howzehoralhistory | Unsorted

Telegram-канал howzehoralhistory - دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

-

سایت:www.howzehoralhistory.com ایستاگرام:www.instagram.com/howzehoralhistory/?hl=en ارتباط با مدیر کانال: @hooraly

Subscribe to a channel

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 نفست اژدرهاست او کی مرده است؟ از غم بی‌آلتی افسرده است!

🔷 خود [سید جلال‌الدین آشتیانی] حکایت می‌کرد: «روزی به وساطت فداییان اسلام [نزد آیت‌الله بروجردی] برآمدم و شفاعت آنان را کردم. مرحوم بروجردی گفت: آن‌ها چه می‌خواهند و چه می‌گویند؟ گفتم: طالب حکومت اسلامی هستند. گفت: که چه شود؟ که بیایند و مثلاً به جای اقبال صدر اعظم شوند؟ آن‌گاه اشاره کرد به پیرمردی که در کناری نشسته بود و گفت: آسید جلال اگر این پیرمرد به جای اقبال نشیند صدها بار از او بدتر می‌کند، حالا که می‌بینی این‌گونه آرام نشسته است فرصت ندارد.»

📚 غلام‌رضا امامی، نشریه بخارا

/channel/horalhistory/263
@Howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌آخوندیسم

🔹مهرماه سال ١٣٥٧ از شيراز به اصفهان سرزدم. مى خواستم در نماز جمعه آيت الله سيد جلال طاهرى شركت كنم. به آيت الله شفيعى سربزنم و نيز ديدارى با دوست تمام عمرم حسين مهيارى والبته عباس غازى. در محل دادگسترى اصفهان جلسه وكلاى دادگسترى بود. وكيلى سخنرانى مى كرد: گفت: فرياد از آخونديسم!

🔸كتاب حاج آخوند را نوشتم تا نشان دهم، آخوند درس خوانده خردمند و سرشار از محبت به مردم و خستگى ناپذير در راه خدمت به مردم، با آخوند نيمه ملاى متعصب مدعى بدزبان چقدر متفاوت است. بيش از همه وطيفه حوزه هاى علميه و نهاد روحانيت است كه در برابر آخونديسم بايستد!

📚توییت عطاء الله مهاجرانی
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 کارت تبریکی که به مناسبت شفای آیت‌الله میلانی انتشار یافت

🔷 " در روز میلاد مسعود حضرت ولی عصر حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه، به شکرانه اعاده سلامتی وجود حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج سید محمدهادی میلانی دامت برکاته انتشار یافت. - نیمه شعبان 1382 هجری"
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

مراسم بزرگداشت مجازی آیت الله مهدی محی الدین الهی قمشه ای .
چهارشنبه 29 بهمن ماه ساعت 14-16
این نشست از پایگاه اسکای روم انجمن پخش می‌شود. علاقه‌مندان می‌توانند با فشردن گزینه «میهمان» بیننده این مراسم باشند.همچنین این برنامه از طریق صفحه اینستاگرام انجمن هم منتشر می شود.
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 گلدان هایی با تصویر امام خمینی و آیت الله طالقانی؛ سال شصت و یک، قم.

(تصویر از آرشیو getty images)

@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 ماجرای تصویر امام خمینی در ماه به روایت آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی

🔹 آقای اخوان مرعشی می‌گفت: در مشهد من، آقای خامنه‌ای، آقای [واعظ] طبسی، آقای میرزا جواد آقا تهرانی، آقای آشیخ علی فلسفی و آشیخ مهدی نوقانی در اتاقی بودیم. گفتند: الان عکس آقای خمینی در ماه ظاهر شده است. ما انکار کردیم و گفتیم این‌چنین نیست. آقای طبسی گفت: آقا بیایید ببینید! الآن پیداست و به زور ما را بیرون کشانید. آمیرزا جواد آقای تهرانی که می‌دانست این حرف اصلی ندارد، از اتاق بیرون نیامد. من به ماه نگاه کردم و گفتم: من که چیزی نمی‌بینم. آقای طبسی با تندی گفت: تو همیشه مناقشه می‌کنی، نباید همه چیز را انکار کنی! آقای فلسفی گفت: من چیزی حس نمی‌کنم. آقای خامنه‌ای گفت: چشم‌های من ضعیف است لذا نمی‌توانم شهادت بدهم، ولی مثل اینکه کَلَف‌های ماه [لکه‌های روی ماه] قدری بیشتر شده است، یعنی مثل اینکه تفاوتی حس می‌کنم. آشیخ مهدی نوقانی گفت: من عبا و عمامه‌ای می‌بینم، ولی خویی است یا خمینی تشخیص نمی‌دهم. غرض اینکه علاقه افراد در ادراک آن‌ها اثر می‌گذارد.

📚 جرعه‌ای از دریا، جلد سوّم، صفحه 669.

/channel/horalhistory/256
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

🔰 آواز تاج اصفهانی در حضور امام صدر
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 زیاده قربانت، قدسی
🗒 نامه همسر امام خمینی به ایشان
📌 نامه تاریخ ندارد اما به نظر می‌رسد مربوط به نخستین روزهای تبعید امام باشد.

🔹 "تصدق حضور مبارکت گردم؛ در ماه جاری عریضه عرض شد و شرح بیمارستان و آمدن دخترها به تهران را نوشتم و مژده آزادی احمد را این مرتبه عرض می‌کنم. همان روز تلگراف شد؛ سه شنبه جاری، صبح ساعت نه وارد منزل شد. از همان ساعت آقایان دوستان به دیدن آمدند منزل خانم جانم و چون مشتاقِ ملاقات زیاد داشت و چهارشنبه منزل خانم جانم تنگ بوده و ما هم از عهده پذیرایی برنمی‌آمدیم، روز پنجشنبه منزل آقا جانم جلوس کردند. به گفته آقای صانعی تمام آقایان تهران از ایشان دیدن کردند. به گفته آقا جانم دویست نفر بیشتر آمدند؛ و [احمد] شب جمعه رفت دیدن آقای منتظری در حضرت عبدالعظیم، و بعد رفت قم. فعلاً قم است.

🔸 فریده و فهیمه هم مسافرتشان به واسطه احمد طولانی شد. امروز رفتند قم. من هم جای خالی آن‌ها را به نوشتن نامه برای شما پر می‌کنم. حال خودم قدری بهتر شده، به دستور بیمارستان شوروی باقی هستم. هفته[ای] یک مرتبه می‌روم. تازه دستور عکس‌برداری از معده داده، دعا کنید نتیجه بگیرم [و] بیایم. آخر این ماه در صدد آمدن می‌افتم؛ بفرموده خودتان تا هوا گرم است ماندم.

🔹 هوا اینجا هنوز خیلی گرم است؛ بخصوص روزها. آقا جانم و خانم جانم و آقا رضا خدمت شما عرض سلام می‌رسانند. آقا شهاب خیال دارد برود قم بماند و در تهران چون داماد شما است مسجد نمی‌گذارند داشته باشد. گویا امرش نمی‌گذرد و خیلی تنها و بیکار است. روحاً گرفته و کسل است، از تنهایی فعلاً چند روز رفته قم؛ شاید خانه‌اش را مستأجر دارد، جوابش کند. صدیقه با بچه‌هایش سلامت عرض دست‌بوسی دارند. قابل عرض چیزی ندارم.

🔸 سلامتی شما را از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم. امید است به شما هم بد نگذرد. به حاج آقا مصطفی سلام برسانید. معصومه خانم چند روز بیشتر نماند و رفت قم. حالش با بچه‌هایش بحمداللّه خوب است و گذرنامه‌شان را داده به مهدی و او داده به کسی درست کردند. از حاج شیخ هیچ خبری ندارم سراغ ما نیامده. - زیاده قربانت، قدسی."

/channel/horalhistory/252
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 ماجرای شیخ علی لر و انتقام طلاب اصفهانی از او در مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک
📌 تاریخ سند: 6 آذر 1346

🔹 "پس از تخلیه مدارس فیضیه و دارالشفا و تحویل آن به آقایان شریعتمداری و گلپایگانی، از طرف دو نفر فوق هیئت مدیره مدارس مزبور تشکیل گردید و چند نفر افراد در آن عضویت پیدا کردند. ضمناً از طرف آقای شریعتمداری شخصی به نام شیخ علی طاهری خرم‌آبادی معروف به علی لر نیز که معمم می‌باشد جهت کنترل امور انتظامی مدارس فیضیه و دارالشفا انتخاب گردیده.

🔸 روز 1348/8/28 آقای طاهری به طلبه‌ای به نام سید حسین موسوی که اهل اصفهان می‌باشد اظهار داشت که دیگر من‌بعد حق ندارند به نام هیچ‌یک از مراجع شعار داده و یا روی دیوار بنویسید؛ زیرا دولت تعهد گرفته که در مدارس فیضیه و دارالشفا به جز درس و بحث عمل دیگری انجام نشود، لکن سید حسین موسوی بلافاصله در پاسخ علی طاهری گفت جاوید خمینی. روی این اصل طاهری ناراحت شده و طلبه مزبور را شدیداً تنبیه نمود. مشار الیه در بیمارستان بستری گردید و این امر باعث ناراحتی طلاب اصفهانی شده و در صدد انتقام برآمدند.

🔹 نخست طلاب اصفهانی به منزل آیات رفته و موضوع را به اطلاع آنان رساندند. سپس ساعت 30-17 روز 1346/9/1 هنگامی‌ که علی طاهری در کنار حوض مدرسه فیضیه مشغول وضو گرفتن بود، غفلتاً چند نفر از طلاب اصفهانی وی را به داخل حوض انداخته و تعداد زیادی از طلاب هورا می‌کشیدند و طاهری را مورد تمسخر قرار می‌دادند و می‌گفتند «بر شیخ علی لر لعنت». سپس چند نفر از طلاب خرم آباد طاهری را از حوض بیرون آورده و در یکی از حجرات لباس‌های وی را تعویض نمودند و طلاب اصفهانی در جلو حجره اجتماع نمودند و برعلیه طاهری شعار می‌دادند.

/channel/horalhistory/250
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌پاسخ یک استفتاء

🔸چند روز پیش در لابلای کتاب‌های قدیمی خود پاسخ دفتر سید محمد حسین فضل الله به دو پرسش را که در واقع نسخه‌ی چاپ شده‌ی پیام ایمیلی بود پیدا کردم. داستان باز می‌گردد به 21 سال پیش! تقریبا تمام این پرسش و پاسخ از یادم رفته بود تا اینکه پس از 21 سال آنها را یافتم. تورق کتاب‌های قدیمی رها شده در گوشه‌ی کتاب‌خانه برای یافتن یادداشت‌های فراموش شده گاه نتایج شیرینی دارد! هنگامی که این پاسخ‌ها را بازیافتم و با دوست عزیزی به اشتراک گذاشتم، پیشنهاد کرد که آنها را در اینجا نیز منتشر کنم چون ارزش تاریخی دارند. تصویر پرسش‌ اول من (که دفتر ایشان از انگلیسی به عربی برگردانده بود) و پاسخ ایشان به آن و به پرسش دومم همراه با مهر، و امضایی که (بر خلاف انتظارم) بنظر می‌رسد دست‌خط سید فضل‌الله است، را پیوست این پیام تلگرامی کردم.

🔹21 سال پیش نظر سید فضل الله را درباره‌ی تبعیض در تقلید (این که مقلد می‌تواند در موضوعات مختلف از مراجع متفاوت تقلید کند) خواندم. معمولا مجتهدینی که چنینی نظری دارند شرایط خاصی را برای آن قائلند (مانند این که تنها اگر مقلد تشخیص دهد که در موضوعات مختلف، اعلم متفاوت است می‌تواند در تقلید تبعیض کند). آن چه برای من جالب بود این بود که سید فضل الله به چنین شرایطی قائل نبود. در واقع او اصلا به شرط اعلمیت در تقلید اعتقاد نداشت. خیلی علاقه داشتم که نظر ایشان را در اینباره به طور دقیق‌تری جویا شوم. در آن زمان ایمیل دفتر او را در اینترنت پیدا کردم و از همین طریق از دیدگاه فقهی ایشان درباره‌ی تبعیض در تقلید پرسیدم. پس از دریافت پاسخ اول، برای موشکافی بیشتر پرسشی دیگر فرستادم و پاسخ آن را نیز گرفتم. پرسش دیگراین بود که آیا از نظر ایشان همین که مقلد بداند هر یک از مراجعی که از آنها تقلید می‌کند به درجه‌ی اجتهاد رسیده‌اند کفایت می‌کند یا حتما باید ملاک خاصی در انتخاب ایشان داشته باشد، دیگر اینکه آیا می‌تواند ملاک در انتخاب مرجع هر موضوع شرعی را سهولت فتوای آن مرجع قرار دهد، یعنی در هر موضوعی از آن مرجعی که فتوای آسان‌تری داده است استفاده کند؟



🔶خلاصه‌ی نظر ایشان این است که مقلد مختار است در موضوعات مختلف از مراجع مختلف تقلید کند و حتی اگر در انتخاب مرجع برای هر موضوع، آسان بودن فتوی معیارش باشد بلا اشکال است (تا جایی که ختم به تقلید از دو حکم متضاد نشود و نیز مقصود اهمال در عمل به تکلیف نباشد).

🔘به نقل از کانال فرهاد شفتی
/channel/horalhistory/248
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 مطهری را بکوب، خیلی عمری است!

🔷 [آیت‌الله سید عزالدین حسینی زنجانی:] یادم هست که ما تازه به مشهد تبعید شده بودیم. آقای مطهری با پدر آقای شریعتی آمدند پیش من و آقای مطهری شروع کرد به گله کردن و در شرف گریه بود. می‌گفت منی که هر وقت پیش آقای میلانی می‌رفتم، به من می‌گفتند من اگر بگویم خدمت تو به اسلام از هم‌نام تو به اسلام کم‌تر نیست مبالغه نکرده‌ام؛ الان هر کاری می‌کنم با آقای میلانی تماس پیدا کنم نمی‌گذارند.

🔶 آقای روزبه وفات کرده بود، من رفتم به آقای عابدی گفتم که منبر برود، چون شوهر خواهر روزبه بود. آمد در مجلس و نشست مانند صاحب مجلس. صبح آن روز اطرافیان بسیار نزدیک آقای میلانی آمدند و به آقای عابدی گفتند تو که در این مجلسِ کماً و کیفاً عظیم منبر می‌روی، مطهری را بکوب! گفته بود چرا بکوبم؟ خیلی اصرار کرده بودند و می‌گفتند خیلی عمری است، سنی هم نه. عین آن را هم خیلی غلیظ می‌گفتند که سنی‌گری او بیشتر آشکار شود.

📚 کتاب حیات سیاسی اجتماعی آخوند خراسانی، محسن دریابیگی، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی

/channel/horalhistory/244
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

@Howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 کنکاش در زندگی مردِ جستجوگر: جلسه بررسی کتاب «حجره‌ی شماره‌ی دو»، خاطرات ابوالقاسم اقبالیان

🔷 پنجمین میزگرد از سری میزگردهای نقد و بررسی کتاب «حجره‌ی شماره‌ی دو؛ خاطرات آیت‌الله ابوالقاسم اقبالیان» به‌قلم رضا یزدانی، در روز دوشنبه مورّخ ۱۰ آذر ۱۳۹۹ در محلّ دفتر تاریخ شفاهی حوزه‌ی علمیّه‌ی قم برگزار شد و خانم زهره عارفی وآقایان ابراهیم اکبری دیزگاه، حسین فروغی و رضا یزدانی درباره‌ی این اثر به بحث و گفت‌وگو پرداختند.

🔸 ابراهیم اکبری دیزگاه: «حرف‌های ناگفته در این کتاب زیاد است؛ اگر در کشور نقد ادبی حرفه‌ای و فعّالی داشتیم، می‌توانستیم از دل این ناگفته‌ها مطالب زیادی استخراج کنیم.»

🔹 زهره عارفی: «این کتاب یک زندگی‌نامه‌ی دگرنوشت است. بسیاری از صحبت‌های مصاحبه‌شونده جانبدارانه و باقطعیّت است؛ تا جایی‌که برای مخاطب جای کشف و شهود نمی‌گذارد.»

🔸 حسین فروغی: «خاطره به‌کمک اسناد و عکس‌ها و مستندیابی اشخاص، مکان‌ها و وقایع تبدیل می‌شود به تاریخ شفاهی؛ این موضوعات از نواقص مهم این کتاب هستند.»

🔹 رضا یزدانی: «شخصیّت پویا و کنشگرحاج‌آقا اقبالیان، حضورش در وقایع مختلف تاریخی و اجتماعی و تعاملات او با شخصیّت‌های مهم سیاسی و فرهنگی، انگیزه‌ای شد برای نگارش این کتاب.»

📌 مطالعه‌ متن کامل گزارش این نشست در سایت دفتر تاریخ شفاهی حوزه، این‌جا.
@Howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 آقای شاهرودی از ما خوب پذیرایی نمی‌کند، همه‌اش ماست ترش می‌دهد!

🔷 وضع زندگی ایشان [آیت‌الله العظمی سید محمود شاهرودی(م۱۳۵۲)] بسیار ساده بود. یک وقتی خدمت ایشان بودم، تا نزدیک ظهر طول کشید، خواستم بروم، فرمود نهار پیش ما بمان. من هم پذیرفتم. با خود فکر می‌کردم امروز یک پلویی خواهیم خورد؛ ولی نماز که خوانده شد، نهار آوردند، یک کاسه ماست ترش برای من و یکی هم برای خودشان، همین! البته بسیار خوشمزه بود و باصفا. یک وقتی، در محضر ایشان بودم، یکی از علمای شاهرود میهمان ایشان بود. آقای شاهرودی به شوخی فرمود: این شیخ، هرجا می‌رود می‌گوید: آقای شاهرودی از ما خوب پذیرایی نمی‌کند، همه‌اش ماست ترش می‌دهد. بی‌انصاف، بگو: یک بار هم پلو داد!

📚 از مصاحبه مجله حوزه با آیت الله سید محمدجعفر مروج

/channel/horalhistory/238
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 علامه عسگری و پیشنهاد انتقال حوزه نجف به ایران یا لبنان؛ به روایت اسناد ساواک
📌 تاریخ سند: 1353/6/25

🔷 ساعت 18:30 روز 53/3/21 سیدمرتضی حکمی و شیخ محمدهادی امینی و محمدی فرزند مرحوم آیت‌الله نبوی به‌ اتفاق به‌ منظور ملاقات سید مرتضی عسگری به منزل نامبرده رفته و ضمن صحبت پیرامون موضوعات، به مناسبت اقدامات و مخالفت‌های اخیر دولت بعثی عراق علیه حوزه علمیه نجف و همچنین روحانیون مقیم آن کشور، تلگرام‌هایی به عنوان همدردی، جهت آیت‌الله شاهرودی و آیت‌الله خویی به نجف اشرف مخابره کرده‌اند. [..]

🔶 در این هنگام سیدمرتضی عسگری اظهار داشت این وضع در نجف ادامه پیدا خواهد کرد و دولت بعث عراق تدریجاً حوزه علمیه نجف را متلاشی خواهد نمود تا رفت و آمد به عتبات عالیات و نجف و کاظمین و سایر شهرهای مذهبی قطع گردد. [..] اخیراً صدام حسین به نجف رفته و با سید محمدرضا حکیم فرزند مرحوم آیت‌الله حکیم و سپس با آیت‌الله خویی ملاقات نموده و می‌خواسته‌اند از نامبردگان فتوائیه‌ای در مورد جن‌گهای اخیر علیه کردها اخذ نماید، ولی موفق به این‌کار نشده؛ به همین مناسبت پس از مراجعت به بغداد دستور داده که بایستی طلاب حوزه‌های علمیه را از عراق اخراج کنند.

🔷 عسکری به سخنانش ادامه داد و گفت من به آقایان مراجع پیشنهاد کردم که فعلاً حوزه علمیه نجف را به یکی از شهرهای ایران یا لبنان منتقل کنند تا پس از بهتر شدن اوضاع عراق مجدداً به نجف انتقال داده شود ولی آقایان مراجع پیشنهاد مرا قبول نکردند.

/channel/horalhistory/236
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 بچِم! این حرف‌ها را مریدهایشان بعد از مرگشان ساخته‌اند!

🔷 از خصلت‌های دیگر ایشان [حاج میرزا علی آقا شیرازی] این بود که اهل تحقیق بود، زودباور نبود. معروف است این اشعار روی قبر شیخ مفید را امام زمان (عج) نوشته‌اند:
لا صوّت الناعي بفقدك انه/ یوم علی آل الرسول عظیم
إن کان قد غُیّبت في جدث الثری/ فالعدل و التوحید فیك مقیم
و القائم المهدي یفرح کلما/ تلیت علیك من الدروس

🔶 روزی این اشعار را برای حاج میرزا علی آقا شیرازی خواندم و گفتم: «آقا! ببین شیخ مفید چه عظمتی دارد که روی قبرش امام زمان (عج) با دست خود این‌گونه اشعاری نوشته است!» من با یک حالت شوق و ذوق و حالت روحانی-معنوی این‌ها را می‌گفتم. حاجی وقتی خوب گوش داد لبخندی زد و فرمود: «بِچِم! این‌قدر ساده‌لوح نباش. این حرف‌ها را مریدهایشان بعد از مرگشان ساخته‌اند!»

📚شوکران اندیشه، خاطرات آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف آبادی، به کوشش مجتبی لطفی، نشر کویر، صفحه 43.

/channel/horalhistory/261
@Howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

سی سال قبل...
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌مشق خط من قلیان کشیدن من است!

🔹سبحان الله از اول تا آخر كليّات ديوانش و در همه تأليفاتش يك كلمه لغو نمى‌يابى. ديوانش از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سوز و گداز است خدا گواه است كه محضرش نيز همچنين بود. بيش از ده سال با او حشر داشتم يك كلمه ناروا و يك حرف ناسزا و يك جمله بيهوده از او نشنيدم چه گريه‌ها و زاريها از او ديده‌ام، و چه اندرزها از او به يادگار دارم.

🔸كلمه فحش او «خواهر نامرد بود». مى‌فرمود خواهر نامردها چه مى‌كنند و يا فلان خواهر نامرد چه گفت. بارها با تبسّم ميفرمود فحش من خواهر نامرد است.و اين بنده جز تلفظ به اين لفظ فحش هيچ فحشى درباره كسى از او نشنيدم.

🔹دخانيات استعمال نمى‌كرد و مى‌فرمود مشق خط من قليان كشيدن من است هر وقت بخواهم قليان بكشم مشق خط مى‌كنم و به همين جهت خطّش زيبا شده بود و خوش مى‌نوشت و از آقاى ميرخانى تعليم خط مى‌گرفت.

🔸مى‌فرمود بعد از مرگ، تأليفات و اشعار ما قدر و قيمت پيدا مى‌كنند. در قانون شيخ الرئيس دست داشت و در تهران آنرا تدريس مى‌كرد.

🔹جنازه‌اش را بسيار ساده و بى‌هياهو و بى‌تشريفات از تهران به قم آوردند.آية الله آقاى اراكى معروف قم دست آورد و آستين مرا گرفت و پرسيد اين جنازه كيست كه دارند مى‌برند؟ گفتم مرحوم آقاى قمشه‌اى. گفت قمشه‌اى معروف كه تفسير قرآن نوشت؟ گفتم آرى. گفت پس چرا وضع تشييع و تشريفات جنازه‌اش‌ اينقدر ساده بود.

🔹نام اش مهدى و لقب اش محيى الدين بود و در اشعارش الهى تخلص مى‌كرد.

بخشی از یادداشت آیت الله حسن زاده آملی در شرح احوال آیت الله میرزا مهدی الهی قمشه ای
/channel/horalhistory/259
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

ششمین جشنواره هنر مقاومت با حضور عکس روایت هایی از خدمات اجتماعی و دینی روحانیت در حادثه ی کرونا.
زمان:بیست بهمن تا یک اسفند .
مکان: خانه هنرمندان ایران.
ضمنا آثار نمایشگاه پس از اتمام نمایش در اینجا قابل دیدن است.
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 ماجرای تصویر امام خمینی در ماه به روایت اکبر هاشمی رفسنجانی

🔸 در دوره‌ای که مبارزات اوج گرفته بود، شایعاتی در تهران حسابی پیچیده بود که عکس ایشان را مردم شب‌ها در ماه می‌بینند - ما که هرچه نگاه می‌کردیم نمی‌دیدیم- ولی خیلی شایع بود، همه می‌گفتند عکس ایشان را می‌بینند. بعد که ایشان آمدند ایران من یک بار از ایشان پرسیدم. گفتم: وقتی این شایعات بود شما خودتان هم به ماه نگاه کردید؟ ایشان خندید گفت این بازی‌ها را هیچ وقت باور نکنید. کسی در ماه عکس ندارد، توهم می‌شود. البته توضیح دادند گفتند آدم وقتی به یک چیزی فکر می‌کند و از دور نگاه می‌کند ذهنش آنجا خلق می‌کند. مردم چون چنین چیزی شنیده بودند، نگاه که می‌کردند، یک شکلی برایشان ترسیم می‌شد.

📚 از مصاحبه‌ای با روزنامه جمهوری اسلامی

/channel/horalhistory/257
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

🔶 دلم خون شد اندر ده شادباد

🔹 علامه طباطبایی در نامه‌ای که از روستای شادباد مشایخ تبریز برای برادرشان، مرحوم آیت‌الله سید حسن الهی طباطبایی نوشتند، پس از برشمردن مشکلات زمین کشاورزی اجدادی، نامه خود را با نگارش این ابیات به پایان برده‌اند:

ز یاران و بزم طرب یاد باد
الهی دل می خوران شاد باد
روان خسته گشتم در این کهنه دیر
دلم خون شد اندر ده شادباد
ز حالم مپرس و سرشکم ببین
عزیزم! دگر لطف عالی زیاد
روان است طبعم ولی وقت نیست
که سازم تهی این دل نامراد..

/channel/horalhistory/255
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 "ای آقای صدر، من قربونت برم!"
🔰 ماجرای امام موسی صدر، تاج اصفهانی و موسیقی ایرانی


🔸 [سید مرتضی طباطبایی:] "من به همراه امام موسی صدر و برادرم دکتر صادق که از آلمان آمده بود، در زینبیه سوریه بودیم که ناگهان صدای کسی را شنیدیم که با لهجه اصفهانی گفت: «ای آقای صدر، قربونت برم!» برگشتیم و دیدیم که آقای تاج است. دوید و آمد و امام را بغل کرد و گفت صبح رفته بودم لبنان که شما را ببینم، گفتند شما آمده‌اید سوریه. پرسیدم در سوریه کجا باید پیدایتان بکنم و گفتند زینبیه. و حالا بالاخره پیدایتان کرده‌ام. دایی جان هم خیلی به ایشان محبت کردند و گفتند زود زیارتتان را بکنید و برویم دفتر.

🔹 بعد به دفتر ایشان در ابو رمانه رفتیم. جای خوب و بزرگی بود. دایی جان از تاج احوال‌پرسی کردند، از اصفهان، از کسانی که می‌شناختند، از رفقا و آشنایان و هنرمند‌ها و به هر حال مجلس گل انداخته بود. دایی جان دعوت کردند که مهمانشان باشد و آن‌جا بماند اما تاج گفت که نه، خانواده‌ام در هتل هستند و باید بروم. بعد، از این شیرینی‌های لبنانی آوردم و تعارفش کردم. برداشت و گفت: این برای خودم و این هم برای عیالم. من هم گفتم پس با ظرف ببرید این‌طوری که زشت است. خلاصه، بعد از همۀ این‌ها و حرف‌های مختلفی که زده شد امام به آقای تاج گفتند برایمان چیزی بخوان.

🔸 من همیشه یک ضبط صوت کوچک همراهم بود و آن را روشن کردم. ایشان شروع کرد به خواندن آواز. همین که در این نوار ضبط شده است. و تصنیف «ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی / جهان و هرچه در او هست صورت‌اند و تو جانی» را خواند. بعد هم با‌‌ همان لهجۀ اصفهانی توضیح داد که این آواز افشاری است و اوجش هم گوشۀ «عراق» است. که دایی جان بلافاصله گفتند: «عراق هم می‌خوای بری!» و تاج هم زیر خنده زد و گفت: «به به!»"

📚 سایت اینترنتی موسسه امام موسی صدر

/channel/horalhistory/253
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 تصدقت شوم
🗒 نامه امام خمینی به همسرش از سفر حج؛ فروردین 1312

🔸 "تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می‌‏گذرد ولی بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.

🔹 در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌‏کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست. امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است، جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا و خانم‏ها‌ کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم. به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد‌الحسین بگویید برسانند. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح الله."

📚 صحیفه امام خمینی، جلد نخست، صفحه 2.

/channel/horalhistory/251
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 پرواز انقلاب به روایت سید صادق طباطبایی

🔷 در هواپیما جنب و جوش خاصی وجود داشت. یک ساعتی که از پرواز گذشت قسمت بالای هواپیما را آماده کردند و امام به آن‌جا رفتند. بعد از مدتی من رفتم بالا، ایشان مشغول نماز بودند. در فاصله نمازها، پهلوی ایشان نشستم و مقداری با هم صحبت کردیم. در این فاصله آقای محتشمی آمد و بالا و یک یادداشتی به امام داد و گفت نقل است که به هنگام دلهره و اضطراب این دعا خوانده شود و پایین رفت. وقتی ایشان رفت امام آن یادداشت را بدون آن‌که به آن نگاه کنند، تا کرده و زیر پتوی خود گذاشتند!

🔶 بعد از نماز صبح دوباره نزد امام رفتم؛ کمی التهاب و اضطراب هم داشتم. در این فاصله یکی از برادران آمد بالا و رفت به طرف حاج احمد آقا. امام پرسیدند چه کار داری؟ گفت می‌خواهم بیدارشان کنم چون چند دقیقه دیگر نماز قضا می‌شود. امام با یک حالت آمیخته با اعتراضی گفتند نکن! او گفت: نماز قضا می‌شود. امام گفتند مگر به شما گفته است که برای نماز بیدارش کنید؟ او گفت: نه، به من نگفته است. امام گفتند: حق ندارید بیدارش کنید.

📚 خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر سید صادق طباطبایی، ج 3، نشر عروج، ص 211.
/channel/horalhistory/249
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 آیت‌الله آمد
🔸 ورود امام خمینی به ایران به روایت شاهرخ مسکوب

🔷 [یادداشت در تاریخ 12 بهمن 1357:] امروز آیت‌الله آمد. اول پای تلویزیون لم دادیم و قهوه فرانسه به دست منتظر ماندیم تا هم بهترین دید را داشته باشیم و هم انبوه مردم را از چشم تیزبین دوربین ببینیم. با گیتا رفتیم به چهارراه پهلوی و در تقاطع شاهرضا-صبا مستقر شدیم. پیدا بود که دیدن آیت‌الله نه ممکن بود و نه هدف بود: از نظر هیئت ظاهر، به هر تقدیر یکی است چون دیگران. ولی مردم دیدن داشتند. همه جور از هر سن و صنفی، از هر طبقه و گروهی بود.

🔶 آرام، خوشحال، با چهره‌های باز و پاک شده از خاکستر تحقیر و توهینِ آن فرعون و دستگاهش که می‌خواست دمشان را بگیرد و بیرون بیندازد. از کودک و پیرزن چادری و بزرگ و کوچک، کسی نبود که نباشد. تجربه عجیبی بود که دیگر اتفاق نمی‌افتد. هرگز تهران را این‌جوری ندیده بودم و دیگر هرگز نخواهم دید. «خلق همه سر به سر نهال خدا» بودند با شاخه‌های زلال باران خورده، سبزِ سبز که مثل درخت‌های شاد راه می‌رفتند و بهار در دستشان بود و طراوت سرکش روییدن در دلشان. روی خاک گلگون و رنگارنگ دلهره و امید می‌خرامیدند. چه فکر فقیر و چه زبان الکنی دارم!

🔷 خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ کسی این‌جوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود. آن تهرانِ دودزده با خیابان‌های متراکم و اتوموبیل‌های شتابزده اما متوقف و عابران عبوس و عصبی، اکنون آرام و خندان و مصمم بود؛ خود را باز یافته بود و مثل دختری شاداب و معصوم تسلیم این «روح الله» شده بود.

🔶 شهر، درِ قلبش را به روی این مرد باز کرد و یحیای خود را در کُنه جانش جا داد. او شهر را - و ملت را - در خون جوانانش تعمید داده بود و اینک که شهر «پاک و صافی از چاه طبیعت» خود بیرون می‌آمد صفای پاک و آزادش را جشن می‌گرفت. کاش روح الله هرگز چون صلیبی بر دوش شهر (و کشور) نیفتد و در راه سربالا و سنگلاخ رستگاری و رستاخیز بار خاطرش نباشد، یارشاطر باشد. هرچند که در حقیقت هم اکنون شهر از گور خود برخاسته، از مرگ خروج کرده و به صحرای زندگی بازگشته است."

📚 روزها در راه، شاهرخ مسکوب، نشر خاوران، صفحه 54.

/channel/horalhistory/247
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌هر که بامش بیش برفش هیچ‌تر!

🔶 نقش کلیدی اسناد در فرایند تاریخ‌نگاری روشن‌تر از آن است که نیازمند توصیف و تبیین باشد. به همین دلیل است که بسیاری از مراکز دولتی و خصوصی در سراسر جهان رای گردآوری چنین گنجینه‌های ارزشمندی هزینه‌های کلانی می‌کنند. مساله‌ای که در نگاه مراکز حوزوی - جز در موارد معدود که ناشی از انگیزه و علاقه‌ی شخصی است - امری گزاف و بیهوده به حساب می آید. اخیراً و در مصاحبه با چند مرکز مهم و کلیدی که نقش اساسی در تدوین تاریخ حوزه داشته‌اند، به نمونه‌های جالبی از برخورد با اسناد و آرشیو روبرو شدیم.
از ذکر نام این سه مرکز برای احتراز از تبعات احتمالی پرهیز می‌کنیم. صوت مصاحبه‌ها در دفتر تاریخ شفاهی حوزه موجود است.

🔹 "آرشیو این‌جا بسیار مفصل بود. اما یک روز تشخیص داده بودند که این‌ها به درد نمی‌خورد. یک وقتی نان خشکی آمده بود اینجا و گفته بود چه چیزهایی دارید، این‌ها هم بخش زیادی از این‌ها را داده بودند. بعداً مسئول موتوری این‌جا دیده بود که نان خشکی دارد این‌ها را می‌برد، بخشی از آن‌ها را خریده بود."

🔸" چیزهایی که از آرشیو آن‌جا یادم می‌آید، فیلم‌های مربوط به تشییع جنازه‌ی خیلی از آقایان علما بود. بخش‌هایی از تصاویر مربوط به دوره‌ی طاغوت هم بود. مثلاً افتتاح بیمارستان نکویی در سال 32 بخشی از آن بود. این‌ها روی فیلم‌های وی اچ اس بود اگر اشتباه نکنم. بدنه‌ی پلاستیکی آن که قیمت داشت را کندند و یک‌جا به بازیافت فروختند."

🔹" با خیلی از طلبه‌های رزمنده مصاحبه شده بود؛ هر کدام بیش‌تر از پانزده شانزده ساعت. بعداً شنیدم کسی که مسئولیت این‌جا را به عهده گرفت، گفته بود یک چیزهای غیر مفیدی روی این‌ها ضبط شده است. آهن ربا گرفته بودند، نوارها را پاک کرده بودند و روی آن صوت‌های درس فقه و اصول را ضبط کرده بودند."

/channel/horalhistory/241
@Howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 علامه محمدتقی جعفری و سربازِ وظیفه‌شناس

🔷 علامه جعفری: ".. خُب، ما با ماشین آمدیم و سربازی آن‌جا می‌گشت. معلوم هم بود که روستایی است. راننده‌ی ما - به خیال این‌که ما باید بدون قانون برویم جلو - خواست [بدون توجه به سرباز] برود [داخل]. [سرباز گفت:] «بایست.» [راننده] گفت: «نه آقا، ما باید برویم.» [سرباز هم گفت:] «اگر گذاشتم، تو برو! بزن کنار.» این سرباز هم درحالی که سوت می‌زد، رفت آن طرف. اعتنا نکرد؛ یعنی قضیه تمام شد [و] باید بایستی.

🔶 رفقا، همین‌هایی که ما را برده بودند، آمدند که با این [سرباز] یک خرده کلنجار بروند بلکه برویم. [من] گفتم: «بابا، والله این [سرباز] حق می‌گوید. اگر [من امکانات] داشتم جایزه می‌دادم به این سرباز. تقصیر ماست، به ما کارت ندادند، این هم نمی‌گذارد؛ به او گفتند بدون کارت نگذار [کسی وارد شود، او هم نمی‌گذارد.]» این آمد از این طرف رد بشود، من به راننده گفتم: «برو تو، آن آقا را بگو یک کارت برای ما بیاورد.» جزء انتظامات کنگره بود. این سربازِ شریف گفت: «آقا را! یارو را به دِه راه نمی‌دادند، سراغ خانه کدخدا را می‌گرفت!» [من] این‌قدر خوشم آمد، گفتم [ای کاش] یک درجه‌ای به او بدهند."

/channel/horalhistory/240
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 امام خمینی به روایت سایه

🔷 [در دیدار اعضای کانون نویسندگان با امام خمینی] من نبودم. [سیاوش] کسرایی رفته و آمده بود و گفته بود که چشم‌هایش ابهت داشت و نمی‌شد به آن نگاه کرد. [احسان طبری] خیلی از آقای خمینی شعر برای ما خواند. ظاهراً آقای خمینی در جوانی که طلبه بود شعر می‌گفت.

🔶🔶 یکی که با آیت‌الله بروجردی نزدیک بود و خودش از خانواده علما بود و آخوند نبود، آخر هفته می‌رفت پیش آقای بروجردی. به من می‌گفت که طلبه‌ای بود آن موقع (آقای خمینی را می‌گفت که آقا روح‌الله به او می‌گفتند)، او می‌آمد پیش آقای بروجردی. تنها کسی بود که با جسارت حرف می‌زد. آقای بروجردی چیزی مثل گوشت‌کوب داشت که به زمین می‌زد تا برایش چای بیاورند. آقای خمینی خطاب به آقای بروجردی گفته بود این چه کاری است؟ دنیا عوض شده. یک زنگی کنارتان بگذارید و هر وقت چیزی می‌خواهید آن را فشار بدهید. هفته بعد که رفتیم دیدیم کنار آقای بروجردی زنگ بود.

📚 مصاحبه با هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)، مجله مهرنامه، شماره سی و یکم.

/channel/horalhistory/239
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 به خدا سید از اولیاء الله است

🔷 آقای شیخ علی تهرانی نسبت به حضرت امام اظهار علاقه و ادب فراوان داشت؛ روزی می‌گفت من هر وقت خدمت حضرت امام می‌رسم، دو زانو و مؤدب می‌نشینم و قریب به این مضمون گفت که: «سید به خدا از اولیاءالله است.»

🔶 یک بار هم به خاطر دارم که درس مکاسب و ابتدای بیع برقرار بود. حضرت امام در مسجد سلماسی تدریس می‌کردند. آقا شیخ علی آقا هم به نجف رفته و برگشته بود و توقف کوتاهی در قم داشت و به درس امام می‌آمد. ظاهراً اشکالی به حضرت امام وارد کرده و امام عصبانی شده و واکنشی نشان داده بودند و دیگر شیخ علی آقا اشکال نمی کرد. شیخ علی آقا در درس اصول حاضر نمی‌شد و یک روز صبح که درس فقه برقرار بود، حضرت امام به آقای خلخالی فرمود: «آقا شیخ صادق! برو به آقا شیخ علی آقا بگو بیاید.» وقتی شیخ علی تهرانی خدمت حضرت امام حاضر شد، حضرت امام خطاب به او فرمودند: «چرا حرف نمی‌زنی؟» گفت: «حاج آقا! من حرف بزنم شما ناراحت می شوید. من به شما علاقه دارم و نمی‌خواهم ناراحت شوید.» امام فرمودند: «مباحثه و اشکال کردن شیوه‌ی سلف صالح ما بوده است؛ عصبانی هم اگر شدم، بشوم. هیچ اشکالی ندارد. شما صحبتت را بکن.»

📚 خاطرات آیت‌الله محمد مؤمن قمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 108.

/channel/horalhistory/237
@howzehoralhistory

Читать полностью…

دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه

📌 می‌توانی برای من دو سه دینار قرض کنی؟

🔷 [آیت‌الله سید محمدعلی موحد ابطحی:] آقای خویی یک بار برای من قصه‌ای گفت. گفت که من آقایم مصارفم را می‌داد و هیچ وقت من ذلت و معنی بی‌پولی را نفهمیدم. می‌گفت فقط یک وقت تلخی بی‌پولی را فهمیدم و آن زمانی بود که مرحوم محقق بزرگ، استاد بزرگ، نمونه بزرگ، مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی به من گفتند می‌توانی بروی و برای من دو، سه دینار قرض کنی؟!

📚 یادنامه امام موسی صدر، به کوشش سید هادی خسروشاهی، نشر موسسه امام موسی صدر، صفحه 187.

/channel/horalhistory/306
@howzehoralhistory

Читать полностью…
Subscribe to a channel