hrmoh | Unsorted

Telegram-канал hrmoh - سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

1388

@hrmflickr

Subscribe to a channel

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

🔸پنجره در رازان نوروزی

رباعیاتی از یسرا طهماسبی، مصطفی بادکوبه‌ای، حسنعلی محمدی، سعید شیری، حمیدرضا محمدی، احمد احمدی، مصطفی ذکایی آشتیانی، مهدی سیدحسینی و مریم صابری‌نسب در بخش پنجره با دبیری و انتخاب سعید شیری در بیست‌وهشتمین شماره فصلنامه رازان ویژه نوروز در هفته پایانی اسفندماه منتشر می‌شود.

#فصلنامه_رازان
#شاعران_استان_مرکزی

@faslnamehrazan

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟

گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی


📌مؤسسه‌ی فرهنگی‌هنری ته‌رنگ و نشر آرما برگزار می‌کنند:
#مجموعه_رویدادهای_ته_رنگ
#رونمایی_های_ته_رنگ ۲
#رونمایی_کتاب

🗞 نشست رونمایی کتاب: «گنجور: قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها»

🗓 زمان رویداد: شنبه، ۰۹ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۰
📍 مکان‌ رویداد: مؤسسه‌‌ی فرهنگی‌هنری ته‌رنگ، واقع در خیابان ویلا.

📝 حضور در رویداد رایگان است، اما به‌دلیل ظرفیت محدود، ثبت‌نام (ارسال نام‌، نام‌خانوادگی و شماره‌تماس (ترجیحاً با دسترسی به تلگرام)) به یکی از سه شیوه‌ی زیر و دریافت تأییدیه الزامی است:
-  دایرکت در اینستاگرام
-- پیامک به شماره‌‌تلفن مؤسسه، ۰۹۹۱۲۸۲۰۷۹۷
- پیام روی تلگرام شماره‌‌تلفن مؤسسه
ــــــــــــــــــــــــــــــ

اداره‌کننده‌ی رویداد:

مریم کهن‌سال نودهی
پژوهشگر مطالعات شهری و توسعه

مهدی سلیمانیه
پژوهشگر جامعه‌شناسی
و نویسنده‌ی کتاب

حمیدرضا محمدی
بانی و گرداننده‌ی گنجور
ــــــــــــــــــــــــــــــ

«گنجور» را همه‌مان می‌شناسیم؛ یک وب‌سایت ادبی. اما گنجور فقط این نیست. کاری‌ که حمیدرضا محمدی، بانی گمنام گنجور آغاز کرد حماسه‌‌ای اجتماعی است: بازکردن مسیری برای گردهم آمدن ما بی‌قدرت‌شدگان، ما بی‌صدا‌مانده‌ها.
ما مردم در گنجور در بستر ادبیات عزیز فارسی‌مان به‌هم پیوند می‌خوریم و به گذشته‌مان و به داشته‌هامان. در گنجور، ما دوباره به‌صورتی جمعی، باهم، به دردانه‌های ادب فارسی، حتی فراتر از مرزهای ملی، فکر می‌کنیم، گفت‌وگو می‌کنیم و حتی گاه سنت‌مان را نقد می‌کنیم.
گنجور ما را دوباره بی‌صدا و قدم‌قدم دورهم جمع کرد. حالا وقت آن است که گنجور را نه به‌عنوان سایتی ادبی، که به‌عنوان نهادی فرهنگی مستقل بشناسیم و داستانش را بدانیم؛ داستان هیجان‌انگیز نهاد دیگری که نشان داد ما بی‌نهایت کوچک‌ها وقتی به‌هم پیوند می‌خوریم، چقدر قوی می‌شویم. این داستان گنجور است؛ قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها.

در این نشست، داستان گنجور را از زبان حمیدرضا محمدی، بنیان‌گذار و گرداننده‌ی گنجور می‌شنویم. مهدی سلیمانیه از پژوهشی درباره‌ی گنجور و مجموعه‌پژوهش‌های درحال انجامش درباره‌ی نهادهای فرهنگی مستقل می‌گوید و باهم درباره‌ی گنجور و فعالیت نهادهای مستقل فرهنگی گفت‌وشنود می‌کنیم.
«گنجور، قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها» دومین جلد از مجموعه‌کتاب‌های «مطالعات جامعه‌شناختی نهادهای فرهنگی مستقل در ایران پساانقلابی» است که مهدی سلیمانیه پنج سالی است مشغول انجام‌شان است.

/channel/TahrangInst

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

🔸️گنجور: قدرت بینهایت کوچک ها🔸️
(به بهانه انتشار کتاب تازه ام درباره سایت گنجور و بانی اش: حمیدرضا محمدی)

"خودت کدام کتابت را بیشتر دوست داری؟" گاهی این را میپرسند. و تا الان برایش جوابی نداشتم. اما الان جوابش را میدانم: همین کتاب تازه رسیده را: گنجور: قدرت بینهایت کوچک ها.

شاید چون گنجور را همه مان دیده ایم، اما نه به چشم معجزه ای اجتماعی. شاید برایمان سایت ادبی آشنایی بوده اما نمیدانستیم پشتش چه داستان عجیبی دارد. شاید برای آشنایی ام با بانی ِ در سایه مانده و متفاوتش: حمیدرضا محمدی. شاید هم چون اولین بار بود که کار پژوهشی را به زبان داستانی نوشتم. شاید هم چون حس میکنم در دوره احساس ناتوانی جمعی مان، در دوره ی شکستها، روایت داستان گنجور، از قدرتمندی مان میگوید. از اینکه کنار هم چقدر قوی شدیم و چه معجزه ای ساختیم. شاید هم چون به بهانه ی روایت داستان حمیدرضا، بانی گنجور، داستان خودمان، ما بچه های دهه شصت را روایت کردم.. از مدرسه رفتن ها و کچلی ها، تا بمباران و سیاست و کنکور.. روایت یک سخت جانی امیدوارانه و سازنده.

به هر حال کتاب گنجور بالاخره به بازار آمد.

@raahiane
ایده نوشتهای مهدی سلیمانیه

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

* قصیدهٔ کوتاهی است در ابراز دلتنگی از مسافرت شاه و آرزوی برگشت هر چه سریع‌تر او، در این قصیده به ضرورت قافیه به جای بسیاری از کلمات با ریشهٔ عربی از «مُمال» آنها استفاده شده. «ممال» کلمه‌ای است که به جایگزینی الف با ی به دست می‌آید و معنی همان کلمهٔ اصلی را می‌دهد مثل کتیب به جای کتاب یا حسیب به جای حساب.

رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب
ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟

*داری می‌روی و انگار صدهزار دل دوستدار تو به رکاب اسب تو آویخته‌اند که نگذارند بروی، تو مثل جان دوستدارانت هستی، چه کسی می‌تواند دوری از جان خودش را تحمل کند؟

گویی که احتمال کند مدتی فراق
آن را که یک نفس نبود طاقت عِتیب؟

*آیا کسی که طاقت یک لحظه عتاب و خشم تو را ندارد می‌تواند مدتی طولانی دوری از تو را تحمل کند؟

تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق
ما جمله دیده بر ره و انگشت بر حِسیب

* به امید آن که مثل آفتاب از سمت مشرق دوباره بیایی همگی چشم به راه داریم و حساب و کتاب روزها را نگه می‌داریم تا روز موعود برگشتن تو برسد.

...

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

زمان توبه و عذر است و وقت بیداری
که پنج روز دگر می‌رود به استعجال

کنون هوای عمل می‌زند کبوتر نفس
که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال

چنان شدم که به انگشت می‌نمایندم
نماز شام که بر بام می‌روم چو هلال

وصال حضرت جان‌آفرین مبارک باد
که دیر و زود فراق اوفتد در این اوصال

به زیر بار گنه گام برنمی‌گیرم
که زیر بار به آهستگی رود حمّال

چنین گذشت که دیگر امید خیر نماند
مگر به عفو خداوند منعم متعال

بزرگوار خدایا به حق مردانی
که عارفان جمیل‌اند و عاشقان جمال

مبارزان طریقت که نفس بشکستند
به زور بازوی تقوی و للحروب رجال

یقدسون له بالخفی والاعلان
یسبحون له بالغدو والاصال

مراد نفس ندادند از این سرای غرور
که صبر پیش گرفتند تا به وقت مجال

قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند
شب فراق به امید بامداد وصال

به سر سینه این دوستان علی‌التفصیل
که دست گیری و رحمت کنی علی‌الاجمال

رهی نمی‌برم و چاره‌ای نمی‌دانم
به جز محبت مردان مستقیم احوال

مرا به صحبت نیکان امید بسیار است
که مایه‌داران رحمت کنند بر بطال

بود که صدرنشینان بارگاه قبول
نظر کنند به بیچارگان صف نعال
*بر طبق توضیحات کلیات سعدی به تصحیح و شرح اساتید حسین استادولی و بهاءالدین اسکندری «نعال» که در متن شعر به صورت نِعال بدون تشدید (صفّ نعال)‌ و در شرح با تشدید درج شده به معنی کفش‌کن است. صف نعال صف آخر حاضر در مجلس است که به جانب بیرون اتاق و کفش‌کن بوده و مهمانان دارای مرتبهٔ پایین‌تر آنجا می‌نشستند.

توقع است به انعام دائم‌المعروف
ز بهر آنکه نه امروز می‌کند افضال

همیشه در کرمش بوده‌ایم و در نعمش
از آستان مربی کجا روند اطفال؟

سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش
سؤال نیز چه حاجت که عالم است به حال

من آن ظلوم جهولم که اوّلم گفتی
چه خواهی از ضعفا ای کریم و از جهّال

مرا تحمل باری چگونه دست دهد
که آسمان و زمین برنتافتند و جبال

ثنای عزّت حضرت نمی‌توانم گفت
که ره نمی‌برد آنجا قیاس و وهم و خیال

ختام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش
به خیر کن که همین است غایةالآمال

بر آستان عبادت وقوف کن سعدی
که وهم منقطع است از سرادقات جلال

.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

#سعدی » #مواعظ » #قصاید » #قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:
https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghasides/sh36

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

شعرواره‌ای به لهجهٔ سِنِجانی (اراکی) با مضمون طنز 😂 و حروف قافیهٔ ow، عکس‌ها هم همگی مربوط به سنجان هستند:

دِ آقل گربه‌مُن خفتیده افتو
ملوچّا غوره می‌چّینن گَلِ مو
شلنگه ورگیر او لقا بشن او
هنکش کن که گربا وخسه از خو
هناش کن گربَه‌آ بش باگو بدو
که ایفتاده همه جا پشت سرت چو
که گفتن شوئرت درآرد سرت هو
که مرد اووه زن او مثل بلگو
که بفته تو‌ دل گربا مگر تو
که ایجوری که ای ایفتاده اینجو
همیجور خووه تا شو وخت مفتو
مث دوشو، پریشو، پس پریشو
برو بعدش بنیش به دختن گو
از اولا وخ بریم امخت سر کو
تمُشا باکنیم خنآ از او لو
یخ و برفی که افتو می کنه‌ش رو
که وخت عید و سالی که میشه نو
زیمین اوشا بده به گندم و جو

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

غزلیات سعدی به خوانش حمیدرضا محمدی از شمارهٔ ۱ تا ۳۵۰ به صورت ویدیوی پیوسته آماده شده به همت آقای علی پیرحیاتی
https://www.youtube.com/watch?v=fSBZHaoWAAI

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

به‌روزرسانی: خوشبختانه وبگاه ارزشمند گلها دوباره در دسترس قرار گرفته است.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

معرفی برنامهٔ اندرویدی «جدول شعر» و مروری بر ابیات شیخ اجل در یکی از جدول‌های آن:
https://cafebazaar.ir/app/com.hamireza.xpoeticwords

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

با سپاس از لطف و محبت جناب آقای اسحاقی عزیز
🌷🌷🌷

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

ای عزیزان! قصهٔ بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید، و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است، و هر وصالی را فراقی در عقب، صاف حیات بی‌دُرد نیست، اطلس بقا بی بُردِ فنا نه، اگر قدم در راه طاعت می‌نهید ان الابرار لفی نعیم برخوانید که جزای شماست، و اگر رخت در کوی معصیت می‌کشید و ان الفجّار لفی جَحیم برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعهٔ دنیا به زراعت اطاعت اجتهاد نمایید که الدنیا مزرعة الاخرة تا چون صرصر خزان موت در رسد، چون مور با دانه‌های عمل صالح به سوراخ گور در آیید. کارتان فرموده‌اند، بی‌کار مباشید تا در آن روزها که شهباز اذا وقعت الواقعة پرواز کند و پر و بال لیس لوقعتها کاذبة باز کند، و کوس القارعه بجنباند از تبش آفتاب قیامت مغزها در جوش آید، و از هیبت نفخهٔ صور دلها در خروش، معذور باشی و پشت دست تحسّر به دندان تحیر نبری که چنین روزی در پیش داری و جهد کنی که در این ده روزه مهلت زواده‌ای حاصل کنی و ذخیره‌ای بنهی که روز قیامت روزی باشد که خلایق زمین و ملائکهٔ آسمان متحیر و متفکر باشند، و انبیا لرزان و اولیا ترسان و مقربان و حاضران مستعان.

گر به محشر خطاب قهر کند
انبیا را چه جای معذرت است

پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرت است

اگر امروز از مزرعهٔ دنیا توشه برداری فردا به بهشت باقی فرود آیی.

کسی گوی دولت ز دنیا برد
که با خود نصیبی به عقبی برد
.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم
فبدت علی صفحاته انوارُ اسرار القدم

شکر آن خدایی را که او هست آفریده‌ست از عدم
پس کرد پیدا بر عدم انوار اسرار قدم

ما زال فی آزاله معززا بجلاله
مستغنیا بکماله لا بالعبید و بالخدم

مأوای هر آواره او بیچارگان را چاره او
دلدار هر غمخواره او غفار هر صاحب ندم

بهر العقول ظهوره سحر القلوب حضوره
نور النواظر نوره سهر النفوس بما وسم

درد و غمش مهمان دل نام لطیفش جان دل
دل زان او او زان دل گر عاشقی در نه قدم

والی علی احبابه اصناف لطف احسانه
یا سوء کام بلایه بمراسم الکرم الاعم

درویش او را نام نه گر چاشت باشد شام نه
وندر دلش آرام نه از مهر بر جانش رقم

وافی الحجی عرفانه ما ضلّ فی فردانه
سبحانه سبحانه ضاق المنی فاق الامم

از هر چه گویم برتری وز هر چه خواهم بهتری
وز آنچه دانم مهتری ای جان جانها لاجرم

نعت النبی المصطفی لمّا عفی رسم الصفا
تهدی به اوصافنا برشاده سبل الاعم

ای قوت دلها گفت او مهر هدی بر کفت او
ما نام قلبی جفت او فخر عرب نور عجم

صلی علیه الله ما ضائت مصابیح السما
بل زاد خیراً کانما الحی به خیر الامم

عقل آشنای کوی او دل خیربادی سوی او
جانها فدای روی او او محتشم او محترم
...

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را

من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را

گر صورتی چنین به قیامت برآورند
فاسق هزار عذر بگوید گناه را

یوسف شنیده‌ای که به چاهی اسیر ماند
این یوسفیست بر زنخ آورده چاه را

با دوستان خویش نگه می‌کند چنانک
سلطان نگه کند به تکبر سپاه را

در هر قدم که می‌نهد آن سرو راستین
حیف است اگر به دیده نروبند راه را

من صبر بیش از این نتوانم ز روی او
چند احتمال کوه توان بود کاه را؟

ای خفته، کآه سینهٔ بیدار نشنوی
عیبش مکن که درد دلی باشد آه را

سعدی حدیث مستی و فریاد عاشقی
دیگر مکن که عیب بود خانقاه را

دفتر ز شعر گفته بشوی و دگر مگوی
الا دعای دولت سلجوقشاه را

یارب دوام عمر دهش تا به قهر و لطف
بدخواه را جزا دهد و نیکخواه را

واندر گلوی دشمن دولت کند چو میخ
فراش او طناب در بارگاه را
.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

تلاش‌هایی برای تصویرسازی شعر مست و هشیار پروین اعتصامی به کمک هوش مصنوعی بینگ
https://www.bing.com/images/create

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

#پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مست و هشیار:
https://ganjoor.net/parvin/divanp/mtm/sh142

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

🔸️گنجور: قدرت بینهایت کوچک ها🔸️
(به بهانه انتشار کتاب تازه ام درباره سایت گنجور و بانی اش: حمیدرضا محمدی)

▪️گنجور، فقط یک سایت ادبی نیست. کاری که حمیدرضا محمدی، و ما مردم، در کنار هم کردیم، یک حماسه ی اجتماعی است. آن هم در دوران احساس ضعف هایمان. دوران حس شکست جمعی.

▪️اما گنجور، مسیری برای گرد هم آمدن ما بی قدرت شده ها باز کرد. ما بی صدا مانده ها. ما مردم. در گنجور، در بستر و به بهانه ی ادبیات عزیز فارسی، به هم پیوند خوردیم. به گذشته مان. به داشته هایمان.

▪️در گنجور، ما دوباره، به صورتی جمعی، با هم به دردانه های ادب فارسی، حتی فراتر از مرزهای ملی مان فکر کردیم. من و برادر افغان و خواهر تاجیک و رفیق هندی پارسی زبان و دوست ترکیه ای عاشق شعر فارسی.

▪️در گنجور، هشتاد میلیون نفر/بازدید کردیم و حرف زدیم و حتی سنت مان را نقد کردیم. آزادانه. خودمان. بی واسطه ی هیچ نهاد رسمی و حکومتی. خودِ خودمان. و گنجور بود که بی صدا، ما را دوباره دور هم جمع کرد.

▪️حالا وقتش بود که گنجور را نه به عنوان یک سایت ادبی، که به عنوان یک "نهاد فرهنگی مستقل" بشناسیم. داستانش دا بدانیم. داستان هیجان انگیز نهاد دیگری که نشان داد ما بینهایت کوچکها، وقتی به هم پیوند بخوریم، چقدر قوی میشویم.

▪️این دومین جلد از مجموعه "مطالعات جامعه شناحتی نهادهای فرهنگی مردمی در ایران پساانقلابی" است. اولی "پرنده و آتش" بود و ماجرای کتابفروشی امام در مشهد و بانی عزیزش، رضا رجب زاده. امید که عمری باشد و توانی که جلد سوم و جلدهای بعدی را هم بنویسم. برای ادای دین به این وجودهای سازنده و ساکت.

▪️بدون همت نشر آرما و برادرم، محسن حسام مظاهری، این دو جلد منتشر نمیشد. بیش باد برکت وجودی و قوت گام هایشان.

👈لینک تهیه کتاب: سی بوک
نشر آرما. ۱۹۰ صفحه. ۱۶۰ هزار تومان.

راهیانه/ایده نوشت های مهدی سلیمانیه/@raahiane

#روشنا/#سیاه_مشق/#نهادهای_مستقل_فرهنگی/#جامعه/#جامعه_شناسی

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

از دست قاصدی که کتابی به من رسد
در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب

چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم
کاندر میان جانی و از دیده در حِجیب

* تو مصداق «از دل برود هر آن که از دیده برفت» نیستی، چون با وجود این که جلوی چشم نیستی جایت در جان ماست.

امّید روز وصل دل خلق می‌دهد
ورنه فراق خون بچکانیدی از نهیب

در بوستانسرای تو بعد از تو کی شود
خندان انار و، تازه به و، سرخ‌روی سیب؟

این عید متفق نشود خلق را نشاط
عید آنکه بر رسیدنت آذین کنند و زیب

* این عید (احتمالاً شروع مسافرت شاه در روز عید فطر بوده) برای مردم شادی نمی‌آورد. عید آن روزی است که به مناسبت برگشتنت آذین‌بندی کنند.

این طلعت خجسته که با توست غم مدار
کاقبال یاورت بود اندر فراز و شیب

همراه توست خاطر سعدی به حکم آنک
خلق خوشت چو گفتهٔ سعدیست دلفریب

تأیید و نصرت و ظفرت باد همعنان
هر بامداد و شب که نهی پای در رِکیب
.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

#سعدی » #مواعظ » #قصاید » #قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعد بن ابی‌بکر:
https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghasides/sh4

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

توانگری نه به مال است پیش اهل کمال
که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال

من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

محل قابل و آنگه نصیحت قائل
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال

به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص
که هست صورت دیوار را همین تمثال

نصیحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان چو آب در غربال

دل ای حکیم در این معبر هلاک مبند
که اعتماد نکردند بر جهان عقال

مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار به نقش است و زهر او قتال

نه آفتاب وجود ضعیف انسان را
که آفتاب فلک را ضرورت است زوال

چنان به لطف همی پرورد که مروارید
دگر به قهر چنان خرد می‌کند که سفال

برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب
به راستی که به بازی برفت چندین سال

کنون که رغبت خیر است زور طاعت نیست
دریغ زور جوانی که صرف شد به محال

.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

دِ آقل گربه‌مُن خفتیده افتو
دِ: در
آقل: حیاط
خفتیده: خوابیده
افتو: آفتاب

ملوچّا غوره می‌چّینن گَلِ مو
ملوچ: گنجشک

شلنگه ورگیر او لقا بشن او
او لقا: اون گوشه
بشن: بیفشان، آب بپاش
او: آب

هنکش کن که گربا وخسه از خو
هنک: خنک
وخسه: بلند شود
خو: خواب

هناش کن گربَه‌آ بش باگو بدو
هنا کردن کسی: کسی را صدا زدن
باگو: بگو

که ایفتاده همه جا پشت سرت چو
ایفتاده: افتاده
چو: شایعه

که گفتن شوئرت درآرد سرت هو
درآرد: آورد
هو: هوو، زن دوم

که مرد اووه زن او مثل بلگو
بلگو: چیزی که در مسیر آب میگذارند تا مسیر آب عوض بشود، درپوش
ضرب المثل سنجانی هستش میگن: مرد اووه زن بلگووه یعنی مرد مثل جوی آبه و زن مثل چیزیه که مسیرش رو تعیین میکنه

که بفته تو‌ دل گربا مگر تو
بفته: بیفته
گربا: گربهه
تو: تاب، دل آشوب و نگرانی

که ایجوری که ای ایفتاده اینجو
ای: این
اینجو: اینجا


همیجور خووه تا شو وخت مفتو
شو: شب
وخت: وقت
مفتو: مهتاب

مث دوشو، پریشو، پس پریشو
دوشو: دیشب

برو بعدش بنیش به دختن گو
بنیش: بشین
دختن: دوختن، دوشیدن
گو: گاو

از اولا وخ بریم امخت سر کو
اولا: آن سمت
وخ: بلند شو
امخت: اونوقت
کو: کوه

تمُشا باکنیم خنآ از او لو
تمُشا: تماشا
خنآ: خانه ها را
لو: لبه

یخ و برفی که افتو می کنه‌ش رو
رو: روان، ذوب

که وخت عید و سالی که میشه نو
وخت: وقت

زیمین اوشا بده به گندم و جو
زیمین: زمین
اوشا: آبش را

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

غزلیات سعدی به خوانش حمیدرضا محمدی از شمارهٔ ۳۵۱ تا آخر به صورت ویدیوی پیوسته آماده شده به همت آقای علی پیرحیاتی
https://www.youtube.com/watch?v=NhYa98kQhlk&t=7s

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

سال ۹۱ در مقدمهٔ ارائه‌ای برای سیستم سفارشات خارجی تدبیر (محصول شرکت پردازش موازی سامان) از این حکایت استفاده کرده بودم. این مقدمهٔ آن ارائه است.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

به نظر می‌رسد وبگاه ارزشمند گلها به نشانی
https://www.golha.co.uk
(شاید فقط در ایران) در حال حاضر در دسترس نیست.
دوستانی که نیاز به دسترسی به بایگانی ارزشمند این وبگاه دارند می‌توانند از برنامهٔ اندرویدی اولیه‌ای که با استفاده از داده‌های این وبگاه تهیه شده استفاده کنند.
نشانی دریافت از کافه‌بازار، سامسونگ گلکسی استور و همینطور دریافت apk در این صفحه در دسترس است:
https://golhaapp.ir

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

فهرست‌گذاری شرح‌های دکتر خزائلی بر گلستان و بوستان سعدی:
شرح‌های شادروان دکتر محمد خزائلی بر بوستان و گلستان سعدی مطابق متن گنجور فهرست‌گذاری شده‌اند و به این ترتیب علاقمندان در کادر «تصاویر مرتبط در گنجینهٔ گنجور» زیر هر بخش از این دو کتاب (در کنار تصویر نسخه‌های خطی گلستان و همچنین تصویر چاپ کلیات سعدی به تصحیح شادروان فروغی) می‌توانند به صفحهٔ متناظر در شرح‌‌های این استاد بر این دو کتاب دسترسی داشته باشند.
https://blog.ganjoor.net/1401/04/31/khazaeli/

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

#کانال_سودمند ‌سعدی‌خوانی

👈 آقای حمیدرضا محمدی، به دقت و ظرافت، اشعار عمدتاً سعدی و شماری دیگر از بزرگان زبان و ادبیات #فارسی را می‌خواند و در کانال ارزشمند «سعدی‌خوانی» قرار می‌دهد. باید از ایشان، به سبب این اقدام فرهنگی و قدم خیر ایشان برای مردمان این سرزمین سپاسگزار باشیم.

👈 با همه دشواری‌هایی که در برابر شهروندان ایرانی است، حجم بالای فعالیت‌های فرهنگی خیرخواهانه و معطوف به دیگر هم‌وطنان، که در میان جمع بزرگی از شهروندان کشور شاهد هستیم، انصافاً قابل توجه است. این حقیقت نوید آن را می‌دهد که در صورت بهبود شاخصه‌ها و رفع موانع، به سبب فراهم بودن نیروی انساني توان‌مند و علاقه‌مند، شاهد جهش در فعالیت‌های بخش خصوصی، در ساحت‌‌های فرهنگی و غیر آن خواهیم بود.

👈 برای استفاده از محتوای این کانال می‌توانید به این لینک مراجعه کنید.

کانال جامعه و فرهنگ | پیمان اسحاقی
/channel/peymaneshaghi110

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

در خبر است از آن مقتدای زمرهٔ حقیقت و از آن پیشوای لشکر طریقت، و از آن نگین خاتم جلال، و از آن جوهر عنصر کمال، و از آن اطلس پوش والضحی، و از آن قصب بند واللیل اذا سجی، و از آن طیلسان‌دار ولسوف یعطیک ربک فترضی، آن صاحب خبر و للاخرة خیر لک من الاولی، آن مهتری که اگر حرمت برکت قدم او نبودی راه دین از خاک کفر پاک نگشتی، الیوم اکملت لکم دینکم، آن سروری که اگر هیبت دست او نبودی قبای ماه چاک نگشتی که اقتربت الساعة و انشق القمر،
به از این بشنو: آدم صفی خلعت صفوت از او یافت، ادریس با تدریس رفعت از او گرفت، روح پر فتوح در قالب نوح به عزت او درآمد، طیلسان صعود بر سر هود او کشید، کمر شمشیر خلت بر میان خلیل او بست، منشور امارت به نام اسماعیل او نبشت، خاتم مملکت در انگشت سلیمان او کرد، نعلین قربت در پای موسی او کرد، عمامهٔ رفعت بر سر عیسی او نهاد.
این مهتر و این بهتر و این سیّد و این سرور که شمه‌ای از نعت او شنیدی چنین می‌فرماید: من جاوَز اربعین سنةً فلم یغلب خیره بشره فلیتجهز الی النّار. یعنی هر آن کس که در این سرای فتور و متاع غرور که تو او را دنیا می‌خوانی سال او به چهل برسد و خیر او بر شر او غالب نگردد و طاعت او بر معصیت راجح نیاید، او را بگوی که رخت برگیر و راه دوزخ گیر. عظیم وعیدی و بزرگ تهدیدی که مر عاصیان امت احمد راست. عمر عزیز خود را به حبه ای حرام فروخته، و خرمن بر آتش معصیت سوخته، و بی قیمت به قیامت آمده. دلیل این کلمه را مثالی بگویم و درّی ثمین از دریای خاطر بجویم.
آن شمع را دیده‌ای که در لگن برافروخته‌اند و محبت او در دل اندوخته، و طایفه‌ای به گرد او درآمده و حاضران مجلس با او خوش برآمده، هر کس به مراعات او کمر بسته، و او بر بالای طشت چون سلطان نشسته، که ناگاه صبح صادق بدمد، همین طایفه بینی که دم در دمند، و به تیغ و کارد گردنش بزنند. از ایشان سؤال کنند که ای عجب! همه شب طاعت او را داشتید چه شد که امروز فرو گذاشتید؟ همان طایفه گویند که شمع به نزدیک ما چندان عزیز بود که خود را می‌سوخت، و روشنایی جهت ما می‌افروخت اکنون چون صبح صادق تاج افق بر سر نهاد و شعاع خود به عالم داد شمع را دیگر قیمت نباشد و ما را با او نسبت نه.
پس ای عزیز من! این سخن را به مجاز مشنو که خواجگی دنیا بر مثال آن شمع برافروخته است و طایفه‌ای که به گرد او در آمده‌اند عیال و اطفال و خدم و حشم اویند، هر یکی به نوعی در مراعات او می‌پویند و سخن بر مراد او می‌گویند، که ناگاه صبح صادق اجل بدمد و تندباد قهر مرگ بوزد، خواجه را بینی که در قبضهٔ ملک‌الموت گرفتار گردد، و از تخت مراد بر تختهٔ نامرادی افتد. چون به گورستانش برند اطفال و عیال و بنده و آزاد به یکبار از وی اعراض کنند، از ایشان پرسند که چرا به یکبار روی از خواجه بگردانیدند، گویند خواجه را به نزدیک ما چندان عزّت بود که شمع‌صفت خود را در لگن دنیا می‌سوخت، و دانگانه از حلال و حرام می‌اندوخت، عمر نفیس خود را در معرض تلف می‌انداخت، و مال و منال از جهت ما خزینه می‌ساخت، اکنون تندباد خزان احزان بیخ عمرش از زمین زندگانی برکند و دست خواجه از گیر و دار کسب و کار فروماند، ما را با او چه نسبت و او را با ما چه مصلحت؟
آورده‌اند که در باغی بلبلی بر شاخ درختی آشیانه داشت. اتفاقاً موری ضعیف در زیر آن درخت وطن ساخته و از بهر چند روزه مقام و مسکنی پرداخته. بلبل شب و روز گرد گلستان در پرواز آمده و بربط نغمات دلفریب در ساز آورده. مور به جمع نفحات لیل و نهار مشغول گشته، و هزاردستان در چمن باغ به آواز خویش غره شده. بلبل با گل رمزی می‌گفت و باد صبا در میان غمزی می‌کرد. چون این مور ضعیف ناز گل و نیاز بلبل مشاهده می‌کرد، به زبان حال می‌گفت: از این قیل و قال چه گشاید، کار در وقت دیگر پدید آید.
چون فصل بهار برفت و موسم خزان درآمد، خار جای گل بگرفت، و زاغ در مقام بلبل نزول کرد. باد خزان در وزیدن آمد، و برگ از درخت ریزیدن گرفت. رخسارهٔ برگ زرد شد، و نفس هوا سرد گشت. از کلهٔ ابر دُر می‌ریخت، و از غربیل هوا کافور می‌بیخت. ناگاه بلبل در باغ آمد، نه رنگ گل دید و نه بوی سنبل شنید. زبانش با هزاردستان لال بماند، نه گل که جمال او بیند و نه سبزه که در کمال او نگرد. از بی‌برگی طاقت او طاق شد، و از بینوایی از نوا باز ماند. فرو مانده با یادش آمد که آخر نه روزی موری در زیر این درخت خانه داشت و دانه جمع می کرد، امروز حاجت به در او برم و به سبب قرب دار و حق جوار چیزی طلبم.
بلبل گرسنهٔ ده روز پیش مور به دریوزه رفت. گفت: ای عزیز! سخاوت نشان بختیاری است و سرمایهٔ کامکاری، من عمر عزیز به غفلت می‌گذاشتم، تو زیرکی می‌کردی و ذخیره می‌اندوختی، چه شود اگر امروز نصیبی از آن کرامت کنی؟ مور گفت: تو شب و روز در قال بودی و من در حال، تو لحظه‌ای به طراوت گل مشغول بودی و دمی به نظارهٔ بهار مغرور، نمی‌دانستی که هر بهاری را خزانی و هر راهی را پایانی باشد.

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

#سعدی » #مجالس #پنجگانه » شمارهٔ ۱ - مجلس اول، روخوانی از روی کلیات سعدی نشر قدیانی به کوشش حسین استاد ولی و بهاءالدین اسکندری:
https://ganjoor.net/saadi/majales5/sh1

Читать полностью…

سعدی‌خوانی‌های حمیدرضا محمدی

#سعدی » #مواعظ_قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه:
https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghasides/sh3/

Читать полностью…
Subscribe to a channel