hosseinjalalpour | Unsorted

Telegram-канал hosseinjalalpour - شعرگاه [حسین جلال‌پور]

324

از کتاب‌هایی که می‌خوانم، مطالبی که می‌بینم (با ذکرِ منبع)، و چیزک‌هایی که می‌نویسم. ارتباط: @hjalalpour

Subscribe to a channel

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

نشان‌های چهارمین دورۀ جایزۀ ملی حسین جلال‌پور (جایزه مستقل غزل) در آیینی که در بندر گناوه، زادگاه شاعر، برگزار شد به صاحبانشان اهدا گردید.

در بخش پایانی این رویداد، بنا به رأی هیئت داوران بخش پژوهش این دوره متشکل از سیده کبری موسوی قهفرخی، پانته‌آ صفایی بروجنی و وحید عیدگاه طرقبه‌ای آقای احمد جمعه‌پور از بوشهر نشان جایزه را دریافت کرد.

همچنین بنا به رای هیئت داوری بخش‌های غزل‌های ارسالی و کتاب غزل (حسن بهرامی، حسن صادقی‌‌پناه، ابراهیم اسماعیلی اراضی، حامد ابراهیم‌پور و صالح دروند)،
ملیحه بهادران شیروان در بخش غزل‌های ارسالی  برای دومین سال پیاپی موفق به دریافت نشان چهارمین جایزۀ ملی غزل حسین جلال‌پور شد.

در بخش کتاب غزل هم نشان این دوره به کتاب «سپیدچالگی» سرودۀ علی‌رضا الیاسی رسید.
لازم به ذکر است در مراسم پایانی این رویداد ادبی از همه نامزدهای راه‌یافته به مرحله پایانی چهارمین جایزۀ ملی حسین جلال‌پور (جایزه مستقل غزل) تقدیر به عمل آمد.

اجرای این آیین را علیرضا بحرانی، مجری صدا و سیمای مرکز البرز و کارگردانی آن را کامران دشتی فیلم‌ساز گناوه‌ای برعهده داشتند.

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

کتاب برتر و برندۀ جایزۀ بخش کتاب غزل و نشان چهارمین جایزۀ ملی حسین جلال‌پور (جایزۀ مستقل غزل)

«سپیدچالگی» از علی‌رضا الیاسی

#جایزه_غزل_حسین_جلال_پور
#سپیدچالگی #علیرضا_الیاسی
#جایزه_غزل #گناوه

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

با درود
به یاری دوستی عزیز و همواره‌ یاری‌دهنده
توانستم بار دیگر به این کانال دسترسی پیدا کنم.
دست‌نوشتی از عزیزمان را با همراهان شعرگاه به اشتراک می‌گذارم.

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

رؤیای یک نویسنده!

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

چهره‌های ماندگارِ استان بوشهر با رأی اعضای شورای شهرِ بوشهر انتخاب می‌شوند. 😳

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

سومین دوسالانهٔ ملّیِ جایزهٔ ادبیِ بوشهر

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

ادبیات - فیودور داستایفسکی
#مدرسه_زندگی، #ادبیات #داستایفسکی

▪️مترجم: حسین محمدی‌زاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

استاد سلیم نیساری، حافظ‌پژوه، درگذشت.

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

فرهادمیرزا معتمدالسلطنه، ملاسیاوش شاهنامه‌خوان ِمعروف دشتی و دشتستان را حبس کرد و بعد از او تعهد گرفت که شاهنامه نخواند و گفت که تو با خواندن ِشاهنامه تمام مردم دشتی و دشتستان را یاغی کردی.

- اسلامی ندوشن، محمدعلی. «آواها و ایماها». تهران: قطره. ص 73.


@nazm_parishan

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

تحوت، رب‌النوع مصری، به‌نزد تحاموس، فرعون مصر، می‌آید و شمار کثیری از اختراعات خود را به او پیش‌کش می‌کند. هنگامی‌که تحوت به تحفهٔ «نوشتن» می‌رسد می‌گوید «سرورم، این دستاوردی است که به کار اکمال حافظه و حکمتِ مصریان می‌آید. من به راهِ علاجِ حافظه و حکمت دست یافته‌ام.» تحاموس، ضمن رد هدیهٔ او، با بیانی سنجیده او را ملامت می‌کند:
تحوت، تو اسوهٔ مخترعان و صنعت‌گرانی؛ [اما] واضعانِ فنون و صاحبانِ صنایع الزاماً صالح‌ترین اشخاص برای قضاوت پیرامون محاسن و مضارّی که از آن‌ها عایدِ مردمان می‌شود نیستند؛ و قضیهٔ حاضر نیز اثبات همین مدعاست. تو که واضعِ فنِّ نوشتنی، ازسر التفات به فرزندانت، خصیصه‌ای را در آن به‌ودیعدت گذاشته‌ای که با نقشِ واقعیِ آن بسیار منافات دارد. آن‌هایی‌که این فن را می‌آموزند از به‌کارگیریِ حافظهٔ خود غفلت می‌کنند و [نتیجتاً] دچار فراموشی می‌شوند، [زیرا] برای به‌یاد آوردن، به‌جای توسل به قوای درونِ خود، از نشانه‌های خارجی، که برای نوشتن معمول است، کمک خواهند گرفت. کشفِ تو علاجِ یادآوری است، نه حافظه. و اما حکمت: شاگردان تو، بی‌آن‌که از حکمتِ واقعی بهره برده باشند، به داشتنِ آن شهره خواهند بود. آنان بضاعتی از علم، سوای تعلیم آن، را فراخواهند گرفت و مآلاً بسیار پُرمایه قلمداد خواهند شد و حال‌آن‌که عمدتاً بسیار کم‌مایه خواهند بود. و نظر به این‌که این گروه، به‌جای بهره‌داشتن از واقعیتِ حکمت، از عُجبِ حکمت آکنده خواهند بود، وبال مردمان خواهند شد.

از مقالهٔ ساختارشکنیِ موسیقی‌شناسی؛ زهر یا پادزهر، نوشتهٔ جاناتان واکر، ترجمهٔ مشیت علایی، در کتاب جُستارهایی در زیبایی‌شناسی، نشرِ اختران.

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

زخمِ شیرِ صمد طاهری جایزهٔ بهترین مجموعه‌داستان را از «جایزهٔ جلال» گرفته است. شکارِ شبانه‌اش هم مجموعهٔ بسیار خوبی‌ست. توصیه می‌کنم دوستانِ داستان‌خوان، اگر نخوانده‌اند، گیر بیاورند و بخوانند.
قسمتی از یکی از داستان‌ها را به‌مناسبت تولدِ این نویسنده گذاشته بودم که می‌توانید بخوانید. با این توضیح و شرمندگی که «چای» را در یک جا «جای» تایپ کرده‌ام و نمی‌توانم اصلاحش کنم.

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

اعلان

بر هر ایرانی واجب است که زبان فصیح و ادب فارسی را از دستبرد لغات و اصلاحات غيرمعموله و ناملایم با سامعه، صیانت و این مجموعهٔ شیرین را از هرگونه خللی حفاظت نماید. اغلب دیده می‌شود که بعضی برای اسامی تجارتی خود مضاف اليه (چی) را انتخاب و اعلان می‌نمایند گرچه این کلمه هم غیر فارسی نیست لیکن چون مطلع نبوده و به سامعهٔ معتاد به لغات و کلماتِ فصیح و شیرین فارسی خشن می‌آید علیهذا به عموم اشخاص که کلمه مذکوره را مضاف اليه اسم تجارتخانه یا مغازه خود قرار داده لذا اخطار می‌شود که باید بفوریت آن را حذف و كلمه (فروش و امثال آن) را قائم مقام نمایند.
بلدیه طهران

مأخذ: مجلّهٔ بلدیّه. سال نهم. آبان 1309. شماره سوم. ص 42.

@mirasmaktoob
.

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

عبدالباسط عبدالصمد؛ درگذشت ۹ آذر ۱۳۶۷

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

شعرِ بوسعید

یکی از مسائلِ عمدهٔ شعرِ فارسی، مسئلهٔ شعرهای منسوب به ابوسعید ابی‌الخیر است. برروی‌هم این شعرها دو گروه‌اند؛ آن‌ها که در اسرارالتوحید یا حالات و سخنان و احتمالاً بعضی متونِ قدیمیِ تصوّف، ازقبیل کشف‌الاسرار هجویری، آمده است، و دستهٔ دوم آن‌ها که در قرون و اعصار بعد، در جُنگ‌ها و تذکره‌ها به‌نام وی ثبت شده و بعدها در مجموعه‌هایی به‌نام رباعیاتِ ابوسعید گرد آمده است.
بحثِ اصلی و مرکزی را باید از این‌جا آغاز کرد که در شعرهای گروه اول، جز دو رباعی، و درحقیقت، یک رباعی و نیم بقیه جای تردیدند. آن دو رباعی که مسلماً بوسعید آن‌ها را سروده است عبارت‌اند از بیتی که در پاسخِ رقعهٔ درویشی به‌نام حمزة‌التراب نوشته، و دیگری رباعیِ «جانا به زمین خابران خاری نیست[...]». اینک به ‌عینِ تصریحِ محمدبن‌منور توجه کنید: «روزی [حمزة‌التراب] به شیخ ما رقعه‌ای نبشت، و برسرِ رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه». شیخ ما، قدس‌اللّه روحه العزیز، برظَهر رقعه نوشت جواب آن این یک بیت بدو فرستاد. بیت:
چون خاک شدی، خاک تو را خاک شدم
چون خاکِ تو را خاک شدم پاک شدم
و شیخ‌الاسلام، جَدّ این دعاگوی، خواجه بوسعد، آورده است که جماعتی را گمان افتاد که بیت‌هایی که درمیانِ سخن بر زفان مبارک شیخ ما می‌رفته است، او گفته است، و نه چنان است، که او را چندان استغراق بودی در حالت خود به مشاهدهٔ حق که او را پروای تفکّر در بیت و در هیچ‌چیز نبودی در همه عمر او، الّا این یک بیت که برپشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که هم شیخ فرموده،

جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست

با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صدهزار جان عاری نیست

بیش‌ازاین، او نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگی‌نامه‌نویس دیگرِ بوسعید که قبل از مؤلف اسرارالتوحید زیسته و نزدیک‌تر به عصر بوسعید است، در دنبال داستانِ بوحمزة‌التراب و نامه و جواب شیخ، می‌گوید: «پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفته‌ایم، آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیش‌تر ازآنِ پیر ابلقسم بشر بود.» اجتهاد درمقابل این دو نصّ قدیمی، و ازسوی دیگر، نبودنِ کوچک‌ترین اشاره‌ای به شاعریِ بوسعید در اسنادِ کهنِ زندگیِ او، ازقبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی، بسیار دشوار است؛ به‌خصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت‌گفتن، استفادهٔ شعرسرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود، بااین‌که متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت‌گفتن به‌معنیِ خواندن و قرائت‌کردن. شادروان استاد نفیسی ادلهٔ بسیار ضعیفی برای اثبات نظر خویش آورده که «مهم‌ترین دلیل» آن عبارت‌است از این‌که: «نام دشت خاوران» در بعضی از این رباعیات آمده است و پیداست که گویندهٔ این رباعیات کسی است که در این نواحی زیسته است و به‌جز انوری، شاعر معروف، و ابوسعید، دیگری از سخن‌سرایان ایران در این سرزمین نبوده‌اند. به‌هرحال از این دو رباعی که بگذریم، بقیهٔ شعرهایی که بر زبان شیخ رفته، باید از دیگران باشد، به‌خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعرها دارد تحتِ «آن‌چه بر زفان شیخ رفته» آورده و نه «آن‌چه سروده.» بااین‌همه، تا امروز همه‌جا او را به‌عنوان یکی از شعرای بزرگِ زبانِ فارسی و درحقیقت مؤسّسِ شعرِ عرفانی شناخته‌اند؛ چه در تحقیقات ایرانیان و چه در کارهای خاورشناسان.

اسرار‌التوحید فی مقامات الشیخ ابی‌سعید
محمد‌بن‌منور
مقدّمه، تصحیح و تعلیقات
دکتر محمّدرضا شفیعی‌کدکنی
مقدّمه‌ی مصحح: صدویازده، صدودوازده، صدوسیزده.

لینک کانال:
/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

«من در سفر زاده شدم
در کوچ طایفه‌ی خزان‌زده‌ی آدم‌ها
در بغض عاطفه‌های وحشی و تاریک
و هنگامی که سایه‌ی خشمگین مردان ستیزه‌جو
بر نجوای مبهم دره‌ها یورش می‌برد
من در رؤیای کم‌رنگم
زنبور طلاییِ ستاره‌ای را دنبال می‌کردم.»

چند سطرِ بالا که از یکی [از] شعرهای «آهنگ دیگر» برداشت شده، به‌تعبیری، بازگوکننده‌ی راستینِ تولدِ من است. این‌طور که مادرم می‌گفت، نه شناسنامه‌ام، در یکی از شب‌های سال ۱۳۱۲ شمسی در خانه‌ای در روستای «دهرود» (از بلوک پشت‌کوه دشتستان) زاده شدم. شگفت است که تا همین سال‌های اخیر هم که گاه برای دیدار یا گردشی به دهرودِ سفلی می‌رفتم، آن خانه هنوز برجا بود و من، پس از بیش از شصت سال، اتاقی را که در آن نخستین بار با گریه‌ی پُرصدایم به جهان اعتراض کرده بودم دیدم. اما این اولِ شوربختی بود، چون هم‌زمان با تولدِ من، که به‌قولی «سال سفیدو» یعنی سال قحط نام گرفته بود، «زردپوشان شرور» رضاشاهی هجوم به منطقه‌ی جنوب را آغاز کرده بودند، تا «گردن‌کشان» یا درواقع «گردنان» روستاها را بشکنند و «خان»ها را درهم بکوبند. اما آن‌چه بعدها دریافتِ من شد این بود که «خان»های واقعی در تبعید هم خان ماندند و صاحب ملک در بالاجاهای کشور شدند و دیری نگذشت که باز در کسوت خان به جنوب برگشتند. ولی پدربزرگِ مادریِ من که مردی نیمه‌کدخدا نیمه‌ریش‌سفید و بزرگِ خانواده‌ی زنگنه‌های تخته‌قاپوشده‌ی ما بود، در تبعید در ارومیه، ناشناس و آواره مُرد و تا آخر نفهمیدیم خاکش و دخمه‌اش کجاست. مادرم می‌گفت که تو شیرخواری بودی که ما آواره‌ی کوه و دره شدیم (از بیم شبیخون رضاشاه) و شب‌ها در دره‌ها می‌خفتیم و جرئت نمی‌کردیم آتش روشن کنیم.
با این حساب تولد من (چه ۱۳۱۰ شناسنامه‌ای باشد، چه ۱۳۱۲ ثبت‌شده در قرآنی که با تاراجِ رضاشاهی تاراج شد) واقعاً در کوچ خزان‌زده‌ی آدم‌ها بود. چند سال بعد که آمدیم کمی آرام بگیریم، یادم می‌آید که من و مادرم مانده بودیم و یک کرور دشمن. و پدر، پس از گذراندن مدتی تبعید، به‌توصیه‌ی فرماندهِ معروف مهاجمان رضاشاهی رفته بود که کارمند دولت شود و شده بود کارمند ثبت‌احوال، در یکی از روستاهای اطراف لارستان به‌نام «علامردشت» از توابع لامرد. و من یادم می‌آید که با پسر و خواهر محمد عبدو؛ «عبدوی جطِ» شعرِ «ظهور»، در یکی از خانه‌های محقر زندگی می‌کردیم و تنها اسب سفیدی که از دم‌ودستگاهِ گذشته برایمان باقی مانده بود، هر روز با یال و دمِ بریده و زخمی بر گرده، غروب به خانه برمی‌گشت، و من چه عشقی به این تنها بازمانده‌ی دوران فخر خانواده داشتم و هر بار چه‌اندازه جلزانده می‌شدم که «او» را خونین و غمگین می‌دیدم. این اسب سفید که قِزِل هم بود، یعنی خال‌های قرمز در سفیدیِ اندام داشت، پرتوِ پریده‌رنگ همیشه‌ی رؤیاهای من شد و در من و شعرهای من ماند.

از کتابِ «چه شکل‌های گوناگونی دارد عشق»؛ یادنامه‌ی منوچهر آتشی، انتشارات داستان‌سرا

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

جایزۀ چهارم را گذرا ببینید

لطف #کامران_دشتی

#حسین_جلال_پور
#جایزه_غزل
#گناوه

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

فراخوان سومین دورۀ جایزۀ ملی حسین جلال‌پور (جایزۀ مستقل غزل)
دی‌ماه 1400 – بندر گناوه
دبیرخانۀ جایزۀ ملی غزل حسین جلال‌پور با اعلام آغاز به‌کار دورۀ سوم این جایزه، از غزل‌سرایان، پژوهشگران و ناشران محترم دعوت می‌کند تا در صورت تمایل آثار خود را به دبیرخانۀ این جایزۀ ملی ارسال نمایند.
بخش‌های جایزه:
1- غزل‌های ارسالی (حداقل 3 و حداکثر 5 اثر)
2- مجموعه ‌غزل چاپ شده (کتاب می‌بایست در یکی از سال‌های 1399 یا 1400 چاپ شده باشد)
3- پژوهش، مقاله و پایان‌نامه (مقالات و پژوهش‌ها صرفاً می‌بایست در خصوص غزل باشد).
مراحل جایزه:
1. ثبت نام در سایت جایزه به آدرس: www.hjpa.ir
2. ارسال آثار و مدارک
3. داوری آثار رسیده به دبیرخانه
4. داوری نهایی آثار و انتخاب برگزیدگان جایزه
مقررات و شرایط ثبت نام:
1. حداکثر سن برای حضور در بخش غزل‌های ارسالی 30 سال است.
2. بخش‌های کتاب و پژوهش شرایط سنی ندارد.
3. بیش از نیمی از شعرهای کتاب‌های ارسالی در بخش مجموعه اشعار می‌بایست در قالب غزل سروده شده باشد.
4. همه داوطلبان در مرحله ثبت‌نام لازم است تصویر کارت ملی خود را در سایت، بارگذاری نمایند.
5. افراد متقاضی در بخش مجموعۀ غزل می‌بایست مجموعه اشعار خود را اعم از جلد، صفحۀ شناسنامه و اشعار کتاب را در وب‌سایت www.hjpa.ir بارگذاری نمایند. فایل ارسالی با فرمت PDF باشد. لازم به ذکر است افراد متقاضی در این بخش، می‌بایست 5 نسخه از کتاب خود را نیز به دبیرخانۀ جایزه ارسال نمایند.

داوران بخش پژوهش:
- محمدرضا روزبه
- کبری موسوی قهفرخی
- بهمن بنی‌هاشمی
داوران بخش کتاب غزل و غزل‌های ارسالی:
- مجتبی صادقی
- غلامرضا طریقی
- شهرام میرزایی
- صالح دروند
- زینب چوقادی
دبیر جایزه:
حسن فرهادی
برنامه زمان‌بندی جایزه:
1. اعلام فراخوان و شروع ثبت نام: چهارشنبه 31 شهریورماه
2. آخرین مهلت ارسال آثار: پنجشنبه 29 آبان‌ماه
3. دسته‌بندی و ارسال آثار برای داوران: 29 و 30 آبان‌ماه
4. داوری آثار: 1 تا 30 آذرماه
5. اعلام اسامی منتخبین: چهارشنبه 1 دی‌ماه
6. اختتامیۀ جایزه: 11دی‌ماه 1400
راه‌های ارتباطی با دبیرخانۀ جایزه:
استان بوشهر، بندر گناوه، صندوق پستی: 75318352
تلفن: 09025670071
ایمیل: hjpa.ghazal@gmail.com

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

سلام و عرض ادب خدمت دنبال‌‌کنندگان شعرگاه حسین‌ جلال‌پور.
پیرو مهر و لطف دوستانی که ابراز نگرانی کردند بابت حذف شدن این صفحه، سعی می‌کنم هرازچندگاهی کانال را ترجیحاً با شعر و یا دستخطی از حسین به‌روزرسانی کنم.
از توجه و ابراز لطف دوستان بی‌نهایت سپاس‌گزارم.
ندا ابن‌علی.

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

«گلِ صورتِ ساقی»
چهل غزل و یک مثنوی از استاد خسرو احتشامی
انتشارات مروارید

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

بازِ جهان تیزپر و خلق‌شکار است
بازِ جهان را جز از شکار چه کار است؟!
...
رهبری از وی مدار چشم، که دیو است
میوهٔ خوش زو طمع مکن، که چنار است

ناصرخسرو

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

ز مرغ و مور در دریا و در کوه
نماند جاودان کس را در اندوه

ان‌شاءالله

بیت از خسرو و شیرین نظامی‌ست.

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/31368-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%88%D9%87-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%AF

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

علومِ انسانی از نگاه آیت‌الله منتظری. از مجلهٔ بندر و دریا، شمارهٔ نهم، سال دوم، آبان ۱۳۶۵.

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

رسالهٔ مموسیاه
از احسان عبدی‌پور

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

کوه بودم فشرده‌ام کردند شاعری در دهانِ غار شدم
سنگ خوردم به دست‌های خودم در دهانِ خودم هوار شدم

در دلم رخت‌شوییِ تنگی در سرم یک کلاغ محکوم است
و صدایی کمی عمیق‌تر از رنگِ مسمومِ قارقار شدم

ابر بودم در آسمانی که باد می‌آمد و
تو می‌رفتی
شاخه‌ای بودم از تو از سرِ شب آن‌قَدَر دیر شد که خار شدم

پایم از حجمِ شب سیاه‌تر از رنگِ بی‌رنگیِ قدم‌زدن است
رنگ می‌ریخت از تنم بر راه روی بی‌رنگی‌ام سوار شدم

رگِ من را گذاشت در تهِ خون تیغ را می‌برید رو به جنون
چشم‌هایم دو تکّه ابر شدند بعد یک گریه روی دار شدم

و به عمق همین ترانه که هست رفتم و، آمدم کدرتر از این
نقشه‌اش را کشید در پایم راهِ بن‌بستِ در فرار شدم

دست بردم به بطنِ این کلمات و تو را دیدم از تمامِ جهات
هیچ راهی به پای من نرسید گوشهٔ دنج یک قرار شدم

من خودم راهِ رفته‌ای بودم ایستادم در انتظار خودم
ایستادم در انتظار خودم ایستادم که انتظار شدم

پشت هر روزنه صدایی بود نور تاریک رو به جایی بود
گنگ بودم درونِ چشمانت رو به سوی سپیده تار شدم

شیشه را پاک کردم از سرِ شب راه رفتم درون پنجره‌ات
به خودم سر زدم، زدم به خودم تا پسِ پنجره غبار شدم


حسین جلال‌پور
(از مجموعهٔ کلاغِ بعد از باغ)

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

این «اعلان» احتمالاً در آن دوره «ملایم با سامعه» بوده، اما امروز واقعاً نیست.

