گزارش مینویسد قتل با جسمی گران بوده
و مقتوله زنی که ظاهراً جوان بوده
گزارش مینویسد با لگد در را شکستند
و مقتوله همان دم اتفاقا پشت در بوده😭😭
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
به گوشت خورده آیا آب آتش را بسوزاند
میان موجی از آتش تلاطم میکند زهرا
ملائک کودکی را از میان شعلهها بردند
و با آهنگ لالائی تکلم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی ناگهان گم میکند زهرا
صدای پای رفتن از درودیوار میآید
علی تابوت میسازد تبسم میکند زهرا
علی را با چه حالی از میان کوچهها بردند
که با خاک عبای او تیمم میکند زهرا
نمیگنجد درون خاک اقیانوس بیپایان
مزارش را نهان در قلب مردم میکند زهرا
.
خرمای نخلستان من،خرمای ختمت شد
همسایه ها خوردند و خندیدند و رفتند ...
اول مظلوم عالم ...💔
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده
#ایام_فاطمیه
.
در قیامت که سر از خاک به در خواهم کرد
باز هم در غم تو خاک به سر خواهم کرد ..
#داروندارم_حسین
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
گفتی که غمت مدام باشد، باشد
جز وصل توام حرام باشد، باشد
خواهم به تو رخ به رخ سلامی بدهم
گر مرگ در آن سلام باشد، باشد
کاش بشـم شمعِ شبِ تارِ بقـیع
سر بزارم روی دیـوار بقـیع
آب بشم بسوزم و گـریه کنم
تا سـحر برای زوار بقـیع ..
#بمیرمکهازغریبینداریتوخونهمحرم 🖤
#حـسنغریبمـادر
کـاش امروز تو حرمت با دستهی عزاداری
حسین ستوده میومدم سمت حرمت و میخوندم .. :
دوسـت دارم چـون تــو
حسـینـی،عـزیـزدلـم عـزیـزدلـم..
نـور دوعیـنـی
عـزیـزدلم
نکنی وِلَـم
نکنی وِلـم ..
#شیرینترازبغلمادرحرمحسین💔
هر وقت از این دنیا خسته شدی
چشماتُ ببند
فکر کن رسیدی کربلا...
با یه کوله روی دوشِت و یه دنیا خستگی، آروم آروم قدم میزنی و خودتو میرسونی بین الحرمین. میرسی به جایی که همه عاشقن. که همه مجنونن. مجنونِ آقایی که عجیب معرفت داره. که عجیب مهربونه.
دور تا دورت پر از صدای آدمهاست ، پر از صدای نالهها و اشکها و هقهق هاست ، همه جا پر از بچهست ، بچههایی که نمیدونن چرا؟ اما تو صحن و سرای آقا آرومن و احساس امینت دارن.
حالا چشماتُ باز کن.
برو جلوی آیینه و با خودت عهد ببند جوری زندگی کنی که حسین ع خریدارت بشه. که حسین ع طرفدارت بشه. اینجوری دنیا رو میتونی تحمل کنی
گفتم بیایم خیمه ات ، یک ذره درد دل کنم
جامانده ام از اربعین ، خیلی گنهکارم هنوز
#حسین_جان💔
حرف از علی(ع) بود و تمام ِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت
دلشوره دارم! بیقرارم! کاش تقدیر...
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت
اما ورق برگشت و آوردند هیزم
کم کم به غارت رفت حالِ روبراهت
با کینه های کهنه از صفین و خیبر
محکم به در...محکم لگد زد! با وقاحت!
نامرد مردی آمد و دستِ بزن داشت
یک آن سیاهی رفت چشمان سیاهت
بین در و دیوار چشمت روزِ بد دید
خوردی زمین! جان داد طفلِ بی گناهت
از دردهای اصلی ات فضه خبر داشت
از بغض های مادرانه در نگاهت
ای وای ازین پهلو به آن پهلو شدن ها
بالا نمی آمد نفس همراهِ آهت
از سرخیِ جای غلاف و جایِ سیلی
با اشکِ پنهانی سحر شد شامگاهت
شمشیر نه! گودال نه! ای وای مادر...
در بین آتش ، پشتِ در ، شد قتلگاهت!
زهرا جان؛
همین که بهتری، الحمدالله...
جدا از بستری، الحمدالله...
همین که در زدم دیدم دوباره،
خودت پشت دری، الحمدالله...
به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه میشد مثل مادر نیمهی شب بود تدفینت
😭
#حسن_جانم🏴
#سیدحمیدرضا_برقعی
#استوری | #Story
•تا یاد آن صحـن وسرای تو میـفتم من
سـر میگذارم بر روی دیـوار میگریــم
بدجـور دلتنگــم برای ڪــربلای تـو
یڪبار میگویم حسین صدبار میگریـم•
#السلامعلیکیااباعبدالله♥️🕊
بایَد کِه مُرد اَز این دَرد، اِی دآد وآحُسِّیناه
" با حال مناسب و ادای دین گوش کنید "
-أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ-
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد...
بی تو بینِ مجلسِ نامحرمان بودم حسین
#عمتيالمظلومه💔
#سیدپوریا_هاشمی