چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
#زادروز_خسرو_آواز_ایران گرامی♥🌹
دیریست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
برون کشیدم از آن ورطه رخت و سود نداشت
که بر کرانه ی طوفان نمی توان آسود
دلی به دست تو دادیم و این ندانستیم
که دشنه هاست در آن آستین خون آلود
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
#کمند_مهر
چو شبروان سرآسیمه ، گِرد خانه مگرد!
تو خود بهانه ی خویشی پی بهانه مگرد
تو نور دیده ی مایی به جای خویش در ای
چنین چو مردم بیگانه گرد خانه مگرد
تویی که خانه خدایی بیا و خود را باش
برون در منشین و بر آستانه مگرد
زمانه گشت و دگر بر مدار بی مهری ست
تو بر مدار دل از مهر و چون زمانه مگرد
چو تیر گذشتی ز هفت پرده ی چشم
کنون که در بن جانی پی نشانه مگرد
بهوش باش که هرنقطه دام دایره ای ست
تو در هوای رهایی درین میانه مگرد
کمند مهر نکردی ز گیسوان بلند
دگر به گرد سر من چو تازیانه مگرد
تو شعر گمشده ی سایه ای ، شناختمت
به سایه روشن مهتاب خامشانه مگرد
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواست
حشمتِ این عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی دیوانگی ست
دل چو با عشق و خِرد همره شود
دستِ نومیدی ازو کوته شود
گر درین راه طلب دستم تهی ست
عشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیست
روی اگر با خونِ دل آراستم
رونقِ بازارِ او میخواستم
ره سپردم در نشیب و در فراز
پای هشتم بر سرِ آز و نیاز
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هنوز عشق تو امّید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
صبرِ تلخم گر بر و باری نداد
هرگزم انـدوهِ نومیـدی مباد
پاره پاره از تنِ خود می بُرم
آبی از خونِ دلِ خود میخورم
من درین بازی چه بردم؟باختم!
داشتم لعلِ دلی، انداختم ...
باختم، اما همی بُرد من است
بازیی زین دست در خوردِ من است
زندگانی چیست؟ پُر بالا و پست
راست همچون سرگذشتِ یوسف است
از دو پیـراهن بلا آمد پدید
راحت از پیراهنِ سوم رسید
گر چنین خون میرود از گُردهام
دشنهی دشنامِ دشمن خوردهام
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
🕊
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای برادر، عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیزِ کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روزگارست و هر دمش هوسیست
عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکستهٔ مگسیست
به حساب من و تو هم برسند
که به دیوان ما حسابرسی ست
هر نفسی عشق می کشد ما را
همچنین عاشقیم تا نفسی ست
کاروان از روش نخواهد ماند
باز راه است و غلغل جرسی ست
آستین بر جهان برافشانم
گر به دامان دوست دسترسی ست
تشنه ی نغمه های اوست جهان
بلبل ما اگرچه در قفسی ست
سایه بس کن که دردمند ونژند
چون تو در بند روزگار بسی ست...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گنج بیقدرم بهدستِ روزگارِ مُردهدوست
آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آه ای دل نا خرسند
در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند
مینوشی و مینوشی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست منَت کف زده میرقصانم
این همه عشوهٔ اندیشه رقصان من است
سر و گردن به تماشای که میگردانم
ناله آموختمش از نفسِ خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدن او نالانم
سایه دست من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچهی خود حیرانم
در نهانخانهی جان جای گرفتهست چنان
که به دل میگذرد گاه که من خود آنم
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از بنَ جانم که منم، ایرانم
گفتم ای جان و جهان چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانفشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
رنج دیرینه انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی بسر بگردم در راه جستجویت
تو ای خیال دلخواه زیبا تری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت
چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو از هزاره های دور آمدي
در اين درازنای خون فشان
به هرقدم نشان نقش پای توست
در اين درشتنای ديو لاخ
زهر طرف طنين گامهاي ره گشاي توست
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نام
به خوننوشته، نامهٔ وفای توست
به گوش بيستون هنوز
صدای تيشههای توست
چه تازيانهها كه با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها كه از تو گشت سربلند
زهی كه كوه قامت بلند عشق
كه استوار ماند در هجوم هر گزند...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshan_ebtehhaj
کوه ازین قصه ی پر غصه به فریاد آمد
آه و آه از دل سنگ تو ، صدای تو کجاست؟؟...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
مباد سایه که جانت بماند از رفتار
که در روندگیِ دایم است هستیِ رود
تو را که گوشِ دلست و زبانِ جان خوش باش
که نازکان جهان راست با تو گفت و شنود
@hoshang_ebtehhaj
#هوشنگ_ابتهاج
📸 رودخانه زیبا_طرقبه
تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را
آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز
در این شطِ شفق آواز سرخ او جاریست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گر بدی گیرد جهان را سر به سر
از دلم امّیـد خوبی را مبر ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
می تراود بوی جان امروز از طرف چمن
بوسه ای دادی مگر ای باد گل بو بر تنش...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj