280
شاعر و مدرس دانشگاه/ مولف یازده کتاب در حوزه شعر و نقد ادبی آخرین کتابهای منتشر شده: #سرمشق #پری_روز #قفس_تنگی و...
از ارتفاعِ غمی پرت میشوم به خودم
به تکیهگاه نجیبی که پرتگاه شده
مدال مردي و غیرت به کفش من بدهید
به این دو لنگۀ با من رفیق راه شده
#حسنا_محمدزاده
🍃 زنِ آتش
🥀 @hosna_mohamadzade
کوهم اما لابهلای ابرها دفنم کنید
کوهم اما یک قدم مانده به روز ریزشم
#حسنا_محمدزاده
🍃 زنِ آتش
🥀 @hosna_mohamadzade
شاید جنونم توت باشد، خوب نوبر کن
سالی به ماهی این همه فتّوفراوانم
#حسنا_محمدزاده
🍃 زنِ آتش
🥀 @hosna_mohamadzade
گِل کرده بودی قلبهای بیشمارم را
دستت فرومیرفت در روحم
از پنجههایت
چکه، چکه، چکه
میافتاد اندوهم
ترجیح میدادم
تندیس ققنوسی رها باشم
یک شعلهی دیوانهی بیانتها باشم
وقتی برانگیزاندی از خاکم
زنهای آتش را
وقتی دماندی در تنم این روح سرکش را
#حسنا_محمدزاده
🍃زنِ آتش
🥀 @hosna_mohamadzade
همه چیز میتواند به شکل غیرمنتظرهای تمام شود و بعد حسرت بماند و هیچ!
آدم فراموشی مطلق است، در داشتنها و نداشتنها. آدم خستگی است، دلزدگی است و پشیمانی.
میدانی! زندگی داستان لیاقتهاست و عشق میتواند صدای گنجشکهای حیاط باشد، که امروز خانه را روی سرشان گذاشتهاند و ممکن است، فردا، شاخههای توت، در حسرت یک جیکجیک کوچکشان بسوزند.
زندگی بیشتر از آنچه فکر کنی سوتوکور است، اگر خون، در رگهای دوستداشتن، جریان نگیرد. اگر نبض نگاهها نزند و اگر قلب ثانیهها به تپش نیفتد.
آنسوی مهربانیهای از دهن افتاده، دستها از هوش میروند، نوازشها هم. کرختی مرموزی میهمان چشمها میشود و قلبها....! راستی قلبها میخوابند یا خودشان را به خواب میزنند؟
چیز زیادی از مسیر نماندهست و من با سرعت هرچه تمامتر جادههای نیستی را طی میکنم، بیهیچ رنگ و درنگی؛ با خاطرهدانی پر از نگاههای نکرده، قول و قرارهای نرفته، دوستتدارمهای به زبان نیامده و قلبهای نتپیده.
مثل همان روز که دست بردم خیالت را لمس کنم، پنجههایم پر از پروانه شد. تو فقط یک مشت پروانهی خالدرشت آبی بودی و من نمیدانستم.
مشتم که باز شد دیگر نبودی.
#حسنا_محمدزاده
🍃 ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
🥀 @hosna_mohamadzade
🍃 نقطهی ملاقات بین الله و انسان کجاست؟
🥀 @hosna_mohamadzade
زبان از توصیفِ برخی پدیدهها مانند عشق، عاجز است.
بهگزارش آثاروما، مصطفی ملکیان، استاد فلسفه و اخلاق، در نشستِ «زیستن در روزگار سخت»، با رجوع به کتابِ مسائلی پیرامون دین و فلسفه، اثر والتر کافمن، عشق را پدیدهای معرفی میکند که با هیچ واژهای نمیتوان آن را بهصورت دقیق توصیف کرد.
نسخهی کامل این ویدئو ⬅️ اینجا
@MalekianMedia
@asaroma
نمیدانم چرا افتاد در دستم انار تو
چگونه دانههایم ریخت پای شاخسار تو
مجابم کن، بدانم کی شدم آن دشت بیتابی
که میتازند در من اسبهای بیسوار تو؟
به نارنج و به باد مشرقی حسّاسیت دارم
به هر عطری که دل را میکشد سوی دیار تو
چه میکردی اگر یک روز دنیا مال ما میشد؟
تمام جادهها این سو و من آن سو کنار تو
به پرحرفی نیازی نیست، میدانم که میدانی
زمستان مانده در تقویم روحم تا بهار تو
#حسنا_محمدزاده
📚قفستنگی
🥀 @hosna_mohamadzade
🍃 پرسیدند از شوق، گفت: «سوختنِ دل بُوَد و پاره شدنِ جگر و زبانه زدنِ آتش در وی..»
🍃گفتند: «شوق برتر بُوَد يا محبّت؟»
گفت: «محبّت. زيرا كه شوق از او خيزد.»
🍃 و گفت: «محبّت را از آن نام محبت کردند که هر چه در دل بُوَد جز محبوب، محو گرداند.»
🍃هر که را دل به شوقِ او سوخته باشد و خاکستر شده، بادِ محبت در آید و آن خاکستر را برگیرد و آسمان و زمین از وی پرکُند. اگر خواهی که بیننده باشی آنجا توان دید و اگر خواهی شنونده باشی آنجا توان شنید و اگر خواهی که چشنده باشی آنجا توان چشید؛ مجرّدی و جوانمردی از آنجا میآید.
📚 تذکرةالاولیاء
🥀 @hosna_mohamadzade
اگر دریچههای قلبم را به روی زندگی بستهام. اگر پردهها را کشیدهام، اگر خودم را در تلی از کلمات دفن کردهام، از من نرنج! تو نمیدانی ریشه دواندن در شعر چگونه است! تو نمیدانی عشقورزیدن در عالم خیال و کمر به قتلعام واقعیت بستن، چه حسی دارد!
مادرم میگوید: آدم که سنگ نیست، دلارام میخواهد، باید کسی باشد که نفسش به نفسهای تو بند باشد، کسی که برای خنداندنت به آب و آتش بزند.
میگویم: من خودم آتشم. سری به نشانهی تاسف تکان میدهد و میرود.
تو بگو نارنجی غلیظ! من آبم یا آتش؟! تو که سالهاست گرگر قلبم را از دوردستها میشنوی! تو که چون قویی تنها، در فراز و نشیب موجهایم زندگی میکنی!
چه کردهای که صدای «مهربانیات» تمام روز در سرم منعکس میشود و با هر انعکاس، بهار از دیوارههای قلبم جوانه میزند؟!
کجای زمان، با خیال من نفس کشیدهای که ثانیههای اینجا گل میدهند؟
میخواهم بازگردم به فریاد دوستداشتن در چشمهایت، به شرم ریخته در صدایت و به حسناهای پنهان در گلویت.
دستهایت را برایم پست کن! بگو تنهایی ریختهام را دانه دانه از روی زمین بردارند، از پای پنجرهها، از گوشههای حیات... از پوستم که همیشه دلتنگ است.
فروردین را دوست دارم، اردیبهشت را، تیر را، اسفند را، اصلا تو که بیایی تمام ماهها را دوست دارم.
چه کردهای که دو چشم من ـ این دو شعر بلند ـ
به یمن وزن نگاه تو شعرتر شدهاند؟!
چگونه حل شده در من ـ در این عصارۀ تلخ ـ
صدای گرم تو مانند چند حبهی قند؟
#حسنا_محمدزاده
🍃 سوم فروردین ۱۴۰۳
🥀 @hosna_mohamadzade
🕊 فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ
هیچکس نمیداند برایش چه قرهالعینهایی پنهان کردهایم.
(سوره سجده/ آیه ۱۷)
🥀 @hosna_mohamadzade
یا سرت را لحظهای بگذار روی بالشم
یا کسی را خلق کن هموزن روح سرکشم
یا نوازش کن فقط موهای تنهاییم را
من برای گرمی دستت سراپا خواهشم
#حسنا_محمدزاده
🥀 @hosna_mohamadzade
ما چه بودیم از همان آغاز غیر از جان هم؟
بغض هم، بیتابی هم، درد هم، درمان هم
ما چه بودیم از همان آغاز؟ یک روح و دو تن
نیمههای آشکار و نیمهی پنهان هم
بیش از این باید به بوران زمستان خو کنیم
نیست وقتی دستهای گرممان از آن هم
طعمهی هیزم شکنهایند شاخ و برگ ما
میزبان آتشی سرخیم و آتشدان هم
سر به زانوی که بگذارند وقت خستگی
قلبهای بیقرار و بی سر و سامان هم؟
زندگی منهای تو مرگ است، پس با این حساب
میتوان نامید ما را نقطهی پایان هم
#حسنا_محمدزاده
📚قفستنگی
🥀 @hosna_mohamadzade
خستهام چنان ضریح چوبی زیارتی غریب
دور سینهام گره شده دخیل هرچه زائر است
پردههای صورت مرا بزن کنار، حانیه!
ذهن کوچکم جهان اتفاقهای نادر است
#حسنا_محمدزاده
🍃 زنِ آتش
🥀 @hosna_mohamadzade
🎼 #آهنگهایی_که_دوست_دارم
🎤 #علیرضا_قربانی
✍ #حسین_منزوی
🥀 @hosna_mohamadzade
تو بلد نیستی باد باشی
یاسهاي دلم را ببویی
تو بلد نیستی رود باشی
تلخیام را بشویی
تو بلد نیستی «دوستتدارم» سادهاي هم بگویی
#حسنا_محمدزاده
🍃زنِ آتش
🥀 @hosna_mohamadzade
📜 جلسه پایانی دومین دوره کارگاه شعر حجم سبز
✨زیباشناسی و نقد شعر (دوره عمومی)
✅ با حضور خانم دکتر حسنا محمدزاده
🕟 زمان: چهارشنبه ۵ اردیبهشت ساعت ۱۸:٠٠
🏢 مکان: خیابان علوی، کوچه باستان چهارم، حوزه هنری کاشان
🔰به #حوزه_هنری_کاشان بپیوندید:
🔸@honarkashan
💠 http://zil.ink/honar_kashan
ناخنهایش را لاک زد، به چشمهای دلتنگیاش سرمه کشید، دامن سبز پوشید، موهای تنهاییاش را شانه کرد، صندلهای پاشنهبلند را از کمد درآورد، گردنبندی نقرهای به گردن آویخت. خانه را میگویم؛ خانهی بیتاب، خانهی دلتنگ.
قرار بود تو بیایی... بیایی تا روی پلههای حیات بنشینیم؛ من از مربای بهارنارنجِ تازهپختهام بگویم و تو از کفشدوزکهایی که اجیرشان کردهای برای پای رویایمان کفش بدوزند؛ من به بوییدن عطر پیراهنت مشغول شوم و تو به حبس کردن دستهای کوچکم در زنجیرهی انگشتهای مردانهات.
نمیدانی! نوازشهای تو، غنچههای پیراهنم را به میهمانی باغهای گل سرخ میبرد. هنوز برای اولین بار صدایت نکرده بودم که کبوتری روی لبهایم نشست. رنگها... رنگهای غلیظی از ناخنهایم سر رفتند و به سیاه و سفید زندگی نشت کردند. سبز شدم، صورتی کمرنگ، بنفش یاسی، آبی زنگاری، زرد...
شاید یک روز سرزمینِ آنسوی سینهام را آب با خود ببرد، اما تو همچنان سوار بر کرجیِ کوچکی به سمت بینهایت شناور خواهی بود.
#حسنا_محمدزاده
🍃 ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
🥀 @hosna_mohamadzade
🕊 لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ
چشمهای سر گرچه کور نیست، لیکن چشم باطن و دیده دلها کور است.
(سوره حج/ آیه ۴۶)
🥀 @hosna_mohamadzade
در انسان یا روح زیاد است یا ماده؛ یا به عبارت بهتر، انسان یا تشنهی روح است - یعنی عطش جاودانگی دارد - یا تشنهی ماده است، یعنی گرایش به فنا دارد. اگر کسی از روح سرشار باشد و هنوز خواهان روحِ بیشتر باشد، روحِ خود را سَرریز میکند و به بیرون میپراکند، و در این پراکندن است که روحش از ارتباط با روحِ دیگران بسط مییابد؛ و برعکس اگر کسی در این بخشش بخیل باشد و تصور کند که با خزیدن در لاک خویش، روح خود را بیشتر حفظ میکند، آن را بیشتر از دست خواهد داد. درست مانند کسی که از قریحهای برخوردار باشد و آن را چون گوهری در مخزنِ دلش چندان پنهان نگه دارد تا از دستش برود. زیرا آنکه بسیار داشته باشد، بازهم خواهد یافت، و آنکه اندکی دارد، آن اندک را هم خواهد باخت...
#میگل_د_اونامونو
✍ ترجمه: #بهاالدین_خرمشاهی
📚 درد جاودانگی
🥀 @hosna_mohamadzade
🍃 وقتی انسان آموخت که چگونه با رنجهایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریختن چیره شود، آنوقت چیز زیادی نمانده که نیاموخته باشد.
#آلبرکامو
🥀 @hosna_mohamadzade
🎼 ساقی بیا...
🎤 #محمدرضا_شجریان
🥀 @hosna_mohamadzade
🕊رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
پروردگارا، به آنچه از خیر بر من نازل میکنی، نیازمندم.
(سوره قصص/ آیه ۲۴)
🥀 @hosna_mohamadzade
پیچیده بودی در گلویم، نغمههای تو
تنهاترین آواز قوی آن نواحی بود
#حسنا_محمدزاده
🍃زیباترین هنر، بذل محبت است
روزگارتان پر از مهربانی
سال نو مبارک
🥀 @hosna_mohamadzade
💠 خرق عادت در غزلهای حسین منزوی
✍ #حسنا_محمدزاده
💠 منتشر شده در ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، ادبی «زال»/ شماره ۱۳/ اسفندماه ۱۴۰۲
🥀 @hosna_mohamadzade
در کوی از ما بهتران، نوروز میآمد
در کوچهی ما حسرتی مرموز میآمد
ایوان پر از بوی غلیظ عید بود اما
در گالش مادربزرگم سوز میآمد
از استخوانهای جناغ سینهی یحیی
شبها صدایی سرد و طاقتسوز میآمد
یحیی برای چرخدستیها غزل میخواند
از جنگ یخبندان و نان، پیروز میآمد
هر دانشآموزی شبیه من از این مکتب
با مشقهایی تلخ و دردآموز میآمد
دنیا پی درمان قوزش نیمهشب میرفت
وقت سحر با قوز بالا قوز میآمد
یادم نمیآید در آن شبهای بیروزن
کی در فضای خانه بوی روز میآمد
#حسنا_محمدزاده
📚 پریروز
🥀 @hosna_mohamadzade
📚 نقد کتاب «آهشار» اثر #فاطمه_هاوشکی
منتقدان:
#افسانه_غیاثوند
#حسنا_محمدزاده
📌 زمان: چهارشنبه ۲۳ اسفندماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۳۰
📺 پخش زنده برنامه تلویزیونی «اقالیم شعر» شبکه کتاب
💠 https://ketab.tv/
🥀 @hosna_mohamadzade