hoshang_ebtehhaj | Unsorted

Telegram-канал hoshang_ebtehhaj - " هوشنگ ابتهاج "

97307

"همه آفاق گرفته‌ست صدای سخنم " کانال تخصصیِ اشعار استاد #هوشنگ_ابتهاج متخلص #ه_ا_سایه و دیگر #اشعار کهن و معاصر «این کانال رسمی #نمیباشد» و صرفا برای طرفداران استاد تاسیس شده..استاد هیچ صفحه رسمی #ندارند

Subscribe to a channel

" هوشنگ ابتهاج "

چیست دریا؟
چشم پر اشک زمین

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

من نمی دانستم معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ما قصه‌ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم

معلوم نشد صدق ِدل و سرّ ِمحبت
تا این سر سودا زده بر دار نبردیم

#هوشنگ_ابتهاج
[عکس استاد و پوری سلطانی]
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

سایه گفتند که صوفیست، به جان تو که نیست!

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

می‌بینم من
آن شکفتن شادی را
پرواز بلند آدمیزادی را
آن جشن بزرگ روز آزادی را

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

تا چند حسابِ بود و نابود کنم
وقت است که با این همه بدرود کنم

از آزادی
بهره‌ام این شد؛
که به حبس بنشینم و
سیگارش را دود کنم ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoehsang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

هنوز اين كُنده را رويای رنگين بهاران است

خيال گل نرفت از طبع آتشباز خاكستر...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

مرگ از دیدگاه استاد ...
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

می تراود بوی جان امروز از طرف چمن

بوسه ای دادی مگر ای باد گل بو بر تنش...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

نفس کدام بادی؟

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پردهٔ تنگ شنوایی

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه‌ای را میبرند ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه‌ی شوم!
خو نکرده‌ست دلم با تو هنوز

من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم
آه ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ارغوان
شاخه‌ی همخون جدامانده‌ی من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته‌ست هنوز ؟

من در این گوشه
که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست ...

#هوشنگ_ابتهاج

@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

چشم و دل، نادیده
بر آن حُسنِ پنهان عاشق‌اند

آفرین بر بینش‌ِ دل
آفرین بر هوشِ‌ چشم

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

هیبت دریا نه این است و نه آن
گوهر دریاست از ساحل نهان

نقشه دریا از کران پرداختی
تا نرفتی در میان نشناختی

خفته بر ساحل ندانی چیست این
چون در او افتی بدانی کیست این

زنده باید تازه جان دل بر کَند
مرده را دریا به ساحل افکند

وه که دریا را فراوان رنگ‌هاست
چنگ او را هر زمان آهنگ‌هاست

تا نپنداری که داری چشم و گوش
آن شنیدن‌ها و دیدن‌هات کوش؟

چشم‌ها را جلوه‌های ناز نیست
گوش‌ها را لذت آواز نیست

چشم را چون دل بوَد فرمانروا
بشنود از هر نگاهی صد نوا

گوش را گر عشق و بخشد ناز و نوش
از شنیدن راه جوید در نقوش

آری ای جان چون بجوشد هوشِ تو
بشنود چشم و ببیند گوشِ تو

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

شعر: #سماع_سوختن
دفتر: #مثنوی‌ها
#قسمت_اول

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی زادی ست

عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است

عشق شوری ز خود فزاینده ست
زایش کهکشان زاینده ست

تپش نبض باغ در دانه ست
در شب پیله رقص پروانه ست

جنبشی در نهفت پرده ی جان
در بن جان زندگی پنهان

زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن

زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد

آدمی زاده را چراغی گیر
روشنایی پرست شعله پذیر

خویشتن سوزی انجمن فروز
شب نشینی هم آشیانه ی روز

آتش این چراغ سحر آمیز
عشق آتش نشین آتش خیز

آدمی بی زلال این آتش
مشت خاکی ست پر کدورت و غش

تنگ و تاری اسیر آب و گل است
صنمی سنگ چشم و سنگ دل است

صنما گر بدی و گر نیکی
تو شبی، بی چراغ تاریکی

آتشی در تو می زند خورشید
کنده ات باز شعله ای نکشید؟

چون درخت آمدی، زغال مرو
میوه ای، پخته باش، کال مرو

میوه چون پخته گشت و آتشگون
می زند شهد پختگی بیرون

سیب و به نیست میوه ی این دار
میوه اش آتش است آخر کار

خشک و تر هر چه در جهان باشد
مایه ی سوختن در آن باشد

سوختن در هوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن

کوه هم آتش گداخته بود
بر فراز و فرود تاخته بود

آتشی بود آسمان آهنگ
دم سرد که کرد او را سنگ؟

ثقل و سردی سرشت خارا نیست
نور در جسم خویش زندانی ست

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ای دیده تو را به روی او خواهم داد
از گریه ی شوقت آبرو خواهم داد

می خند چو ایینه که در حجله ی بخت
دست تو به دست آرزو خواهم داد...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید

سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید

سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید

چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

دیراست گالیا
در گوش من فسانه دلدادگی مخوان
دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه
دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان
عشق من و تو؟ آه
این هم حکایتی است ...

اما درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست ...

روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب
از هرچه دریچه تافت
روزی که گونه و لب یاران هم نبرد
رنگ نشاط و خنده گم گشته بازیافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
سوی تو
عشق من ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ای برادر، عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیزِ کسی ست

هوس روزگار خوارم کرد
روزگارست و هر دمش هوسی‌ست

عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکستهٔ مگسی‌ست

به حساب من و تو هم برسند
که به دیوان ما حسابرسی ست

هر نفسی عشق می کشد ما را
همچنین عاشقیم تا نفسی ست

کاروان از روش نخواهد ماند
باز راه است و غلغل جرسی ست

آستین بر جهان برافشانم
گر به دامان دوست دسترسی ست

تشنه ی نغمه های اوست جهان
بلبل ما اگرچه در قفسی ست

سایه بس کن که دردمند ونژند
چون تو در بند روزگار بسی ست...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

بلندا سرما که گر غرق خونش
ببینی، نبینی تو هرگز زبونش

سرافراز باد آن درخت همایون
کزین سرنگونی نشد سرنگونش

تناور درختی که هر چه ش ببری
فزون تر بود شاخ و برگ فزونش

پی آسمان زد همانا تبرزن
که بر سر فرو ریخت سقف و ستونش

زمین واژگون شد از آن تا نبیند
در آیینه ی آسمان واژگونش

بلی گوی عهدش بلا آزماید
زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست منَت کف زده می‌رقصانم

این همه عشوهٔ اندیشه رقصان من است
سر و گردن به تماشای که می‌گردانم

ناله آموختمش از نفسِ خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدن او نالانم

سایه دست من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچه‌ی خود حیرانم

در نهانخانه‌ی جان جای گرفته‌ست چنان
که به دل می‌گذرد گاه که من خود آنم

گفتم این کیست که پیوسته مرا می‌خواند
خنده زد از بنَ جانم که منم، ایرانم

گفتم ای جان و جهان چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینه‌ی جان‌فشانم

به هوای تو جهان گردِ سرم می‌گردد
ورنه دور از تو همین سایه‌ی سرگردانم

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

آه ای دل نا خرسند
در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند
می‌نوشی و می‌نوشی

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

آسمان زیر بال اوج تو بود
چون شده ای دل که خاکسار شدی ؟
سر به خورشید داشتی و دریغ
زیر پای ستم
غبار شدی
ترسم ای دلنشین دیرینه
سرگذشت تو هم زیاد رود
آرزومند را غم جان نیست
آه اگر آرزو به باد رود...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

هر چه گفتم جملگي از عشق خاست
جز حديث عشق گفتن دل نخواست

حشمت اين عشق از فرزانگی ست
عشقِ بي فرزانگي ديوانگی ست

دل چو با عشق و خرد همره شود
دستِ نوميدی ازو كوته شود

گر درين راه طلب دستم تهي‌ست
عشقِ من پيشِ خرد شرمنده نيست

روی اگر با خونِ دل آراستم
رونقِ بازارِ او می خواستم ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

بشنو ای جلاد!
می‌خروشد خشم در شیپور
می کوبد غضب بر طبل
هر طرف سر می‌کشد عصیان
و درونِ بسترِ خونینِ خشمِ خلق
زاده می‌شود طوفان

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

بازم از دست می برد نگهی
نگهی چون شراب مستی بخش
چه نگاهی که همچو بوی گلاب
می شود در مشام جانم پخش


آه پیمانه ای دگر که هنوز
می گدازد ز تشنگی جگرم
چه شرابی تو ؟ وه چه شورانگیز
سرکشیدم تو را و تشنه ترم ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سـرای کهـن راهی کجام کنی

درین جهان غریبم از آن رها کردی
که با هــــزار غم و درد آشنام کنی

بَسم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی

چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
 که از ملازمت همـرهان جدام کنی

تو خود هر آینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جامِ جهان‌نمام کنی

مرا که گنج دو عالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیَرزم اگر بهام کنی

زمانه کرد و نشد، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی

هزار نقش نواَم در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزلسرام کنی

لب تو نقطهٔ پایان ماجرای من است
 بیا که این غزل کهنه را تمام کنی ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…

" هوشنگ ابتهاج "

من همان نایم که گر خوش بشنوی
شــرح دردم با تو گوید مثنـوی

با لب دمسـاز خود جفـت آمدم
گفتنی، بشنـو که در گفت آمدم

من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونیــن، لب خنــدان بیار

من خمُـش کردم خـروش چنـگ را
گرچه صد زخم است این دلتنگ را

من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی‌دانست و خود را می‌ستود

من همی کنـدم نه تیشه! کــوه را
عشـق شیـرین می‌کند انـــدوه را

در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را

می‌ گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمـان می‌کرد اشک چشـم اوست

گرجهان از عشق سرگشته‌ست و مست
جان مست عشق بر من عاشق است

ناز اینجا می‌نهـد روی نیـــاز
گر دلی داری بیا اینجا ببـــاز ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

Читать полностью…
Subscribe to a channel