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

ماجرای بی‌پایانِ «هست» و «است»


چنین است که هرگاه بخواهیم در جمله‌ای رابطه‌ای را بین نهاد و گزاره (مسند و مسندٌالیه) نشان بدهیم از «است» استفاده می‌کنیم. ولی شرایطی هم هست که این «استِ» ربطی را در همین جمله‌های اسنادی «هست» می‌کند. مثلاً گفته‌اند هرگاه تأکیدی در جمله باشد این اتفاق می‌افتد، مثلِ جملهٔ «سعدی شاعر است نویسنده هم هست».
مورد دیگری هم هست که من به دو قسمت تبدیلش می‌کنم و عرض می‌کنم یکی از این دو قسمت زمانی‌ست که «است» بیاید در ابتدای جمله: «هست شب یک شب دم‌کرده و خاک». ممکن است در اولین برخورد با این شعر تصور کنیم یکی از خطاهای زبانی نیماست، یا فکر کنیم تحتِ‌تأثیر گویش روستایش این‌گونه گفته، اما وقتی «هست طومارِ دلِ من به درازیِّ ابد» را می‌بینیم، می‌بینیم که «هست از پسِ پرده گفت‌وگوی من و تو».

قسمت دوم این یک مورد می‌خواهد چنین جمله‌هایی را ببیند:

خوشا و خرّما آن دل که «هست» از عشق بیگانه
این‌جا هم «است» «هست» شده و در ابتدای جمله هم نیست. حالا ممکن است کسی این را اول یک جمله فرض کند، ولی می‌رسیم به این جمله‌ها:
بر گِرد پیاله آیتی هست مقیم
که‌اندر همه‌جا مدام خوانند آن را

یا
قدم درنه گرت هست استطاعت

یا
از عمر من آن‌چه هست برجای
برگیر و به عمر لیلی افزای
و مثال‌های متعددِ موجودِ دیگر. (همین‌جا باید بگویم احتمالاً هست‌های بعد از «آن‌چه» را هم می‌توانیم هست‌های تأکیدی به‌حساب بیاوریم.)
همان‌طور که دیدید در این جمله‌ها هست قبل از «مسند» آمده است. پس «است»‌های قبل از «مسند» هم «هست» شدند. حتی نکتهٔ اولِ این یادداشت (هست در ابتدای جمله) را هم می‌توانیم زیر همین اصل قرار بدهیم و از گفتنش به‌صورت مجزّا صرف‌نظر کنیم.

محمد که‌آفرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

چهارمین نشستِ کتاب‌کُفِیشه

نقدِ «زبان‌شناسیِ ترانه»

منتقد: بهمن بنی‌هاشمی
دبیر جلسه: حسین جلال‌پور
شنبه، دهم آذر، ساعتِ چهار و نیمِ پسین
خیابان فلسطین جنوبی، کوچهٔ پشن، پلاک ۴۶.

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

سومین نشستِ کتاب‌کُفِیشه

جایگاهِ کتاب والدن در ادبیات کلاسیک آمریکا و فرهنگِ امروز این کشور

با حضورِ علی‌رضا طاق‌دره
دبیر جلسه: حسین جلال‌پور
شنبه ۳ آذر، ساعت ۱۸
آدرس: فلسطین جنوبی، کوچهٔ پشن، پلاک ۴۶، کافهٔ خانهٔ دوست.

/channel/hosseinjalalpour

Читать полностью…

شعرگاه [حسین جلال‌پور]

در مقاله‌ای که بالاتر از آقای باقر پرهام گذاشتم، خاطره‌ای در پی‌نویس آمده که ممکن است کسانی فرصت نکرده باشند بخوانند، این‌جا بخوانیدش:

در سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸ که من دانشجوی رشتهٔ فلسفه و علوم‌تربیتی در دانشسرای عالی تهران بودم، درسی داشتیم با نام «بهداشت آموزشگاه‌ها». تدریسِ این درس را پزشکی به‌عهده داشت که اهل اردبیل ـ آستارا بود. نام و نامِ‌خانودگی‌اش عربیِ غلیظ بود. علاوه‌بر پزشکی، شمشیرباز هم بود و دبیر فدراسیون شمشیربازی کشور. بالأخره دشمن عرب و عربیت بود و شیفتهٔ ایرانیت، و معتقد بود همهٔ زبان‌ها از زبان فارسی گرفته شده و همهٔ واژه‌های فارسی هم مشتق از واژه مهر یا خورشیدند. در این زمینه گفتاری نوشته و نموداری هم ترسیم کرده بود. خلاصه، این استاد عزیز درس خودش را که مطالبی ضروری و مفید در بهداشت کودکان و آموزشگاه‌ها بود، در کتابی به ما تدریس می‌کرد که آن‌روزها هنوز در چاپخانهٔ دانشگاه تهران زیر چاپ بود و ما به‌سفارش او می‌رفتیم و «فرم»های چاپ‌شده را از همان چاپخانه می‌گرفتیم و می‌خواندیم که از درس عقب نمانیم. نام کتابش «فرزان تن و روان» بود که هیچ‌گونه واژه‌ای که ریشۀ عربی داشته باشد نداشت؛ حتی واژه‌های معمولی مثل صابون که در فرهنگ آن استاد «پرهون» نامیده می‌شد. ایشان «لاروس» فرانسوی را جلوی خود گذاشته بود و براساسِ ساختمانِ کلماتِ فرانسوی و با استفاده از برخی پیشوند و پسوندها و ریشه‌ها در فارسی جدید و کهن، واژه می‌ساخت. مثلاً «فیزیولوژی» را می‌گفت «فزایشلاگی»، یا «فیزیک» را می گفت «گیتیاک»، و مانند این‌ها. بدین‌سان زبانی ساخته بود که ما با آن در اتوبوس‌ها و مجامع عمومی هر حرف نامربوطی را به صدای بلند به هم می‌گفتیم و مطمئن بودیم که کسی نمی‌فهمد! چون دانشجو بودیم ناچار برای گرفتن نمره باید این درس را می‌آموختیم. هرگونه اعتراض هم که در آن سال‌ها در دانشگاه‌های ایران ممنوع بود و به‌سرعت به اتهام‌های دیگری می‌کشید. ناچار درس را خواندیم و نمره را گرفتیم. اما استاد که چنین دید در سال دوم رویش زیاد شد. از سال دوم به بعد از دانشجویان می‌خواست همان زبان را در سر کلاس یا در سر جلسۀ امتحان به‌هنگامِ حرف‌زدن‌های معمولی هم به‌کار بگیرند و نوشتن را هم با الفبایی انجام بدهند که از حروف عربی تهی باشد. مثلاً اگر کسی نامش محمد حقوقی بود باید روی ورقۀ امتحان می‌نوشت «مهمد هغوغی»، وگرنه نمره نمی‌گرفت و رد می‌شد. چنان‌که همین بلا به سر شاعر و محققِ ارجمندِ ادبیاتِ معاصرِ ما آقای محمد حقوقی آمد. وی به همین دلایل از آن درس نمره نیاورد و رد شد و چون اعتراض کرد کار به اخراج او از دانشسرا کشید. سرانجام با پادرمیانیِ ریاست دانشسرا و عذرخواهیِ حقوقی، استاد حاضر شد از سر تقصیراتش بگذرد! خودِ حقوقی دراین‌باره چنان داستانی نقل می‌کند که هرکس بشنود از خنده روده‌بر خواهد شد. دانشجویان این استاد، برای نشان‌دادن سبک نثر او، با تکیه به عناصری از اصطلاحات خودِ وی، تعریفی از دایره ساخته بودند که بد نیست خوانندگان بشنوند: «اگر از بی‌همه‌چیزی (= نقطه‌ای) سیخکی (= خط راستی) را خمیده‌وار چنان کش دهیم که به همان بی‌همه‌چیز (= نقطه) برسد این را گرده (= دایره) گویند.»

Читать полностью…
Subscribe to a channel