می شنوم در نگه گرم توست
گم شده گلبانگ بهشت امید
این همه گشتم من و دلخواه من
در نگه گرم تو می آرمید!
زمزمهی شعر نگاه تو را
می شنوم ، با دل و جان آشناست
اشک زلال غزل حافظ است
نغمه ی مرغان بهشتی نواست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
راه ما راه حق
راه بهروزیست
اتحاد
اتحاد
رمز پیروزیست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چاره ای
حالی نماند تا بزنی فالی ای رفیق
خیری کجاست تا بکنی استخاره ای
هر پارهٔ دلم لب زخمی ست خون فشان
جز خون چه می رود ز دل پاره پاره ای
از موج خیز حادثه ها مأمنی نماند
کشتی کجا برم به امید کناره ای
دیدار دلفروز تو عمر دوباره بود
اینک شب جدایی و مرگ دوباره ای
از چین ابروی تو دلم شور می زند
کاین تیغ کج به خون که دارد اشاره ای
گر نیست تاب سوختنت گرد ما مگرد
کآتش زند به خرمن هستی شراره ای
در بحر ما هراینه جز بیم غرق نیست
آن به کزین میانه بگیری کناره ای
ای ابرغم ببار و دل از گریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی ستاره ای
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
زهی پایداری ! که آن پایدار
وفا را به سر بردی تا پای دار
گذشت ازسر و خم نشد گردنش
سرافکندگی ماند با دشمنش
به مردانگی مرگ را کرد خوار
زهی مرد و آن مرگ با افتخار
کسی را بدین مایه ار زندگی ست
که مرگش گشایندهٔ زندگی ست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو از هزاره های دور آمدي
در اين درازنای خون فشان
به هرقدم نشان نقش پای توست
در اين درشتنای ديو لاخ
زهر طرف طنين گامهاي ره گشاي توست
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نام
به خوننوشته، نامهٔ وفای توست
به گوش بيستون هنوز
صدای تيشههای توست
چه تازيانهها كه با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها كه از تو گشت سربلند
زهی كه كوه قامت بلند عشق
كه استوار ماند در هجوم هر گزند...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshan_ebtehhaj
ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سـرای کهـن راهی کجام کنی
درین جهان غریبم از آن رها کردی
که با هــــزار غم و درد آشنام کنی
بَسم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همـرهان جدام کنی
تو خود هر آینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جامِ جهاننمام کنی
مرا که گنج دو عالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیَرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقش نواَم در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزلسرام کنی
لب تو نقطهٔ پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
هر کسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
.
دیدم و می آمد از مقابل من دوش
خنده تلخی نهاده بر لب پر نوش
آه کز آن خنده آشکار شکفتم
بنگر رفتم دگر ز دست تو رفتم
ناله فرو ماند در پس لب خاموش
غم زده چون ماهتاب آخر پاییز
دوخته بر روی من نگاه غم انگیز
دیگر در خنده اش امید و صفا نیست
راحت جان نیست عشق نیست وفا نیست
دیگر این خنده نیست نغز و دلاویز
می نگرم در خیال و می شنوم باز
می رود و می دهد به گوش من آواز
بنگر رفتم دگر ز دست تو رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دگر نگاه مگردان در آسمان کبود
کبوتران تو پر خسته آمدند فرود
به هر چه می نگرم با دریغ و بدرود است
شد آن زمان که جهان جمله مژده بود و درود
دریغ عهد شکر خواب و روزگار شباب
چنان گذشت که انگار هر چه بود نبود
چه نقش ها که به خون جگر زدیم و دریغ
کز آن پرند نگارین نه تار ماند و نه پود
سخن به سینه ی تنگم نمی زند چنگی
که گور گریه ی خاموش شد سرای سرود
چه رفت بر سر آن شهسوار دشت شفق
که خون همی چکد از سم این سمند کبود
بود که خرمن خاکسترش به باد رود
چو تنگ شد نفس آتش از تباهی دود
مباد "سایه" که جانت بماند از رفتار
که در روندگی دایم است هستی رود
تو را که گوش دل است و زبان جان خوش باش
که نازکان جهان راست با تو گفت و شنود...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
خون میچكد از ديده در اين كنج صبوری
اين صبر كه من میكنم افشردن جان است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دیرگاهیست که من
در دل این شام سیاه
پشت این پنجره، بیدار و خموش؛
ماندهام چشم به راه...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
می خواهمت بگو و
دگربارهام بسوز
در شعله فریب دم دلنشین خویش
تا نو کنم امید شکیب آفرین خویش
آری تو هم بگو که درین حسرتم هنوز
پایان این فسانه ناگفته تو را
نیرنگ این شکوفه نشکفته تو را
میدانم و هنوز ز افسون آرزو
در دامن سراب فریبننده امید
در جست و جوی مستی این جام ناپدید
میخواهم از تو بشنوم
ای دلربا بگو ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ماندم در این نشیب و شب آمد، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس ستم که بر سرِ ما رفت و کس نگفت
آن پیکِ رهشناسِ حکایتگزار کو
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید
سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید
سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید
چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
میبینم من
آن شکفتن شادی را
پرواز بلند آدمیزادی را
آن جشن بزرگ روز آزادی را
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آنکه خصمِ خود به خاک انداختهست
در گمان بُردهست امّا باختهست
مرد چون با مرد رو در رو شود
مردمی از هر دو سو یکسو شود
شادی آن در غمِ این مُدغم است
خیره آن شادی که تاوانش غم است
#هوشنگ_ابتهاج
به خط استاد
@hoshang_ebtehhaj
نمیرود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد میآید
#هوشنگ_ابتهاج
@hoehsang_ebtehhaj
چو هم پرواز خورشیدی، مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به سوز دل نفسی آتشین بر آر، ای عشق!
که سینهها سیه از روزگار دم سردست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمیدانست و خود را میستود!
"من" همی کنـدم نه تیشه! کوه را
عشـق شیـرین میکند انـــدوه را
در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را
می گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمان میکرد اشک چشم اوست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
این عشق ، چه عشق است ؟
ندانیم که چون است
عقل است و جنون است و
نه عقل و نه جنون است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دل دادن عارفان چنین سهل مگیر
با حسن دلاویز تو آنی دگرست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گلی به خواب من آمد ز بوستان تو روزی
هنوز چشم و دلم می رود به بوی رسیدن
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نگاهت میکنم خاموش و
خاموشی زبان دارد ...
شعر و دکلمه : #هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
"سایه" خاموش!
کزین جان پر آتش که مراست،
آه را گر بدهم، راه جهان میسوزد ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj