بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایهٔ بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بی تو ای جانِ جهان ، جان و جهانی گو مباش
چون رخ جانانه نتوان دید جانی گو مباش
همنشین جان من مهر جهان افروز توست
گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش
یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است
بی وصال دوست عمر جاودانی گو مباش
در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش
در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش
چون که من از پا فتادم دستگیری گو مخیز
چون که من از سر گذشتم آستانی گو مباش
گر پس از من در دلت سوز سخن گیرد چه سود
من چو خاموشی گرفتم ترجمانی گو مباش
سایه چون مرغ خزانت بی پناهی خوش تر است
چتر گل چون نیست بر سر سایبانی گو مباش
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
منوپروانه را ديگر به شرحوقصه حاجت نيست
حديث هستی ما بشنو از ايجاز خاكستر!
هنوزم خواب نوشینِ جوانی سرگران دارد!
خیال شعله می رقصد هنوز از ساز خاکستر
#هوشنگ_ابتهاج
@hoehsang_ebtehhaj
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رُخت بوسم ، به پایت گل بریزم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای جنگل
ای همراز کوچک خان سردار
هم عهد سرهای بریده
پر کرده دامن
از میوههای کال چیده
کی مینشیند درد شیرین رسیدن
در شیر پستانهای سبزت ؟
ای جنگل
ای خشم
ای شعلهور چون آذرخش پیرهن چاک
با من بگو از سرگذشت آن سپیدار
آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر
چون پارهای از آسمان افتاد بر خاک
ای جنگل
ای پیر بالنده افتاده آزادِ زمینگیر
خون میچکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای جنگل !
اینجا سینه من چون تو زخمیست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر میکوبد ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست!
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو مرد باش و میندیش از گرانیِ درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
#هوشنگ_ابتهاج
@hoehsang_ebtehhaj
چون باد میروی و به خاکم فکندهای
آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکندها ی؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غم آلود خندهای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو می گذرد سایهای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زندهای
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو از هزاره های دور آمدي
در اين درازنای خون فشان
به هرقدم نشان نقش پای توست
در اين درشتنای ديو لاخ
زهر طرف طنين گامهاي ره گشاي توست
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نام
به خوننوشته، نامهٔ وفای توست
به گوش بيستون هنوز
صدای تيشههای توست
چه تازيانهها كه با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها كه از تو گشت سربلند
زهی كه كوه قامت بلند عشق
كه استوار ماند در هجوم هر گزند...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshan_ebtehhaj
آه ای مادر! پیِ گورم مگرد
نقشِ خون دارد نشان گور مرد
آن شقایق، رُسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سرگذشت
ابرِ آن باران که بر صحرا گریست
با تو میگوید که این گرینده کیست
گر نه کامی از جوانی راندهام
با جوانان چون جوانی ماندهام
نغمهٔ ناخوانده را دادم به رود
تا بخواند با جوانان این سرود
چشمهای در کوه میجوشد، منم
کز درونِ سنگ بیرون میزنم
قطرهٔ در شیشه مانده تنگ و تار
آب روشن شد، روان در جویبار
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بشنو ای جلاد!
میخروشد خشم در شیپور
می کوبد غضب بر طبل
هر طرف سر میکشد عصیان
و درونِ بسترِ خونینِ خشمِ خلق
زاده میشود طوفان
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
غیر عشق او، که دردش عینِ درمان گشتن است
حاصل هر کار دیگر جفت حرمان گشتن است
خوشدلی خواهی پی او گیر، کاندر باغِ مهر
صبح را از بوی این گل ذوقِ خندان گشتن است
شمع را زان رو خوش افتاده ست این خود سوختن
کز فنایِ تن هوای او همه جان گشتن است
تا نهادی گنج رازِ عشق خود در خاکِ ما
قدسیان را ملتمس تشریفِ انسان گشتن است
تا سر زلفِ تو شد بازیچهء دستِ نسیم
کار و بارِ جمعِ مشتاقان پریشان گشتن است
جام بشکستند و اکنون وقتِ گل خون میخورند
حاصل آن توبه کردن این پشیمان گشتن است
از لب پیمانه، گر سر می رود، لب بر مگیر
مرد را از جان گذشتن به ز پیمان گشتن است
سایه! ایمان خلیلی نیست در این دامِ کفر
ورنه آتش را همان شوقِ گلستان گشتن است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود
چنان به داغ غمت خو گرفته مرغ دلم
که یاد باغ بهشتش در این قفس نرود
نثار آه سحر می کنم سرشک نیاز
که دامن تو ام ای گل ز دسترس نرود
دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق
کزین چراغ تو دودی به چشم کس مرود
فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
که کار دلبری گل ز خار و خس نرود
دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید
چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر
که هر که پیش تو ره یافت بازپس نرود
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
.
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی، بیخمارست این می نوشین اگر نوشی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایهٔ بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هر چه گفتم جملگي از عشق خاست
جز حديث عشق گفتن دل نخواست
حشمت اين عشق از فرزانگي ست
عشق بي فرزانگي ديوانگي ست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چهره پرداز گل ز رنگ و نگار
نقش خورشید میبرد در کار
" گل، جوابِ سلامِ خورشیدست "
دوست در روی دوست خندیدست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نسیم نفس دوست
به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ،
همه خانه بگردید!
چه شیرین و چه خوشبوست،
کجا خوابگه اوست؟
پی آن گل پر نوش
چو پروانه بگردید....
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازيچه ایام دل آدمیان است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد ...
#هوشنگ_ابتهاج
#داریوش
@hoshang_ebtehhaj
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازهای را میبرند ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نگارا نقش دیگر باید آراست
یکی آن کلک نقش آرا به من ده
غم دنیـا چه سنجد با دل من
از آن غمهای بیدنیا به من ده
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست
این درنگ درد و رنج ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بیچاره من،
که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما، کجاست او !
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
🎧👌
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj