شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
مطرب عشق او به هر
پرده که دست می بَرد
پرده سرای سایه را
پُر ز سرود می کند ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
این همه رنج کشیدیم و نمیدانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهواره روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
سلام بر تو که از نور داشتی پیغام...
#هوشنگ_ابتهاج
🎥طلوع خورشید از دید ایستگاه فضایی بین المللی
@hoshang_ebtehhaj
دلنشینتر میشود
وقتی ...
که او
مینشیند با دلت در گفت و گو...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بوی بهاران بود و ذوقِ میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نتوان عاشق فرزانه به افسانه فریفت
من به هیچ آیه و افسون، دل ازو برنکنم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
روشنایی ها ز داناییِ توست
هم ز دانایی توانایی توست
گوهرِ گنجینه ی شایان تویی
یوسفی با حُسنِ بی پایان، تویی ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
خسته و بیماروش به گردنم آویخت
آن هوس انگیز دلبرِ گنه آموز
دیده اش آشفته از خمار هوس بار
گونه اش از آتش گناه، گل افروز
چنگ فرو برد و گیسوان سیه را
نرم ز پیشانی بر آمده پس ریخت
ناز سرانگشت وی که گم شدهای داشت
روی بنا گوش من خزید و هوس ریخت
سینهاش افشرده روی سینهٔ من تنگ
در تپش از مستی گناه دل آویز
نرم و نوازشگر آرمیده به دوشم
گرمی آن بازوان هوس خیز ...
شعلهٔ سرد شکیب و سایه ی پرهیز
رفته در آن چشم های می زده در خواب
در نگهش آرزوی تشنهٔ لبریز
در نفسش التهاب بوسهٔ بی تاب
گرم در آغوش من خزید و هوسناک
بر لبم افشرد آن لبان تب آلود
من ز خیالی رمیده سرد و سبک مهر
بوسهٔ من سردتر ز بوسهٔ بدرود
لب ز لبم برگرفت و از سر افسوس
غمزده در چشم من دوید نگاهش
وز نگه خستهاش به چشم من آویخت
سرزنش بی زبان چشم سیاهش
دید که باز اندرین دو دیده ی نمناک
عشق کسی شمع یادگار فروزد
دید که باز این دل رمیدهٔ بی تاب
در غم آن آرزوی گم شده سوزد
از پس ِ اشکی که همچو هاله ی اندوه
پرده در آن چشم های می زده آویخت
باز تمنای کام و حسرت آغوش
زان نگه تشنهٔ هوس زده می ریخت...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دیوانه چون طغیان کند
زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای
بر گردن مجنون کنید ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش دگر مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من ، قاتل است این
منت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
این تویی ای کم گرفته بیش را
بیش و کم بگذار و بستان خویش را
تو نیِ مایی و در تو می دمیم
هم تو در ما دم که ما نایِ توییم
بی تو این عالم نگینی بی بهاست
زانکه انگشتِ سلیمانی تو راست
فکرِ هستی آفرین از هستِ تو
آفرینِ آفرینش : دستِ تو
دستِ تو بر سازِ هستی پرده بست
سازها از دستِ تو آمد به دست
زخمه ها را همچو باران ریختی
شورها از پرده ها انگیختی
پیکرِ نازک تراشیدی ز سنگ
جان برون آوردی از زندانِ تنگ
از تو آمد نامور لوح و قلم
وین علامت ها به عالم شد علم
بر گرفتی مشعلِ اندیشه را
سوختی تاریکیِ این بیشه را
روشنایی ها ز دانایی تُست
هم ز دانایی توانایی تُست
گوهرِ گنجینهِ شایان تویی
یوسفی با حُسنِ بی پایان تویی...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
.
نه هراسی نیست
من هزاران بار
تیرباران شده ام
و هزاران بار
دل زیبای مرا از دار آویخته اند
و هزاران بار با شهیدان تمام تاریخ
خون جوشان مرا به زمین ریخته اند
سرگذشت دل من
زندگی نامه انسان است ؛
که لبش دوخته اند
زنده اش سوخته اند
و به دارش زده اند ...
نه هراسی نیست
خون ما
راه دراز بشریت را گلگون کردهست
دست تاریخ ظفرنامه انسان را
زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست
مرگ در میدان این آرزوی هر مرد است
من دلم از دشمن کام شدم شدن می سوزد
مرگ با دشنه دوست؟
دوستان این درد است
نه ... هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئلهای مرگ است!
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است!
من به این باغ میاندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کردهست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
باش تا فردا بردارد بلند
جان خونبار جهان دردمند
همنوا کن بانگ خود با بانگ ما
تا جهان را پر کند شش دانگ ما
دست، دست ماست امروز ای وطن
متحد کن دستها، این دست من
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چون گریزد در تو آن آهو نگاه
در پناهش گیر از سگ هایِ راه
در نگاهِ او سلامت می کنم
با سلامش احترامت می کنم
از درونِ چشمِ او می بینمت
بوسه ها از روی و مو می چینمت
خونِ من در گونهِ گلگونِ اوست
آتشِ سوزانِ من در خونِ اوست
آتشِ من در دلِ او روشن است
در نفس هایش نفس هایِ من است
تا نفس با همدلان آمیختم
صد بهارم ، گر چه چون گل ریختم...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای فرستاده سلامم به سلامت باشی
غمم آن نیست كه قادر به غرامت باشی
گل كه دل زنده كند بوی وفایی دارد
تو مگر صاحب اعجاز و كرامت باشی
خانه ی دل نه چنان ریخته از هم كه در او
سر فرود آری و مایل به اقامت باشی
دگرم وعده ی دیدار وفایی نكند
مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشی
شبنم آویخت به گلبرگ كه ای دامن چاک
سزدت گر همه با اشک ندامت باشی
می كنم بخت بد خویش شریک گنهت
تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشی
ای كه هرگز نكند سایه فراموش تو را
یاد كردی به سلامم به سلامت باشی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چون گریزد در تو آن آهو نگاه
در پناهش گیر از سگ هایِ راه
در نگاهِ او سلامت می کنم
با سلامش احترامت می کنم
از درونِ چشمِ او می بینمت
بوسه ها از روی و مو می چینمت
خونِ من در گونهِ گلگونِ اوست
آتشِ سوزانِ من در خونِ اوست
آتشِ من در دلِ او روشن است
در نفس هایش نفس هایِ من است
تا نفس با همدلان آمیختم
صد بهارم ، گر چه چون گل ریختم...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
به بوی نافه سر زلف یار را مانی
به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
به زلف او که دل بی قرار را مانی
در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
که در سکوت شبم آبشار را مانی
به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
کنار عاشق شب زنده دار را مانی
ز سیل اشک من ای خواب من ندیده هنوز
چه بستری تو که دریا کنار را مانی
گذشتی ای مه ناسازگار زودگذر
که روزهای خوش روزگار را مانی
مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
که پیش آن گل نورسته خار را مانی
امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
ترانه ی غزل شهریار را مانی
نوید نامه ات ای سرو سایه پرور من
بگو بیا که نسیم بهار را مانی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
شعر: #در_اوج_آرزو
دفتر: #سیاه_مشق
بگذار تا ازین شب دشوار بگذریم
آنگه چه مژدهها که به بام سحر بریم
رود رونده سینه و سر میزند به سنگ
یعنی بیا که ره بگشاییم و بگذریم
لعلی چکیده از دل ما بود و یاوه گشت
خون میخوریم باز که بازش بپروریم
ای روشن از جمال تو آیینهی خیال
بنمای رخ که در نظرت نیز بنگریم
دریاب بال خستهٔ جویندگان که ما
در اوج آرزو به هوای تو میپریم
پیمانشکن به راه ضلالت سپرده به
ما جز طریق عهد و وفای تو نسپریم
آن روز خوش کجاست که از طالع بلند
بر هر کرانه پرتو مهرش بگستریم
بی روشنی پدید نیاید بهای در
در ظلمت زمانه که داند چه گوهریم
آن لعل را که خاتم خورشید نقش اوست
دستی به خون دل ببریم و برآوریم
ماییم سایه کز تک این درهی کبود
خورشید را به قلهی زرفام میبریم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چرا پنهان كنم عشق است و پيداست
درين آشفته اندوه نگاهم
تو را میخواهم ای چشم فسون بار
كه می سوزی نهان از ديرگاهم
چه می خواهی ازين خاموشی سرد
زبان بگشا كه می لرزد اميدم
نگاه بی قرارم بر لب توست
كه میبخشی به شادیها نويدم
دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز اين سكوت آشناسوز
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت
چون ابر نو بهـار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
منظور من که منظره افروز عالمی ست
چون برق خندهای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
منّت کش خیال تواَم کز سر کَرم
همخوابهی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله ،
لیک دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
صدچشمه اشک غم شد و صدباغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
#روز_معلم_مبارک🌹
هر کسی که قدم به زندگی شما می گذارد ، یک معلم است . حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشانتان داده است.
پس آگاهانه و با آرامش با اطرافيان رفتار كنيد و از تنش و درگيرى و بحث بپرهيزيد،.
هرگز فکر نکنید که اگر
فلان مرحله زندگی بگذرد،همهچیز درست میشود...
از همه چالشها لذت ببرید؛
هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است...
خوشبختی در مسیر است، نه در مقصد!
#اندرو_متیوس
@hoshang_ebtehhaj
.
ای خندهٔ نیلوفری
در گریهام میآوری
بر گریه میخندی و من
در گریه میخندانمت ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj