من به عهدی که بَدی، مقبول
و توانایی دانایی است،
با تو از خوبی میگویم
از تو دانایی میجویم
خوب من! دانایی را بنشان بر تخت
و توانایی را حلقه به گوشش کن!
من به عهدی که وفاداری
داستانی است ملال آور،
و ابلهی نیست دگر، افسوس!
داشتن جنگ برادرها را باور
آشتی را،
به امیدی که خود فرمان خواهد راند،
می کنم تلقین
وندرین فتنه بی تدبیر
با چه دلشوره و بیمی نگرانم من
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
بنشینیم و بیندیشیم!
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بانگ ناقوس در دلم برخاست
من سر آسیمهوار و خوابآلود
جستم از جا
چه بود ؟ آه چه بود ؟
روز شادی است ؟ یا نوای عزاست ؟
هیچ کس لب به پاسخم نگشود
باد جنبید و کشته شد فانوس
شب گرانبار و تیره چون کابوس
بانگ ناقوس در دلم برخاست
آه می پرسم از خود
این چه نواست ؟
از برای که می زند ناقوس ؟
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
مایهٔ عیش و خوشدلی
در غم اوست سایهجان
آن که غمش نمی خورد
عمر تباه می کند ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا
کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا
ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
کجا به در برمت ای دل شکسته کجا
فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت
خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا
چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
به منزلی رسد این کاروان خسته کجا
دلا حکایت خکستر و شراره مپرس
به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا
خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود
کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا
چه عیش خوش ز دل پاره پاره می طلبی
نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا
بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد
که می روند ازین باغ دسته دسته کجا...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گر جهان را نبودی این آیین
کی گمان بردمی ز دشمن و دوست
خِرد و داد از جهان گم شد
ورنه بودی همه جهان من و دوست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز
وفا نگر که دلم پای بست توست هنوز
به هیچ جام دگر نیست حاجت ای ساقی
که مست مستم از آن جرعه ی نخست هنوز
چنین نشسته به خاکم مبین که در طلبت
سمند همت ما چابک است و چست هنوز
به آب عشق توان شست پاک دست از جان
چه عاشق است که دست از جهان نشست هنوز
ز کار دیده و دل سایه بر مدار امید
گلی اگرچه ازین اشک و خون نرست هنوز
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
📎ز تو دیده چون بدوزم؟
که تویی چراغ دیده!
ز تو کی کنار گیرم
که تو در میان جانی...
#خواجوی_کرمانی
📎بیا که چشم و چراغم
تو بودی از همه عالم ...
#هوشنگ_ابتهاج
#تطبیق
@hoshang_ebtehhaj
#انتظار
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
به بوی نافه سر زلف یار را مانی
به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
به زلف او که دل بی قرار را مانی
در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
که در سکوت شبم آبشار را مانی
به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
کنار عاشق شب زنده دار را مانی
ز سیل اشک من ای خواب من ندیده هنوز
چه بستری تو که دریا کنار را مانی
گذشتی ای مه ناسازگار زودگذر
که روزهای خوش روزگار را مانی
مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
که پیش آن گل نورسته خار را مانی
امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
ترانه ی غزل شهریار را مانی
نوید نامه ات ای سرو سایه پرور من
بگو بیا که نسیم بهار را مانی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو آب گوارایی جوشیده ز خارایی
ای چشمه مکن تلخی ور زهر چشانندت
یک عمر غمت خوردم تا در برت آوردم
گر جان بدهند ای غم از من نستانندت
گر دست بیفشانند بر سایه، نمی دانند
جان تو که ارزانی گر جان بفشانندت
چون مشک پراکنده عالم ز تو آکنده
گر نافه نهان داری از بوی بدانندت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سـرای کهـن راهی کجام کنی
درین جهان غریبم از آن رها کردی
که با هــــزار غم و درد آشنام کنی
بَسم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همـرهان جدام کنی
تو خود هر آینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جامِ جهاننمام کنی
مرا که گنج دو عالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیَرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقش نواَم در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزلسرام کنی
لب تو نقطهٔ پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
صد ره به رخ تو در گشودم من
بر تو دل خویش را نمودم من
جان مایه ی آن امید لرزان را
چندان که تو کاستی، فزودم من
می سوختم و مرا نمی دیدی
امروز نگاه کن که دودم من
تا من بودم نیامدی، افسوس!
وانگه که تو آمدی، نبودم من
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
📎تُحَدِّثُ عَنّا في الوُجوهِ عُيونُنا
وَنَحنُ سُكوتٌ وَالهَوى يَتَكَلَّمُ...
#العباس_بن_الاحنف
📎نشود فاش کسی آن چه میان من و توست
تا اشاراتِ نظر نامهرسان من و توست
گوش کن، با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
#تطبیق
@hoshang_ebtehhaj
باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر پسندی مرا که بخت جوانی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چهره پرداز گل ز رنگ و نگار
نقش خورشید میبرد در کار
" گل، جوابِ سلامِ خورشیدست "
دوست در روی دوست خندیدست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
که چونی ای به سر راه انتظار کشیده
چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
سپید کردی چشمم در انتظار سپیده
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما
دری زین دخمه سوی خانهٔ خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شبهای ناباور منت آواز میدادم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
من به باغ گل سرخ
زیر آن ساقه تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح
من به باغ گل سرخ
درتمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای گل بوستان سرا
از پس پرده ها درآ
بوی تو میکشد مرا
وقت سحر به بوستان ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده
ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دلنشینتر میشود
وقتی ...
که او
مینشیند با دلت در گفت و گو...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آنكه از جان دوستتر میدارمش
با زبانِ تلخ میآزارمش !...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
🕊
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز
در این شطِ شفق آواز سرخ او جاریست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصّهٔ درد است که پروردهٔ دردم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj