عاشقانه های ناب و سپید عرفان یزدانی ( حجت) اردبیل کتاب های مشترک ابریشم خیال دوخط عاشقی یک فنجان بهار نارنج با من در برف قدم بزن
هذیان می گویند این نوشته ها
بیا باور کنیم
تب کرده ام!
نیستی و دوری ات پریشانم کرده!
باید دمنوش بنوشم
کجایی؟!
لبانت را می خواهم،
تا با فنجان چای و هل و دارچین
لبخندت را در آن حل کنم!
می شود به جای تو،
فنجای چایت را نوشید؟!
عزیزم! دیوانه بودن،
که دلیل نمی خواهد!
من مدّت هاست مجنون شده ام
یک لیلایِ بی نشان برای تو کافی ست ...
#عرفان_یزدانی
شنبه، خيال توست،
بر پهنای گسترده ی عشق، بی انتها ...
تو را به قدمت دوست داشتن
تکثير کرده ام در خودم ...
#عرفان_یزدانی
.
من
عاشقانه ے توام
هر صبح در آغوش باد
مرا فریاد بزن
بیدار مے شوم
با یڪ بغل از تو در جانم
#عرفان_یزدانے
🍃🌸
@Hsanam1353
می سوزم هر صبح
با بوسه های گرم خورشید!
وقتی از عطش لبانت، جام سرخ بوسه
می نشیند بر لبانم!
رویکرد دیدنت،
حادثه ای غیر منتظره می شود...
#عرفان_یزدانی
☘🕊☘
🕊☘
☘
"ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ"
تو پیش از این ها بودی
پیش از این که
اکسیژن روی زمین تشکیل شود!
گل ها برویند!
رودخانه ها جاری شوند!
اقیانوس ها آرام شوند!
آسمان آبی باشد
و قناری روی شاخه ی سرو بنشیند!
تو پیش از این ها بودی
از زمان های دور!
در میان اشک آدم!
در میان سیبِ سرخِ حوّا،
که جاذبه اش مرا گرفت!
آنجا که خداوند فرمود:
"أقْراء بِاسمِ رَبٌِک الّذی خَلَق"
محمد(ص) نجوا کرد
آنجا که نامت روی لبم
نرگس می کاشت و در قلبم
نام مقدّس تو را زمزمه می کردم
تو پیش از این ها بودی
وقتی که رضا(ع) آمد، نور بارید
خدا در طوس خانه ای ساخت
مردی قدمگاه زمین را بوسید!
عشق زیر درخت سپیدار سایه انداخت
انتظار، قبایِ سبز پوشید
آهو در دشت دوید
صیّاد نگاهی، ضامن چشمش شد!
دستان تو را گرفتم و صدایت،
تسبیح مبارکی از عشق بود
تا هر روزش مهزیاری باشد
تا برای دیدن تو چهل وادی دلش را
در بند عرفان کرده باشد
تو پیش از این ها بودی ...
#عرفان_یزدانی
#میلاد_امام_رئوف_مبارک🌹☘
@Hsanam1353 کانال اشعار
☘
🕊☘
☘🕊☘
پرده ی نگاهم را کنار بزن!
صبح را بر سرخی بوسه هايت بريز
جهان، محو خورشيد نگاه توست!
زيبایی ات، نقشِ بومِ چشمانِ من است!
تو به رنگ عشق آلبوم صبح را
بر شوق لبخندهای من نشانده ای ...
#عرفان_یزدانی
صدای تو آفتاب ست
و چشمان تو صبح!
دستان تو بهشت ست
و کلماتت گل!
همه چیز در تو زیباست!
من در کدام سرزمین نشسته ام،
که کشوری از جغرافیایِ تو
با مرزهایِ آغوشم یکی ست؟!
#عرفان_یزدانی
#صبحتون_بالنده
تو صبح منی
آغازی به قدر دوست داشتنت
#عرفانیزدانی
دلم گرفته!
مانند همین عصر، که
هوای آمدنت را، کم دارد!
دلم گرفته!
شبیه چشم هایی، که
هوس باران کرده اند!
شبیه شعرهای نخوانده ...
کلمات اندوهناک ...
شبیه تو، که هنوز برایت
دست به دعا می برم بالا ...
به من بگو، برمی گردی عزیز جان؟!!
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353
بغضِ ماه را بشکن!
بغلم کن!
من تاریکتر از شبم ...
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353 کانال اشعار
شاعر که شدم،
تنها،
برایت سیزده نام
از عشق را، گره زدم!
به بهانه ی دوست داشتنت ...
حالا تو آن جا،
در شمالی ترین نقطه ی زمین
به عاشقی فکر کن، که تنها
به صدای آهنگ زنگی می اندیشد،
که شاید، یک ترنّم بشنود!
من زیر و رویِ تنهاییِ
بارانی ام را می پوشم!
تو با حجم خنده هایت،
به قاب خوشبختی،
دست عشق را، بگیر!
و با نگاه آرام کسی، که
می گوید؛ دوستت دارد
راه برو ...
یک بار هم فراموش کن،
صدای پای بهار را
اشک ها،
طبیعی ترین لبخند است!
آن گونه که بادها،
تکه تکه آرزوهایم را
به گور می برند!
#عرفان_یزدانی
به دیدنم بیا...!
می خواهم گیسوانت را
روی شانه های شهر ببافم
صدایت را بنشانم پشت لبانم
و برای رنگ نیلی دست هایت
طاقچه ای از گل بخرم
جمعه حواسش پرت است
دلتنگی اش را توی هوا می پاشد
یادش می رود چقدر دوستت دارم
دارم نگاهم را
با چشم های تو قسمت می کنم
جمعه نمی داند بهار را به اتاقت کشانده ام
بغض را روی دیوار تنهایی چلانده ام
جمعه نمی داند
من میدانم و مردی که توی چشم هایم
دارد برای دست داشتنت سبزه های دلت را
آب می دهد....!
#عرفان_یزدانی
شاید در باورِ آسمان نگنجد
مهتاب که نباشد،
ستاره ها کنار آسمان، جمع نمی شوند!
گویی کسی شادی شب را
با خودش برده باشد!
مهتاب، دلداده یِ شب است ...
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353
سپیده از چشمان تو سر زده!
سلام های روش تنت،
از آغوش های صبح گذشته اند.
شوری بر پا کرده ای!
زردی آفتاب،
روی پیراهن سبز باغچه
بهار دیگری ست.....
#عرفان_یزدانی
#بهارتان_خجسته🌸🍃
╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮
@Hsanam1353 کانال اشعار
╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯
بدون تو،
اين چای، شيرين نمی شود!
و اين کتاب
از چشمانت، خوانده نمی شود!
و آفتاب، کلبه ی دستانم را
بدون نفس هايت، گرم نمی کند!
در بازار دوشنبه های دوست داشتنت ...
#عرفان_یزدانی
#سلام_صبحتون_لبریز_از_عـشـق
صبحانه ام،
یک فنجان چای بهار نارنج است ...
و کمی از تو!
وقتی رسم عاشقی ات،
همین صبح به خیر هایِ
دور و نزدیک است ....
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353 کانال اشعار
بغض احساسم، کال است!
دست به گريبان هيچ شعری نمی شود!
من از دردی می سوزم، که
نبودنت را،
در پنج شنبه های غمگين شهر،
خيرات کرده است!!
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353 کانال اشعار
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
چند پلک
تا بیدار شدن عشق باقی ست؟!
صبح، رویِ پنجره یِ روشنِ چشم هایت
دست می کشد!
قلبِ من، باردارِ دوست داشتنِ توست ...
#عرفان_یزدانی
#سلام_صبح_بهاریتون_زیبا
@Hsanam1353 کانال اشعار
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
جمعه است ...
کمی، موسیقی مرا بخوان!
بلند، پیوسته ...
آهنگی، به زیبایی دوست داشتن ...
در سیم های گیتار دلت،
نواخته می شود!
#عرفان_یزدانی
صدایِ تپـشِ قلبِ#تُ ،
موسیقی دلخواه قلب من است
#عرفان_یزدانی
در طلوع چشمانت،
پلک می گشایم!
صبح، هم رنگ چشمان توست!
زیبا می درخشد
شبیه لبخندت ...
چه قدر، این صبح ها را
دوست دارم!
مانند تو ...
#عرفان_یزدانی
#سلام_صبحتون_عسل
@Hsanam1353
هنوز صدای کفش هايت،
در سرسرای دلم، راه می رود!
هنوز عشق،
پشت پلک هايم، رژه می رود!
به من بگو، چشم هايت را
کجای تاريخ جا گذاشته ای؟!
سرباز هخامنشی قلبم،
با بی خيالی، تکيه
به ديواره های کنده کاری شده اش،
در نيمه ی تاريک شب
به خواب رفته است ...
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353
غروب جمعه دلگیر است
سخت می گذرد!
روزهای بدون تو
جمعه هم که باشد، دلگیرتر ست!
با تو تمام روزهای هفته، شنبه است!
شنبه،
قفلِ تمامِ کلیدهایِ بسته یِ جمعه است!
من چه قدر جمعه ام!
و تو چه قدر شنبه ای ...
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353
مهتاب، در دست هايت!
شب، زمزمه ای ست از تو!
باز هم چشمانم،
بوی باران می دهند ...
#عرفان_یزدانی
🦋🍀🦋
🍀
🦋
چه کسی،
تو را رؤیت کرد ماه من،
که سی روز، روزه دارت شدم
تا با آخرین افطار چشم هایت،
به خانه ام بیایی؟!
کنار شب، وقتی عید
از درز آجرها،
به خانه سرک می کشد!
تا فطریه ی تو را،
از در و دیوار خانه،
از تنهایی ام،
از قاب دلتنگی، تصویر آینه،
از زنی شبیه شعرهایت،
از رویای خیال انگیز خیس پنجره،
پس بگیرد ...
#عرفان_یزدانی
#عاشقان_عید_بندگی_مبارک
@Hsanam1353 کانال اشعار
🦋
🍀
🦋🍀🦋
گنجشکان، روی بام خانه ات می نشينند
قناری ها نیز،
پشت پنجره ی کنار ايوان
صبح که از راه می رسد،
کنسرتی بر پا می کنند تا دستانت را
به سوی آغوشم بگشايی!
می دانم عشق،
بايد موسيقیِ نفس هایِ تو باشد
بر خورشيد گرم لب هايم ...
#صبحتون_بالنده
#عرفان_یزدانی
@Hsanam1353