hooshmandy | Unsorted

Telegram-канал hooshmandy - 👁 هوشمندى

7327

در جهان هوشمند ما هیچ رویدادی تصادفی به وقوع نمی‌پیوندد. هر چیز که در مسیر زندگی سر راه شما قرار می‌گیرد؛ نکته‌ایست برای آموختن!

Subscribe to a channel

👁 هوشمندى

گدایی عشق

   می‌دانید، بعد از حاکمیت "خود" یا "هویت فکری" - که عین وهم و پندار است - ما همه چیز را از متن "خود"، و بنابراین تحریف‌شده متصور می‌شویم. ما تصور می‌کنیم عشق یک موضع جداگانه دارد و خشم و نفرت نیز موضعی دیگر! در این صورت فکر می‌کنیم عشق می‌تواند بیاید و خشم و نفرت را بشوید. ولی واقعیت اینطور نیست.

   در این ارگانیسم یک مقدار انرژی هست. خشم و نفرت این انرژی را تیره و چرک‌آلود و خشم‌آلود کرده‌اند. وقتی این خشم‌آلودگی از طریق آگاهی از بین برود، آنچه باقی می‌ماند انرژی شفاف است. (اگر دلتان می‌خواهد این انرژی شفاف را "عشق" بنامید.)

   تصور ما از "عشق" یک تصور غلط است. از آنجا که انسان و جامعۀ هویت فکری گدامنش است، از آنجا که با یک "هستی" فقیر بسر می‌برد و درون خودش از نعمت حالت‌های عمیق و سرشار از شور و انبساط تهی است، در تمام زمینه‌ها وابسته به دیگران است؛ گدای مثلاً "عشق" است. "هویت فکری" دست گیرنده دارد. همیشه دستش دراز است تا عشق، دانش، توانایی و همه چیز را از بیرون بستاند! من چراغ آگاهی و روشنی را در خود خاموش کرده‌ام و حالا دستم را پیش مولوی و حافظ دراز می‌کنم که "تو را بخدا یک مقدار آگاهی و روشنایی به من بدهید" (و البته طالب آگاهی بمعنای واقعی نیستم؛ از آنها دانش و فضل متظاهرانه طلب می‌کنم.) من از یک مقدار تعبیر لفظی برای خود "هستی"یی ساخته‌ام ("ساخته‌ام" غلط است؛ ذهن چیزی نمی‌سازد، بلکه همه چیز را متصور می‌شود) که محتوایی ندارد؛ متزلزل و پوک است؛ و پر از تضاد است. این "هستی" مرا در ناتوانی شدیدی فرو برده است! حالا فکر می‌کنم ماشین و خانه و منصب می‌تواند آن ناتوانی را جبران کند، ولی نمی‌کند.

   ما عشق را چیزی تصور می‌کنیم که باید آن را از دیگری دریافت کرد. بنابراین آن را بصورت "عشق‌ورزیدن" تصور می‌کنیم؛ با این هدف باطنی که "تو را به خدا اگر عشق داری مقداری از آن را هم در کاسۀ گدایی من انسان فقیر بریز".

   همان‌گونه که انرژی خشم در ذهن خود من جریان دارد و نسبت به تو نیست و قابل انتقال از من به تو نیست، انرژی شفاف عشق نیز در من جریان دارد و چیزی نیست که به تو‌ منتقل بشود!

   همان‌گونه که فقط اثرات خشمی که در من جریان دارد متوجه تو می‌شود و تو را آزار می‌دهد، اثرات انرژی عشقی که در من جریان دارد رابطۀ من و تو را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. ولی به هر حال از آن انرژی چیزی به تو نمی‌رسد.

   گذشته از اینکه عشق کیفیتی است از "بودن" - نه "ورزیدن" و منتقل کردن - اگر درون تو پر از انرژی عشق باشد نه تنها نیازی به دریافت عشق از دیگری نداری، بلکه جایی هم در وجود تو برای دریافت آن نیست؛ زیرا وجود تو پر است.

کتاب «آگاهی»
محمدجعفر مصفا

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

ذهن همه چیز را به مسئله تبدیل می کند وگرنه زندگی ساده است، اصلا مشکلی وجود ندارد.

اما ذهن فریب می دهد که هر لحظه مشکلی هست و باید حل شود.

وقتی این گام را بر می دارید که هر چیزی مسئله است آنگاه چیزی نمی تواند حل شود زیرا گام اول کاملا اشتباه است.

ذهن نمی تواند هیچ راه حلی بدهد، ذهن مکانیسمی است که فقط به تو مسئله و مشکلات می دهد.

حتی اگر فکر کنی که مشکلی را حل کرده ای از حل آن هزاران مشکل جدید ایجاد می شود.

OSHO

قایق خالی

Читать полностью…

👁 هوشمندى

جمله بر فهرست قانع گشته‌ایم
زانک در حرص و هوا آغشته‌ایم

باشد آن فهرست دامی عامه را
تا چنان دانند متن نامه را

#مولانا
#شیادان_معنوی
@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

 
ای دل بی‌قرار من راست بگو چه گوهری
آتشیی تو آبیی آدمیی تو یا پری

از چه طرف رسیده‌ای وز چه غذا چریده‌ای
سوی فنا چه دیده‌ای سوی فنا چه می‌پری

بیخ مرا چه می‌کنی قصد فنا چه می‌کنی
راه خرد چه می‌زنی پرده خود چه می‌دری

هر حیوان و جانور از عدمند بر حذر
جز تو که رخت خویش را سوی عدم همی‌بری

گرم و شتاب می‌روی مست و خراب می‌روی
گوش به پند کی نهی عشوه خلق کی خوری

از سر کوه این جهان سیل توی روان روان
جانب بحر لامکان از دم من روانتری

باغ و بهار خیره سر کز چه نسیم می‌وزی
سوسن و سرو مست تو تا چه گلی
چه عبهری

بانک دفی که صنج او نیست حریف چنبرش
درنرود به گوش ما چون هذیان کافری

موسی عشق تو مرا گفت که لامساس شو
چون نگریزم از همه چون نرمم ز سامری

از همه من گریختم گرچه میان مردمم
چون به میان خاک کان نقده زر جعفری

گر دو هزار بار زر نعره زند که من زرم
تا نرود ز کان برون نیست کسیش مشتری

#مولانا

Читать полностью…

👁 هوشمندى

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آیم
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان ازیرا نالهٔ مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمهٔ سوزن
اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغ است این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

#مولانا
@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

هیچ‌چیزی بیرون از خودتان نمی‌تواند برای شما مشکلی ایجاد کند. شما خودتان امواجی را در ذهنتان ایجاد می‌کنید. اگر ذهن را همان‌گونه که هست رها کنید آرام می‌گیرد.
شونریو #سوزوکی


"Nothing outside yourself can cause you any trouble. You yourself make the waves in your mind. If you leave your mind as it is, it will become calm."
-Shunryu #Suzuki-

Читать полностью…

👁 هوشمندى


شما حلقهٔ اتصال یک جریانِ نسل به نسل هستید. این زنجیر توسط شما می‌تواند پاره شود.

اولین قدم برای پاره کردن این زنجیر، خودشناسی است، خودآگاهی است.

شرطی‌شدگی‌هایی که از کودکی ذهن‌تان اسیرشان شده است را بشناسید. نسبت به تأثیر آنچه در کودکی‌تان گذشته است بر حال و احوال کنونی‌تان آگاه شوید.

سپس می‌توانید با خلاف‌آمد، دیگر این حلقهٔ اتصال نباشید.

با این کار، کار بسیار بسیار بزرگی در حق خودتان و در حق بشریت می‌کنید. تصور نکنید که این کاری کوچک است. تحولی بسیار عظیم است.

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

از وی این دنیای خوش بر توست تنگ
از پیِ او، با حق و با خلق، جنگ

نَفْس کُشتی باز رَستی ز اعْتِذار
کس، تو را دشمن نَمانَد در دیار

مولانا
@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى


زمان ذهنی

   آنچه را ما به اسم «گذشته» و نیز «آینده» می‌شناسیم، چیزی جز تصویر ذهنی، یعنی خیال، نیست. من وقتی الان دارم به چیزی در گذشته فکر می‌کنم، واقعاً که به گذشته نرفته‌ام، بلکه یک سری افکار را از ذهنم گذرانده‌ام. این افکار همان «گذشته» هستند، و «گذشته» همین افکار است! بنابراین، فقط یک سری فکر هست که به علت اینکه واقعیت بوده‌اند، می‌پندارم الان هم واقعیت‌اند! «گذشته» واقعیت نیست. فقط یک سری افکار است، در حال حاضر.

   همینطور است در مورد چیزی که با نام «آینده» می‌شناسیم.

   حالا:  «خود»، یا همان چیزی که به نام «من»، هستی روانی‌ام، شخصیتم، برای خودم قائل هستم، حاصل نوسان ذهن در این «گذشته» و «آینده» است! یعنی یک خیال که از نوسان در یک سری تصاویر ذهنی ایجاد می‌شود.

   انسان با تداعی یک سری افکار(با نام گذشته و آینده) و نوسان و غوطه‌ور کردن ذهنش در آنها، پدیده‌ای خیالی را برای خودش متصور می‌شود، که آن را «من» می‌نامد.

   و همهٔ بدبختی‌های انسان از شکل‌گیری(خیالی) این پندارِ «من» منشاء می‌گیرد.

فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون از این دو رَست، مشکل حل شود

Читать полностью…

👁 هوشمندى

میندیش میندیش که اندیشه‌گری‌ها
چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تری‌ها

خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت
که تا جمله نیستان نماید شکری‌ها

جنون است شجاعت میندیش و درانداز
چو شیران و چو مردان گذر کن ز غری‌ها

که اندیشه چو دامست بر ایثار حرامست
چرا باید حیلت پی لقمه‌بری‌ها

ره لقمه چو بستی ز هر حیله برستی
وگر حرص بنالد بگیریم کری‌ها

غزلی از مولانا جلال‌الدین

Читать полностью…

👁 هوشمندى


"The people who are sensitive in life may suffer much more than those who are insensitive; but if they understand and go beyond their suffering, their sensitivity becomes a tremendous capacity for compassion."

Jiddu Krishnamurti

"افرادی که در زندگی حساس هستند ممکن است بسیار بیشتر از افراد بی‌احساس رنج بکشند، اما اگر آنها رنج خود را درک کنند و به ورای آن بروند، حساسیت آنها به ظرفیت فوق‌العاده‌ای برای شفقت تبدیل می‌شود."

جیدو کریشنامورتی

Читать полностью…

👁 هوشمندى

شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد

بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم می‌نشنود یزدان پاک

مولانا
@hooshmandy
 

Читать полностью…

👁 هوشمندى

آیا تاکنون این سوال برای شما پیش آمده است که آموزه‌های محمدجعفر مصفا(یا مولوی و کریشنامورتی) از لحاظ علمی مورد تأیید هستند یا خیر؟ آیا نوروساینس یا عصب‌روان‌شناسی "واقعی نبودن «خود»" را قبول دارند؟ اصولاً یافته‌های این علم در مورد عدم واقعی بودن «هویت» چیست؟

"آیا علم آنچه که «بودا» می‌دانست را تصدیق کرده است؟ در این اثر پیشگامانه، استاد رشتۀ عصب‌روان‌شناسی، نیبائِر این‌طور شرح می‌دهد که علوم غربی پس از دهه‌ها تحقیق و پژوهش بر روی مغز، شاید به شکلی ناخواسته یکی از اصول بنیادین آیین بودایی را تصدیق کرده است: «آناتا» یا دکترینِ «نه‌خود.» نیبائر در این کتاب یافته‌هایی از علم عصب‌روان‌شناسی را ارائه می‌دهد که ادعا دارند احساسِ از «خودِ» ما در واقع یک وهم یا خطای ادراکی است که توسط قسمت چپِ مغز خلق شده و به‌مثابۀ سرابی در میانۀ بیابان می‌ماند، یا به بیانی دیگر تنها به‌صورت یک اندیشه وجود دارد و نه چیزی فراتر از آن. این نظریۀ شگفت‌انگیز کاربردهای بسیاری در حوزه‌های روان‌شناسی، فلسفه، دین، و رشد شخصی دارا است. او در این کتاب با تطابق آزمایش‌های معروف روان‌شناسی و عصب‌روان‌شناسی با آموزه‌های بودا در باب نظریۀ «نه‌خود» - «آناتا» سعی دارد با استفاده از آگاهی همیشگی به این موضوع که احساسِ از خودِ واحدِ هر فرد تنها یک خطای ادراکی است، به کاهش رنج انسان‌ها کمک کند. با مطالعۀ این کتاب، دیدگاه شما نسبت به کتاب‌های «خودیاری» برای همیشه تغییر خواهد کرد. «کریس نیبائر» دارای مدرک دکتری در رشتۀ عصب‌روان‌شناسی شناختی با تمرکز بر روی تفاوت‌های میان دو نیمکرۀ مغز از دانشگاه «تولیدو» ایالات متحده بوده و در حال حاضر استاد دانشگاه «اسلیپری راک» در ایالت پنسیلوانیا می‌باشد که به تدریس دوره‌های هشیاری، ذهن‌آگاهی (بهشیاری)، تفاوت‌های میان دو نیمکرۀ مغز و هوش مصنوعی اشتغال دارد."

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

اگر آشفته ای لطفا به یاد داشته باش به کسی کمک نکن زیرا کمکت سمی خواهد بود.
اگر آشفته ای خودت را درگیر دیگران نکن ، زیرا در حال ایجاد دردسر هستی
بیماری ات واگیردار می‌شود .  به کسی پند و اندرز نده

و اگر کمی شفافیت ذهنی داری از کسی که آشفتگی دارد نصیحت نپذیر .

هوشیار باش ! زیرا آشفتگان همواره دوست دارند دیگران را نصیحت کنند و این کار را مجانی انجام می دهند .

هوشیار بمان ! از آشفتگی فقط آشفتگی زاده می‌شود.

کتاب قایق خالی
اشو

Читать полностью…

👁 هوشمندى

ای در طلب گره‌گشائی مرده
در وصل بزاده وز جدائی مرده

ای در لب بحر تشنه در خواب شده
و اندر سر گنج از گدائی مرده
 
مولانا
دیوان شمس
@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

تو اگر بگویی من از طریق خودشناسی یا به هر طریق دیگر توانسته ام مثلاً خجالتی بودن خود را از بین ببرم ولی هنوز نتوانسته ام احساس حقارت یا حسادت خود را از بین ببرم، بدان که خجالتی بودن خود را هم نتوانسته ای از بین ببری و نمی توانی از بین ببری؛ و کارت فقط بازی و تخدیر بوده است. تو نمی توانی فقط یک قسمت از کلافی را که کلاً ذهن آن را بافته است - مثلاً خجالتی بودنش را - از آن جدا کنی و دور بیندازی.

کتاب "رابطه"

Читать полностью…

👁 هوشمندى

عزمها و قصدها در ماجرا
گاه گاهی راست می‌آید ترا

تا به طمع آن دلت نیت کند
بار دیگر نیتت را بشکند

ور بکلی بی‌مرادت داشتی
دل شدی نومید امل کی کاشتی

ور نکاریدی امل از عوریش
کی شدی پیدا براو مقهوریش

عاشقان از بی‌مرادیهای خویش
باخبر گشتند از مولای خویش

بی‌مرادی شد قلاوز بهشت
حفت الجنه شنو ای خوش سرشت

که مراداتت همه اشکسته‌پاست
پس کسی باشد که کام او رواست

پس شدند اشکسته‌اش آن صادقان
لیک کو خود آن شکست عاشقان

عاقلان اشکسته‌اش از اضطرار
عاشقان اشکسته با صد اختیار

عاقلانش بندگان بندی‌اند
عاشقانش شکری و قندی‌اند

ائتیا کرها مهار عاقلان
ائتیا طوعا بهار بی‌دلان

مولانا

@hooshmandy
قلاوز= راهنما
امل= ارزو

 فسخ عزائم یعنی از میان برداشتن آنچه که باید بشود و به میان آوردن آنچه که نباید بشود

Читать полностью…

👁 هوشمندى

محمدجعفر مصفا
فرهنگسرای اندیشه
تابستان ۱۳۸۴

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy
#مولانا

Читать полностью…

👁 هوشمندى

علت اینکه این همه کلاس خودشناسی و عرفان و روانشناسی و آرکتایپ‌های یونگ و چه و چه می‌رویم
اما اوضاع و احوال روحی‌مان و خلق و خوی‌مان همان است که بوده، این است که فکر می‌کنیم جمع کردن دیتا و اطلاعات و دانش، کتاب خواندن و کلاس رفتن یعنی شناخت خویش،
یعنی کار کردن روی خودمان.

   شناخت خویش در روابط است که محقق می‌شود.
نه در جمع کردن دانش.

کافی‌ست که قلق شناخت در روابط دست‌مان بیاید.
شناخت real-time را یاد بگیریم، و در آن مهارت پیدا کنیم.

Читать полностью…

👁 هوشمندى


«من»

   این کاراکتری که به عنوان خودت می‌شناسی فقط برای خودت وجود دارد(آن هم وجود ذهنی).

کسانی که با شما ارتباط دارند یا حتی کسانی که یک لحظه به شما نگاه می‌کنند و عبور می‌کنند، یک «شما» از شما دارند که با آن کاراکتری که شما از خودت داری هم منطبق نیست.

آنها هر کدام یک ورژنی از «تو» در ذهن‌شان دارند.

   فکر می‌کنی آن تصویری که مادر از تو دارد همان «تو»یی است که پدر از تو می‌شناسد؟
اینطور نیست.

تصاویری که پدر، مادر، هر یک از همکاران و هر یک از آشنایان از «تو» دارند، هیچکدام با هم یکی نیستند.

«تو» در ذهن دیگران به تعداد تجربیات آنها از تعامل با تو وجود داری.

   کدام‌شان «تو»یی؟!

ز این دو هزاران من و ما
ای عجبا من چه منم؟

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

یک سپد پر نان ترا بر فرق سر
تو همی خواهی لب نان در به در

در سر خود پیچ هل خیره‌سری
رو در دل زن چرا بر هر دری

تا بزانویی میان آب‌ِ جو
غافل از خود زین و آن تو آب‌جو

پیش آب و پس هم آب با مدد
چشمها را پیش سد و خلف سد

اسپ زیر ران و فارس اسپ‌جو
چیست این گفت اسپ لیکن اسپ کو

هی نه اسپست این به زیر تو پدید
گفت آری لیک خود اسپی که دید

مست آب و پیش روی اوست آن
اندر آب و بی‌خبر ز آب روان

چون گهر در بحر گوید بحر کو
وآن خیال چون صدف دیوار او

گفتن آن کو حجابش می‌شود
ابر تاب آفتابش می‌شود

بند چشم اوست هم چشم بدش
عین رفع سد او گشته سدش

بند گوش او شده هم هوش او
هوش با حق دار ای مدهوش او
 
مولانا
@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

ما از ساده بودن می ترسیم.

ما می خواهیم همه چیز پیچیده شود. هر چه مسائل پیچیده تر باشد، بیشتر فکر می کنیم که روشنفکر هستیم.

ما هرگز ساده نیستیم.

ما نمی دانیم چگونه به مسائل خیلی ساده نگاه کنیم.

وقتی بتوانید خیلی ساده به مسائل نگاه کنید، فراتر از همه روشنفکران هستید.

سپس چیزی واقعی می بینید - آن مال شماست، نه اینکه مغز آن را درست کند.

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

@hooshmandy

Читать полностью…

👁 هوشمندى

به ياد بسپار:
تفاوت بین سرور و خوشحالی این است:

سرور، خوشحالی بدون هیجان است.
اگر هیجان باشد، دیر یا زود حوصله‌ات سر خواهد رفت، زیرا هیجان فقط وقتی هیجان است که، جدید باشد.

ولی چگونه می‌توانی و بارها و بارها در مورد یک چیز به‌ هیجان درآیی؟

در مورد یک زن یا مرد هیجان‌زده هستی، ولی وقتی ماه‌عسل تمام شد، آنوقت هیجان نیز تمام شده است. ازدواج تقریباً همیشه با پایان یافتنِ ماه‌عسل، پایان گرفته است!
آنگاه فقط سردردهای پس از مستی هست، زیرا تو در پیِ هیجان هستی،
و هیجان نمی‌تواند یک پدیده‌ی مداوم باشد.
تاوقتی‌که عشقِ تو خُنَک cool نباشد(نه سرد cold) محکوم است که به بی‌حوصلگی ختم شود
عشقِ سرد، مُرده است،
عشقِ خنک، زنده است،
ولی هیجانی در آن نیست
.

در دنیا همه چیز به بی‌حوصلگی ختم می‌شود، باید که چنین باشد. وقتی به درونی‌ترین رشته وجودت دست می‌یابی، بدون هیچ علتی شادمان هستی، بی‌دلیل خوشبخت هستی، بدون هیچ هیجانی شاد هستی.
حوصله‌ات هرگز سر نمی‌رود.
و این در عشق هم اتفاق می‌افتد.

تو نیاز به عشق داری زیرا:
فقط در عشق است که خودت را از یاد می‌بری؛
فقط در عشق است که فرد ناپدید می‌شود
نیازی به “من‌بودن” وجود ندارد.


با کسی که دوستش داری می‌توانی تنها باشی. حتی اگر معشوق حضور داشته باشد، می‌توانی تنها باشی.
عمیق‌ترین امکان در عشق این است که به تو کمک کند تا خودت را از یاد ببری.

ولی اگر مجبور باشی که پیوسته حضور دیگری را حمل کنی،
اگر مجبور باشی که مطابق با حضور او رفتار کنی،
اگر مجبور باشی که از مقررات رابطه پیروی کنی،
اگر مجبور باشی که حتی در عشق هم گفته‌هایت را برنامه‌ریزی کنی که چه بگویی و چه نگویی؛
آنگاه این عشق دیر یا زود ترش و تلخ خواهد شد، زیرا نفس‌آگاهی در آن وجود دارد.

هرگاه درمی‌یابی که نفس‌آگاهی تو در حال ناپدیدشدن است ـــ با الکل،
در عشق، در مراقبه ـــ احساس خوبی داری.
ولی الکل نمی‌تواند یک حالت پایدار به تو بدهد؛ عشق می‌تواند، ولی این امکان بسیار بسیار دشوار است.

به‌یاد بسپار که:
عشق از مراقبه دشوارتر است،
زیرا عشق یعنی زیستن با دیگری و زیستن بدون نفس خودت

مراقبه یعنی زیستن با خود و فراموش کردن دیگری بطور کل، پس سختی آن کمتر از عشق است.

برای همین است که کسانیکه می‌توانند عشق بورزند نیازی به مراقبه ندارند؛
آنان توسط عشق خواهند رسید


اشو
بازگشت_به_منبع
سخنان اشو در مورد ذن

@hooshmandy

Читать полностью…
Subscribe to a channel