظیم خدا افراشتن
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحید خدا آموختن
خویشتن را پیش واحد سوختن
گر همیخواهی که بفروزی چو روز
هستی همچون شب خود را بسوز
هستیت در هستِ آن هستینواز
همچو مس در کیمیا اندر گداز
در من و ما سخت کردستی دو دست
هست این جمله خرابی از دو هست
#مولانا
@hooshmandy