امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به روزگار شبی بیسحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبحِ شبنورد اینجاست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
.
به سراغ من اگر میآیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان
رگهای هوا
پر قاصدهایی است
که خبر میآرند
از گل واشدهٔ دورترین بوته خاک
روی شنها هم
نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان
چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا میآید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی
سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من ...
#سالروز_درگذشت_سهراب_سپهری
یادش گرامی 🌹
@hoshang_ebtehhaj
🌹🌱🌹
مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا
سایهی او گشتم و او، بُرد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم، گریهی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنمِ قبلهنما، خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش، تافته در دیدهی من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود، پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهرِ گُم بوده نگر، تافته بر فرق فلک
گوهری خوبنظر، آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند، بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم، چون که فرو مینگرم
بانگ لکالحمد رسد، از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم، سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد، زین شب امید مرا
پرتو بیپیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایهی خود، باز نبینید مرا
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای میهن!
ای پیر،بالندهٔ افتاده، آزاد زمینگیر
خون میچکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای میهن!
در اینجا سینهٔ من چون تو زخمی است
در اینجا
دمادم
دارکوبی بر درخت پیر میکوبد
دمادم…
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
او را ز گیسوان بلندش شناختند
ای خاک این همان تن پاک است ؟
انسان همین خلاصه خاک است ؟
وقتی که شانه میزد
انبوه گیسوان بلندش را
تا دوردست آینه میراند
اندیشه خیال پسندش را
او با سلام صبح
خندان گلی ز آینه میچید
دستی به گیسوانش میبرد
شب را کنار میزد
خورشید را در آینه میدید
اندیشه بر آمدن روز
بارانی از ستاره فرو میریخت
در آسمان چشم جوانش
آنگاه آن تبسم شیرین
در میگشود بر رخ آینه
از باغ آفتابی جانش
دزدان کور آینه افسوس
آن چشم مهربان را
از آستان صبح ربودند
آه ای بهار سوخته
خاکستر جوانی
تصویر پر کشیده آیینه تهی
با یاد گیسوان بلندت
آیینه در غبار سحر آه میکشد
مرغان باغ بیهوده خواندند
هنگام گل نبود ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دیوانه چون طغیان کند
زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای
بر گردن مجنون کنید ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت
چون ابر نو بهـار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
منظور من که منظره افروز عالمی ست
چون برق خندهای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
منّت کش خیال تواَم کز سر کَرم
همخوابهی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله ،
لیک دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
صدچشمه اشک غم شد و صدباغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
.
كودك من كودك مسكین
از برای تو
دردهایی كور
چشم می پاید
در شكیب انتظار سالهای دور
وینك اینجا من
با تلاش
طاقت رنج آزمای خویش
چشم می پایم برای تو
شادی فردای خندان را
كودك من كودك شیرین
#هوشنگ_ابتهاج
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت، پی دانه بگردید
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گشادِ کار آن دلبند اگر با جـان من بودی
همانا دادن جان کار بس آسان من بودی
جدایی کار دشمن بود ورنه ای برادر جان
من از جان یاورت بودم، تو پشتیبان من بودی
وفا تا پای جان این است پیمانی که ما بستیم
در آن عهد وفاداری تو همپیمان من بودی
چو فرزندت مرا خواند شهید راه آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبان من بودی؟
تو زندانبان من بودی و من زندانی ات، اما
اگر نیکو بیندیشی تو هم زندان من بودی
عجب کز چانهٔ گرمت سخن ناپخته میآید
نبودی خام اگر با آتش سوزان من بودی
در این زندان من از خون دل خود آب می خوردم
تو هم چون سایه بر این خوانِ غم مهمان من بودی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دلداده ی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان می دهد به من
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان می دهد به من
می آمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان می دهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
در میان اشک ها پرسیدمش:
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونهاش آتش فشاند
گفت:
لبخندی که عشقِ سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم،
بوسیدمش ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشهای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت:
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش میرسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفتهاند
من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کردهاست
هر چه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
#زاد_روز_قیصر_امینپور_گرامی🌹
@hoshang_ebtehhaj
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لالهٔ من
فغان که در دل تو ره نیافت نالهٔ من
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژالهٔ من
" شراب خون دلم میخوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا میزنی پیالهٔ من "
چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشکن
که نیست ساز تو را زهره سوز نالهٔ من
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
شعر: #غمپرست
دفتر: #سیاه_مشق
تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست می رود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست میرود
نمی خورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست میرود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست میرود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست میرود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست میرود
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پردهی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفتهای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
مطرب عشق او به هر
پرده که دست می بَرد
پرده سرای سایه را
پُر ز سرود می کند ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تا نیاراید
گیسوی کبودش را به شقایق ها،
صبح فرخنده
در آیینه نخواهد خندید ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj